|
|
|
قيامهاى شيعيان تا عهد شاه اسمعيل
|
|
قيامهاى شيعه، از زيديان و اسمعيليان و دوازده اماميان، در تاريخ ايران پيش از سدهٔ دهم هجرى اصلاً تازگى نداشت. از آنچه زيديان و اسمعيليان و شعبههاى کوچک اسمعيليه خاصه قرمطيان در ازاى عهد اسلامى کردند، پس از هجوم مغول بر ايران با فتورى که در اسلام ايجاد شد، بهويژه بعد از سقوط بغداد و انقراض خلافت عباسى يا انتقال آن به مصر و ادامهٔ اسمى در قاهره، شيعه که تا اين هنگام دچار دشوارىهاى بسيارى بودند، نفسى تازه کردند؛ و ظهور متکلّمان و محدثان و فقيهان بزرگ اين فرقه از عهد فعاليت خواجه نصيرالدين طوسى (م ۶۷۲ هـ) و تمايل غازان به تشيّع و پذيرفتارى آن بهوسيلهٔ اولجايتوخان همه انگيزههائى براى تجديد نيروى شيعه گرديد و از اين پس آنان را به قيامهاى محلى براى تشکيل حکومتهاى جديد برانگيخت.
|
|
نخست دستهاى از درويشان شيعى مذهب سبزوار که بر سيرت فتيان و جوانمردان مىزيستند، قيام سربداران را بهوجود آوردند و حکومتى در خراسان تشکيل دادند که از ۷۳۸ هـ تا روزگار يورشهاى تيمور بر سر پا بود؛ در همان اوان ميرقوامالدين مرعشى آملى که چندگاهى در خراسان به سير و سلوک اشتغال داشت به يارى مريدان خود حکومت مستقلى از حدود سال ۷۶۰ هـ در مازندران پى افکند که تا سدهٔ دهم هجرى همچنان بر همه يا بر قسمتى از آن ديار فرمان مىراند. البته اين قدرتهاى کوچک به بخشهاى محدودى از ايران انحصار داشت و مقصود شيعيان را در عالمگير کردن تشيع بر نمىآورد بهويژه که يورشهاى تيمور و چيرگى ترکان سنى مذهب جغتائى بر ايران نقشهٔ شيعيان را در رسمى کردن مذهب شيعه نقش بر آب کرد. بنابراين تشيع مىبايست راه خود را براى کسب عموميت در ايران از سرگيرد. قيامهائى که در عهد تيموريان با دعوى مهدويت انجام شد مانند قيام سيدمحمد مشعشع در خوزستان و قيام سيد محمدنوربخش در ختلان و سپس در جاىهاى ديگر؛ و همچنين اقدام حاجى بکتاش به ايجاد فرقهٔ بکتاشيه و حمايت از حروفيه در طى همين راه دراز انجام گرفت و سرانجام با نهضت صفويان تا روى کار آمدن شاه اسمعيل به نتيجهٔ قعطى رسيد.
|
|
مشعشيان شاخهٔ کوچکى از انشعابهاى شيعهٔ اثنىعشرى هستند که در 'حويزه' حکومتى مذهبى تشکيل دادند. مؤسس اين فرقه سيدمحمد بن فلاح واسطى (م ۸۶۶ هـ) در حدود سال ۸۴۰ هـ دعوى خود را آشکار کرد و دستاويزش در اين اقدام يک دعوى قديم در عالم تشيّع بود يعنى ادّعاى مهدويّت. گويا در همان اوان تحصيلگاه زبان به دعوى مشهور خود مىگشود و با آنکه استاد او را از اعادهٔ اين گفتار باز مىداشت وى همچنان در پندار خود استوار بود و حتى يک سال در مسجد جامع کوفه اعتکاف گزيد و در آن حال بسيار مىگريست و چون سبب گريه را از وى مىپرسيدند مىگفت: بر آنان مىگريم که به شمشير من کشته خواهند شد. وى گاه خود را مهدى و گاه جانشين او معرفى کرده و عنوان 'ولىالله' اختيار نموده و زيارتنامهاى براى خود ترتيب داده بود که پيروانش هر روز آن را مىخواندند.
|
|
حکومت مشعشعيان در هويزه اگر چه بهدست شاه اسماعيل برچيده شد اما شاه طهماسب دوباره هويزه را به رئيس آن فرقه داد. از اين پس دولت آل مشعشع بهصورت يک حکومت خراجگزار صفوى باقى ماند و حتى در جريان محاصرهٔ اصفهان سيد عبدالله مشعشع با دوازده هزار عرب در زمرهٔ مدافعان اصفهان حضور داشت ليکن وقتى جنگ آغاز شد صلاح در آن دانست که ناظر اوضاع باشد و چون شکست در سپاه مدافعان افتاد غارت لشگرگاه اصفهان را فوزى عظيم شمرد و در اين راه با مهاجمان همگام شد.
