
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو ؛ سردار «نقدی» مشاور عالی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ پس از ناکامی اتحاد جماهیر شوروی در تحقق اهداف خود، آخرین رهبر آن، میخائیل گورباچف دو بیانیه تفصیلی بهعنوان راهکار خروج از بنبست ارائه کرد: نخست، پروسترویکا با محوریت «اصلاحات اقتصادی» و دوم، گلاسنوست با محوریت «بازنگری در نظامهای سیاسی».
این اسناد در حقیقت یک انقلاب بدون خونریزی علیه حاکمیت ۷۰ ساله کمونیسم و ریاست روسیه بر ۱۵ کشوری بود که آن روز «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» نامیده میشد. این بیانیهها نهتنها نتوانست دردی را از اتحاد شوروی دوا کند و بنبستی را بگشاید، بلکه ارکان دولت وقت را متزلزل و فروپاشی شوروی را تسریع کرد. همین اتفاق این روزها دارد برای ایالات متحده آمریکا تکرار میشود.
چند هفته پیش سند امنیت ملی ۲۰۲۵ ایالات متحده آمریکا که صدور آن بهخاطر به تفاهم رسیدن اندیشمندان دولت آمریکا روی جزئیات متن آن تأخیر طولانی داشت، بالاخره منتشر شد. این سند شامل دو محور است؛ محور اول نگاه به گذشته که با حمله طوفانی به آمریکای نیم قرن اخیر و با این جمله آغاز میشود «چگونه استراتژی آمریکا به بیراهه رفت».
این سند که مانند پروستاریکا و گلاسنوست متضمن تجدید نظر اصولی و چرخش اساسی در بنیانهای تفکر حاکمیتی آمریکاست، در حقیقت «بیانیه انقلاب سفید علیه حاکمیت ۷۰ ساله آمریکا بر اردوگاه غرب»، «پایانی بر ادعای ۳۰ ساله رهبری آمریکا برجهان» است با تصریح بر شکست تمام استراتژیهای آمریکا از پایان جنگ سرد تا کنون نظم نوین جهانی مورد ادعای آمریکا را رسما به زباله دان تاریخ فرستاده است.
در این سند، حاکمیت آمریکا بعد از اعتراف به شکست، بیپایهبودن بسیاری از اراجیفی را که ایالات متحده و دانشگاهها و اندیشگاههای آمریکایی طی چند دهه بهعنوان علم و پیشبینیهای تردیدناپذیر علمی به خورد مردم جهان میدادند، کاملا پذیرفته و بر همه نظریههای اصلی مورد ادعای آمریکا و نسخههای آمریکایی برای اداره جهان خط بطلان کشیده است.
آمریکایی که چند سال بعد از فروپاشی شوروی با سوءاستفاده از شرایط ناپایدار بینالمللی، خود را «رهبر جهان» معرفی کرد و اعلام کرد همه کشورها باید تکلیفشان را روشن کنند «اگر با ما نیستند، بر ما هستند»، آمریکایی که از سال ۱۹۹۶ تاکنون بدون استثناء و در تمام اسناد امنیت ملی خود نه یکبار بلکه چند بار این جملات را تکرار میکرد که «آمریکا رهبر جهان است» و «آمریکا تصمیم دارد به رهبری خود بر جهان ادامه دهد» ناگهان در سند امنیت ملی ۲۰۲۵ با چرخش ۱۸۰درجهای اعتراف میکند که ما در دهههای گذشته تماماً بیراهه رفتهایم و شکست خوردیم، آنچه در اسناد قبلی و سخنان رهبران آمریکا بیان میشد، آرزوهای دستنیافتنی بوده است. تصور میکردیم میتوانیم رهبری نظم جهانی را برعهده بگیریم درحالیکه اشتباه کردیم؛ چون منابع کافی برای چنین آرزویی را نداشتیم. آنچه قبلاً گفتهایم، خطا بوده و باید راه جدیدی را در پیش بگیریم.
البته این اعترافات دیرهنگام است؛ چرا که زمان واقعی شکست آمریکا سال ۲۰۲۵ نیست، بلکه سال ۲۰۲۰ است که آمریکا با افتضاح و به شکلی تحقیرآمیز از افغانستان گریخت؛ همانگونه که شکست شوروی هم با فرار از افغانستان رقم خورد. شکست آمریکا حتی قبل از آن رخ داد، زمانی که مجلس عراق اخراج آمریکا از عراق را تصویب کرد. متن سند ۲۰۲۵ هم خودش میگوید که محل شکست کجا بوده؛ آنجا که مینویسد «محور اصلی استراتژیهای ما در دهههای گذشته منطقه خاورمیانه بوده است» و این یعنی اعتراف صریح به شکست در برابر انقلاب اسلامی و جریان مقاومت.
این اولین بار است که یک ابرقدرت مسلط جهان در کمتر از ۳۰ سال از داعیه رهبری جهانی شکست را میپذیرد و به ناتوانی خود برای اداره امور جهان اعتراف میکند. در طول تاریخ کمتر اتفاق افتاده است که حکومتهایی «ابرقدرت یگانه دوران» خودشان شوند که یا بیرقیب باشند و یا رقبای آنها با فاصله ملموس در تراز پایینتری باشند و عملاً قدرت جهانی تکقطبی راه بیاندازند؛ اما وقتی حکومتهایی به چنین جایگاهی رسیدهاند، حداقل یکصد سال فرمانروایی خود را استمرار بخشیدهاند. به موارد زیر نگاه کنید:
امپراتوری هخامنشیان۵۵۰ تا ۳۳۰ پیش از میلاد حدود ۱۸۰ سال
امپراتوری روم ۲۷ قبل از میلاد تا ۳۹۵ پس از میلاد (حدود ۴۲۰ سال).
