چون مزاج جهان بدانستم |
|
نشدم غره، تا توانستم |
کار من گوشه و کناری بود |
|
راستی را شگرف کاری بود |
ماه را قدر من سها گفتی |
|
زهره را خود ببین چها گفتی؟ |
آنکه مهرش نیاید اندر چشم |
|
شاید ار گیرد از عطارد خشم |
منزلم مکهی مبارک بود |
|
نزلم از «عمه» و «تبارک» بود |
دل من با ملک به راز شده |
|
جانم از جسم بینیاز شده |
دیر در قدس و سیر در لاهوت |
|
از «ابا» و «ابیت» ساخته قوت |
بوقبیس و حری درون خطم |
|
بولهلب در زبانهی سخطم |
منکسر گشته قلب و یار شده |
|
قالبم عنکبوت غار شده |
دم عیسی دل مرا حاصل |
|
کف موسی به ساعدم واصل |
نفس من زبور خوان گشته |
|
نفسم انجیل را زبان گشته |
دامنم زان فتوح گرما گرم |
|
داشت از آستین مریم شرم |
هر زمانم نوازشی تازه |
|
چرخ از آواز من پر آوازه |
ماه طلعم کلف پذیر نبود |
|
روز عیشم زوال گیر نبود |
سایه بر مال کس نیفگندم |
|
مالش کس نکرد در بندم |
چشم زخمی به حال من برسید |
|
تیر نقصی به بال من برسید |
غیرت روزگار بادم داد |
|
دادم آن روزگار نیک بباد |
دو سه درویش را به من پیوست |
|
رونق احتشام من بشکست |
غم ایشان دلم به جان آورد |
|
به ضروریم در میان آورد |
تا شدم کفچه دست و کاسه شکم |
|
بر در خلق میشدم که: درم |
چند پرسی نشان من که کجاست؟ |
|
گم شدم، پی چه پویی از چپ و راست؟ |
مدتی شد که از وطن دورم |
|
غربتم رنجه کرد و رنجورم |
دل من تاب و سینه تنگی یافت |
|
جانم از غصه بار سنگی یافت |
رخت خود در خرابهای بردم |
|
زان دل افسردگان بیفسردم |
سخنم را درو رواج نبود |
|
وز خرابی برو خراج نبود |
بر سر شعر جان همی دادم |
|
گاهگاهش به نان همی دادم |
با چنان قوم و دستگاهی سهل |
|
سازگاریست کار مردم اهل |
گر نبودی شکوه یک دو بزرگ |
|
اندران فترتم بخوردی گرگ |
در چنین فقر و نامرادیها |
|
« خضعت وجهتی لوادیها» |
صدر مشروح و صدره چاک زده |
|
سالها آه سوزناک زده |
منتظر تا سحر شود شامم |
|
رنگ روزی بتابد از بامم |
خبر منعمی شنیده شود |
|
هوشمندی ز دور دیده شود |
تا که شد صیت رتبت خواجه |
|
سروری را تراز دیباجه |
مسندش سد ملک داری شد |
|
فلکش حامل عماری شد |
اختر طالعم بلندی یافت |
|
کارم از بخت زورمندی یافت |
غم دل روی در رمیدن کرد |
|
فتنه آهنگ آرمیدن کرد |
شب سروشی به صورت مردم |
|
قال: «یا ایها المزل، قم» |
ای کلیم سخن کلامت کو؟ |
|
جم جهانگیر گشت جامت کو؟ |
کرمش در گشود و خوان انداخت |
|
لطفش آوازه در جهان انداخت |
چه نشینی که وقت کار آمد؟ |
|
گل امیدها به بار آمد |
مرد کاری، حدیث مردان کن |
|
جام پر گشت، دور گردان کن |
کارت از دست اگر چه رفت،بکوش |
|
وین قدح را به یاد خواجه بنوش |
|