|
در دورهٔ اول تا سوم هجرى ايرانيان با علاقهٔ خاصى در مسائل ادبى عربى غور کرده و گذشته از تحقيق در علوم ادبي، آثار گرانبهائى در نظم و نثر برجاى نهادهاند.
|
|
نثر عربى تا موقعى که کتاب ايرانىنژاد وارد خدمات ديوان رسائل نشده بودند اثر قابل توجهى نداشت. البته کتاب آسمانى ما، از اين حکم مستثنى است. نامهنويسى در زبان عربى تا موقعى که جبلةبن سالم مولى و کاتب هشام بن عبدالملک (م ۱۲۵ هـ.) نظام و رسومى براى آن ترتيب دهد، رسم و آئين درستى نداشت. جبلة از قديمىترين کسانى است که به نقل و ترجمهٔ پارهاى از کتب ادبى و تاريخى پهلوى به عربى مبادرت کرد.از آنجمله ابنالنديم در الفهرست ترجمهٔ داستان بهرام چوبين و ترجمهٔ کتاب رستم و اسفنديار را از پهلوى به عربى به دو نسبت داده است.
|
|
شاگرد جبله يعنى عبدالحميدبن يحيى از موالى بنىعامر و از نژاد ايرانى بوده و کتابت مروان بنمحمد را در عهد حکومت ارمنستان و سپس در دورهٔ خلافت او عهدهدار بود. بعد از قتل مروان در سال ۱۳۲ عبدالحميد چندى نزد دوست خود عبداللهبن المقفع نويسندهٔ مشهور ايرانى پنهان بود تا مأموران حکومت عباسى بر او دست يافتند و او را در همان سال ۱۳۲ هجرى کشتند. عبدالحميد نخستين استاد بزرگ در ترسل عربى شمرده شد و اولين کسى است که کتابت رسائل را بر ميزان صحيح نهاد و آن را از ايجاز بيرون آورد و تحميدات را در صدر نامهها با صور خاصى معمول ساخت. مرتبهٔ عبدالحميد در کتابت به درجهاى است که ناقدان سخن تازى ابتداى کتابت عربى را به او دانستهاند همچنانکه انتهاء آن را به ايرانى ديگرى بهنام ابنالعميد.
|
|
راهى که عبدالحميد در کتابت رسائل پيش گرفت بعد از او در دورۀ عباسى توسعه و امتداد يافت و کتاب بزرگ که نزديک بههمه از نژاد ايرانى بودند پديد آمدند. کاتبان اين عهد که معمولاً از ميان ايرانيان انتخاب مىشدند طبقهٔ خاصى را تشکيل مىدادند و همه از اصول و قواعد ايرانى تقليد مىکردند. حسنبن سهل سرخسى وزير مأمون و عبدالحميد کاتب براى کتابت شرايطى ذکر کرده و فرا گرفتن تاريخ ايران و مقدارى از اطلاعات و فرهنگ ايرانى را براى هر کاتبى لازم دانستهاند. مثلاً کاتب مىبايست اندرزهاى بزرگمهر و اردشير پاپکان و سخنان انوشيروان و شاپور و اَپرويز و علوم و اطلاعات ايرانيان را از حفظ داشته باشد و از آنها هنگام نويسندگى استفاده کند.
|
|
امرى که به انتشار اين فکر ياورى بسيار مىکرد ترجمهٔ کتب مختلف از منابع گوناگون قديم و از آن جمله از پهلوى بهعربى بوده است. کتابهاى پهلوى بيشتر در مسائل ادبى و تاريخى بوده و غالب آنها با توجه به اصول بلاغت نگاشته شده بود از قبيل آئيننامه و خداينامه و کليلهودمنه و غيره. نقل و ترجمهٔ اين کتابها باعث ايجاد تحول عظيمى در مفاهيم ادب عربى گرديد و آنها را از انحصار به چند خطبه و چند نامهٔ کوتاه بىارزش و يا سجع کُهّان عرب، که جداً ابتدائى و بيابانى بوده است، بيرون آورد و در الفاظ و انديشهها توسعى ايجاد کرد و سرانجام به پديدآمدن سبک ساده و مُرسل انجاميد که مهمترين مرحلهٔ تکامل نثر عربى و وسيلهٔ بزرگ ترقى و آمادگى آن براى بيان مفاهيم علمى و ادبى شد.