امپراتوری چین (سلسلههای مختلف) چین در چندین دوره (مانند هان، تانگ، مینگ و چینگ) قدرت مسلط شرق آسیا و یکی از پیشرفتهترین تمدنهای جهان بود. هر سلسله به طور متوسط حدود ۲۵۰-۳۰۰ سال در اوج قرار داشت.
امپراتوری مغول قرن ۱۳ میلادی (حدود ۱۰۰ سال)
امپراتوری عثمانی دوره اوج به عنوان یک ابرقدرت جهانی از فتح قسطنطنیه (۱۴۵۳) تا نیمه دوم قرن ۱۷ (حدود ۲۵۰ سال).
امپراتوری اسپانیا قرن ۱۶ تا اوایل قرن ۱۷ (حدود ۱۵۰ سال)
امپراتوری بریتانیادوره اوج بهعنوان ابرقدرت مسلط جهانی از پایان جنگهای ناپلئونی (۱۸۱۵) تا آغاز جنگ جهانی اول (۱۹۱۴) – حدود ۱۰۰ برخی پایان آن را سال ۱۹۴۵ میدانند.
در همه مواردی که یک ابرقدرت به حاکمیت تکقطبی جهانی رسیده، بیشتر از صد سال بهطول انجامیده بهجز ایالات متحده آمریکا که طی ۳۰ سال این موقعیت را از دست داده و جا دارد آن را «بیعرضهترین ابر قدرت تاریخ» بنامیم. ابر قدرتی که امنترین موقعیت جغرافیایی، حاصلخیزترین آب و خاک، منابع پایانناپذیر زیر زمینی، منابع عظیم انرژی، بزرگترین ذخایر تسلیحاتی و نیروی مسلح، طولانیترین سواحل، ذخایر انسانی بینظیر متشکل از نخبگان مهاجرت کرده از سراسر جهان و... و خلاصه همه چیز دارد، جز عقل و تدبیر و رهبری حکیم که بتواند این سرمایههای بیپایان را به بهرهوری برساند نتیجه این میشود که سه هزار میلیارد دلار خرج حمله به افغانستان میکند ۲۰ سال آنجا کشته و مجروح میدهد و با آن افتضاح و رسوایی میگریزد و آنقدر نفرت برمیانگیزد که نهتنها ملت افغانستان به خون آمریکایی تشنه باشند، بلکه حتی آن افغانستانیای که در سالهای اشغال برای او در افغانستان مزدوری میکرد و همراه فرار آمریکاییان از افغانستان به آمریکا پناهنده شد، آنقدر از آمریکا متنفر باشد که دیدیم ماه پیش در کنار کاخ سفید، ۲ افسر گارد ملی آمریکا را کشت.
در حالیکه اگر عقلی در رهبری آمریکا بود، بجای این نفرتانگیزی با پنج درصد این هزینه جنگی یعنی ۱۵۰ میلیارد دلار میتوانست برای همه ۶/۵ میلیون خانواده افغانستانی یک خانه شیک و بهروز بسازد و ملت افغانستان را برای قرنها نمکگیر خودش کند.
آمریکا که طی دو سال گذشته با نقشآفرینی حکیمانه و با مختصر عقل و تدبیر در نحوه برخورد با طوفانالاقصی و قضیه فلسطین با ۱۰ در صد هزینهای که برای دفاع از رژیم صهیونی کرد، میتوانست دل دو میلیارد مسلمان را به دست آورَد و سالها و دههها نفوذ بر این منطقه را ادامه دهد، تمام موقعیت حکومتش را فدای هفت میلیون صهیونیست بدعاقبتی کرد که بهزودی کارشان تمام است؛ عملکرد بیخردانهای که موجب شد امروز فرمانداران و شهرداران آمریکا برای رای آوردن در خاک آمریکا مجبور به برائت جستن از رژیم صهیونی و ابراز مودت با فلسطین باشند؛ و اگر جنایتها ادامه یابد، نامزدهای بعدی کنگره و ریاست جمهوری آمریکا هم ناچار از آن خواهند بود.
همین بیخردی و بیعقلی حکومت آمریکا در بخش دوم سند امنیت ملی ۲۰۲۵ هم که راهکارهای برونرفت از این بنبست یا به قول خودشان خروج از بیراهه را مطرح کرده کاملاً مشهود است. آنچه از اعلان شکست در بخش اول سند مهمتر است، این است که راهکارهای خروج از این بنبست بسیار سستتر و بیپایهتر از استراتژیهای تخطئه شده قبلی و مصداق از چاله به چاه افتادن است.
از همین حالا برای هر صاحبنظری کاملاً آشکار است که راهبردهای جدید مطرح شده در این سند قطعاً شکست خواهد خورد. اگر سند ۲۰۲۵، استراتژی نیم قرن گذشته آمریکا را رویاپردازی و آرزوهای دستنیافتنی و بیراهه نامیده است، راهکارهایی که برای برونرفت از آن بنبست و بیراهه ارائه کرده است، بسیار خیالپردازانهتر و نشدنیتر از راهبردهای گذشته است که به جهت طولانیشدن بحث، انشاءالله آن را در یادداشت دیگری توضیح خواهم داد.
منبع : خبرگزاری دانشجو

















































