|
|
نظم ساقىنامهها و گنجانيدن بيتهائى در اين موضوع در منظوههها و مثنوىها، و غالباً به بحر متقارب، از اين دوره تا ديرگاه در شعر فارسى مورد توجه قرار گرفت. ساقىنامه در حقيقت مولود خمريّهها است که در ادب عربى و سپس در شعر فارسى از روزگار رودکى و بَشّار و منوچهرى آغاز شد، اما ساقىنامههاى واقعى که همراه مغنّى نامهها است بيشتر از همه مولود بيتهاى پراکندهٔ متعددى است که نظامى گنجهاى در منظومهٔ تاريخى يا حماسهٔ تاريخى خود 'اسکندرنامه' در آغاز و انجام داستانهاى مبحثها جاى داده و در آنها معنىهاى بلندى را حاکى از انقطاع از جسمانيات و بيان بىوفائىهاى جهان ناپايدار و عاقبت دردناک زندگى کوتاه و بىثمر فرزندان آدم و حکمتها و موعظهها با زبان سحرانگيز و دلفريب خود بيان کرد. نظامى ساقىنامه و مغنىنامهٔ مستقلى نساخت، اما از همهٔ بيتهاى پراکندهاى که در اسکندرنامهٔ خود آورده مىتوان منظومهٔ زيباى جداگانه حاوى معنىهاى بسيار بلند ترتيب داد که به نزديک دويست بيت برسد. بعد از نظامى پيروانى او به نظم ساقىنامهها و مغنىنامهها دست زدند. ترجيعبند معروف فخرالدّين عراقى با مطلع 'در ميکده مى کشم سبوئي' متضمن همانگونه معنىها است و اميرخسرو و خواجو نيز از نظامى پيروى کردند. خواجه شمسالدّين حافظ يک مثنوى کوتاه دارد که در روزگاران پس از وى به آن نام 'ساقىنامه' دادهاند و از اين پس ساختن ساقىنامههاى غيرمستقل در شعر فارسى همچنان متداول بود تا در پايان عهد تيمورى و آغاز دوران صفوى و بعد از آن، ساختن ساقىنامههاى مستقل، گويا بر منوال حافظ، معمول شد و سردستهٔ اينگونه ساقىنامهگويان اميدى تهرانى (مقتول به سال ۹۲۹) هجرى است که ساقىنامهٔ او زيبائى و دلانگيزى خاص دارد.
|
|
|
سرودن شعرهاى دينى در قرن هفتم و هشتم ميان شاعران مسلمان و غيرمسلمان هر دو متداول بود. در بين مسلمانان اين موضوع بيشتر به ذکر منقبتهاى اهل بيت و يا مرثيههاى آنان مقصور است. در اين دو قرن احترام نسبت به امامان دوازدهگانه در ميان دانشمندان و نويسندگان و شاعران سنىمذهب بهنحو بىسابقهاى معمول شد. سيفالدين فَرْغانى شاعر سنى حنفى قصيدهٔ مؤثرى دربارهٔ واقعهٔ کربلا دارد و مدعى است که گريه در اين ماتم مايهٔ 'نزول غيث رحمت' و زدودن غبار 'کدروت' از دلها است. امامى هِرَوي، فخرالدّين عراقي، سَلمان ساوَجي، خواجو، سعيد هِرَوي، ابننصوح، حسن متکلم، حسن کاشى و معين جوينى قصيدههائى در ذکر منقبت يا مرثيه اهل بيت دارند. در قرن هفتم شاعران زرتشتى نيز به نظم مثنوىهاى دينى پرداختند، در حاليکه در قرنهاى مقدم از اينگونه اثرها بهدست نمىآورديم مگر آنچه تا آخرهاى قرن نهم ميلادى به خط و زبان پهلوى نوشته شده بود و يا آنچه در قرن چهارم هجرى از دقيقى دربارهٔ ظهور زرتشت و پذيرفته شدن دين او در دست داريم. به هرحال از منظومههائى که در قرن هفتم از زرتشتيان در دست داريم قديمىترين آنها زراتشتنامه است که چون زرتشت بهرام پژدو بر نسخهاى از آن که در سال ۶۷۶ هجرى براى خود استنساخ کرد بيتهائى را الحاق نموده است، به غلط اين منظومه را از او دانستهاند در حاليکه از کيکاوس رازى است. از پدر زرتشت بهرام پژدو يعنى بهرام پژدوى بيژنآبادى کرمانى منظومهاى باقىمانده است به بحر هزج مسدس مقصور يا محذوف که آن را 'بهاريات بهرام پژدو' خواندهاند. پسر بهرام يعنى زرتشت منظومهاى بهنام ارداويرافنامه دربارهٔ سير معنوى ارداىويراف، و منظومهٔ ديگرى بهنام قصهٔ چنگرنگهاچه، داناى هندى با زرتشت دارد.
