|
|
محمدآباد مرکز درگز است و به احتمالى ، با شهر نساى سابق يکى است. اين شهر بين نسا و سرخس ، و در دشت خاوران جاى داشت و مرکز آن مهنه يا ميهنه ناميده مىشد. ابوسعيد ابوالخير ، عارف مشهور در اين قريه به دنيا آمده است.
درگز ، به علت مجاورت با مرز ايران و جمهورى ترکمنستان از اهميت سياسى و نظامى خاصى برخوردار است. بيشتر آثار تاريخى اين شهر به دورهٔ افشاريه تعلق دارند؛ از جمله قلعهٔ مستحکم کلات نادرى که در نزديکى نوار مرزى قرار دارد.
شهر کلات در اواخر قرن هشتم هجرى که اميرتيمور آن را محاصره کرد ، به ويرانهاى بدل شد؛ اما دوباره به فرمان اميرتيمور تجديد بنا يافت. نادرشاه از موقعيت کلات استفاده کرد و از اين زمان به بعد ، اين شهر به «کلات نادري» مشهور شد. نادرشاه قصد داشت قلعهاى غيرقابل تسخير بسازد تا گنجينههايى را که از هندوستان به غارت مىبرد ، در اين قلعه محافظت نمايد. بعد از نادرشاه ، کلات تا سال ۱۳۰۳ هـ.ق مقر خانى محلى بود که ظاهراً از دولت ايران تبعيت مىکرد و تا زمان تحديد سرحدات روس و ايران ، جزو قلمرو خان مذکور محسوب مىشد.
درگز امروزى شهرى متوسط و آباد است و در شمال استان خراسان واقع شده است.
|
|
|
شهر سبزوار با بسيارى از داستانهاى پهلوانى ايران باستان ارتباط دارد. چنانکه مدتها ، ميدان مرکزى شهر به ميدان ديوسفيد معروف بود. در دورههاى اسلامى ، ولايت بيهق داراى دو شهر سبزوار و خسروگرد بود. شهر سبزوار در حملهٔ مغول به کلى ويران شد؛ ليکن به تدريج آباد گرديد. حوادث تاريخى بىشمارى در اين شهر اتفاق افتاده است. از جمله در سال ۷۳۷ هـ.ق اين شهر پناهگاه و پايتخت سلسلهٔ سربداران شد. شهر سبزوار به «دارالمؤمنين» نيز معروف بوده است.
هنوز زخم ناشى از حملهٔ مغولان به مردم اين شهر التيام نيافته بود که در زمان شاهعباس ، بار ديگر ، سبزوار زير سم ستوران ازبکها ويران گشت و مردم آن قتلعام شدند. پس از اين واقعه ، اين شهر کمکم رو به آبادانى گذاشت. دورهٔ صفويان براى اين شهر ، شروع مرمت و بازسازى تاريخ گذشته بود. اين شهر طى دهههاى اخير رونقى دوباره يافته ، و همچنان در حال توسعه و نوسازى است.
|
|
|
از وجه تسميهٔ سرخس اطلاع کافى در دست نيست؛ قدمت آن به زمان ساسانيان مىرسد ، و مانند ساير نواحى خراسان ، در طول تاريخ ، صدمات فراوان ديده است. در سال ۶۱۷ هجرى قمرى و در حملهٔ مغول به ايران ، سرخس به عنوان سنگر اول ، مورد غارت و ويرانى قرار گرفت. از آن زمان به بعد ، خراسان هرازگاهى توسط اقوامى مورد تاختوتاز واقع مىشد ، و تا اواخر دورهٔ قاجاريه بيشتر به صورت ملوکالطوايفى اداره مىگرديد. ناحيهٔ سرخس از جمله نواحى مورد تصرف ترکمانان نيز بوده است. بايد اذعان داشت که شهر سرخس روزگارى از کانونهاى علم و دانش بود و به واسطهٔ مدارس و کتابخانههاى متعدد شهرت فراوانى کسب کرده بود. اکنون از آن همه شکوه و عظمت جز آثارى پراکنده و شهرى کوچک ، چيزى باقى نمانده است.
در سالهاى اخير ، اين شهر مورد توجه قرار گرفته ، و در نظر است به بارانداز تجارى مهمى تبديل شود.
|
|
|
دربارهٔ تاريخ قبل از اسلام اين شهر و مردم آن ، به طور دقيق و واضح ، در کتب تاريخى ذکرى به ميان نيامده است. اما با توجه به قبور زرتشتى و آثار و ابنيهٔ تاريخى موجود در نقاط مختلف شهرستان و وجود آبادىهاى نسا ، تفتازان و آستاونه که با حدود و موقعيت شيروان فعلى تطبيق مىکنند ، همچنين با تحقيق و کاوش در آثار باقىمانده در روستاها و آبادىهاى قديمى ، مىتوان گفت اين منطقه قبل از اسلام مسکونى بوده و داراى قدمت طولانى است.
مردم شيروان در سال ۳۱ هجرى - در زمان خلافت عثمان - به اسلام روى آوردند. در دوران طاهريان ، صفاريان و سامانيان ، با اين که ذکرى از نام شيروان نيامده است ، ليکن از بعضى قراين پيداست که اين شهر به صورت قصبهاى پابرجا بوده است. قبور گورستان قديمى شيروان با تاريخ حکومت اين سلسلهها مطابقت دارد. سلطان محمود غزنوى در لشگرکشى خود به هندوستان ، يک شبانهروز در حدفاصل ورگ - رزمغان توقف کرده بود ، و اين محل هنوز هم در ميان مردم شيروان به تخت سلطان محمود معروف است.
