|
تاريخ رواج و انتشار زبان فارسى از آغاز سدهٔ پنجم هجرى شروع مىشود. در آن روزگار که دولت صفوى در ايران تأسيس مىشد دامنهٔ نشر اين زبان به همراه پيروزىهاى دولت عثمانى حتى بهطرف شبه جزيرهٔ بالکان در اروپا گسترده مىشد، و از جانبى ديگر در سرزمين هند جانشينان دولت بهمنى دکن و لوديان و شيرشاهيان دهلى و پادشاهان و حاکمان مستقل بنگاله و گجرات و کشمير و خانديش و جز آنها هر يک به نوعى ميراثدار زبان و ادب فارسى در هند بودند، و در آن سوى آمويه دريا تا ميانههاى آسيا ازبکان و خانان مغول به پارسىدانى و پارسىگوئى ميل مىکردند اما در آغاز عهد صفوى حملهٔ ظهيرالدين بابر از سال ۹۳۲ هـ به هندوستان و تشکيل سلسلهٔ گورکانيان هند بابى تازه در رواج زبان و ادب پارسى گشود و آن سرزمين را به بزرگترين پناهگاه نويسندگان و مؤلفان و شاعران فارسىگوى مبدل ساخت. از اين تاريخ تا مدتها زبان فارسى بهصورت زبان رسمى دربار هند و زبان سياست و ادب و شعر درآمد و ديرى نکشيد که شاعران بسيار از ميان مردم آن سامان در کشمير و لاهور و دهلى و ديگر جاىها برخاستند و در آن ديار کتابهاى معتبر در انواع گوناگون نثر و نظم به فارسى پرداخته شد و بسيارى از گويندگان ايرانى که بازار رايجى در ايران نداشتند به درگاه پادشاهان و سران و بزرگان آن ديار، که بيشترشان از ايران بدانجا رفته بودند، روى آوردند و عدهاى از آنان با خانوادههاى خود در آن مرز و بوم باقى ماندند و کانونهاى فعالى براى نشر و بقاء و دوام زبان و ادب پارسى در آن سرزمين بهوجود آوردند.
|
|
بنابراين با آنکه دوران صفوى دورهٔ مساعدى براى زبان و ادب فارسى در ايران نبود، بر اثر توجهى که در قلمرو دولت عثمانى و بهوسيلهٔ اميران ترک و مغول آسياى مرکزى و بهويژه به همت فرمانرويان هند و فرمانگزارانشان در آن سرزمين شبه قاره به پارسى و پارسىگويان مىشد، سدههاى دهم و يازدهم و دوازدهم هجرى را يکى از بهترين دورههاى رواج و روائى اين زبان در آسيا مىتوان دانست و طبعاً همين امر به فراوانى نوشتهها و سرودههاى نويسندگان و شاعران ياورى بسيار نمود و مايهٔ آن شد که دوران صفوى يکى از بارورترين دورههاى تاريخ براى ادب فارسى شود.
|
|
اما اين رواج و انتشار روزافزون دليل آن نبود که پارسى به همان ميزان از استوارى باقى بماند که در دورانهاى پيشين بود بلکه دگرگونىهائى که از سدهٔ نهم و آغاز سدهٔ دهم در آن رخ داده بود در اين عهد با نيروى بيشترى ادامه داشت.
|
|
|
قيام شاه اسمعيل صفوى همراه بود با چيرگى چندين قبيله و عشيره از ترکمانان که همگى ترکخوى و ترکىگوى بودند و از عهد آن پادشاه تا بهرى از دوران پادشاهى شاه عباس زمام بيشتر کارها را در دست داشتند و بر اثر غلبه و فرمانروائى آنان زبان ترکىزبان حکمداران و سپاهيان و سپاهيگرى شد و بدينگونه محيط مساعدى که براى نشر زبان و فرهنگ ترکان در ايران فراهم آمده بود بهوجود خود ادامه داد و از دوران شاه عباس به بعد هم اگرچه او بسيار از قدرت قزلباشان کاست، ولى آنان را بيکار ننمود و از ميان نبرد. اين دورهٔ طولانى از حيث رواج زبان ترکى و نفوذ آن در اصطلاحات ديوانى و در حوزههاى امارت و حکومت، امتدادى بود از دوران تيمورى و غلبهٔ ترکمانان قراقويونلو و آققويونلو.