|
|
کسى که بيش از همه و نخستين بار مايهٔ ايجاد اين تحول عظيم در نثر عربى شد و تأليف کتب ادبى را به زبان تازى متداول کرد نويسندهٔ بزرگ ايرانى روز به پسر دادويه معروف به 'عبداللهبن المقفع' است که به ادبيات پهلوى و عربى به نيکى آگاه بوده و در بصره، يعنى يکى از دو مرکز مهم ادبى زبان عربي، بهسر مىبرده است. وى به ترجمهٔ کتب معتبرى از پهلوى به عربى مبادرت کرد از قبيل گاهنامه، آئيننامه، کليله و دمنه، خداينامه (سيرالملوک - سيرة ملوکالفرس)، نامهٔ تنسر، کتاب مزدک، کتابالتاج و عدهٔ زيادى از کتب و رسالات ديگر. اين آثار همه با مهارت بسيار به زبان عربى درآمد و ازين روى به سرعت مورد توجه مسلمين قرار گرفت و فصاحت و جزالت کلام و بلاغت روز بهنحوى مورد قبول شد که آثار او را همواره مثل اعلاء بلاغت دانستهاند.
|
|
ولادت او در حدود سال ۱۰۶ هجرى اتفاق افتاد و در بصره تربيت شد و بعد از شهرت در نويسندگى مدتى کاتب داودبن يوسف يکى از ولات بنىاميه در عراق بود و بعد از زوال دولت اموى در خدمت عيسىبن على عم خليفه ابوجعفر منصور دوانيقي، در ايامى که والى کرمان بود، درآمد و بهدست او اسلام آورد و به 'عبدالله' موسوم شد و کنيهٔ ابومحمد يافت در حالىکه پيش از قبول اسلام کنيهٔ ابوعمرو داشت. سپس از خدمت عيسىبن على به نزد برادرش اسمعيلبن على رفت و معلم اولاد او شد و گويا در همين اوقات با ابوجعفر منصور آشنائى يافت و براى او بهترجمهٔ کتب علمى و ادبى از پهلوى بهعربى مبادرت کرد تا در سال ۱۴۲ هجرى به اشارهٔ آن خليفهٔ حيلهگر بهدست سفيانبن معاويه عامل بصره به اتهام زندقه به وضعى بسيار فجيع و وحشيانه کشته شد. اهميت او در آن است که کلام سهل و خالى از اشکالى دارد و معتقد بوده است که کاتب بايد الفاظ ساده را انتخاب کند ولى از الفاظ سست و دور از فصاحت دورى جويد. وى تالى عبدالحميد در تمهيد اصول کتابت بهزبان عربى و کاملکنندهٔ طريقهٔ او است، و روشى که او بنيان گذاشت مدتها در ميان نويسندگان عربى زبان متداول بود. تفاوت او با عبدالحميد در آن است که اين در تنسيق اصول کتابت رسائل و آن در تمهيد طريق انشاء کتب و بهعبارت ديگر در 'کتابةالتصنيف و التدوين' پيشرو نويسندگان عربى است. سه کتاب سيار معروف او 'الصحابه' و 'الادبالصغير' و 'الادبالکبير' معروف به 'الدرةاليتيمة' از جملهٔ شاهکارهاى آثار ادبى به زبان عربى است.
