|
|
آرمانهاى جهانى آموزش و پرورش
|
|
آرمانهاى جهانى آموزش و پرورش از مرزهاى سياسى و جغرافيايى فراتر مىروند، همه بشريت را فارغ از نژاد، دين، و مرام در بر مىگيرند، و متضمن رسالتى هستند که آموزش و پرورش بايد در پايدار ساختن تفاهم صلح و امنيت، برابر ساختن فرصتها، استقرار حقوق و عدالت اجتماعي، گسترش مرزهاى دانش و معرفت و پيشبرد بشريت به سوى کمالات انسانى در سراسر جهان بر عهده گيرد.
|
|
آرمانهاى جهانى آموزش و پرورش در دستورات اديان بزرگ، نوشتهها و گفتههاى متفکران انساندوست، و همچنين در پارهاى از منشورها و توصيهنامههاى سازمان ملل منعکس هستند. شايد تصور شود که اين قبيل هدفها جز آرزوهاى طلايى جهان فاضله چيزى بيش نيستند، خارج از دسترس بشر و بنابراين بىحاصل. درست است که موانع بزرگ و دشوارىهاى بىشمارى بر سر راه تحقق يافتن اين آرزوهاى جهانى قرار دارند، ولى در عين حال، منکر اهميت و لزوم آنها براى هدايت بشريت به سوى تمدن و ارزشهاى عاليه انسانى نمىتوان شد، و بدون پرتو آنها چه بسا انسان در پى ارزشهاى هوسانگيز، به وادى تسلطجويى انسان بر انسان کشيده شود و در منجلاب انحطاطها فرو رود.
|
|
ممکن است اين سؤال پيش آيد که اين قبيل هدفهاى ديررس چه فايده و دلالتى براى برنامهريزى آموزش و پرورش مىتوانند داشته باشند؟ درست است که برنامهريز بايد پايش در ميدان عمل و واقعيتها باشد، ولى بايد سر را نيز در دنياى تفکر و انديشه بدارد، چشم به آيندهٔ بشريت دوزد، و فراسوى مصالح حال و مقام، لااقل در راهى که به سر منزل مطلوب مىرسد قدم گذارد؛ مثلاً، يکى از مواد منشور حقوق بشر که به تصويب مجمع عمومى سازمان ملل رسيده اين است که آموزش و پرورش بهعنوان يکى از حقوق همهٔ افراد محسوب مىشود. اگر اين توصيه جدى تلقى شود، چهرهٔ آموزش و پرورش جهان، تغيير و تحولى بنيادى پيدا مىکند؛ زيرا نظام و ساخت آموزش و پرورش موجود بر اين پيشفرض پىريزى شده است که آموزش امتياز است و بههمين جهت سدهاى گوناگونى بر سر راه آموزش و پرورش گذاشته شده است. از جمله، هدف آزمونها اين است که شاگردان را به اصطلاح غربال کند، آنهايى را که زرنگ و درسخوان هستند به مدارج بالاتر راه دهد، و آنهايى را که کماستعداد يا ضعيف شناخته مىشوند از ادامهٔ تحصيل باز دارد. ولى اگر آموزش و پرورش بهعنوان يک حق تلقى شود، برنامهريزان ملزم خواهند بود که امکانات مساوى آموزش و پرورش را حتى در دورترين نقاط براى همه پيشبينى کنند و تمهيدات و تدابيرى بىانديشند که سدهاى آموزشى از سر راه برداشته شوند.
|
|
|
رسالت و مأموريت آموزش و پرورش
|
|
رسالت و مأموريت آموزش و پرروش از آرمانهاى ملى آموزش و پرورش منشأ مىگيرند و در حقيقت، هدفهايى هستند که نهاد آموزش و پرورش به خاطر آنها پديد آمده است، و برنامهريزى به منظور تحقق بخشيدن به آنها انجام مىشود.