|
|
قزلباشان ترکمانانى بودند که بيشتر از روم و از کنارههاى درياى سياه و درياى مازندران و برخى از ناحيتهاى آناطولى و آذربايجان فراهم آمده و در اين سرزمين اخير کسب قدرت نموده و در تمام دورهٔ شاه اسمعيل و در بخشى از عهد طهماسبى در آنجا متمرکز بودهاند. شاه اسمعيل خود در بين اين ترکمانان برآمده و زبان مادريش ترکى بود، و مانند گويندگان ترک زبان عهد خويش به فارسى و ترکى هر دو شعر مىسرود. پس چراغ دولت صفوى در کانون فعّالى از ترکخوئى و ترکىگوئى درخشندگى آغاز کرد.
|
|
از ميان لهجههاى ترکى، ترکى آذربايجانى در ايران آن عهد پا گرفت و داراى ادبيات شايستهٔ اعتنا گرديد و نخستين شاعر بزرگ آن بنيانگذار پادشاهى صفوى، شاه اسمعيل بود که ديوان ترکيش بهوسيلهٔ آکادمى علوم آذربايجان شوروى با عنوان 'شاه اسمعيل خطائى اثر لرى' به سال ۱۹۶۶ ميلادى انتشار يافته است و او در شعر ترکى 'خطائى' تخلص مىکرد.
|
|
در همان عهد شاه اسمعيل و پسرانش ميان اطرافيان ايشان شاعرانى بودند که به ترکى و گاه هم ترکى و فارسى شعر مىساختند مانند يوسف بيک و خيالى.
|
|
از ميان اينگونه شاعران دو زبانه بعضى در عهد صفوى نامآور و صاحب ديوان شدهاند مانند فضولى بغدادى (م ۹۶۳ هـ) و ميرزا امانالله امانى (م. ح. ۱۰۱۶ هـ).
|
|
بديهى است که ادب ترکى خواه ترکى جغتائى و خواه ترکى آذربايجانى و ديگر لهجههاى آن همگى از شعر و نثر پارسى متأثر است و زير تأثير مستقيم آنها و با همان قالبها، وزنها، ترکيبها و تعبيرها، همان موضوعات، همان نوعها از غزل و قصيده و جز آن بهوجود آمده است چنانکه گاه همان فارسى همراه با فرنهادهاى دستورى ترکى است نه چيزى ديگر و از اينجا است که همهٔ شاعران ترک که در دوران تيمورى و صفوى در فرارود و ايران زيستهاند، و طبعاً آنان که در سطرهاى پيشين معرفى شد، به زبان فارسى شعر مىساختهاند.
|
|
گذشته از اينگونه واژهها که معمولاً به حالت بسيط يا مرکب بهکار مىرفته و بسيارى از آنها در زبان فارسى باقى ماندهاند، اصطلاحهاى ادارى و نظامى و ديوانى بسيار ترکى يا مرکب از ترکى و فارسى براى شغلها و مقامهاى گوناگون متداول بود مانند:
|
|
قورچى (سلاحدار). قورچىباشى (رئيس سلاحداران). قاپوچى (دربان). قاپوچىباشى (حاجب). ديوان بيگى. بيگلربيگى (حاکم کل، استاندار، بزرگ شهر). قرقچى. و...
|
|
در تقويم نيز شيوهٔ سالشناسى ترکان بهکار مىرفت يعنى هر سال به تقويم هجرى (سال قمرى) و با نام ترکى نموده مىشد مثل توشقانئيل. پيچىئيل و تخاقوىئيل و جزء آن.
|
|
نامهاى خاص ترکى براى آدمى و مکانها نيز در آن دوره بسيار معمول بود مانند ساروقپلان، قرابيگ، ارغون، کپک، قايتمس و مانند آنها.
|
|
بعد از صفويان، دورهٔ افغانان زودگذر و ناپايدار بود، نادر خود از طايفهٔ ترکنژاد افشار برخاست و بدينگونه چيرگى ترکزبانان و ترکزبانى تا عهدى که مطالعه مىکنيم امتداد يافت.
|