|
|
اين يک واقعيت غيرقابل کتمان است که مجموعهٔ متنوعى از ساختها، نيازها و منابع اقتصادي، اغلب همراه با يک يا چند عامل اجتماعى ديگر تأثيرات شديدى مستقيماً يا غيرمستقيم بر پيشرفت علم گذاشتهاند. مهم نيست که چقدر برخى دانشمندان فکر کنند که اين به 'خلوص - Purity' علم صدمه مىزند، و بدون توجه به اينکه کسى فکر کند که برخى جامعهشناسان علم مارکسيست در مورد آن غلو کردهاند. تنها چند مورد از تأثيرات عظيم فعاليتهاى اقتصادى بر علم را در اينجا شاهد مىآوريم. بهعنوان مثال، همانطور که مرتون - Merton (در ۱۹۳۶ و ۱۹۳۹) در مورد انگلستان قرن هفدهم نشان داده، رشد منافع دريائي، چه کشتيرانى تجارى و چه نظامي، به فنون دريانوردى قابل اطمينانترى نياز داشت. فنون موجود نه کرونومترهاى خوبى داشت و نه روشهاى مناسبى براى تعيين طول جغرافيائى در دريا. اين نيازهاى اقتصادى و سياسى - نظامي، بهوسيلهٔ جوايزى که براى کشفيات و اختراعات در نظر گرفته شده بود، محرک مستقيمى بودند براى کشفيات اساسى در زمينهٔ نجوم و در مورد ماهيت فنر. يا، همينطور، قبل از آن، در اروپاى قرن شانزدهم، نيازهاى اقتصادى براى پمپاژ آب از داخل معادن به بيرون و عدم کارآئى کافى پمپهاى پيچشى ارشميدسى موجود، منجر به اين شد که ايوانجليستا توريچلى و وينچنرو و يويانى به روابط بين فشار جو و سطح آب پى ببرند. براساس کار اين افراد بود که پمپهاى مکندهٔ پر قدرت براى مصارف صنعتى ساخته شد. ولى همين کار علمى به اختراع بارومتر توسط توريچلي، و ايجاد خلاء توسط اتوفن گريک، و به مجموعهاى از آزمايشها و نتايج علمى با بهاصطلاح 'پمپ هوا' توسط رابرت بويل و همکاران او در انجمن جديدالتأسيس سلطنتى منجر شد. اين مثال نشان مىدهد که چگونه نيازهاى اقتصادي، علم و تکنولوژى به انحاء پيچيده و اغلب متقابلاً سودمند بر هم اثر مىگذارند.
|
|
در دنياى جديد، هم سازمانهاى صنعتى و هم دولتها، در همهٔ جوامع، براى دنبال کردن منافع و خواستهاى اقتصادى به راههاى مختلف به حمايت از علم پرداختهاند. حمايت مستقيم به شکل آزمايشگاههاى تحقيقاتى صنعتى و دولتى انجام مىشود. حمايت غيرمستقيم نيز از طريق امکانات مالياتى و ساير سوبسيدها که به دانشگاهها و صنعت داده مىشود، انجام مىگيرد. يکى از وسيعترين زمينههاى پاسخگوئى دولت به نيازهاى اقتصادي، تحقيقات کشاورزى بوده که عمدتاً تحقيق زيستشناختى است ولى علوم فيزيکى و اجتماعى را نيز در برمىگيرد. بايد خاطرنشان کرد که هم جوامع 'سرمايهداري' و هم جوامع 'سوسياليست' ، و هم جوامع 'با برنامهٔ متمرکز - Planning societies' و هم جوامع 'بدون برنامهٔ متمرکز - Non-planning societies' از طريق پاسخگوئى به علايق و منافع اقتصادى گروههاى خاص در جامعه و منافع جامعه بهطور کل از علم حمايت کردهاند. مطلوبيت استفاده از علم براى رفع نيازهاى اقتصادى و افزايش منابع اقتصادي، ديگر در هيچيک از جوامع دنياى جديد زير سؤال نيست.
|
|
|
عوامل سياسى و اقتصادى اغلب ميل به ترکيب با يکديگر براى تأثيرگذارى بر علم داشتهاند. البته عامل سياسى نيز، بهعنوان مثال به خاطر نيازهاى نظامى دولت، تأثير شديدى بهطور جداگانه بر علم داشته است. بعد از تاريخ جديد نقشى که دولتها در توسعهٔ علوم اتمى در جهت نيازهاى سياسى - نظامى ايفاء کردهاند، اين نقطهنظر به توضيح بيشترى نياز ندارد. اما اين پيوند بين خواستهاى سياسى - نظامى و عمل چيز جديدى نيست. دولتها همواره در صدد افزايش قدرت نظامى از طريق توسعهٔ علم بودهاند. نيازهاى نظامى تحقيق در زمينهٔ خواص فلزات، علل واکنشها و انفجارهاى شيميائي، و رياضيات منحنىهاى موشکهاى بالستيک را تشويق و تحريض کرده است.