|
|
اين نوع هدفها، مانند آرمانهاى ملى آموزش و پرروش، از نظر بُعد زمان، جزء هدفهاى بلندمدت بهشمار مىروند، و مانند آنها در قالب عبارات رنگين و کلى بيان مىشوند؛ ولى نسبت به آنها مشخصتر و ملموستر هستند. بدين قرار که در قوانين مختلف شکل مىگيرند، و اولويتها را منعکس مىسازند، و خط مشى و سياست آموزشى و پرورشى رسمى را مشخص مىکنند. هدفهاى تربيت نيروى انسانى مورد نياز بخشهاى توليدى خدمات تحکيم و تقويت اعتقادات و شعاير دينى و اخلاقي، حفظ و گسترش ميراثهاى فرهنگي، و القاى همبستگى و وحدت و غرور ملي، جزء رسالت و مأموريت سيستم آموزش و پرورش ذکر مىشوند. از اين ميان، بعضى از هدفها نسبتاً دقيق و مشخص هستند. برخى ديگر، مفهوم روشن و معينِ قابل اندازهگيرى ندارند و مىتوانند بهصورتهاى متفاوتى تعبير و تفسير شوند. اگر منظور از سيستم آموزش و پرورش، مجموعه نهادها و مؤسساتى باشد که در تعليم و تربيت مردم يک اجتماع مؤثر هستند، دامنهٔ عمل و پوشش چنين سيستمى بسيار وسيع است؛ و طبعاً تعيين هدفها يا رسالت و مأموريت آن نيز جنبهٔ کلىبافى پيدا مىکند. ولى اگر منظور از سيستم آموزش و پرورش، مثلاً فقط محدودهٔ عمل وزارت آموزش و پرورش باشد در اين صورت رسالت و مأموريت آن محدودتر خواهد بود، و به همان نسبت نيز مىتوان هدفها را دقيقتر بيان کرد.
|
|
بهطور کلي، سياست و رسالت سيستم آموزش و پرورش، مبين هدفهاى برنامهريزى آموزش و پرورش است و بر اساس آن، هدفها و خط مشىهاى برنامه تعيين مىگردد، هدفها و خط مشىهايى از قبيل:
|
|
- خطمشى و سياست عمومى آموزشي، مشتمل بر چگونگى ساخت و نظام آموزش و پرورش، طول دورهٔ تحصيلات همگاني، مختلط بودن آموزش در دورههاى مختلف، برابرى فرصتها و راه يافتن به مدارج مختلف آموزشى و امثال آن.
|
|
- خطمشى اقتصاد آموزش و پرورش، مشتمل بر سهميه آموزش و پرورش، بودجهبندى فعاليتها و برنامهها، رايگان بودن آموزش و پرورش، سرمايهگذارىهاى آموزشى و جز آنها.
|
|
- خطمشى توسعهٔ آموزش و پرورش، مشتمل بر تعيين اولويتهاى دورهها و برنامههاى مختلف آموزش و پرروش، توزيع آموزش و پرورش، هماهنگى آموزش و پرورش با برنامههاى ديگر توسعه ملى و امثال آنها.
|
|
- خطمشى کيفى و فنى آموزش و پرورش، مشتمل بر چگونگى تعيين محتواى برنامههاى آموزشي، روانشناسي، تکنولوژي، نوآوري، و ديگر جنبههاى فراگرد و توليد آموزش و پرورش.
|
|
|
هدفهاى درسى شامل تغييراتى هستند که انتظار داريم فراگرد آموزش و پرورش در کردار، گفتار، و پندار محصل ايجاد کند. بعضىها، هدفهاى درسى را فقط به معلوماتى که شاگرد بايد کسب کند، اطلاق مىکنند و بههمين جهت آزمونهايى که تنظيم مىکنند فقط يادگرفتههاى معلوماتى شاگردان را مىسنجد. پوشش هدفهاى درسى خيلى وسيعتر از اکتساب معلومات مىباشد، و شامل رشد فکرى و تقويت قواى ذهني، رشد و بلوغ عاطفي، پرورش مهارتهاى بدني، آموزش فرهنگى و اجتماعي، آموزش حرفهاى و تخصص، پرورش (خوي) و تحکيم شخصيت، و آماده ساختن انسان براى خويشتنشناسى و دگرآگاهي، درک صفا و زيبايى و خلاقيت زندگي، و بالاخره معرفت حق و حقيقت است.
