|
در صرف و نحو هم اختلافاتى بين زبان پهلوى و زبان درى موجود است.
|
|
|
ماضى مطلق را در هر شش صيغه به صيغهٔ سوم شخص مفرد استعمال مىکردند و در مفرد و جمع مثل زبان درى تفاوتى قائل نمىشدند ـ مثال:
|
|
'دستور بران ايتون گپت کوچکات دايتىى اندراَبْرانويچ پت ميآنى گيهان'
(از داتستان دينيک)
|
|
يعني: دستوران چنين گفتهاند که قلهٔ کوه دايتى اندر کشور اَيْران ويژه به ميان جهان است و ربط خبرى 'است' از آخر جمله حذف شده و ضمير جمع 'گفت' را هم حذف کردهاند با اينکه مرجع آن ضمير 'دستوراش و جمع ذوىالعقول است.
|
|
مثالديگر: ' اويشان مزديسنان چيگونشان آن سخن اشنوت اويشان هپت خواهران راى خورسنديه دات' (ارتاى ويرافناک) يعني: ايشان مزديشان چون آن سخن شنيدند هفت خواهر را خرسندى دادند .... مثال ديگر: 'اويشان اسپ ارتخشير گرفت، اندرسراى برد، پت آخوربست' (کارنامک)
|
|
يعني: آنان اسپ اردشير را گرفتند، اندر سراى بردند، به آخور بستند ـ در اين دو جمله ضمير جمع ذوىالعقول را مفرد آورده بهعلاوه در جملهٔ ثانى دو حرف عطف را هم حذف کردهاند.
|
|
- حذف ضمير متکلم:
|
'اماخ اين دينى اَويژک هَچْ اَوْهرمزد پَتْگرپْت' (اياتکارزريران)
|
|
يعني: ما اين دو دين ويژه از هرمزد پذيرفتهايم ـ و ضمير متکلم معالغير را حذف کردهاند. و گاهى ضمير را بر فعل و بر جمله مقدم مىآوردهاند، مثال:
|
|
'اوم يت روانى مردى کيش اندر واى داشت' (از ارتاى ويرافنامک) يعني: پس من ديدم روان مردى را کش در ميان هوا معلق کرده بودند.
|
|
|
|
مثال از رسالهٔ 'زاتسپرم' : 'اَوَرْندار مَتَنى اهرمن اَوْدام پَتْ دين آنگون پيتاک'
|
|
يعني: در اندر آمدن اهرمن بر مخلوقات به اوستا چنان پيدا است ـ و در آخرين جمله رابطهٔ دد است' حذف شده است.
|
|
مثال ديگر از رسالهٔ اندرز آذرپاد مارسپندان: 'اين پيتاک کو اتروپاتراى فرزند تنيکزات نىبوذ' ـ يعنى اين پيدا است که آذرباد را فرزند تنىزاد نبود.
|
|
در زبان پهلوى حرف ربط خبرى 'است' مثل زبان درى استعمال نمىشده است(۱). و گاه اين فعل مانند ربط خبرى آمده است. از رسالهٔ 'ائوگمدئيچا' مثال:
|
|
'اوچ اِسْتِتْ و هومن امَهْرسْپَنتْ هيچگاسى زرين کِرْت'
|
|
يعني: بهمن امشاسفند، از گاه زرنگار اوج گرفته است، و در اين جمله به خلاف جملههاى زبان درى خبر و فعل متعلق به مسنداليه در صدر جمله قرار گرفته است.
|
|
(۱) . در پهلوى جنوبى اينطور است ولى پهلوى شرقى و شمالى که به زبان درى قرابت داشته است مثل زبان درى 'است' علامت خبر و ربط خبرى است مثل: درختى رسته است تراوشتر آسوريک' چنانکه در ضمن نقل رسالهٔ 'درخت آسوري' گذشت.
|
|
|
اين فعل را با فعل معين 'استاتن' صرف مىکردهاند:
|
|
گپ استاد اوم |
|
گپ استاد ايم |
گپ استات اى |
|
گپ استات ايت |
گپ استات |
|
گپ استات اِند(۱) |
|
|
(۱) . همين فعل است که به قول مقدسى در احسنالتقاسيم، نيشابوريان استعمال مىکردهاند و شعرا تا ديرى در اشعار آن را معمول داشتهاند سعدى گويد:
|
|
شنيدستم از راويان کلام
|
|
که در عهد عيسى عليهالسلام
|
|
|
مثال: پت کارنامک ارتخشير پاپکان ايتون نپشت استات ـ چنانکه به تفصيل در مبحث جدول تبديل حروف از لغت پهلوى و درى قديم بيان شد.
