جمعه, ۸ تیر, ۱۴۰۳ / 28 June, 2024
۱۴۰۳/۰۴/۰۱ / سایت گفتنی / وبگردی
حکایت نادان پول دار و دانای بی پول / وقتی مال و ثروت بر فکر و دانایی ارجحیت پیدا می کند!
حکایت نادان پول دار و دانای بی پول: می گویند روزی مردی بازرگان خری را به زور میکشید، تا به دانایی رسید…. با بخش سرگرمی مجله اینترنتی گفتنی همراه باشید.
حکایت نادان پول دار و دانای بی پول: می گویند روزی مردی بازرگان خری را به زور میکشید، تا به دانایی رسید…. با بخش سرگرمی مجله اینترنتی گفتنی همراه باشید.حکایت نادان پول دار و دانای بی پول
می گویند روزی مردی بازرگان خری را به زور میکشید، تا به دانایی رسید
دانا پرسید :نوشته های مشابه بازی فکری: اگه تیزبین و نکته سنجی سریع بگو کدوم آقا رئیس هست؟! 9 ساعت پیش چیستان: آن چیست که بالا می رود و هرگز پایین نمی آید؟ 11 ساعت پیش بازی فکری: اگه نابغه ای در حد لالیگا بگو کدوم یکی از آینده اومده؟! 13 ساعت پیش داستان جالب دختر باهوشی که چهل دزد را زمین گیر و اسیر کرد! 1 روز پیش
چه بر دوش خَر داری که سنگین است و راه نمی رود؟
مرد بازرگان پاسخ داد:
یک طرف گندم و طرف دیگر ماسه!
دانا پرسید:
به جایی که میروی ماسه کمیاب است؟
بازرگان پاسخ داد:
خیر، به منظور حفظ تعادل طرف دیگر ماسه ریختم!!
دانا ماسه را خالی کرد و گندم را به دوقسمت تقسیم نمود و به بازرگان گفت حال خود نیز سوار شو و برو به سلامت.
بازرگان وقتی چند قدمی به راحتی با خَر خود رفت، برگشت و از دانا پرسید با این همه دانش چقدر ثروت داری؟
دانا گفت هیچ …!
بازرگان شرایط را به شکل اول باز گرداند و گفت من با نادانی خیلی بیشتر از تو دارم، پس علم تو مال خودت و شروع کرد به کشیدن خَر و رفت.
امیدواریم از حکایت نادان پول دار و دانای بی پول لذت برده باشید. شما هرروزه در مجله اینترنتی گفتنی مطالب متنوعی از انواع حکایت و ضرب المثل و داستان را می توانید ببینید و لذت ببرید. همچنین می توانید در شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام و فیس بوک گفتنی ما را دنبال کنید. برچسب هاحکایت داستان ضرب المثل قصه
می گویند روزی مردی بازرگان خری را به زور میکشید، تا به دانایی رسید
دانا پرسید :نوشته های مشابه بازی فکری: اگه تیزبین و نکته سنجی سریع بگو کدوم آقا رئیس هست؟! 9 ساعت پیش چیستان: آن چیست که بالا می رود و هرگز پایین نمی آید؟ 11 ساعت پیش بازی فکری: اگه نابغه ای در حد لالیگا بگو کدوم یکی از آینده اومده؟! 13 ساعت پیش داستان جالب دختر باهوشی که چهل دزد را زمین گیر و اسیر کرد! 1 روز پیش
چه بر دوش خَر داری که سنگین است و راه نمی رود؟
مرد بازرگان پاسخ داد:
یک طرف گندم و طرف دیگر ماسه!
دانا پرسید:
به جایی که میروی ماسه کمیاب است؟
بازرگان پاسخ داد:
خیر، به منظور حفظ تعادل طرف دیگر ماسه ریختم!!
دانا ماسه را خالی کرد و گندم را به دوقسمت تقسیم نمود و به بازرگان گفت حال خود نیز سوار شو و برو به سلامت.
بازرگان وقتی چند قدمی به راحتی با خَر خود رفت، برگشت و از دانا پرسید با این همه دانش چقدر ثروت داری؟
دانا گفت هیچ …!
بازرگان شرایط را به شکل اول باز گرداند و گفت من با نادانی خیلی بیشتر از تو دارم، پس علم تو مال خودت و شروع کرد به کشیدن خَر و رفت.
امیدواریم از حکایت نادان پول دار و دانای بی پول لذت برده باشید. شما هرروزه در مجله اینترنتی گفتنی مطالب متنوعی از انواع حکایت و ضرب المثل و داستان را می توانید ببینید و لذت ببرید. همچنین می توانید در شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام و فیس بوک گفتنی ما را دنبال کنید. برچسب هاحکایت داستان ضرب المثل قصه
انتخابات ریاست جمهوری انتخابات پرسپولیس انتخابات ریاست جمهوری 1403 فوتبال استقلال مسعود پزشکیان سعید جلیلی انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم یورو 2024 ایران قالیباف