|
|
هدفهاى درسى از نظر بُعد زمان جزء هدفهاى کوتاه مدت، ميان مدت، و بلند مدت بهشمار مىروند. کوتاه مدت هستند براى اينکه همزمان با پيشرفت درس، تکوين مىيابند. ميان مدت هستند براى اينکه طول مدت درس و دورههاى آموزشى چند سال به درازا مىانجامد. دراز مدت هستند براى آنکه با خوى انسان مىآميزند و در طول زندگى با او همراه هستند.
|
|
هدفهاى درسى از نظر بُعد اختيار ظاهراً توسط برنامهريزان درسى تدوين مىشود ولى در حقيقت، همه کسانى که فرهنگ اجتماع را بهوجود مىآورند، چه آنهايى که فرهنگ سازند، چه آنهايى که فرهنگپذير، همه بهطور غير مستقيم در تعيين هدفهاى درسى دست دارند؛ زيرا هدفهاى درسى از آرمانهاى آموزش و پرورش منشاء مىگيرند، و آرمانهاى آموزش و پرورش نيز محصول فرهنگ مسلط کشور است، و فرهنگ مسلط کشور مشخص کنندهٔ نوع انسانهاى مورد نياز. تمدن ماشينى و مادى انسانهايى مىطلبد با ارزشهاى مادي، و تمدن معنوى انسانهايى آزاده با ارزشهاى انساني. آنچه برنامهريزان درسى و معلمان بهصورت محتواى برنامه و هدفهاى درسى مشخص مىسازند، انعکاس و ترجمانى است از آرمانها و آمال آموزش و پرورش که در سطوح مختلف اختيار و سياستگذارى فرهنگى و ملى قبلاً تعيين شدهاند.
|
|
هدفهاى درسي، به زبان سيستمها معرف فرآورد يا بازداد آموزش و پرورش مىباشند. بهطور کلي، چون برنامهريزى آموزش و پرورش با برنامهها و فعاليتهاى آموزش و پرورش سر و کار دارد نه با واحدهاى درسى که جزيى از برنامههاى آموزشى هستند، بنابراين، هدفهاى کلى درسى را مطرح مىکند، به هدفهاى جزئى درسى را. منظور از هدفهاى جزئى درسي، هدفهاى تکتک دروس و واحدهاى آموزشى مىباشد؛ مثل هدفهاى درس واحد جامعهشناسى در رشتهٔ علوم تربيتى دورهٔ ليسانس، درس واحد روانشناسى تربيتى در رشتهٔ علوم تربيتى دورهٔ ليسانس، درس واحد سنجش و اندازهگيري. هدفهاى کلى درسى به هدفهاى دورهها و رشتههاى درسى اطلاق مىشود؛ مثل هدفهاى رشتهٔ علوم تربيتى دورهٔ ليسانس، هدفهاى رشتهٔ تعاون و مديريت اقتصادي، و امثال آنها. اگر براى سهولت يادآوري، هدفهاى جزيى يعنى هدفهاى در سطح دروس را هدفهاى درسى بناميم و هدفهاى کلى يعنى هدفهاى در سطح برنامه و فعاليت و دورههاى آموزشى را هدفهاى آموزشي، مىتوانيم بگوييم که برنامهريزى آموزش و پرورش با هدفهاى آموزشى سروکار دارد نه با هدفهاى درسي. ولي، برنامهريزى مواد درسى با هر دو نوع هدفها مربوط است.
|