از نظر تاريخى ، رونق شهر شيروان با دورهٔ فرمانروايى خوارزمشاهيان مربوط است. بقعهٔ امامزاده سلطان محمدرضا (ع) در شيروان از بناهاى اين دوره است. در حملات گورکانيان ، اين منطقه آسيب فراوان ديد و کشتار فراوانى در آن صورت گرفت. در دوران صفويان ، مهمترين واقعهاى که در اين شهر روى داد ، کوچاندن چهل هزار خانوار عشاير کُرد به اين منطقه بود که براى مقابله با حملات ازبکها ، توسط شاهعباس انجام يافت.
اين شهر در دوران حکومت قاجار يکى از مناطق مهم درگيرىهاى حکام محلى بود. شهر شيروان در سال ۱۳۰۸ بر اثر زلزله به کلى ويران شد و پس از دو سال ، بار ديگر با اسلوب جديد شهرسازى تجديد بنا گرديد.
|
|
|
شهر طبس در ميان کوير قرار گرفته است. در گذشته ، اکثر راههاى کويرى به اين شهر منتهى مىشدند و به همين مناسبت ، اين شهر به نام دروازهٔ خراسان نيز معروف شده بود. اين شهر در زمان خلافت عثمان توسط اعراب مسلمان فتح گرديد. در نيمهٔ دوم قرن پنجم هجرى ، طبس به تصرف پيروان مذهب اسماعيليه درآمد. در زمان حکومت سلجوقيان ، سلطان سنجر به قلاع اسماعيليه حمله کرد و در نتيجهٔ اين يورش ، در اين شهر خرابى بسيار به بار آمد. بعد از چندين بار حمله به فرقهٔ اسماعيليه ، عاقبت سلطانسنجر از درِ صلح با اسماعيليان درآمد؛ با اين شرط که آنها از بنا کردن قلاع خوددارى کنند. در دورهٔ شاهعباس اول ، اين شهر به تصرف عبدالمؤمنخان ازبک درآمد و ازبکان آنجا را ويران ساختند. آثار به جا مانده در اين شهر ، عمدتاً به قرون پنجم و نهم هجرى تعلق داشتهاند که در زلزله سال ۱۲۵۷ بکلى نابود شدند.
طبس امروزى به رغم ويرانىهاى تاريخى و بلاياى طبيعى - زلزله و سيل - از رونق و زيبايى ويژهاى برخوردار است.
|
|
|
فردوس ، در متنهاى تاريخى ، با نام سابق خود «تون» معروف است. بناى شهر و وجه تسميهٔ آن هنوز به درستى معلوم نيست. اين شهر از قبل از اسلام وجود داشته است. فردوس ، شهرى آباد و در حال توسعه است.
|
|
|
اين شهر که تا چند سال پيش ، از بخشهاى شهرستان مشهد بود ، در سال ۱۳۱۰ هـ.ش با شيوههاى جديد شهرسازى ، طراحى و ساخته شده است.
|
|
|
مارکوپولو در سفرنامهٔ خود از اين شهر به نام «تونوکاين» نام برده است که اين نام از نام دو شهر بزرگ آن ايالت - قهستان - که «تون» و «قاين» باشد ، گرفته شده است. همچنين در سال ۴۴۴ هـ.ق ناصرخسرو قباديانى از اين شهر ديدن کرده و از استحکامات شهر و مسجد جمعهٔ آن ياد کرده است.
ايالت قهستان ، همزمان با ورود اعراب به ايران ، پناهگاه زرتشتيانى بود که به آن پناه آورده بودند. اين ايالت در دورهٔ سلجوقيان مکانى مناسب براى پيروان مذهب اسماعيليه شد و اسماعيليان قلاع مستحکمى براى دفاع از خود در آنجا بنا کردند.
خوارزمشاهيان به کرات به پيروان اسماعيليه حمله مىکردند ، تا اين که در زمان يورش هلاکوخان ، اسماعيليه از او شکست خوردند و قهستان نيز در اين حملات ويران گشت.
حمداللّه مستوفى ، در قرن هشتم هجرى از مرکزيت قاين نسبت به آبادىهاى ديگر قهستان ، و همچنين از فراوانى زعفران و ميوهٔ آن گزارش داده است. يکى از مهمترين آثار تاريخى قاين ، مسجد جامع است که از بناهاى قرن هشتم هجرى مىباشد.
|
|
|
شهر قوچان را با شهر باستانى اشک يا ارسکه يکى دانستهاند. اين شهر در قرون وسطى به نام خبوشان و خوجان معروف بود. جغرافيانويسان اسلامى آن را استوا ناميدهاند. اين شهر در زمان هلاکوخان تجديد بنا شد و نوهٔ هلاکوخان ، ارغونخان بر وسعت آن افزود. در زمان غازانخان يک معبد بودايى در اين شهر بنا گرديد.
شاهعباس اول براى جلوگيرى از تاختوتاز ازبکان و ترکمنها به نواحى شرقى ايران ، اکراد سلحشور را به اين منطقه کوچ داد؛ از آن جمله ايل زعفرانلو ، که در اين منطقه ساکن شدند. در سال ۱۱۶۰ هـ.ق نادر در يکى از تپههاى نزديک شهر که بعدها به تپهٔ نادر مشهور شد ، در سراپردهٔ خود کشته شد. در طول تاريخ ، اين شهر چندين بار به علت زلزله ويران شده است؛ اما دوباره ساخته شده و رونق دوباره يافته است. آثار بهجامانده در اين شهر ، عمدتاً به قرن ششم هجرى تعلق دارند.
|