|
|
|
|
|
برخى از جامعهشناسان (فىالمثل هابرماس) قلمرو 'اقتصاد' را به شيوهاى محدود کردهاند که اين قلمرو با عمل کردن عقلائى و خردمندانه قابل تشخيص باشد. بهنظر ما چنين استنتاج و استنباطى بههيچ وجه معنىدار نيست؛ زيرا عمل خردمندانه بدون ترديد در وراء مناسبات و پوششهاى اقتصادى و در قلمروهاى ديگر زندگى اجتماعى هم وجود دارد. از طرف ديگر در زندگى اقتصادى عناصر فراوانى از خردستيزى و غيرعقلائى بودن در حال پيشروى هستند که خردگرائى و عقلانيت را گاهى بهصورت مضحک در مىآورند يا تنها کار توجيه و تثبيت ايدئولوژيک را براى پنهان کارى انجام مىدهند.
|
|
قبل از آنکه ما به مفهوم خردورزى و عقلائى بودن وارد شويم، مىبايستى دقيقتر توضيح دهيم که ما تحت اين عنوان چه چيزى را مىخواهيم بفهميم و مقصود ما چيست؟ مبداء و نقطه آغاز بحث تفاوتگذارى قديمى و کلاسيک وبر بين خردورزى ارزشى و خردورزى غايتى و هدفمند است. تحت عنوان خردورزى ارزشي، وبر نوعى 'خردورزى ذاتى و اصلي' (substantielle Rationalität) را مىفهمد که با آن داورىهائى درباره 'خردمند بودن' هدفهاى مورد تعقيب، انجام مىشود. 'خردورزى هدفمند و غايتمند' (Zweckrationalität) برعکس منعکسکننده دستورات و قواعد کلى عمل (Handlungsmaxime) است. در اينجا فرض را بر اين مىگذارند که از ميان مقدارى امکانات براى عمل، آنهائى را انتخاب کنند که براى اين منظور مناسب باشند و هدفهاى موجود را تا بالاترين حد ممکن تحقق بخشند. از اين لحاظ و در اينجا از 'مفهوم شکلى و صورى خردورزي' (formaler Rationalitätsbegriff) صحبت مىشود. چنين اصل خردورزى از لحاظ قابل فهم بودن محتوا معين نمىشود، بلکه بهمنزله اصل صورى و شکلى اجزاء فهميده مىشود که ساختار برتر معين و نيز به حداکثررسانى سود را بهمنزله هدف خود، شرط اساسى و مقدماتى قرار مىدهد (رجوع کنيد به: مککنزى و تولاک، ۱۹۷۵).
|
|
اما در وراء اين تصورات و برداشتهاى خردمندانه و عقلائى چه دليل تجربى وجود دارد؟ در هر دو مورد - يعنى اصل ساختار برترى معين و اصل به حداکثررسانى سود - مىتوان اين ترديد را مطرح کرد که آيا بايد بهطور کلى با بيان اينگونه اصول چيزى را درباره واقعيت گفت؟ ابتدا خردورزى ذاتى و اصلى را در نظر بگيريم که بهويژه از طرف تحقيقات اقتصادى و از لحاظ محتوا بهمنزله 'به حداکثررسانى سود' (در معناى سود شخصي)، تفسير و تعبير مىشود: از اين لحاظ اين فرض نيز وجود دارد که رفتار اقتصادى انسان بهطور تجربى در بيشترين حالت بهوسيله تصور 'سود شخصي' (و بهدنبال آن منافع شخصي) قابل توضيح مىباشد. اگر بخواهيم فىالمثل رفتار نوعپرورانه را از لحاظ نظريه سود شخصى توضيح دهيم - تقريباً بهصورت حداکثرسازى تابع سود توسط يک فرد خيّر و نوعپرور - در اينصورت شيوه حرکت ما بهصورت همانگوئى و تکرار مکررات درمىآيد: موضوع عبارت از يک داورى تحليلى ناب است و اينکه چه هدفهائى مدام وجود دارند. در اينصورت آن داورى در پرتو نور 'سود شخصي' قابل تفسير است (در اين مورد خاص هومانز نيز ادعا مىکند که بههيچ وجه سود برنده شخصى وجود ندارد مگر فرد خيّر و نوعپرورى که حتى درمىيابد از خودخواهى خود نيز منحرف شده است).
