|
هنگام تسلط مسلمين بر ايران لهجهٔ رسمى ادبى و سياسى و دينى ايرانيان همان بود که به 'پارسى ميانه' و 'پهلوى پارسي' يا 'پهلوى ساساني' مشهور است. خلاف آنچه تصور مىشد با غلبهٔ عرب اين لهجه، يا بهتر بگوئيم زبان رسمي، يکباره از ايران برنيفتاد بلکه تا چند قرن در بعض نواحى اين سرزمين رواج داشت و کتابها و کتبيهها بدان نگارش يافت و بسيارى از آنچه به اين لهجه و بهخط پهلوى در عهد ساسانيان نوشته و تأليف شده بود بهعربى و پارسى درى درآمد که بعضى از آنها هنوز هم در دست است. در ميان زردشتيان ايران که تا اواخر قرن چهارم هنوز در بسيارى از نواحى ايران بهوفور ديده مىشدند، غير از نسکهاى اوستا همهٔ کتابهاى ديگر دينى يا تفسيرهاى اوستا به پهلوى بود و غالب اين کتابها و تفسيرها هم در سه قرن اول هجرى تأليف شده و حتى تأليف بعضى از آنها به قصد مبارزه با دين اسلام يا آئين مسيح صورت گرفته است.
|
|
تازيان هنگام تسلط بر ممالکت اسلامي، از آنجا که از رموز تشکيلاتى اطلاعى نداشتند، ناگزير ديوانهاى محلى را با متصديان آنها و زبان و دفاترى که متداول بود، برجاى نهادند. از آنجمله در عراق و ايران يعنى در قلمرو شاهنشاهى ساسانى عمال ديوان و خط و زبان پهلوى را، همچنان که بود نگاه داشتند، و اين حال ادامه داشت تا عهد حکومت حجاجبن يوسف ثقفي، که يکى از کاتبان ايرانى موسوم به صالحبن عبدالرحمن به فکر نقل ديوان از پهلوى به عربى افتاد. وى زير دست زادانفرّخ صاحب ديوان کار مىکرد و بعد از فوت استادش جاى او را گرفت و با آنکه پسر زادانفرخ يعنى مردانشاه با انديشهٔ او مخالف مىکرد، فکر خود را عملى کرد. گويند چون مردانشاه دانست که صالح از تصميم خود بازنمىگردد او را نفرين کرد و گفت: 'خدا ريشهٔ تو را از جهان ببراد همچنان که ريشهٔ فارسى را بريدي!' و باز همچنان که ابنالنديم در الفهرست نوشته ايرانيان حاضر شدند صد هزار درهم بدو دهند تا از اين کار اظهار عجز کند و او نپذيرفت!
|
|
بدين ترتيب با خيانت طالحى صالحنام زبان و خط پهلوى از ديوانهاى عمال عرب در ايران برافتاد، ليکن اين واقعه مانع آن نشد که خط و زبان پهلوى در ميان ايرانيان غيرمسلمان و مسلمان تا حدود قرن پنجم کم و بيش رائج باشد چنانکه در برخى از نواحى ايران کتبيههاى ابنيه را به خط پهلوى يا به خط کوفى و پهلوى هر دو مىنوشتند مانند کتيبهٔ برج لاجيم نزديک زيراب در مازندران که از قرن پنجم هجرى و يک خط آن به پهلوى و خط ديگر آن به عربى (کوفي) است. اين برج مقبرهٔ کياابوالفوارس شهريار بن عباس بن شهريار بوده و در تاريخ ۴۱۳ بنا شده است. برج ديگرى هم نزديک برج لاجيم است که ظاهراً در اوائل قرن پنجم بنا شده و کتيبهٔ آن بهخط کوفى و پهلوى است. برج رادکان نزديک بندر گز نيز از همينگونه برجهاى مقبرهاى و داراى دو کتيبه به خط کوفى و پهلوى است.