|
|
گاه ماضى نقلى با ضماير خبرى ذکر مىشده است، ولى فعل به صيغهٔ عادى بوده نه به صيغهٔ وصفي:
|
|
کرتام |
|
کرتايم |
کرتاى |
|
کرتايت |
کرتاِت |
|
کرتاِند |
|
|
مثال: 'اَفِش وانگ کِرْت کومن نيوک تاکنو اهروب بوُدامْ و کنويچ اَهْروب تُرامْ ـ از يوشت فريان نقل شده' يعني: پس بانگ کرد که من نيکو تاکنون مقدس بودهام و اکنون نيز مقدس ترام.
|
|
مثال ديگر: 'آن کرفگيها کوتوامروچِ کرتاى ـ از خسرو کواتان وريذکى نقل شده.' يعني: آن ثوابها که تو امروز کردهاي.
|
|
|
در ماضىهاى شرطى يا تمنائى
|
|
مثل زبان قديم درى ياء مجهول در آخر صيغههاى افعال افزوده نمىشده است ـ بلکه صيغههاى مذکور را با افزودن (ي) يا (الف) به اين طور که در غايب و مخاطب مابين آخر و حرف ماقبل آخر (الف) و در متکلف در آخر ماضى مطلق (ىي) الحاق مىشده است مىآوردند.
|
|
من روم ئى |
|
ما رويميى |
تو روائى |
|
شما روايت |
او روات |
|
اويشان روااند |
|
|
و گاهى اين افعال را با ضماير 'خبري' صرف مىکردهاند در اين صورت 'الف' يا 'ي' به آخر ضماير مزبور مىافزودند و فعال را به حال سوم شخص مىگذاشتند و در مفرد و جمع تنها سه صيغه استعمال مىکردند.
|
|
جائى که علامت به ضماير ملحق شود:
|
|
اول شخص مفرد و جمع: رفتآئي: رفتى ـ رفتمى
|
دوم شخص مفرد و جمع: رفت آت يعني: رفتتى ـ رفتئي
|
سوم شخص مفرد و جمع: رفتئى يعني: رفتى ـ رفتيئى
|
|
|
و گاه صيغهٔ اول شخص را در مورد سوم شخص استعمال مىکردهاند و به عکس چنانکه بالاتر ديده شد.
|
|
مثال از حاماسپي: 'کِذْ هچ اويشان پتيارکان ايْوَکْ اپاچ ماندئى رستاخيژ و تن پسيِن کرتن نى شايستاي'
|
|
ترجمه: کجا (چون) از آن پتيارگان (مصائب و بلايا) يکى باز ماندى رستاخيز و باز پرس کردن نشايستى
|
|
مثال: 'هَتُمْ آن هَتْرنى کِرْت آى اهر من اَوَرْدامى تو پاتخشه بوذآى ـ از روايات پهلوى ' يعني: اگر من آن چيز نکردى (به حذف ضمير متکلم ـ نکردي) هرآينه اهرمن بر مخلوق تو پادشاه بودى.
|
|
|
در زبان درى با فعل معين 'آمد' و 'شد' و 'گرديد' و 'گشت' و گاهى 'استاد' و 'رفت' و 'افتاد' به صيغهٔ وصفى استعمال مىشود مانند: گفتهاند، گفته شد، نوشته گشت، خسته گرديد، پسند افتاد ـ در پهلوى فقط ماضى مطلق سوم شخص مفرد را با فعل 'بودش و 'استات' آورند مثل 'بُرْت استت' يعني: برده شد ـ 'زتبوذ' يعني: زده شد.
|
|
و نيز در زبان پهلوي، فعلهاى مجهول را، مثل زبان دري، به صيغهٔ وصفى با الحاق ضماير مستقبل نمىآورند، بلکه سوم شخص ماضى مطلق را با الحاق فعل معين 'استاتن' و صرف کردن آن استعمال مىنمودند.
|
|
گپت استت ـ زداستت، يعني: گفته شد ـ زده شد.
|
|
مگر بهندرت صيغهٔ وصفى را با ضمير آوردهاند آن هم در کتب متأخر مثل 'زتکام' يعني: زده شدهام.
|