|
تا پايان قرن چهارم و اوايل قرن پنجم هنوز بسيارى از خاندانهاى اصيل ايرانى با همهٔ سنتهاى قديم خود باقى بودند. اين خاندانها در امور سياسى و خدمات علمى دخالت داشته و از ميانشان رجال بزرگ برمىخاستهاند. جغرافيانويسان و جهانگردان قرن چهارم از عادات خوب ايرانيان احترام به 'اهل بيوتات' قديم را دانسته و نام عدهاى از آن خاندانها را ذکر کردهاند که از عهد يعقوب ليث به بعد در خدمات مهم ديوانى شرکت و دخالت داشتند. همراه بزرگداشت اين خاندانها نگاهداشت سلسلهٔ انساب و اثبات شرف نسبى در ميان ايرانيان اين دوره اهميت داشت و برخى از خاندانها مىکوشيدند نسب خود را چنانکه بوده يا ادعا مىکردهاند، حفظ کنند و علىالخصوص رعايت نسب براى پادشاهان ضرور بود چنانکه هيچيک از پادشاهان و مدعيان پادشاهى در قرن سوم و چهارم نبودهاند که نسب خود را بهنوعى به شاهان و پهلوانان قديم يا به ساسانيان نرسانند؛ و غير از اين دسته خاندانهاى متعدد از طبقهٔ 'دهقانان' را بايد ذکر کرد، که تا اوايل قرن پنجم هنوز بهوفور در ايران خاصه در خراسان و ماوراءالنهر باقى مانده و همهٔ رسوم و آداب خود را نگه داشته بودند و در حفظ اصالت نژادى خاندانهاى خود سختگيرى و سرسختى نشان مىدادهاند.
|
|
با چنين حالى طبعاً رسوم و آئينهاى ايرانى قديم در قرن چهارم و اوايل قرن پنجم همچنان به قوت خود باقى مىماند و همچنين هم بود چنانکه کليهٔ اعياد و رسوم ملى خواه در دربارهاى سلاطين و خواه در ميان عامهٔ مردم متداول بود، گاهشمارى ايران در همهجا تا سغد و خوارزم به رسم قديم ادامه داشت، بسيارى از معتقدات قديم که غالباً جنبهٔ دينى داشته، با انطباق بر عقايد دينى اسلام باقى مانده، و متداول بوده است.
|
|
پادشاهان ايرانىنژاد سامانى و زيارى و بوئى و خوارزمى و فريغونى بهدقت خود را موظف به اجراء وظايف و آدابى مىشمردند که از ديرباز در اندرزنامهها و عهود سلاطين براى آنان معين شده بود و در سايهٔ چنين وضع اجتماعى بود که ايران قرن سوم و چهارم مقرون به آبادانى و وسعت بلاد و کثرت قراء و قصبات و فزونى جمعيت و ساکنان آنها، و ثروت سرشار اهالى و وجود خاندانهاى ثروتمند قديم بوده است و اين معانى به صراحت از کتب جغرافيا و تاريخ که در اين قرن و يا نزديک به آن تأليف و يا از روى مدارک مربوط به آن دوره نوشته شده است، برمىآيد، چنانکه در وصف کمتر شهر و ديارى است که سخن از فراوانى نعمت و کثرت جمعيت و رواج و رونق تجارت و فلاحت آن نرود و از قصور و کهندژها و قلاع متعدد بحث نشود. ثروت شاهان و امراء نيز بههمين نسبت بوده است مثلاً به روايت ابنحوقل با آنکه سامانيان در اخذ ماليات رعايت کمال عدل و انصاف را مىکردهاند در حال عادى چهل ميليون درهم عوايد داشتهاند که به رسم ايران قديم دوبار در سال، هر بار بيستميليون درهم جمعآورى مىشد و ابنحوقل تصريح مىکند که مملکت آلسامان به وفور نعمت و ثروت بسيار معروف بوده است.
|
|
|
از آفات وفور نعمت آل سامان در اين دوره خريد و فروخت غلامان و کنيزکان و راه دادن آنان بخانومان ايرانى و آلودننژاد بهوسيلهٔ آنان بود. اين بردگان معمولاً اسيرانى بودند که در غزوهها و حملات سرحدى غازيان اسلام به نواحى سند و هند و اصقاع ترک و خزر و روم و حبشستان و زنگ بهدست آنان مىافتادند و يا به توطئهٔ نخاسان (بردهفروشان) از ميان قبيله و عشيره آنها، دزديده و به داخلهٔ ممالک اسلامى آورده مىشدند، و بعد از آنکه تربيت مىيافتند به معرض بيع و شرى درمىآمدند.