|
|
در قرن چهارم و پنجم بسيارى از ايرانيان به خط و زبان پهلوى آشنائى داشتند. جمعکنندگان شاهنامهٔ ابومنصورى و مترجمان بعضى از دفترهاى پهلوى به پارسى در همين دوره رسالاتى از پهلوى مانند اياتکار زريران و کارنامهٔ اردشير بابکان و داستان بهرام گور و پندنامهٔ بزرگمهر بختگان و گزارش شترنگ و نظاير اين رسالات را به پارسى درى و به خط پارسى نقل کرده و جزو شاهنامه قرار داده بودند. نفوذ لهجهٔ پهلوى در اين نقلها به حدى بود که بعد از نظم آنها به پارسى بهوسيلهٔ دقيقى و فردوسى هم وجوه تقارب فراوانى ميان آنها با اصل پهلوى هريک مشهود است.
|
|
در اواسط قرن پنجم يکى از کتابهاى مشهور که گويا اصل آن از دورهٔ اشکانى بوده است يعنى ويس و رامين از متن پهلوى به پارسى گردانده شد و سپس به همت فخرالدين اسعد گرگانى به نظم پارسى درآمد و در اين منظومه تأثير لغتها و ترکيبهاى پهلوى بسيار ديده مىشود.
|
|
آشنائى شاعران و نويسندگان ايران با متون پهلوى و نقل آنها به پارسى تا قرن هفتم هم ادامه داشته است چنانکه در همين ايام يکى از شاعران مشهور بهنام زراتشت بهرام پژدو کتاب ارداويرافنامه را از پهلوى به شعر پارسى درآورد.
|
|
نقل اين شواهد مسلم مىدارد که آشنائى ايرانيان با خط و زبان پهلوى ساسانى با انقراض حکومت ساسانى يکباره از ميان نرفت بلکه تا ديرگاه ادامه داشت.
|
|
|
در سه قرن اول هجرى بسيارى از کتابهاى مشهور پهلوى که حاوى مطالب تاريخى و ادبى و حکم و مواعظ و عهود و مسائل علمى بود بهعربى درآمد و از جملهٔ مهمترين آنها است: کليله و دمنه - خداينامه که چند بار ترجمه و تهذيب شد و مهمترين مترجم آن عبدالله بنمقفع بود - داستان اسکندر - سندبادنامه - بختيارنامه - بلوهر و بوذاسف - کتاب صورت پادشاهان - کتاب سگسيکان - آئيننامه - گاهنامه - داستان بهرام چوبين - داستان رستم و اسفنديار -داستان پيران ويسه - داستان دارا و بت زرين - کتاب زادانفرخ در تأديب پسرش - عهد کسرى به پسرش هرمز و پاسخ هرمز بدان - عهد اردشير به پسرش شاپور - کتاب موبدان موبد در حکم و جوامع و آداب - کتاب مزدک - کتابالتاج در سيرت انوشيروان - کتاب سيرت اردشير - کتاب ستور پزشکى - زيج شهريار - کارنامهٔ انوشيروان - داستان شهر براز با اپرويژ - لهراسپنامه - گزارش شطرنج - نامهٔ تنسر و بسيارى از کتب ديگر در مسائل مختلف از قبيل منطق و حکمت و رياضيات و فلاحت و تاريخ و ادب و قصص و حکايات و امثال و حکم و مسائل دينى خاصه کتب دينى مانويه و غيره.
|
|
از ناقلان همهٔ اين کتابها اطلاع کافى نداريم. ناقلان کتابهاى مانويه اصلاً شناخته نيستند زيرا مترجمان آنها از بيم جان نام خود را بروز نمىدادند اما از کسانى که کتابهاى ديگر را بهعربى درآوردند بعضى را از راه روايات مورخان و مصنفان مىشناسيم مثل جبلةبن سالم (متوفى به سال ۱۲۵ هـ. معاصر هشام بن عبدالملک اموي)؛ ابنالمقفع اديب مشهور؛ نوبخت اهوازى منجم و فرزندانش؛ موسىبن خالد يوسفبن خالد؛ علىبن زياد تميمى ناقل زيج شهريار؛ حسنبن سهل منجم؛ محمدبن جهم برمکي؛ هشامبن قاسم اصفهاني؛ محمدبن بهرام اصفهاني؛ موسىبن عيسى الکسروي؛ بهرام پسر مردانشاه؛ عمربن فرخان طبري؛ علىبن عبيدة الريحاني؛ بهرام هروى مجوسى و عدهاى ديگر.
