|
|
مىدانيم که سرودهاى خسروانى قصايدى بوده است که شاعران يا سرودگويان در بزمهاى شاهنشاهان يا در مدح آتش و در پيشگاه آتشگاهها مىخواندند و نيز جا حِظْ در کتاب التاج (ص ۱۴۸ طبع قاهره) گويد:
|
|
'روز نوروز هرکس از بزرگان از اقرباء شاهنشاه يا بيگانگان از بزرگان بايستى به خدمت شاهنشاه آيند و هر کدام به مناسبت شخصيت خود هديهاى به رسم نوروزى تقديم دارند.' و به آخر گويد: 'و شاعر شعر هديه مىکرده است ...' .
|
|
و در نوروزنامه هم در همين مقام شرحى آورده سپس در زير عنوان (آفرين مؤبد - مؤبدان) نثرى دگر کرده است که پيدا است که نثر نيست زيرا از نثر پهلوى خوب خبر داريم چه در کتيبهها و چه در کتابها که به طرز ديگر است. و بهخصوص سجع و تقديم و تأخير افعال به ميل گوينده و در آنها راه ندارد و با سابقهاى که از گفتار جا حظ در روز نوروز داريم و نيز خبر ديگرى که ادباى تازى گفتهاند که 'سرود خسروانى نثرى بوده است مُسَجّع' و با علم به نبودن سَجْع در نثر پهلوي، مىتوان مطمئن شد که شعرهاى هجائى قديم را نثر پنداشتهاند، و از قضا سرودى در لغات الفرس اسدى از قول 'خسرواني' شاعر معاصر سامانيان ذکر شده که از آن نيز مىتوان به چگونگى سرودهاى قديم پى برد و سرود اين شاعر اين است:
|
|
شاهم بر گاه برآريد |
|
گاهش بر تخت زرين |
تختش بر بزم درآريد |
|
بزمش در (۱) نَوکرِدشاه |
|
|
(۱) . بزماندر
|
|
که از اشعار هشتهجائى و بىقافيهٔ قديم تقليد کرده است، و در نوروزنامه نيز از اين دست سرودى است که آن را در زير عنوان 'آفرين مؤبد' مانند نثر آورده و ما اينک با مقدمه آن سرود را نقل مىکنيم:
|
|
'آئين ملوک عجم از گاه کيخسور تا به روزگار يزدجرد شهريارى که آخر ملوک عجم بوده چنان بوده است که روز نوروز نخست کس از مردمان بيگانه مؤبد مؤبَدان پيش مَلک آمدى با جام زريّن پر مى و انگشتري، و درمى و دينارى خسرواني، و يک دسته خَوْيد سبز رُسته و شمشيرى و تير و کمان و دوات و قلم و اسپى و بازى و غلامي. و ستايش نمودى و نيايش کردى او را به زبان پارسى به عبارت ايشان. چون مؤبَد مؤبَدان از آفرين بپرداختى پس بزرگان دولت در آمدندى و خدمتها پيش آوردندي' .
|
|
آفرين مؤبد مؤبدان به عبارت ايشان
|
|
'شها به جشن فروردين به ماه فروردين، آزادى کن بر يزدان (اصل: آزادى گزين مردان - و مصحح در حاشيه اصلاح کرده و حق با اوست و آزادى اينجا به معناى شکر است)، و دين کيان (ظ: نياکان) سروش آوَرَد ترا دانائى و بينائى به کارداني، و دير زيو باخوى هَژير، و شادباش بر تخت زرين، و اَنوُشه خور به جام جمشيد و رسم نياکان در همت (رسم و همت عربى است و لابد ترجمه شده است) بلند و نيکوکارى و ورزش داد و راستى نگاه دار، سرت سبز باد و جوانى چون خُويْد، اسپت کامکار و پيروز، و تيغت روشن و کارى بر دشمن، و بازت گيرا [و] خجسته به شکار، کارت راست چون تير، و هم کشورى بگيرنو، بر تخت با درم و دينار، پيشت هنرى و دانا گرامى و درمى خوار، و سرايت آباد و زندگانى بسيار' ص ۱۸-۱۹.
|
|
اگر اين سرود و مدح ساختگى نباشد، در او دستخوردگى بسيار است و لغات تازى و اجنبى چون 'رسم' و 'همت' و 'درم' و 'دينار' که بهجاى درم 'جوجن' و بهجاى دينار ظاهراً 'زر' مىگفتهاند ديده مىشود و شايد افتادگى هم داشته باشد و نام 'روز خورداد' که نام روز پنجم از هر ماه شمسى و در ماه فروردين نام نوروز بزرگ بوده است هم افتاده است و اما با اين همه چيزى از دور به ما نشان مىدهد، و آن چگونگى مدايح و آفرينهائى است که در ضمن اشعار سروده، و به قول جاحظ از طرف شاعر، يا به قول خيام از طرف مؤبَد مؤبَدان خوانده مىشده است.
|
|
در اين زمان کتاب علمى ديگرى نيز به زبان فارسى تأليف گرديده است که بعضى موجود است و اغالب آن کتب از ميان رفته و شايد بعدها از اين قبيل کتب باز بهدست آيد. و محال نيست کتابى از کتب علمى بهدست آيد که شيوهٔ انشاء آن به خلاف اين قاعده باشد، اما آنچه از کتاب سبکشناسى بهار تاکنون بهدست آمده از اين حدود بيرون نيست و مشهورترين و استادانهترين آن کتب همين بود که منباب نمودار بدانها اشارت رفت و باقى بر اين قياس است.
|