|
|
همين رفتار زشت مشعشعيان مايهٔ آن شد که چون نادر به قدرت رسد کمر به قلع و قمع آنان بندد، و او به همين قصد در سال ۱۱۵۰ هـ لشکر به حويزه کشيد و دولت مشعشعى را برانداخت ولى پس از کشته شدنش در سال ۱۱۶۰ بازماندگان آن خاندان قدرت خود را تجديد کردند و در عهد زنديان و قاجاريان ضمن اطاعت از دولت مرکزى با نوعى قدرت محلى به حيات خود ادامه دادند.
|
|
فرقهٔ نوربخشيه بعد از عهد تيمورى نيز به کارشان ادامه دادند و اگرچه سيدمحمد نوربخش با دعوى مهدويت آغاز کار کرده بود و خود را امام عصر و صاحب تجلى مىدانست ليکن جانشينانش به دعوت خانقاهى بسنده مىکردند، و چون اين شعبه از صوفيان در دوران صفوى فعاليت مؤثرى داشت.
|
|
و اما صفويه مهمترين دسته از اين قبيل طبقات بودهاند که نهضتشان بهتر و بيشتر از همه به نتيجهاى انجاميد. خاندان صفوى شهرت اجتماعى خود را از خانقاه آغاز کرد و بهزودى آن را با مذهب امامى اثنىعشرى درآميخت و با قدرتى که از راه گرد آوردن مريدان و معتقدان بهدست آورد، بساط ارشاد را براى جولان در ميدانهاى جنگ و شرکت در حوادث سياسى ترک گفت. اتکاء اين خاندان در قيام نظامى و سياسى بر طايفههاى جنگاورى بود که حلقهٔ ارادت مرشدان صفوى را در گوش کرده و در راه اجراء فرمانشان جان بر کف نهاده بودند. اينها ترکمانانى بودند که ساکن ناحيتهاى آناطولى و شام و ديار بکر و کنارههاى جنوبغربى درياى مازندران، که به قبيلههاى متعدد منقسم مىشدند و از عهد ترکمانان سلجوقى به طريق مهاجرت در آن ناحيتها گرد آمده بودند و از همان ايام به بعد در اوضاع آسياى صغير و قسمتهائى از ايران تأثير داشتند. تمايل اين ترکمانان به مذهب شيعه از پيرامون سدهٔ ششم هجرى سابقه دارد و حتى در آن روزگار شايع بود که هنگام ظهور مهدى موعود ترکان در رکاب او شمشير خواهند زد.
|
|
طايفههاى مذکور در دوران جانشينان شيخ صفىالدين اردبيلى (م ۷۳۵ هـ) بهتدريج به طريقت صوفيهٔ صفويه درآمدند و شايد يکى از علتهاى تمايل خاندان شيخ صفى از مذهب شافعى به مذهب امامى اثنىعشرى داشتن همينگونه مريدان و لزوم همرنگى و هماهنگى با آنان بود وگرنه دليلى بر شيعى بودن خاندان ياد شده از ابتداى کارشان در دست نيست و بالعکس از اشارهٔ حمدالله مستوفى (م بعد از ۷۴۰ هـ) در نزهةالقلوب برمىآيد که اهل اردبيل در عهد او شافعى و مريد شيخ صفىالدين بودهاند، و نيز از توضيحات اين بزّاز در صفوةالصفا که در شرح حال مرادش شيخ صفىالدين است، مطلبى دربارهٔ شيعى بودن او بهدست نمىآيد.
|
|
پيدا است که خاندان شيخ صفىالدين بعد از قبول مذهب امامى سابقهٔ مذهبى نياکان خود را دگرگون ساخته آن را به تاريخ قديمىترى بالا بردند و طبعاً شيخ صفىالدين مؤسس طريقت صفويه را از شيعيان خالص جلوه دادند ولى مورخان و مطلعان مخالف آن خاندان از اين تزوير تاريخى اطلاع داشته و آن را باز مىگفتهاند، چنانکه موضوع سيادت صفويان هم که گويا پيشوايان اين خاندان بعد از شيعه شدن براى رونق بيشتر کار برخود بسته بودند، به کنايه و تعريض مورد شک و ترديد قرار گرفت و عبيداللهخان ازبک در نامهٔ خود به شاه طهماسب نوشت: '... اگر فرزند حضرت مرتضى على عليهالسلاماند آن بزرگوار کدام مرده را از گور به در آورده و سوخته است (۱) و چند کس را ريش و ابرو تراشيده در گوش حلقه انداخته خليفهٔ اسلام ساخته (۲)...'