|
|
در دستگاه سامانيان و ديالمه غلامان و کنيزکان ترک بسيار بودند و از عجائب اين است که ايرانيان خراسان و ماوراءالنهر در اين ترکان و ترکزادگان حسنى و ملاحتى نشان کرده بودند و آنان را بدين صفت مىستودند و در راهشان دلنمودگىها داشتند. از طرفى ديگر بنا بر بدعتى که المعتصم بالله در حکومت اسلامى نهاده بود از غلامان و غلامزادگان ترکنژاد در ايران نيز دستههاى سپاهى ترتيب مىدادند و آنان را بهتدريج از مرتبهٔ 'وشاق' بهمرتبهٔ 'وشاقباشي' و رفته رفته به امارت و سرانجام به 'سپهسالاري' مىرساندند.
|
|
بههمين جهات قيمت اين بردگان ترک بسيار بود و بنا بر اشارات ابنحوقل در صورةالارض گاه قيمت يک کنيزک يا يک غلام ترک به سه هزار دينار مىرسيد! خريد و فروخت اين کالاى جاندار، با همهٔ گرانى و پربهائي، قواعد و مقرراتى داشت که عنصرالمعالى کيکاوس زيادى آنها را به تفصيل در قابوسنامهٔ خود آورده است، و نظامالملک طوسى نيز در سياستنامه دربارهٔ چگونگى ارتقاء غلامان ترک از مرتبهٔ 'وشاق' يعنى سرباز سادهٔ پياده به سرباز سواره و از آن مرتبه تا به درجهٔ حاجبى و اميرى و سپهسالارى و حکومت بر ولايات و ايالات کشور سخن گفته است.
|
|
اين 'ترکان' با سوابق نيک و بد خود و با جورهائى که از نخاسان کشيده و بلاهائى که ديده بودند، چون قدرتى حاصل مىکردند داد دل خود از خلق مىستاندند. اينها در بغداد و بلاد ايران آتشهاى بيداد برافروختند و خرمنهاى امن و آرامش سوخته و مالها اندوخته و تخمهاى عداوت کاشته و رايتهاى خودسرى و استقلال برافراشته.
|
|
اين بلاها که ايرانيان بهجان و دلشان خواسته و مالها در راهشان پرداخته بودند به زودى دست به نهب و غارت گشودند، پادشاهان بزرگى چون احمدبن اسمعيل و مرداويجبن زيار که اين دومى از اميدهاى ايرانيان بود، بر دست اين ناکسان به هلاکت رسيدند و چون اين نبهرگان امارت و قدرت يافتند با فرهنگ ايرانى کردند آنچه کردند. خاندانها از دست آنان برافتاد، رسوم و آداب و عادات مالى در زير موزههاى آنان لگدکو گشت و راستى و مردمى و اصول سرورى و بزرگوارى با نامردمىها و دونپرورىهاى آنها راه نيستى گرفت و همان پيش آمد که استاد بىبديل طوس، که رحمت حق بر تربت پاکش باد، در اين ابيات فرمود:
|
|
شود بندهٔ بىهنر شهريار |
|
نژاد و بزرگى نيايد بکار |
بگيتى کسى را نماند وفا |
|
روان و زبانها شود پرجفا |
همه گنجها زير دامن نهند |
|
بکوشند و کوشش بدشمن دهند |
چنان فاش گردد غم و رنج و شور |
|
که شادى بهنگام بهرام گور |
نه جشن و نه رامش نه کوشش نه کام |
|
همه چاره و تنبل و ساز و دام |
زيان کسان از پى سود خويش |
|
بجويند و دين اندر آرند پيش |
چو بسيار از اين داستان بگذرد |
|
کسى سوى آزادگان ننگرد |
بريزند خون از پى خواسته |
|
شود روزگار مهان کاسته ... |
|
|
با اينهمه ايرانيان شيفتهٔ اين 'تنگچشمان' خردبين بودند، و شاعران در اشعار خود بهوصف زيبائى و دلآرائى آنان مىپرداختند و اگرچه بىوفائى ترک مثل بود (تو ترکى و هرگز نبود ترک وفادار؛ سنائي)، از آنان چشم وفادارى داشتند! قصائد شاعران پارسىگوى ما از اوايل قرن چهارم تا ديرگاه پر است از اوصاف اين معشوقگان خلخى و دلبران ختائى و ترکان طرازى و مهرويان يغمائى و عشقبازىها و دلباختگىهائى که شاعران بدين غلامان و کنيزکان داشتند، و مراجعهاى به ديوانهاى شاعران از اين عشقبازى با مماليک، که نوع بسيار پستى از هوسهاى جسمانى است، پرده برمىدارد.
|