بسيارى از افراد رنگ را همانطور که هست مىپذيرند. بهطور مثال بهراحتى مىپذيريم که فلان سطح، داراى تهرنگ خاصى از سبز است. اما در واقع آنچه ما به عنوان 'سبز' تعبير مىکنيم مىتواند به ميزان قابلملاحظهاى تغيير کند. عوامل بسيارى در اين تغييرات نقش دارند؛ رنگ نورى که بر آن سطح مىتابد، زاويهٔ آن، رنگهاى مجاور و بسيارى عوامل ديگر.
|
|
|
|
بهطور کلى رنگ يک سطح هموار 'خالصتر' (اشباع شدهتر) از رنگ يک سطح ناهموارِ داراى همان رنگ بهنظر مىآيد؛ روشنائى چنين سطحى نيز بهطرز مشخصترى با جهت نور تغيير مىکند، بهنظر مىآيد که رنگ يک سطح برحسب کيفيت نورى که به آن مىتابد تغيير مىکند. مثلاً رنگ چنين سطحى در مقابل نور شديد، روشنتر و اشباع شدهتر از نور پخش و پراکنده است. ممکن است يک سطح رنگي، نور را به طرف موضوعهاى مجاور منعکس کند و در نتيجه صورت کسى که لباس زرد پوشيده است با نور بازتابيده از اين لباس زرد بهنظر آيد.
|
|
|
چشم انسان بهراحتى همهٔ جزئيات رنگ را تشخيص دهد. زمانى که صحنه داراى نواحى کوچک رنگى باشد (مثلاً الگوهاى کوچک يا موضوعهاى در فواصل مختلف) هر چه اين نواحى کوچکتر باشند کيفيت رنگ خود را بيشتر از دست مىدهند؛ بهطورى که رنگ واقعى بعضى از آنها به سختى قابل تشخيص خواهد بود. بهطور مثال، چنانکه نواحى رنگى کوچک باشند، رنگ زرد از خاکسترى روشن متمايز نمىشود، و آبى با خاکسترى تيره اشتباه مىشود. بههمين صورت، نواحى سبز روشن، سبز تيره و آبى به يکديگر شباهت پيدا مىکنند. سرانجام، وقتى اندازهٔ اين اجزاء کاهش يابد، حتى رنگهاى قرمز تيره و سبز تيره نيز از هم قابل تميز نخواهند بود و فقط مىتوان تفاوتهائى در ميزان روشنائى آنها قائل شد.
|
|
|
اگر به رنگها نگاه کنيم، ناخودآگاه احساسى از 'حرارت' و 'فاصله' القاء مىشود و بدون توجه 'حرارت' و 'فاصلهٔ' خاصى را به هر يک از آنها نسبت مىدهيم. بهنظر مىرسد که رنگهاى قرمز، زرد و قهوهاى 'گرم' هستند و نواحى داراى اين رنگها بزرگتر و نزديکتر از نواحى داراى رنگهاى 'سرد' مانند سبز و آبى به چشم مىآيند. همچنين در خواهيم يافت که رنگهاى تيرهتر و اشباعشدهتر نزديکتر از رنگهاى روشنتر و رقيقتر بهنظر مىآيند.
|
|
|
|
|
اگر اين موضوع را بهطور ذهنى بررسى کنيم، 'وزن' بصرى يک رنگ غالباً تحت تأثير 'گرمي' آن است؛ يعنى رنگهاى گرمتر ظاهراً سنگينتر از رنگهاى سردتر هستند. بهعبارت ديگر، وزن يک رنگ با غلظت آن ارتباط مستقيم دارد. بههمين دليل مىتوان نتيجه گرفت که به هنگام ترکيببندى و قرار دادن تودههاى رنگى در قاب تصوير بايد نواحى رنگى غليظ را کوچک کرد و اين نواحى به دليل خصوصيت ذاتى خود مىتوانند در مقابل تودههاى بزرگتر داراى رنگهاى رقيق ايجاد تعادل کنند.
|
|
| تضادمندى همزمان رنگها (انطباق جانبى رنگ)
|
|
ظاهر هر رنگ بهطور قابلملاحظهاى متأثر از پسزمينهاى است که جلوى آن ظاهر مىشود: اين جلوه به تضادمندى همزمان معروف است. بهطور مثال، يک لباس سبز در مقابل پردهٔ خاکسترى نه تنها سبزتر از حالت معمولى ظاهر مىشود بلکه پسزمينهٔ خاکسترى نيز بهصورت رنگ مکمل عمل مىکند و 'گرمتر ' بهنظر مىرسد. از طرف ديگر، اگر شيء سفيدى را در محيطى سفيد قرار دهيد و آن را با نورهاى سفيد و ارغوانى روشن کنيد نتيجهٔ جالبى خواهيد گرفت؛ سايهٔ شيء سفيد بهرنگ سبز ظاهر مىشود.
|
|
شيء مشابهى به رنگ فيروزهاى در مقابل پسزمينههاى رنگى مختلف گاهى روشنتر و گاهى تيرهتر و شايد آبىتر يا سبزتر بهنظر برسد. هنگامى که يک رنگ قوى در مقابل نمونهٔ کمرنگترى از همان رنگ ظاهر شود، پسزمينه خاکسترىتر به نظر مىآيد. بهطور کلى هر رنگ قوى اگر در مقابل پسزمينهٔ سفيد قرار گيرد لرزانتر از زمانى است که در مقابل پسزمينهٔ سياه واقع شود. برعکس، رنگ تيرهتر در مقابل پسزمينهٔ سياه جلوهٔ بيشترى خواهد داشت. هر رنگى که در مقابل رنگ مکمل خود روشنتر و قوىتر ظاهر خواهد شد.
