|
|
دربارهٔ احوال خواجه عُبَيدالله زاکانى قزوينى و مقام او در شعر پيش از اين سخن گفته شد. مهمترين اثر منثور او رسالهٔ 'اخلاق الاشراف' است. انتخاب چنين اسمى در برابر کتاب 'اوصاف الاشراف' خواجه نصيرطوسى از باب طعنه و تسخر بوده است. مقصود عُبَيد در اين رساله فىالواقع بيان مفسدهها و زشتىهاى اخلاق رجال روزگار او بود و او کتاب خود را در هفت باب پرداخت و در آن اخلاق پسنديدهٔ قدما و خوى ستودهٔ بزرگان پيشين را تحت عنوان 'مذهب منسوخ' و مفسدهها و نامردمىها و ناپاکىهاى بزرگان روزگار خود را با نام 'مذهب مختار' بيان کرد. اين بابهاى هفتگانه در حقيقت هفت آينهٔ روشن و تمامنماى اوصاف نکوهيدهٔ مردمى است که در دوران وحشتزاى چنگيز بلاريز و اخلاف او و فترت ميان دورهٔ ايلخانان و حملهٔ تيمور لنگ مىزيسته و به انواع رذيلهها و مفسدهها تن در داده و خو گرفته بودند.
|
|
رسالهٔ ديگر عُبَيد موسوم است به 'ريشنامه' که رسالهٔ بسيار لطيف و خوش مضمون است و در آن نثر و نظم بههم در آميخته و مطالب با لطافت کلام و مضمون آفرينىهاى نويسنده همراه شده است. اين رساله گذشته از تصوير زيبائى که از انشقاق طرفى از خانه و بيرون آمدن شخصى بهنام 'ريشالدّين ابوالمحاسن' دارد متضمن چند حکايت ظريف دربارهٔ ريش معايب آن است و بيتها و مصرعهائى که در رساله آمده غالباً از مثلهاى ساير فارسى است.
|
|
رسالهٔ ديگر او 'صد پند' است که عُبَيد آن را به سال ۷۵۰ هـ نوشت. در اين پندنامه به همان شيوهٔ معروف خود انتقادهاى خويش را در پردهٔ طعنهها بيان کرده و همعصران مفسد و معيوب خود به کنايه و اشاره مورد عيبجوئى قرار داده است.
|
|
اثر معروف ديگر او 'رسالهٔ دلگشا' نام دارد که مفصلترين و مهمترين اثر منثور عبيد و از حيث اهميت در رديف رسالهٔ اخلاقالاشراف است. اين رساله در دو بخش عربى و فارسى تأليف شده و هر بخش متضمن مقدارى حکايت کوتاه است که عبيد در آنها شوخطبعى و بذلهگوئى اديبانهٔ خود را با بعضى نکتههاى انتقادى همراه کرده است.
|
|
اثر ديگر او 'رسالهٔ تعريفات' است که در آن عبيد کوشيده است تا دستههائى از طبقههاى اجتماعى عهد خود را با عادتهاى رذيلهاى که داشتند معرفى کند. 'تعريفات ملادوپيازه' نظير رسالهٔ تعريفات است و با 'ملحقات' خود و نيز چند سطرى که 'از کتب افرنجيه نقل شده' در حقيقت دنبالهٔ همان رساله و بر همان شيوه و طرز فراهم آمده است.
|
|
بىترديد عُبَيد در اين رسالههاى مقرون به طنز و تسخر و طعنه و انتقاد مبتکرترين و نيرومندترين کسى است که در نوع انتقادى ادبيات فارسى بدو بازمىخوريم. وى در اين انتقادها هم بيان شيرين و نمکين دارد و هم طعنههاى زهرآلود خود را که به شکر سخريه و شوخى و هزل اندوده متوجه همهٔ طبقههاى اجتماعى زمان خويش کرده و هيچ يک از آنها را معاف و مستثنى نشمرده است.
|
|
|
حمدالله (يا: حمد) بن تاجالدّين ابىبکربن حمدبن نصر مستوفى قزوينى از مورخان مشهور ايران و از مؤلفان و شاعران قرن هشتم هجرى است. وى از يک خاندان کهن مستوفيان قزوين است. پدر حمدالله و خود او با عنوان مستوفى در دستگاه ايلخانان خدمت مىکردند و حمدالله از نزديکان خواجه رشيدالدّين فضلالله و داراى سمت ديوانى بود. در سال ۷۱۸هـ پس از قتل خواجه رشيدالدّين در شمار ملازمان خواجه غياثالدّين محمد درآمد و در عهد وزارت امر نيز با احترام بهسر برد اما بعد از سال ۷۳۶ که سال قتل خواجه غياثالدّين است از زندگانى او اطلاع کافى بهدست نداريم. وفاتش بعد از سال ۷۴۰ هجرى اتفاق افتاده و گورش در محلى واقع در مشرق قزوينى باقى است. نخستين اثر معتبر حمدالله مُستوفى 'تاريخگزيدهٔ' او است که به سال ۷۳۰ دربارهٔ خلاصهٔ تاريخ جهان و بهنام خواجه غياثالدّين محمد به پايان برد. در پايان اين کتاب دو فصل يکى در تاريخ عالمان و شاعران و عرب و عجم و ديگرى در تاريخ قزوينى و شرح احوال رجال آن شهر بر کتاب افزوده است.