|
|
|
در هر جامعهاى ارزشها و مذهب پيوندى تنگاتنگ دارند. البته مذهبى که از ارزشهاى جديد حمايت مىکند، که اين ارزشها نيز به نوبهٔ خود به علمالتفاوت نشان مىدهند، خود پشتيبانى قوى براى پيشرفت علم است. اين پيوند خاص همان موضوعى است که مرتون در تحليل روابط بين مجموعهٔ ارزشها و عقايد مذهبى که اخلاق پروتستان را تشکيل مىدهند، از يک طرف، و پيشرفت وسيع علم در انگليس قرن هفدهم، از طرف ديگر، در صدد نشان دادن آن بوده است (۱۹۳۹ و ۱۹۳۶). ارزشها و عقايد اخلاق پروتستان امروزه حالت دنيوى و غيردينى (Secularized) به خود گرفته و علاوه بر خواستگاه اوليهٔ آنها به بسيارى محيطهاى اجتماعى ديگر نيز سرايت کرده است. آنها در اين شکل دنيوي، براى توسعهٔ علم حاميانى حتّى قدرتمندتر هستند. با دقت بايد متذکر شد که روابط بين مذهب و علم هميشه پيچيده و از نظر اهداف تا حدودى مغاير هستند. بنابراين، گرچه عقايد و ارزشهاى عمومى اشکال ليبرال مسيحيت پروتستان براى توسعهٔ علم مطلوب بوده است، اما حتى همين عناصر ليبرال نيز گاهى به کشفيات علمى خاصى که آشکارا مغاير با اصول اساسى آنها بوده، اعتراض کردهاند. بنابراين، همانطور که گيليسپى (۱۹۵۱) نشان داده، بعضى پروتستانهاى ليبرال که هنوز به مفاهيم انجيلى سيل و طوفانهاى اعجازآميز و ساير بلايا و مصائب اعتقاد داشتند، در اوايل قرن نوزده هنگامى که براى اولينبار ايدهٔ علمى يونيفور ميتاريانيسم در زمينشناسى مطرح شد، به مخالفت با اين ايده پرداختند. و اندکى بعد، همانطور که دوپرى - Dupree (در سال ۱۹۵۹) و لورى - Lurie (در سال ۱۹۶۰) خاطرنشان کردهاند، تا مدتى چنين مخالفت و مقاومتى در مقابل کشف داروين راجعبه يکسانى رشد انسان و ساير گونههاى حيواني، وجود داشت. جامعهشناسى علم، براى تحليل روابط بين دين و علم، با هر دوى آنها به مثابهٔ پديدههاى غامض عمل مىکند و به دنبال پيوندهاى مشخص بين مؤلفههاى مشخصى از آنها مىباشد.
|
|
|
حفظ و توسعهٔ علم بهوسيلهٔ نظام آموزشىاى تأمين مىشود که تخصص کافى به، و همراهى با علوم رو به رشد همان دوره دارد. مثلاً، همانطور که بنديويد - Ben-David (در سال ۱۹۶۰) عنوان کرده، نهادهاى آموزشى جديدى که بهمنظور پيشرفت علم ايجاد شده بودند، در فرانسه در اوايل قرن نوزدهم و اندکى بعد در آلمان، نقش مهمى را در رسيدن به هدف مذکور ايفاء نمودند. همهٔ کشورهاى در حال مدرنيزه شدن در سالهاى اخير، از روسيه گرفته تا کشورهاى آفريقائى ضعيف و کوچک، شديداً نظامهاى آموزش آنها را براى بهبود بخشيدن به علم، در همهٔ سطوح آموزشي، تقويت کردهاند. قبل از دوران جديد، دانشگاهها مأواى پيشرفت علمى نبودند - آنچنانکه بعد از آن شدند. تا زمان 'تجديد بناى عظيم - Great Instauration' علم در انگستان قرن هفدهم، دانشگاهها هنوز نسبت به علم بىتفاوت يا متخاصم بودند. امّا يکسرى اوضاع بىنهايت مطلوب اجتماعى به شکوفائى علم کمک کرد. اين تخاصم تا مدتى ادامه يافت. البته، امروزه دانشگاهى که با علم خصومت ورزد يا به آن بىتفاوت باشد، مىتواند تنها در يک جامعهاي، يا بخشى از آن، وجود داشته باشد، که از اينکه بهصورت يک مرداب علمى باقى بماند، خرسند گردد.
|
|
|
نظام قشربندىاى که بر ارزش برابرى تأکيد مىکند و در واقع ميزان تحرک اجتماعى بالائى را براى اعضاء جامعه، محقق مىکند، براى پيشرفت علم بسيار مناسبتر از نظام قشربندى بسته بهنظر مىرسد. با اهميت دادن به استعداد و ليافت افراد و فراهم کردن برابرى بيشتر براى افراد بااستعداد، در هر جاى جامعه که استعدادى بروز کند، نظام قشربندى باز مىتواند براى تجهيز پستهاى علمى از افراد بااستعدادتر استفاده کند. البته اگر به نقشهاى علمى جدّاً بها داده نشود، استعداد عالى در جاى ديگرى مصرف مىشود. بههر حال، دو عامل باهم - يکى بهاء زياد دادن به علم و ديگرى باز بودن کانالهاى تحرک اجتماعى - براى پيشرفت علم بسيار مطلوب هستند. هر دوى اين عوامل، در دنياى جديد و به مقياسى وسيعتر در جوامع صنعتى متقدّمتر تحقق يافتهاند. و جوامع جديداً در حال مدرنيزاسيون، آنطور که دديجر Dedijer (در سال ۱۹۶۱) خاطرنشان کرده، تلاشهاى زيادى مىکنند تا تقريباً يک شبه آنها را تحقق بخشند.
|