|
|
حتى رنگمايههاى خنثى (سفيد، خاکسترىها و سياه) نيز بهوسيلهٔ پسزمينههاى خود تعديل مىشوند. هر چه پسزمينه تيرهتر باشد، رنگمايههاى موضوع روشنتر پديدار مىشوند (و بر عکس). نواحى داراى رنگ روشن بزرگتر بهنظر مىآيند. رنگمايههاى تيرهتر، سنگينتر ظاهر مىشوند.
|
|
بنابراين همهٔ اين عوامل احساس ما را از اندازه، فاصله و توازن تصويرى شديداً تحت تأثير قرار مىدهند.
|
|
|
اگر چه ممکن است سطوح رنگى در واقع از يکديگر دور باشند، هنگامى که در نما کنار يکديگر ديده مىشوند، نزديک بههم بهنظر مىآيند. از اينرو، همواره فعل و انفعالى بين آنها وجود دارد.
|
|
|
رنگهاى روشن - بهويژه قرمز روشن، زردهاى روشن و نارنجى - توجه را جلب مىکنند. اما اگر اين رنگها از حالت وضوح خارج شوند جذابيتى نخواهند داشت زيرا اگرچه چشم بهطرف آنها متوجه مىشود اما نمىتواند جزئيات را ببيند. رنگهاى پاستِل (رقيقشده) اين مشکل را ايجاد نمىکند - اما از طرف ديگر اگر زياد بهکار روند، فاقد هرگونه توان و جذابيت بصرى هستند.
|
|
زمانى که نواحى برابرى از رنگهاى قوى وجود دارد، تنش ناهماهنگى بين آنها بهوجود مىآيد، بهويژه هنگامى که رنگها مکمل نباشند. از اينرو، در صورت استفاده از چنين رنگهائى بهتر است که يک يا چند رنگ رقيقتر نيز بهکار رود.
|
|
|
اين جلوهٔ کاذب بصرى بهطور مداوم بر ارزيابى ما از رنگ تأثير مىگذارد. بيننده هنگامى متوجه آن خواهد شد که به تصوير حاوى موضوع آشنا با رنگى شناخته شده نگاه کند - بهطور مثال، صندوق پستى - بنابر اين با شناخت اين موضوع به تفسير ساير رنگهاى تصوير مىپردازد. حتى وقتى که رنگ بازسازى شدهٔ اين موضوع با واقعيت تفاوت بسيار داشته باشد، مغز او در تعبير خود تجديدنظر مىکند و لذا نتيجهگيرى مىکند که رنگ موضوع 'صحيح' است و رنگهاى مجاور آن موضوع غيرواقعى هستند؛ در حالىکه ممکن است رنگهاى مطلوبى باشند.
|
|
هر گونه تعبيرى ذهنى است. ما معمولاً نواحى که در واقع آبى يا زرد هستند را اشتباهاً سفيد تعبير مىکنيم، بهطورى که چالههاى آبىرنگ کنار پيادهرو غيرطبيعى بهنظر مىآيند حتى اگر انعکاس آسمان آبى را داشته باشند. از طرف ديگر يک شيء 'سياه' که در زير آفتاب قرار گيرد ممکن است بازتاب بيشترى از يک جسم 'سفيد' در نور کم داشته باشد حتى اگر مغز بيننده که عمل قضاوت را بهعهده دارد چنين چيزى را باور نکند.
|
|
|
اگر مدتى به يک رنگ نگاه کنيد بعد از برش به نماى بعدى 'اثر باقىمانده' از آن رنگ تا لحظاتى در ذهن شما مىماند. بهطور مثال، بهدنبال نمايش رنگ قرمز، پسماند شبحمانندى از رنگ سبز تيره (سيان) بر صفحهٔ سياه تلويزيون خواهيد ديد. بدين ترتيب بعد از نارنجي، پسماند آبى روشن ديده مىشود. بعد از زرد، آبى مىآيد، و بعد از سبز، بنفش. و بالاخره بعد از آبي، تصويرى نارنجى متمايل به زرد ديده مىشود.
|
|
بنابر اين با توجه به اين نکات بايد انتظار هر گونه فعل و انفعال بين رنگهاى پى در پى را داشت. اين تضادمندى متوالى باعث مىشود که رنگ سفيد بعد از نگاه کردن به صفحهٔ قرمز رنگ، سبز تيره ظاهر شود. همچنين، زرد به صورت سبز روشن و رنگ آبى غليظتر و مايل به سبز ديده مىشود، در حالىکه قرمز تکرارى ظاهر خاکسترى پيدا مىکند.
|
|
درست است که چنين شرايطى بسيار نادر است اما واپيچيدگى رنگ در برشهاى سريع و خستگى بصرى که در پى روبرو شدن با رنگهاى قوى پديد مىآيد را نبايد از نظر دور داشت.
|
|
|
رنگ و احساس بهطور جدايىناپذير به يکديگر مربوط هستند. تداعى معانى رنگها بسيار است بهطور مثال؛ قرمز - با گرما، عصبانيت، خشونت، هيجان، قدرت و توانائي؛ سبز - با بهار، ترس و تازگي؛ زرد - با نور آفتاب، خاورزمين، خيانت و درخشندگى؛ و سفيد - با برف، ظرافت، خلوص و سردى.
|