|
|
|
در آخرهاى قرن ششم توجه به ساختن قصيدهها همراه با صنعتهاى شعرى رواج يافت و بعضى از شاعران در قصيدههاى خود علاوه بر صنعتهاى معنوى به ايراد صنعتهاى گوناگون لفظى دست زدند از آن جمله جمالالدّين محمدبن ابوبکر قوامى مُطَرّزى قصيدهٔ رائيه در يکصد بيت متضمن هشتاد و سه صنعت از صنعتهاى بديعى بهنام 'بدايعالاسحار فى صنايعالاشعار' ساخت. پس از او سيدقوامالدّين ذوالفقار شيروانى قصيدهاى مشتمل بر توشيحها و دايرهها، که از هر بيت چند مصراع و بيتهاى ملوَّن در بحرهاى مختلف بيرون مىآيد، سرود. سلمان ساوَجى شاعر قرن هشتم نيز در يک قصيده در مدح خواجه غياثالدّين سعى کرده است صنعتهاى جديد ديگرى را بگنجاند. گذشته از اين در قصيدههاى شاعران ديگرى چون سِراجى سَگْزي، بَدرِجاجرمي، فَريد اَحْوَل، سعيد هِرَوي، وعدهاى ديگر از شاعران اين دوره به ايراد صنعتهاى گوناگون باز مىخوريم.
|
|
|
از قرن هفتم به بعد موضوع تازهاى در ادب فارسى شيوع يافت و آن ذکر تاريخهائى است در قطعههاى کوتاه براى واقعههاى گوناگون اعم از جلوس يا فوت يا قتل پادشاهى و يا مرگ و قتل امير يا وزير يا شاعر حکيمى و مانند اينها. معمولاً شعرى که از اين راه پديد آيد قطعهاى کوتاه است که شاعر در يکى دو بيت آخر آن تاريخ مورد حاجت را ذکر مىکند و بيتهاى پيش از آن را براى تمهيد مىآورد و معمولاً اين مقدمه براى معرفى و بيان وجه اهميت کسى يا واقعهاى گفته مىشود که تاريخ آن ذکر گرديد است. اصطلاحاً تاريخگوئى را بدين نحو در شعر 'مادّه تاريخسازي' مىنامند. مادّه تاريخهائى که از اين دوره باقى مانده است به دو دسته تقسيم مىشود. اول آنها که به ذکر تاريخ صريح يعنى عدد روز و ماه و سال اکتفاء شده است مانند اين ماده تاريخ از ابنِ يَمين فَريُومَدى در وفات سلطان ابوسعيد بهادرخان:
|
|
چون گذشت از سال هجرت هفتصد با سى و شش |
|
|
|
|
از ربيع آخرين هم سيزده بگذشته بود |
در قراباغ از سر سلطان عالم بو سعيد |
|
|
|
|
دست تقدير الهى افسر شاهى ربود |
|
|
دستهٔ دوم قطعههائى هستند که ذکر روزها و سالها در آنها با حساب ابجدى آمده است و در اين حساب، حروف عربى به نظم ابحدى از 'يک' تا 'هزار ' شماره دارند و آوردن هر يک از آنها به منزلهٔ ايراد يک عدد است. فايدههاى مهم اين ماده تاريحها در شعر فارسى ثبت و حفظ دقيق تاريخهاى مهم بوده است.
|
|
|
از موضوعهائى که در شعر دوره ۷ و ۸ قابل تأمل و مطالعه است اشتمال آن است بر بدبينى و ناخشنودى از وضع روزگار و ناپايدارى جهان و حکايت از فقر و ناکامى و پريشانحالى و گله از جور و ظلم و عدوان و نکبت ادب و دانش و خذلان اديبان و شاعران و عالمان و تأسف بر انخذال هنرمندان و نيکان و تسلط بىهنران و بدان و امثال اين مطلبها، که غالباً گويندگان براى تَشَفّى قلبهاى دردناک خود و خوانندگان خود و ذکر گذران بودن همهٔ خوشىها و ناخوشىها و ظالمىها و مظلومىها سرودند، و اين خود ناشى از زندگانى بىثبات و مقرون به وحشت و اضطرابى بود که مردم پريشان حال آن روزگار داشتهاند.
|