|
|
(۱) . گويا اشارهاى باشد به حملهٔ شاه اسماعيل در سال ۹۰۷ به شروان و بيرون آوردن جسد سلطان خليل پادشاه شروان از گور و آتش زدن آن به انتقام قتل جد او سلطان جنيد. بنگريد به احسنالتواريخ ص ۴۷. ـ و يا شايد باز گفتى باشد از ويران کردن قبر ابوحنيفةالنعمان پيشواى سنيان حنفى در سال ۹۱۴ هـ پس از فتح بغداد، به فرمان شاه اسمعيل؛ همراه با ديگر بىادبىها.
|
|
(۲) . اشاره است به ساختن خليفهٔ دورغين از باب استهزاء و تمسخر که در عهد صفويان مىکردهاند و نوعى از تفريحات بود.
|
|
اين تعريضها بىشک بيان انديشهٔ کسانى بود که از دعوى سيادت که صفويان به راه انداخته بودند، خبرها داشتند؛ اما اين دعوى چنان در عهد قيام شاه اسمعيل مورد قبول پيروان او شده بود که ديگر صفويان را در ادامهٔ اين ادعاى بىبنياد دچار هيچگونه ترديد و دودلى نمىکرد و حتى دعوى ارتباط مستقيم آنان را در بيدارى و خواب با 'حضرات ائمه' به آسانى محل قبول ترکان خوشباور سرخکلاه مىساخت.
|
|
اما بالاتر از همهٔ اينها دعوى مشايخ صوفيهٔ صفويه، و يا شادى تنها اعتقاد پيروانشان بود به 'حلول جوهرالوهيت' در جسم مرشد، و شايد عنوان مرشد کامل که تا اواخر عهد سلطنت صفويان براى آنان بهکار مىرفت، از همين دعوى نشأت کرده باشد.
|
|
|
استوار شدن بنياد اعتقاد قبيلههاى چندگانهٔ ترکمان (۱) نسبت به پيشوائى شريعتى و طريقتى مشايخ صفويه، دعوى اين مشايخ به سيادت و ارتباط با ائمهٔ دين و حتى حلول جوهر الهى در آنان و شايستگىشان براى رياست بر اُمت محمدى، نيرو گرفتن اعتقاد به تشيع و عناد نسبت به اهل سنت و خلفاى آنانکه غاصبان حق شمرده مىشدند، وقتى با رياستجوئى مشايخ صفويه جمع شد انديشه قيام و آرزوى تشکيل حکومت را در اخلاف شيخ صفىالدين رسوخ داد. چنانکه وقتى دور پيشوائى صوفيان صفوى به شيخ جنيد رسيد، نخستين بار و بىآنکه سابقهاى در کار باشد براى خود عنوان 'سلطان' اختيار کرد و بعد از قتلش به سال ۸۶۰ هـ پسرش حيدر با حفظ عنوان 'سلطان' همان سنت پدر را ادامه داد و گذشته از اين در ايجاد نوعى از انضباط نظامى در پيروان خويش و استوار ساختن روحيهٔ سلحشورى و جنگآورى در آنان کوشش بسيار کرد و هم او است که کلاه يا تاجى دوازده ترک (۲) از سَقرِلات سرخ به رسم شعار و نشانهٔ درويشان صفوى براى خود و پيروانش ترتيب داد و از اين راه همهٔ ترکمانان تابع طريقهٔ خود را که از طايفههاى مختلف بودند، يکسان و يک نشان به زير يک لوا درآورد تا با شعارى واحد و با احساس يگانگى در رکاب مرشد کامل و در راه نشر تشيع شمشير زنند و جانبازى کنند. به سبب داشتن همين کلاه سرخ رنگ بود که از آن پس صوفيان صفوى را قزلباش يعنى سرخسر، يا قزل بُرک يعنى سرخکلاه خواندند.
|
|
(۱) . يعنى ترکمانان قرامانلو، ذوالقدر، قپچاق، قراچهداغ و تومان و مشکين، استاجلو، شاملو، روملو، حميدلى، تکلو، افشار، قاجار، ورساق، باى بُرتلو و جز آنها.
|
|
(۲) . دوازده ترک نشانهٔ دوازده امام بود و به تنهائى مىتوانست دليل قاطعى بر انحراف صفويان از مقاصد عاليهٔ تصويف به جانب اعتقادات مطلق مذهبى باشد. اما به واقع در کلاه فقر بهجز سه ترک نيست: 'ترکِ دنيا ترکِ عقبى ترکِ ترک!'
|
|
سلطان حيدر (کشته در ۸۹۳ هـ) و جانشينش سلطان على (کشته در ۸۹۹ هـ) به شيوهٔ سلطان جنيد در طلب رياست و قدرت شمشير زدند و جان باختند و اين قيام منظم و مداوم که بهتدريج به هيئت يک نهضت سياسى و نظامى پر انضباط درآمده بود، مقدمات کار شاه اسمعيل را در قيام نهائى او فراهم آورد.
|