دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
کلاغ و سیب
روزى بود، روزگارى بود. مردى بود که از مال دنيا فقط يک درخت سيب داشت. به اين جهت آن را خيلى دوست داشت و در فصل تابستان که درخت ميوه بار مىآورد، مرد چهار چشمى مواظب بود که حتى يک سيب از درخت کم نشود. ولى يک سال تابستان برخلاف همهٔ مواظبتها يکروز که هنوز سيبها کال بود، مرد متوجه شد که سيبهاى درخت رفتهرفته کم مىشود. ناچار شد سيبها را بشمارد. نودوهشت تا بود. مرد روزها و شبها پاى درخت مىنشست و مراقب بود تا ديگر سيبى کم نشود. |
چند روزى گذشت. مرد اطمينان داشت که ديگر سيبى از درخت کم نشده، ولى يکروز آنها را شمرد ديد نودوپنج سيب روى درخت باقىمانده است. خيلى تعجب کرد که چطور کسى به درخت نزديک شده است. از طرفى اگر باد سيبها را به زمين مىريخت که او آنها را مىديد، پس بايد کاسهاى زير نيمکاسه باشد. در جائى کمين کرد و ديد بله، يک کلاغ سياه و بزرگ آمد روى شاخه نشست. يک سيب چيد و رفت. مرد را مىگوئي، خيلى عصبانى شد. ... بعد رفت بالاى درخت، در لابهلاى شاخهها مخفى شد تا کلاغ برگردد و انتقام خودش را بگيرد. |
مرد يکى دو روز همان بالاى درخت نشسته بود و زنش بهوسيلهٔ طناب و يک سبد براى او غذا به بالاى درخت مىفرستاد تا بالاخره روز سوم، سروکلهٔ کلاغ پيدا شد. روى يک شاخه نشست و تا خواست يک سيب بچيند، مرد دست برد و پاهاى کلاغ را گرفت و شروع کرد از درخت پائين رفتن و با خود حرف زدن که: 'پدرت را درمىآورم. تو را به روز سياه مىنشانم. بيچارهات مىکنم. الان نشانت مىدهم که سيب دزدى چه مزهاى دارد!' |
کلاغ پرسيد: 'حالا مىخواهى با من چکار کني!' |
مرد جواب داد: 'معلوم است ديگر. تو را مىبرم به منزلم و به زن و بچهام نشان مىدهم. بعد به بدترين وضعى که فکرش را بکنى مىکشم تا تو باشى که ديگر از اين کارهان نکني!' |
کلاغ گفت: 'من حرفى ندارم. اما فکرش را بکن، اگر مرا بکشى آيا سيبهائى که از درخت تو کم شده، دوباره روى شاخه پيدا خواهد شد! در حالى که اگر مرا نکشى و آزاد کنى چيزى به تو مىدهم که بتوانى به کمک آن هرچه دلت بخواهد سيب و چيزهاى ديگر بخري. اگر مرا آزاد کني، حاضرم يک الاغ به تو بدهم که هر وقت يک ترکه به گُردهاش بزنى يک اشرفى پس بدهد. فقط شرطش اين است که در اين باره به کسى چيزى نگوئى و بهجاى کاه و يونجه توى آخور الاغ، نخودچى با کشمش بريزي.' |
مرد با تعجب به کلاغ نگاهى کرد و گفت: 'مسخره خودتي. سر من کلاه نمىرود. تا همينجا که سيبهاى مرا دزديدى و رفتى کافى است. ديگر نمىگذارم عقلم را هم بدزدي.' |
کلاغ گفت: 'باور کن راست مىگويم. اگر بخواهى مىتوانى امتحان کني.' |
کلاغ آهسته وردى خواند و در يک لحظه الاغ بندرى سر حال و چاق و چلهاى در مقابل آنها حاضر شد. کلاغ به مرد گفت: 'حالا يک ترکه بردار و امتحان کن.' |
مرد امتحان کرد و با نهايت تعجب ديد که الاغ يک اشرفى پس داد. خوشحال و خندان از کلاغ تشکر کرد. الاغ را برداشت، به خانه رفت و به زنش گفت: 'بيا که باارزشترين موجود دنيا را گير آوردهام.' بعد ماجرا را تعريف کرد ... . |