|
|
اگر موضوع را ختم کنيم در اينصورت استدلال مىکنيم که انسان (از طريق سبک سنگين کردن، برحس تمايل، بهصورت گزينشي) بهسوى سود شخصى تمايل دارد و اينکه اين تمايل در عمل اقتصادى و اجتماعى پيوسته از نو و بکرات کمرنگ مىشود و به اين ترتيب نوعى داورى از طريق خردگرائى ذاتى و جوهرى انجام مىشود که برابر با گرايش رفتارى است و بهمنزله عامل ثابت مردمشناسى توصيف مىشود. بهنظر ما يک چنين داورى که از لحاظ نظريه تکاملى يا مردمشناسى توصيف مىشود. بهنظر ما يک چنين داورى که از لحاظ نظريه تکاملى يا مردمشناسى هم تأييد مىشود پذيرفتنى خواهد بود؛ به اضافه اينکه اين داورى با تصورات ما درباره اصل آموزش اجتماعى کاملاً و بهخوبى تطبيق مىکند (بهعلاوه اين موضوع - بهطورى که ما قبلاً ديدهايم - پايه 'مبداء و مبناى اقتصادي' در جامعهشناسى است). البته اينگونه استدلال و استنباط براى تحليل ظريف روانشناختى (و احتمالاً براى جامعهشناسى خرد يا ميکروسوسيولوژى هم) قدرى خام و نارسا است و ساختارهاى انگيزشى متفاوتى را جانشين انگيزه ساده سودشخصى مىکند و مىکوشد با اين کار کل رفتارها را توضيح دهد.
|
|
و اما حالا مفهوم خردورزى صورى (formale Rationalität) چه اهميت تجربى دارد؟ ابتدا اين تفاهم از خردورزى 'منطق تصميمگيري' (formale Entscheidungslogik) صورى مشتق مىشود و بيشتر کار تصور يک توصيه و مشورت هنجارى و دستورى را انجام مىدهد؛ مثلاً به هنگام تعقيب هدفهاى خود بايستى ابزارها و وسايل کار را عاقلانه بهکار انداخت. تا اين حد مفهوم 'رفتار اقتصادي' نيز تحت ديدگاه دوگانه قرار دارد: يک بار آن فرد رفتار اقتصادى فوقالعاده کارآ و کارآمد را مشخص مىکند و بار ديگر - و اين مورد برحسب تعبير ما به استناد مفهوم 'رفتار اجتماعي' است - تنها رفتار انسانى در متن اقتصادى را معين مىنمايد. با وجود اين روشن مىشود که جامعهشناسان (و برخى از اقتصاددانان) از اين خردورزى صوري، عيار تجربى نيز مىگيرند. تقريباً انسان مىتواند چنين ادعا کند که کمبود منابع، يک 'فشار خردورزي' معين (فىالمثل کاربرد صرفهجويانه) را شالودهريزى و اثبات مىکند.
|
|
همچنين ممکن است تصورات ارزشى مؤثرى بر رفتار وجود داشته باشند که فشار اجتماعى را بر رفتار خردمندانه و عقلائى (در معناى يک رفتار مطلوب اجتماعي) وارد آورند و از نقطهنظر سوم، اشکال و صورتهاى آموزشى معين، قواعد تصميمگيرى عقلائى را بهکار اندازند (فىالمثل مطالعه نظريه تصميمگيري) که اين امر به بروز و ظهور تجربى و عينى شيوه رفتارى خردمندانه، مساعدت مىکند و سرانجام ممکن است خردورزى از لحاظ ساختارى مدلل شود. لومان از 'خردگرائى سيستمي' سخن مىگويد که در حقيقت بهوسيله افراد تبيين مىشود، که در ارجاع به هريک از افراد، رفتار کاملاً خاصى را تحميل کند - فىالمثل برنامه رايانهاى را يا ساختارهاى تکميلکننده را، يا تنظيم براى خط نقّاله توليدى را، يا قواعد رفتارى را و يا راهحلهاى سرمشقى و نمونهاى را - و با اين کار شکلى از خردگرائى را 'تحميل و اجبار' مىکند که حتماً مىتواند به خردگرائى صورى خيلى نزديک شود. اين امر زمينه اصلى تفکر عقلائى و خردمندانه نيز است همانطور که در توسعه تاريخى ساختارهاى غربى نيز همراه آن مىباشد.
|
|
|
آيا تاکنون رفتار اجتماعى و اقتصادى هميشه خردمندانهتر مىشود؟ حتى اگر بتوان بهوسيله واقعيات ساختارى و انتظارات هنجارى نيز قدرى فشار از لحاظ رفتار هدفمندانه عاقلانه (zweckrationales Verhalten) ايجاد کرد، در اينصورت است که حجم خردورزى واقعى موجود، کلاً مسئله تجربى مىشود و انسان نبايد اجازه دهد بهواسطه بُت (Fetisch) خردورزى از جلوه خارجى آن خيره و کور شود. حتى ماکسوبر در کنار عمل خردمندانه ارزشى و عمل خردمندانه هدفمند برحسب عادت و رسم معمول بين شيوههاى عمل احساسى و انفعالى و عمل جهتگرفته سنتى فرق گذاشت. اما اگر ما بتوانيم فرض را بر آن قرار دهيم که رفتار توأم با سنت در شرايط کنونى در حال بازگشت است، بازهم تحقيقات روانشناسى توجه ما را به جايگاه ارزشى عناصر اصلى رفتارى عاطفى - احساسى و نيز به تأثير عادتها، معطوف مىسازد. اهميت اين اشکال رفتارى بهطور کاملاً مشخص در قلمرو رفتار مصرفى مورد تأکيد قرار گرفته است (رجوع کنيد به: کاتونا - Katona در ۱۹۵۸؛ ويسوده، ۱۹۷۲)، با وجود اين، اين نوع رفتار در قلمرو سازماندهى هم نقش نه چندان بىاهميتى را بازى نمىکند (رجوع کنيد به: تورک، ۱۹۸۹). استناد به خردورزى بيشتر يک اسطوره خوب سنجيده شده 'نظر و عمل' مىباشد (رجوع کنيد به: ماير و روان - Rovan در ۱۹۷۷ و تورک، ۱۹۸۹) که در درجه اول در خدمت توجيه و اثبات خودگوئى (Selbstdarstellung) و حفظ و حراست از خود است.