|
|
يکى ديگر از نويسندگان دانشمند ايرانى در اين سه قرن 'ابوحنيفه احمدبن داود دينوري' است. وى در نحو و لغت و ادب و هندسه و حساب و نجوم و روايت استاد بود. وفاتش در حدود سال ۲۸۱ هـ. اتفاق افتاد. ابوحنيفهٔ دينورى در مسائل مختلف تأليفاتى دارد و از آنجمله است الاخبارالطوال در تاريخ که متضمن اطلاعات ذىقيمتى در تاريخ ايران پيش از اسلام است. ديگر کتابالفصاحة و کتابالوصايا که از حيث طرح موضوعات تازه در ادبيات در تمدن اسلامى شهرت داشت. ديگر ابوعبدالله محمد ابن قتيبهٔ دينورى (۲۱۳-۲۷۶ هـ.) از کبار مؤلفان و از دانشمندان بزرگ در علوم ادبى و دينى است. از آثار معروفش در ادبيات 'ادبالکاتب' و 'الشعر و الشعرا' 'معانىالشعر' و کتاب 'عيونالاخبار' و چند کتاب ديگر است. عيونالاخبار ابنقتيبه حاوى نمونههائى از مصنفات ادبى عصر در مسائل مختلف است که هر دسته تحت عنوانى نقل شده و با نظر مؤلف در مورد آنها درآميخته است. در اين کتاب بسيارى از روايات ايرانى آمده و از کتب مشهور پهلوى که بهعربى ترجمه شده بود، مانند کتاب آئيننامه، موارد متعدد نقل شده است و بههمين سبب يکى از منابع تحقيق در فرهنگ ايران قديم است. کتاب عيونالاخبار ابنقتيبه از جملهٔ مآخذ مشهور در مطالب تاريخى است.
|
|
|
شاعران و نويسندگان اين دوره
|
|
نويسندگان مشهورى از نژاد ايرانى در اين سه قرن برخاستهاند که هريک بهنحوى در غنىساختن ادب عربى سهم دارند مانند سهلبن هارون دشت ميشانى از شعوبى مذهبان متعصب نويسندهٔ کتاب 'ديوانالرسائل' و 'تدبيرالملک و السياسة' ؛ و محمدبن جرير طبرى (م ۳۱۰) مؤلف نامبردار 'تاريخالرسل و الملوک' و واقدى (م ۲۰۷) مؤلف کتابالفتوح و غيره.
|
|
در شعر عربى هم خدمت ايرانيان اين عهد انکارناکردنى و مؤثر بوده است. از مشاهير تازىگويان ايرانىنژاد اين عهد هستند:
|
|
- اسمعيلبن يسار نسائى و برادرانش ابراهيم و محمد که هر سه در ميهنپرستى و اظهار عقائد شعوبى تندرو بودهاند.
|
|
- بشاربن برد تخارستانى (م ۱۶۷ هـ.) از شاهزادگان تخارستان که در کودکى به اسارت بنىعقيل بن کعب درآمد و بهزودى در شعر عرب شهرت يافت. وى که پيشرو شعراء محدثين شمرده مىشود در تفاخر به نسب خود و تحقير عرب و وصف جوارى و کنيزکان و ايراد تشبيهات و استعارات دقيق و بهکار بردن حکم و امثال مشهور است. اهميت خاص او در آميختن معانى غزلى با معانى مدحى و پىريزى سبک خاصى در قصيدهسرائى است که بهزودى مقبول شاعران تازىگوى گرديد. او را تازيان به اتهام زندقه به ضرب تازيانه کشتند.
|
|
- شاعر مشهور ايرانى اين عهد که او را هم بايد از ارکان شعر عربى شمرد ابونواس حسنبن هانى خوزستانى (۱۴۵-۱۹۹هـ.) صاحب قصائد خمريه و غزلهاى دلانگيز مشهور است.
|
|
- معاصر ابونواس، ابوالعتاهيه اسمعيلبن قاسم، از پيشروان مولدين و در مدح و غزل و اندرزگوئى استاد و در توسعه بخشيدن به مفاهيم و مضامين شعر عربى داراى اثر بسيار بود.
|
|
- ديگر المتوکلى ابراهيمبن ممشاد اصفهاني، است که مدتى کاتب متوکل خليفه بود و بههمين سبب به 'متوکلي' اشتهار يافت و پيش از اين نام او را ديدهايم.
|
|
شاعران ديگرى در همين سه قرن از ايران برخاسته و به زبان تازى سخن گفته و شهرتى حاصل کردهاند که نام آنها را در کتب تراجم مىبينيم و ذکر همهٔ آنها سخن را به درازا مىکشاند.
|