|
|
دومين اثر منثور حمدالله 'نزهةالقلوب' او است در جغرافيا. تأليف اين کتاب به سال ۷۴۰هـ پايان يافته و مشتمل بر يک مقدمه و سه مقاله و يک خاتمه است. مستوفى در بخشى از اين کتاب بيشتر تحتتأثير روش زکرياى قزوينى در 'عجايبالمخلوقات' او قرار دارد. نثر حمدالله چه در تاريخ گزيده و چه در نزهةالقلوب ساده و بىپيرايه و تنها موقوف به ذکر مطالبى است که در اختيار نويسنده بوده و قدرت او در انشاء از مقدمههائى که بر دو کتاب خود نوشته دريافته مىشود.
|
|
اثر معروف ديگر حمدالله که به نظم است 'ظفرنامه' نام دارد و به بحر متقارب ساخته شده و به سال ۷۳۵ نظم آن به پايان رسيده است. نظم اين کتاب ظاهراً پانزده سال به طول انجاميده است و به سه قسمت يا کتاب منقسم شده است: کتاب نخستين در تاريخ عرب کتاب دوم در تاريخ عجم و کتاب سوم در تاريخ مغول است.
|
|
|
شمسالدّين احمد افلاکى عارفى از نويسندگان و مؤلفان متصوف قرن هشتم هجرى است. وى از صوفيان مولويه و اهل شهر 'سراي' آسياى صغير بود. نام پدرش را 'اَخى ناطور' نوشتهاند از اينجا مىتوان دريافت که پدر افلاکى از دستهٔ فتيان آسياى صغير بوده است. اَخى ناطور در 'سراي' مردى سرشناس و صاحب ضياع و عقار و کتابخانه بود. قسمت اخير عمر افلاکى بيشتر در ملازمت تربت مولانا و جمعآورى اطلاعات دربارهٔ خاندان مولوى مىگذشت تا آنکه در آخر ماه رجب سال ۷۶۱هجرى در قونيه درگذشت و در جوار تربت مولانا به خاک سپرده شد.
|
|
اثر هم افلاکى مناقبالعارفين نام دارد که حاوى اطلاعات مفيد دربارهٔ مولوى و خاندان او و اخبار دست اول دربارهٔ مشايخ سلسلهٔ مولويه و متضمن شرح احوال و کرامتهاى بزرگانى چون بهاءالدّين ولد، بُرهانالدّين محققِ ترمّذي، جلالالدّين محمد مولوي، شمسالدّين تبريزي، صلاحالدّين زرکوب و چلبى حسامالدّين و غيره است. انشاء مناقب افلاکى سليس و روان و نشان دهندهٔ نفوذ قاطع و شديد زبان و ادب فارسى در قرن هشتم در آسياى صغير علىالخصوص در ميان فرقهٔ مولويه است. بيان افلاکى در اين کتاب در عين استادى ساده و دور از پيرايههاى لفظى است و در آن به مقدار زياد از تعبيرها و ترکيبهاى فارسى يا عربى و اصطلاحهاى خانقاهى و عرفانى بهکار رفته است. از چند جاى اين کتاب برمىآيد که افلاکى شعر متوسطى نيز مىساخته است.
|
|
|
محمودبن عثمان از مؤلفان و نويسندگان قرن هشتم هجرى و از صوفيان مرشديهٔ فارس است. مولدش بهدرستى معلوم نيست اما بيشتر عمر خود را در کازرون گذارند.اثر معروف محمودبن عثمان کتاب مشهور او است بهنام 'فردوس المُرشديه فى اسرار الصَّمديّه' در شرح مقامات شيخابواسحق کازروني. محمودبن عثمان اين کتاب را ـ از روى اطلاعاتى که مبتنى است بر کتابى به عربى تأليف خطيب امام ابوبکر محمدبن عبدالکريم از پيشروان فرقهٔ مرشديه و چند کتاب ديگر ـ در سيرت شيخ ابواسحق کازرونى در چهل باب به سال ۷۲۸هـ تأليف نموده و آن را به شيوهٔ ساده و بدون آرايشهاى لفظى نوشت. اين کتاب علاوه بر آگاهىهاى مفيدى که در بارهٔ احوال شيخ ابواسحق کازرونى دربر دارد از باب اطلاعات سودمند تاريخى و اجتماعى و نيز از بابت نمونههائى که از لهجهٔ قديم کازرون و شعرهاى هجائى آن به ما مىدهد خالى از فايده نيست. از کتاب عربى خطيب امام ابوبکر به سال ۸۳۰ ترجمهٔ ديگرى بهوسيلهٔ علاءبن سعدبن محمد الکازرونى به پارسى انجام شد.
|
|
تأليف ديگر محمودبن عثمان کتاب مفصلى بود به پارسى بهنام 'جواهر الامينيه' در شرح حال و مقامات شيخالاسلام امينالدّين محمد بليانى که نظر به تفصيل، خلاصهاى از آن بهوسيلهٔ مؤلف تهيه شد بهنام مفتاحالهدايه و مصباح العنايه که در دست است. تأليف اين کتاب به سال ۷۴۷هـ انجام گرفت.
|