توضيحات و تفصيلات کوتاه در مورد اشکال و انواع متفاوت تعارضهاى اجتماعى تاحدى نشان مىدهند که انگيزههاى اين تعارضهاى اجتماعى مىتوانند گوناگون باشند. با وجود اين اغلب در جامعهشناسى نظرى اين نظريه غلبه دارد که براى بروز و ظهور تعارضهاى اجتماعى يک انگيزه اوليه و اصلى وجود دارد. از جمله اين انگيزهها و اسباب اين موارد ديده مىشوند: قدرت متفاوت در اختيارگيرى و مالکيت وسايل توليد (مارکس)، خصلت طبيعى متفاوت و تضادبرانگيز انسانها (زيمل)، تعارض بين طبقه حاکم و محکوم (دارندورف)، ميزان پيشرفت فنى (لنسکي) که فقط بهعنوان نمونههاى برجسته و مشهور از آن ياد مىشود:
جدول ابعاد بنيادى تعارضهاى اجتماعى برحسب مکاتب مختلف جامعهشناسى (زايفرت - Seifert - در ۱۹۷۸، ص ۳۰)
ابعاد تعارض جامعهشناسان
ايجاد و تکوين تعارض
نوع نمود و تجلى تعارض
راهحل تعارض
پارسونز
فقدان وحدت و فقدان درونىشدن
انحراف آسيبشناختى افراد
استقرار مجدد ادغام و يکپارچگى
مارکس
تخاصم بين سرمايه و کار
مبارزه طبقاتي
انقلاب و لغو مالکيت خصوصي
دارندورف
سلطه و سيطره
تضاد گروهى ميان دستههاى حاکم
نظم و انتظامدادن به تضاد
- اسباب و علل و نتايج تعارضهاى توزيعى:
شرايطى که به بروز و ظهور تعارضهاى توزيع مساعدت مىکنند:
- درجه نامتقارنبودن (Asymmetrie) مناسبات برهمکنشىها (يا نامتقارنبودن قدرت).
- شدت زياد درخواست و آرزو از لحاظ منابع خاص و معين.
- حجم کمبود و ندرت منابع مورد طلب.
- کمبود قابليت جبران از لحاظ وجود منابع.
- احساس قوى محروميت (Deprivation) نسبي.
و نيز شرايطى که به انتظامدهى مسالمتآميز تعارضهاى توزيع مساعدت مىکنند عبارتند از:
- انتظار شرکتکنندگان که يک راهحل صلحآميز ممکن است.
- هنجارهاى قوى و جهانى درباره عدالت در توزيع.
- تقارن و توازن (symmetrisch) گسترده ابزار قدرت بين طرفهاى تعارض.
- شاخصکردن و نمونهگيرى (Stereotypisierung) کم و ضعيف و نيز عاطفىکردن (Emotionalisierung) تعارض.
- درجه نهادينه کردن الگوها و طرحهائى در مورد راهحلها.
پرسش براى يافتن علت تعارض اجتماعى فقط مىتواند بهطور مفهوموار بر نمونه و سنخ معينى از تعارض جهتگيرى شود. فىالمثل بدين ترتيب براى تعارض هنجارى 'ساختار اجتماعى کثرتگرائى' و نوعى درهم آميختگى فردگرائى مربوط به آن در پوششهاى اجتماعى متفاوت، علت ساز و سببآفرين است. براى تضاد مربوط به هدفها 'سيستمهاى ارزشى متفاوت' (يا مزيتهاى متفاوت و اولويتهاى گوناگون) اعضاء شرکتکننده، تعيينکننده است. براى تعارضهاى منافع 'آرزوهاي' جهت گرفته يکسان (مثلاً همين زن، همين کشور، سهم حتىالمقدور زياد سود و غيره) از لحاظ منابع کم، مىتواند سببساز باشد؛ البته با قواعد توزيع معتبر براى هرکدام. در اينجا عوامل بسيارى هستند که به بروز و ظهور تعارضها مساعدت مىکنند؛ مثلاً درجه نامتوازن و نامتقارن بودن مناسبات برهمکنشي، شدت زياد آرزوها و خواستها از لحاظ منابع، احساس قوى محروميت نسبى (يعنى احساس اينکه زيانديده باشند).
نظريههاى زايش و ايجاد تعارضهاى اجتماعى بايد ابتدا براين اساس توضيح دهند که چه سنخ از تعارضها مورد بحث قرار دارند و چه شرايطى جنبى و حاشيهاى در بروز آنها مساعدت مىکنند. براى پيشروى مشابه در اين زمينه اين سؤال توصيه خواهد شد که با چه شيوهاي، انتظامدهى به تعارضها ممکن است؟ يکى از مهمترين تفاوتگذارىهائى که دلالت بر تفاوتگذارى علل و اسباب تعارضهاى اجتماعى دارد به گالتونگ (۱۹۶۵) برمىگردد و آن عبارت است از: تفاوتگذارى بين تعارضهاى ناشى از شيوههاى رفتارى و تعارضهاى ناشى از ساختارها. بهمنزله تعارض 'ناشى از رفتار' همهٔ تعارضهائى اعتبار دارند که به ساختار شخصيتى يعنى به نظرگزينىها و مزيتدادنهاى واقعى و از اينجا به شيوههاى رفتارى مهم ناشى از تعارضها برمىگردند. برعکس بهمنزله 'تعارضهاى ناشى از ساختارها' همهٔ تعارضهائى صادق هستند که بهوسيله خصلت ويژه ساختار اجتماعى (فىالمثل نابرابرى اجتماعى بارز و چشمگير، نژادگرائى و قدرتگرائى خودکامانه) بروز و جلوه مىکنند.