|
|
اما مىتوان در عملهائى با درجات بالاى شراکت معرفتى ثابت کرد که افراد نه طبق قواعد منطق و نه طبق قانونمندىهاى آمارى و حساب احتمالات تصميم مىگيرند، بلکه بيشتر برحسب اصول منطق روانى که تاحد زيادى از اين قانونمندىها منحرف مىشوند، تصميم مىگيرند. اين موضوع توسط کانهمان و تهورسکى (۱۹۷۷) در مطالعات تجربى آنها مربوط به رفتار تصميمگيرى واقعي، روشن شده است که آنها اين نظريه را در 'نظريه پيشبيني' (prospect theory) خلاصه کردهاند. بهنظ ر مىرسد برحسب اين تحقيق و يافتههاى تحقيقى مشابه از عرصه پردازش اطلاعات و 'اکتشاف داوري' (Urteilsheuristik)، احتمال وجود جامعهشناسى تفسيرى (interpretative Soziologie) مورد تأييد قرار گيرد که بهموجب آن افراد بهطور عام و برحسب قالبهاى فکرى بسيار ظريف و شکلوارههاى معرفتى (kognitiven Schemata) رفتار مىکنند و اغلب و بهحق از خردورزى از پيش پذيرفته شده، بهدور مىافتند.
|
|
در اين راه متن و مضمون اجتماعى و نيز سيستم مرجع (Bezugssystem=framing) درباره نوع و درجه خردورزى تعيينکننده هستند (رجوع کنيد به: تهورسکى و کانهمان، ۱۹۸۶). همچنين تأملات درباره اصل 'انتخاب محدود' (constrained choice) (رجوع کنيد به: الستر، ۱۹۸۱) برحدود تحقق و پيادهسازى عَمَلى (faktische Realisierung) رفتار تصميمگيرى خردمندانه اشاره دارد. اغلب امتيازات ساختاري، امکان عمل بديلهاى تصميمگيرى را به اين شيوه محدود مىکنند که خردورزى بهصورت پديده (۱) درمىآيد. البته اين امر نيز صدق مىکند که محدوديتهاى ساختارى نيز ممکن است عناصر مرکبه سيستم خردورزى را در برداشته باشند که در رفتار داخل مىشوند بدون اينکه در اين کار فرآيندهاى عاقلانه تصميمگيرى تعقيب شوند. اما از طرف ديگر انسان مىبايد هوشيار باشد که اغلب 'شرايط ساختارى متن' (strukturelle Kontextbedingungen) از اصول عقلائى خيلى دور مىشوند، در اين زمينه بر ساختارهاى مناسکى - ديوانسالارى يا ساختارهاى غيرقانونى و وحشيانه قدرت انديشيده مىشود که بههيچوجه مجبور نيستند خط خردورزى را به نمايش گذارند و تجلىگاه آن باشند.
|
|
(۱) . phänomen: پديده يا نمود در برابر بود يا وجود قائم بذات يا نومن (Nomen) از مصطلحات امانوئل کانت فيلسوف بزرگ آلمانى است. اولين بار اين اصطلاح را لامپرت فرانسوى (Lampert) در سال ۱۷۴۳ بهکار برد. پديده يعنى آنچه از امر واقع در ذهن ما ادراک مىشود و جان مىگيرد و جزء نفسانيات ما مىشود. کانت بين نمود و بود فرق گذاشت بعداً تحت تأثير او، ادموند هوسرل (Husserl) مکتب پديدارشناسى را پديد آورد و شاگردان او نظير هايدگر و ژان پل سارتر اين مکتب را گسترش دادند (نقل به اختصار از جزوه درسى نگارنده براى مبانى جامعهشناسي). براى آشنائى بيشتر از مفاهيم پديده مىتوانيد به کتاب ارزشمند فلسفه کانت تأليف اشتفان کورنر، ترجمه استادانه دکتر عزتالله فولادوند مراجعه کنيد.
|