اگر برخی شواهد آزمایشی مربوط به پدیدههای فراروانی آنهمه که ادعا میشود اهمیت دارد، پس چرا تاکنون به حوزهٔ علم شناخته شده راه نیافتهاند؟ چرا ما هنوز هم دربارهٔ آنها تردید داریم؟
|
|
|
|
اغلب دانشمندان معتقد هستند هر ادعاء خارقالعاده، اثبات خارقالعادهای هم میطلبد. تحقیقی که میگوید دانشجویان سختکوش نمرههای بهتری میگیرند باورکردنی است حتی اگر این تحقیق خدشهٔ جدی داشته باشد، چون دادههای آن با درک ما از گردش کار جهان بهخوبی سازگار است. اما این ادعا که دو نفر در تحقیق گانزفلد از طریق اندیشهخوانی با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند، بسیار خارقالعاده است، زیرا این با باورهای پیشین ما دربارهٔ واقعیت در تضاد است. از اینرو ما حق داریم دلایل قویتری از فراروانشناسان مطالبه کنیم زیرا اگر ادعای آنان درست باشد ما مجبور میشویم در الگوئی که از جهان داریم بهطور بنیادی تجدیدنظر کنیم، و این چیزی است که ما نباید به آسانی زیر بار آن برویم. از این جهت علم، بهحق محافظهکار است. برای مثال، بسیاری از افراد غیرمتعصب که فراروانشناس هم نیستند واقعاً تحت تأثیر تحقیقات گانزفلد قرار میگیرند، اما پیش از آنکه پذیرای پدیدههای فراروانی شوند حق دارند شواهد بیشتری طلب کنند، و البته این کار را هم میکنند.
|
|
خارقالعاده بودن درجاتی دارد. اندیشهخوانی (تلهپاتی) در نظر اغلب ما به اندازهٔ پیشگوئی، خارقالعاده نیست زیرا، از پیش با انتقال نامرئی اطلاعات از راه فضا آشنا بودهایم. شاید همهٔ ما ندانیم که تصاویر تلویزیونی چگونه به اتاق نشیمن ما میرسد، اما همه میدانیم که چنین چیزی هست. پس چرا باید اندیشهخوانی تا اینحد مرموز بهنظر آید؟ از سوی دیگر، پیشگوئی، مرموزتر جلوه میکند زیرا ما مورد آشنائی را سراغ نداریم که در آن، اطلاعات از آینده بهحال جریان یابد.
|
|
|
روانشناسان، مردمانی بسیار شکاک هستند. نظرسنجی در میان بیش از ۱۰۰۰ استاد دانشگاه نشان داد که در حدود ۶۶ درصد آنان بر این باور هستند که ادراک فراحسی یک واقعیت مسلم یا محتمل است. علاوه بر این، همین نظرهای مساعد را اکثریت استادان علوم طبیعی (۵۵ درصد)، استادان علوم اجتماعی به استثناء روانشناسان (۶۶ درصد)، و استادان هنر، علوم انسانی، و تعلیم و تربیت (۷۷ درصد) ابراز داشتهاند. رقم معادل برای روانشناسان ۳۴ درصد بوده است (واگنر - Wagner و مونت - Monnet در ۱۹۷۹).
|
|
روانشناسان ممکن است بهچند دلیل شکاکتر از دیگران باشند:
|
|
- نخستن آنکه آنان بیش از دیگران با ادعاهای خارقالعاده در زمینههای روانشناسی مواجه شدهاند که بعدها معلوم شده بر شیوههای آزمایشی مخدوش، استنباطهای غلط، یا حتی بر فریب و نیرنگ مبتنی بودهاند. در تاریخ پژوهشهای فراروانشناسی، متأسفانه به ادعاهای نسبتاً زیادی برمیخوریم که بعدها ثابت شده ریشه در دادههای جعلی داشتهاند. کسانی که پیشرفتهای این رشته را دنبال میکنند غالباً با شارلاتانهای بسیار - که برخی از آنها بسیار زیرک هم بودهاند - روبهرو شدهاند و بههمین دلیل حق دارند دربارهٔ ادعاهای تازه شک کنند (رندی - Randi در ۱۹۸۲؛ گاردنر - Gardner در ۱۹۸۱).
|
|
- دوم اینکه روانشناسان بهخوبی میدانند که گزارشهای عامهپسند از یافتههای روانشناسی اغلب مبالغهآمیز هستند، مثلاً، یافتههای واقعاً جالبتوجهی که از تحقیق دربارهٔ عدم تقارن مغز آدمی بهدست آمده، انتشار تعداد زیادی کتاب عامیانه در روانشناسی و گزارشهای عامیانه در رسانههای گروهی را بهدنبال داشت که در آنها ادعاهائی بیاساس دربارهٔ اشخاص چپ مغز و راست مغز عنوان شده است. اظهارنظرهای غیرمسئولانه دربارهٔ حالتهای هوشیاری - از جمله هیپنوتیسم و حالات فراروانی - همه روزه در رسانههای گروهی انتشار مییابد. از اینرو جالب است بدانید که وقتی در نظرسنجی یادشده از اساتید دانشگاه خواسته شد منبع باورهای خود را دربارهٔ ادراک فراحسی نام ببرند، آنان غالباً به گزارشهای روزنامهها و مجلات اشاره کردند.
|
|
- نکتهٔ آخر اینکه پژوهشهای روانشناسی شناختی و روانشناسی اجتماعی، روانشناسان را نسبت به سوگیریها و کاستیهای توانائی آدمی در استنتاج درست از تجارب روزانهاش حساستر کرده است. این خود سبب میشود روانشناس مخصوصاً به گزارشهای داستانگونه از پدیدههای فراروانی به دیدهٔ تردید بنگرد، زیرا در این موارد، همانطور که پیشتر نیز دیدیم، قضاوت ما آبستن انواع خطاها است.
|
|
بهدلایل فوق، بسیاری از تردیدهای روانشناسان در مورد پدیدههای فراروانی کاملاً موجه است - البته نه در همهٔ موارد. پژوهشهائی که با استفاده از روش گانزفلد انجام شده، در برابر موشکافیهای فراوان تاب آورده و توجه به آن سودمند بهنظر میرسد.
|