اغلب در اينجا نيز از خطوط اختلافبرانگيز يا شکافها (Spannungslinien=cleavages) سخن گفته مىشود که خود را بهمنزله تعارضهاى پنهان و تاحدى بهوسيله ساختار عمقى جامعه حتى در سطوح واحدهاى اجتماعى کوچکتر (مثل بىمعنا بودن سلسله مراتب يا مسخره بودن آن و غيره) گسترش مىدهند. اين موضوع در جزئيات خيلى مشکل مىنمايد که چگونه اينگونه خطوط اختلافبرانگيز ساختارى را تشخيص دهند؛ زيرا آنها اغلب تنها آن تعارضهاى پنهانى را در خود نگه مىدارند که فقط تحت شرايط اضافى ويژهاى آشکار مىشوند. مثلاً بر اين منوال سيستم کاستى هند تا زمانى داراى تعارض نخواهد بود که از لحاظ مذهبى موجه و برآن مبتنى باشد، يعنى تا حدى زيادى درونى شده باشد. در اين شرايط ديگر احساس محروميت نسبى براى طبقات فرو دست بروز نخواهد کرد. اغلب تعارضهاى اجتماعى (يا بحرانهاى يا ناآرامىهاى اجتماعي) از انتظارات سرخورده و نوميده شده نتيجه مىشوند. منظور آن است که مناسبات واقعى (فىالمثل وضع تأمين يک کشور يا گسترش يک جنگ) بهطور همسان و همنوا با انتظارات معينى گسترش نيابند.
همچنين شايان توجه و قابل انديشيدن است که انتظارات و اميدوارىهائى برانگيخته مىشوند که نمىتوانند نگه داشته شوند و به اين دليل سبب عجز و ناکامى (Frustration) انتظارات مىشوند. اينها موارد کاربردى انديشههاى گوناگون درباره محروميت نسبى هستند. يک نظريه خوب بيان شده 'محروميت' که بتوانند بروز قهر سياسى را به روشنى توضيح دهد از گور (۱۹۷۰) نشأت مىگيرد. محروميت اجتماعى مشخصکننده وضعيتى است که بهطور ذهنى زيان و لطمه (تقريباً در معناى برداشتها و تصورات نظرى برابرسازي) (equity-theoretische Vorstellungen) را بيان مىکند. محروميت اجتماعى اغلب نزد بازيگران و کنشگران اجتماعى نيز بروز مىکند و در معرض تخريب (Verzerrung) ايدئولوژيک قرار دارد.
رقيب نظريههاى پيشگفته، (و حتىالامکان نيز تکميلکننده آنها) 'نظريههاى مبتنى بر ارزش - انتظارات' است که براى مسئلهشناسى تعارضها و شناخت و غموض آنها بهکار برده مىشود. اين انديشهها (فىالمثل اوپ، ۱۹۷۸؛ مولر، ۱۹۷۸ و ويد، ۱۹۸۶) که بايد بروز رفتار اعتراضى را (تا وقوع انقلاب و دگرگوني) توضيح دهند. در حالىکه ابزارمندى (Instrumentalität) درک شده رفتار (مثلاً تأملاتى از اين قبيل که آيا اينگونه کنشها موفقيتآميز خواهند بود) و نيز 'توجيه سودطلبانه - utilitaristische Rechtfertigungen - قضيه' بهعنوان مهمترين متغيرات پايهريزى شده و مؤثر واقع مىشوند. در اينجا اين نظريههاى يادشده با نظريههاى مربوط به انقلاب برخورد مىکنند که به اصطلاح به تحول اجتماعى انقلابى مربوط مىشوند.
ديدگاههاى 'انقلابي' ، مشخصکننده 'گرايشهاى اصولگرائى افراطي' نيز مىباشند؛ مثل آنچه در جوامع پسا خودکامه (posttotalitäre Gesellschaften) يا فوق مستبد بروز مىکنند (فىالمثل افراطگرائي، بىانضباطى و گستاخي، سرشارشدن جنايتکاري، طغيانها و آشوبها). نمونه معاصر و کنونى تجليات اين افراطگرائىها در آلمان دموکراتيک سابق و ساير کشورهاى سوسياليست پيشين جريان داشته است. براى اين حوادث ظاهراً دلايلى وجود دارند از جمله:
- تراکم و انباشت عکسالعملها بهوسيله خفقان انجام شده در قبل و نظارتهاى خشن و بىانعطاف خارجى (تقريباً در معناى پيشگوهاى نظريه عکسالعملها).
- از همپاشى ساختارهاى نگهدارنده خارجى که بهوسيله توزيع کارکردها و وظايف قرار داده شده (مستقر) وجود داشتهاند و اينک بهمنزله زيان و صدمه ساختارى (و نيز صدمه بر اقتدار يا صدمه بر سنت) جلوه مىکنند (تقريباً در معناى نظريه سدبندى و مهار - Containment-Theorie - رفتار انحرافي).
- تجلى انتظارات بيش از حد که در ابتدا مىتوانند بهطور درازمدت ادا شوند، ولى با وجود اين الزاماً گاهى نوميدکننده مىشوند؛ بهعلاوه روابط در مرحله انتقال نيز بهطور عينى بدتر مىشوند.