|
|
اينان غير از کسانى هستند که از متون سريانى يا هندى براى ترجمه استفاده و آنها را بهعربى نقل مىکردند و همچنين غير از کسانى هستند که به ترجمهٔ کتابهاى متعدد مانويه از پهلوى و سريانى بهعربى سرگرم بودند.
|
|
|
در همان حال که عدهاى از ايرانيان کتابهاى پهلوى را، به قصد جلوگيرى از انهدام قطعى آنها، به زبان عربى نقل مىکردند، گروهى از علماء زرتشتى تأليف کتابهائى را به خط و زبان پهلوى ادامه مىدادند. اين کتابها که غالب آنها در دست است يا ترجمه و تفسير و تلخيص نسکهاى اوستا، و يا کتبى در مسائل مختلف اخلاقى و دينى و تاريخى و جغرافيائى و ادبي، و تاريخ تأليف آنها قرنهاى هفتم و هشتم و نهم ميلادى بود.
|
|
|
مهمترين و مفصلترين کتاب موجود پهلوى است. اين کتاب اصلاً در ۹ جلد بود که اکنون دو مجلد اول آن در دست نيست. اسم اصلى آن زندآکاسيه (آگاهى از کتاب زند - مقصود اوستا است -) و مؤلف آن آذرفرنبغ پسر فرحزاد معاصر مأمون خليفهٔ عباسى است. دينکرت مجموعهٔ بزرگى از اطلاعات دينى و عادات و عقايد و روايات و تاريخ و ادبيات مزديسنا و حاوى خلاصهٔ جامعى از بيست و يک نسک اوستاى عهد ساسانى است و بههمين جهات از حيث حفظ روايات تاريخى و دينى و ملى و علمى ايرانيان عهد ساسانى و اوايل دورهٔ اسلامى از بهترين مأخذ موجود است. اين کتاب را دانشمند پارسى دستور پشوتن سنجانا و پسرش داراب با حواشى و ملاحظات به انگليسى ترجمه و در بمبئى چاپ کردهاند.
|
|
|
بندهشن که نسخهٔ کامل آن را 'تهمورث دينشاجى انکلساريا' در سال ۱۹۰۸ چاپ کرده و چند ترجمه از آن به زبانهاى اروپائى صورت گرفته است. اين کتاب از جملهٔ کتب بسيار معروف پهلوى و حاوى اطلاعات پربها دربارهٔ مسائل تاريخى و جغرافيائى و دينى ايران دورهٔ ساسانى و اوائل عهد اسلامى است.
|
|
|
که ظاهراً در اواسط قرن نهم ميلادى تأليف شده و متضمن روايت معراج ارداى ويراف از مقدسان آئين زرتشتى و ديدن بهشت و دوزخ و مشاهدهٔ ثوابهاى نيکوکاران و عقابهاى بدکاران است. اين کتاب به انگليسى و فرانسوى ترجمه شد.
|
|
|
از کتابهاى ديگر پهلوى در اين سه قرن شکندگمانيک ويژار در مسائل کلامى و فلسفي؛ شايست نشايست در ذکر وظايف و مراسم دينى و بعضى مسائل مذهبى ديگر؛ شترستانهاى ايران مهمترين کتاب پهلوى در جغرافياى تاريخى ايران؛ ماديگان چترنگ (شطرنجنامه) در باب پيدا شدن شطرنج و اختراع نرد بهدست بزرگمهر و چندين کتاب و رسالهٔ ديگر است.
|