از آن روز بعد، مرد درخت سيب را فراموش کرد. هر وقت به پول يا چيز ديگرى احتياج داشتند، چند ترکه به گردهٔ الاغ مىزدند و الاغ اشرفى پس مىداد. پولها را مىبردند و با آنها خوردنى و چيزهاى ديگر مىخريدند و خلاصه خوب و خوش بودند. اما ديرى نگذشت که غرور زد به کلهٔ مرد و با خود گفت: 'حيف نيست که تو صاحب بهترين الاغ دنيا باشى و هيچکس اين را نداند؟' و با همين فکر رفت حمام و الاغ را هم با خود برد و گوشهٔ ديوار بست و رفت به داخل حمام. وقتى که از حمام بيرون آمد يک ترکه به گردهٔ الاغ زد. الاغ يک اشرفى پس داد. مرد، اشرفى را به حمامى داد و خواست برود که حمامى و کارگران به هم نگاهى کردند و در يک لحظه ريختند بر سر مرد و تا مىخورد کتکش زدند، بهطورىکه بيهوش روى زمين افتاد. بعد الاغ را برداشتند و در جائى پنهان کردند و الاغ ديگرى بهجاى آن گذاشتند. وقتى که مرد به هوش آمد و خواست الاغ را به خانه ببرد ديد الاغش را عوض کردهاند. هرچه التماس و زارى کرد به خرج کسى نرفت ... . |
مرد با لب و لوچهٔ آويزان و بدن کوفته و خسته به خانه برگشت و داستان را براى زنش تعريف کرد. زن دو دستى زد به سر شوهرش که: 'خاک بر سر بىعرضهات کنند! الاغ به آن خوبى را از دست دادي. حالا چه خاکى به سرم بريزم؟ صبح و ظهر و شب از کجا غذا تهيه کنم؟' و بعد شروع کرد به گريه و زاري. |
مرد، دلش به حال زن سوخت و به فکر چاره افتاد. ناگهان يادش آمد که هنوز درخت سيب را دارند ... . |
مرد، با اين فکر دوان دوان بهطرف درخت سيب رفت. بهسرعت سيبها را شمرد. ديد هفتادوشش سيب بيشتر نمانده است. خيلى عصبانى شد. دوباره کمين کرد و باز ديد همان کلاغ سيبها را مىبرد. رفت بالاى درخت و در يک فرصت مناسب کلاغ را گرفت. از درخت پائين آمد و به کلاغ گفت: 'اين دفعه مىدانم چکارت کنم. سيبهاى مرا مىدزدي؟ با آن الاغ به درد نخورت که نزديک بود مرا به کشتن بدهد!' |
کلاغ گفت: 'اولاً که خودت بىعرضهاي. اگر تو نتوانستى الاغى را که به تو دادم و در تمام دنيا نظير نداشت براى خودت نگهداري، تقصير من چيست؟ ثانياً خيال مىکنى اگر مرا بکشى سيبها و الاغ را دوباره بهدست خواهى آورد؟ بيا و بهجاى اين کار، يک چيزى از من قبول کن و بگذار بروم. اين دفعه حاضرم يک قليف (قابلمه) به تو بدهم که اگر به آن بگوئي: به راست بگرد (بچرخ) به چپ بگرد به راست بگرد، به چپ بگرد، هر غذائى که بخواهى فراهم مىکند.' |
مرد گفت: 'بايد امتحان کنيم.' |
کلاغ آهسته وردى خواند و يک لحظه بعد پيش پاى آنها يک قليف بزرگ پيدا شد. مرد گفت: 'به راست بگرد، به چپ بگرد، به راست بگرد، به چپ بگرد' و ديد که قليف پر شد از غذاهاى رنگارنگ و خوشمزه. از کلاغ تشکر کرد. فورى قليف را برداشت و به خانه برد. به زنش گفت: 'اگر الاغ را از دست داديم، در عوض چيزى بهدست آوردهايم که در دنيا نظيرش پيدا نمىشود ...' |
يک دو روز اول تنها دلشان خوش بود که سر هر وعده به قليف دستور بدهند. غذائى بخورند و بقيه روز را بيکار بنشينند. رفتهرفته به اين فکر افتادند که به قليف بيشتر دستور بدهند و غذاها را بفروشند. در مدت کوتاهى از فروش غذاها پول قابل توجهى جمع کردند و منزل بزرگى خريدارى کردند که از قصر حاکم دست کمى نداشت. روز به روز کارشان بهتر مىشد. ولى باز غرور و خودخواهى به سراغ مرد رفت و يکروز با زنش مشورت کرد که: 'بهتر است حاکم را براى صرف ناهار دعوت کنيم تا هم وضع منزل و دم و دستگاه خودمان را به رخش بکشيم و هم به او ثابت کنيم که تنها خودش نيست که مىتواند پول خرج کند و به مردم غذا بدهد.' |
زن مدتى با شوهرش يکى به دو کرد و او را از اين کار بازداشت ولى بالاخره قبول کرد و مرد همان روز رفت به قصر حاکم ... . |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست