
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، به نقل از جوان، اشکها و اعترافات اخیر برزو ارجمند، بازیگر سابق سینمای ایران، صرفاً یک رویداد شخصی نبود، بلکه نمادی بود از یک پدیده کلانتر و هشداردهنده. او با صداقت، از دشواریهای «صف طولانی اپوزیسیون خارج»، از بیگانگی در سرزمینی که تصور میکرد به او خوشامد میگوید و از فروریختن توهم «بهشت موعود» سخن گفت. این روایت، پرده از واقعیتی تلخ برداشت: بسیاری از چهرههای هنری و ورزشی ما، در مواجهه با فضاهای پیچیده سیاسی- رسانهای، همچون کشتی بیسکانی هستند که به راحتی در طوفانِ القائات، جریانهای قدرت و تحلیلهای نارسا گرفتار میآیند.
پرسش اساسی این است: آیا جامعه و نهادهای متولی میتوانند نسبت به این «بیپناهی سیستماتیک» بیتفاوت بمانند؟ پاسخ این نوشتار، قاطعانه «خیر» است. زمان آن فرا رسیده است که با تدوین «سند مدیریت هوشمند سلبریتیها»، از سرمایههای اجتماعی خود در برابر آسیبهای فردی و جمعی محافظت کنیم.
تحلیل شناختی «تصویر آرمانی خارج»
مغز انسان برای پردازش سریع اطلاعات به «الگوهای ذهنی» و «راهکارهای اکتشافی» متکی است. یکی از این راهکارها، «سوگیری تأییدی» است، یعنی تمایل به جستوجو، تفسیر و به خاطر آوردن اطلاعاتی که باورهای پیشین ما را تأیید میکنند.
رسانههای ضدانقلاب، با بهرهگیری ماهرانه از این سوگیری شناختی، یک «الگوی ذهنی» قدرتمند میسازند:
«خارج = آزادی، رفاه، پذیرش بیقیدوشرط». این تصویر، بهخصوص برای کسانی که تحت فشارهای اقتصادی یا اجتماعی قرار دارند، جذابیتی مقاومتناپذیر دارد. برزو ارجمند با بیان اینکه «صف در خارج طولانی است»، در واقع این الگوی ذهنی را در هم شکست. او نشان داد فضای اجتماعی- سیاسی خارج، خود میدانی رقابتی، سلسلهمراتبی و گاه بیرحم است که برای تازهواردان فاقد شبکه قدرت و سرمایه نمادین مشخص، «فرش قرمز» پهن نمیکند.
از منظر علوم شناختی، مواجهه با واقعیتی که این الگوی ذهنی را نقض میکند، میتواند به «ناهماهنگی شناختی» شدید منجر شود. فرد بین باور قدیمی (خارج بهشت است) و تجربه جدید (خارج پر از مشکل و رقابت است) گیر میکند و این تنش، میتواند به بروز واکنشهای هیجانی مانند افسردگی، پشیمانی یا عصبانیت بینجامد. اشکهای ارجمند را میتوان نماد این ناهماهنگی شناختی عمیق تفسیر کرد.
ارجمند به درستی تشخیص داد که «هویت و کارش در ایران است». این یک گزاره ساده نیست، یک اصل بنیادین در جامعهشناسی شهرت است. شهرت یک سلبریتی مانند درختی است که ریشه در خاک فرهنگ، تاریخ و جامعه زادگاه خود دارد. این شهرت در یک «اکوسیستم نمادین» خاص رشد میکند که شامل مخاطبان، رسانههای داخلی، منتقدان و بافتار فرهنگی- اجتماعی خاص آن کشور است.
جداسازی این درخت از خاک اصلی، آن را به تدریج پژمرده میکند. یک بازیگر ایرانی در خارج از کشور، برای مخاطب خارجی، عمدتاً یک «چهره عجیب و غریب» یا نماینده یک جریان سیاسی خاص است، نه آن ستاره همهفهم و محبوب در میان مردم خود. این کاهش تدریجی سرمایه نمادین، به احساس بیهویتی، انزوا و سرخوردگی منجر میشود، بنابراین تصمیم برای ترک وطن، تنها یک جابهجایی جغرافیایی نیست، بلکه نوعی «خودکشی نمادین» است که پیامدهای روانشناختی سنگینی به همراه دارد.
یک تحلیل چندسطحی
پدیده گرایش ناگهانی برخی چهرههای هنری به مواضع افراطی، ترکیبی پیچیده از عوامل فردی و ساختاری است:
۱. ضعف سواد سیاسی و شناختی: سلبریتیها در حوزه تخصصی خود (بازیگری، ورزش، موسیقی) استادند، اما عرصه سیاست، قواعد، تاریخ و پیچیدگیهای خاص خود را دارد. ورود به این عرصه بدون «سواد سیاسی» کافی، مانند ورود یک فرد عادی به اتاق عمل است. مغز آنها برای تحلیل پدیدههای پیچیده سیاسی، به «راهکارهای اکتشافی» سادهسازانهتر مانند «قضاوت بر اساس عواطف» یا «تقلید از گویندگان پرشور» متوسل میشود.
۲. محاصره از سوی رسانههای ضدانقلاب: این رسانهها، با ایجاد «حباب اطلاعاتی» فرد را در معرض یک جریان یکسویه از اطلاعات قرار میدهند. وقتی فردی تنها منبع خبری خود را شبکههای خاصی قرار دهد، به تدریج «واقعیت اجتماعی» را با «روایت رسانهای» یکی میپندارد. علوم شناختی به این پدیده «تأثیر جهان کثیف» نیز میگوید، یعنی با تماشای مداوم اخبار منفی، فرد دنیا را مخوفتر از آنچه هست، تصور میکند.
۳. فشار گروهی و طردشدگی: در فضای قطبیشده کنونی، فرد ممکن است برای اجتناب از «طردشدگی» از سوی حلقههای خاصی (چه در داخل یا خارج)، تحت «فشار هنجاری» قرار گیرد و برای حفظ پذیرش در آن گروه، به ابراز مواضع همسو با آنان بپردازد.
۴. خطای ارزیابی هزینه- فایده: فرد به اشتباه محاسبه میکند که پیوستن به جریان مخالف، میتواند منافع کوتاهمدتی (مانند شهرت بیشتر در میان یک گروه خاص، دریافت حمایت مالی یا دعوت به برنامههای خارجی) برایش به ارمغان آورد، بدون آنکه هزینههای سنگین بلندمدت آن (از دست دادن پایگاه اصلی هواداران، بیهویتی و پشیمانی) را به درستی بسنجد.
این ادعا که «در همه دنیا برای چهرههای مشهور چارچوب وجود دارد» کاملاً درست است. در کشورهای توسعهیافته، یک «اکوسیستم مدیریت شهرت» پیچیده وجود دارد که شامل موارد زیر است:
مشاوران رسانهای و ارتباطات سیاسی: این مشاوران به سلبریتیها آموزش میدهند که چگونه در فضای عمومی حاضر شوند، چگونه مصاحبه کنند و چگونه از ورود بیضابطه به عرصههای حساس خودداری ورزند.
قراردادهای حرفهای: بسیاری از قراردادهای کاری، بندهای اخلاقی و رفتاری مشخصی دارند که فعالیتهای عمومی فرد را محدود میکند تا به برند شرکتهای طرف قرارداد آسیب نزند.
نهادهای صنفی: اتحادیههای بازیگران و ورزشکاران با ارائه راهنماییهای اخلاقی و حرفهای، از اعضای خود در برابر تصمیمهای مخاطرهآمیز محافظت میکنند.
پیشنهاد عملی: تدوین سند مدیریت هوشمند سلبریتیها در ایران. هدف از این سند، نه «سانسور» یا «تحمیل عقیده» که «توانمندسازی» و «پیشگیری از آسیب» است. این سند باید با همکاری نهادهای فرهنگی، اصناف هنری، روانشناسان و کارشناسان علوم سیاسی و رسانه تهیه شود و محورهای اصلی آن عبارتند از:
۱. آموزش سواد رسانهای و سیاسی: برگزاری دورههای اجباری یا تشویقی برای چهرههای مشهور، جهت آشنایی با مفاهیم پایهای علوم سیاسی، مکانیسمهای تبلیغات رسانههای مخالف و تکنیکهای روانشناختی مورد استفاده در جنگ شناختی.
۲. مشاوره روانشناختی و حمایت اجتماعی: ایجاد سازوکارهای مشاورهای محرمانه برای کمک به سلبریتیها در مدیریت فشارهای روانی، بحرانهای هویتی و تصمیمگیریهای سرنوشتساز.
۳. تقویت نهادهای صنفی: تبدیل اصناف هنری به پناهگاههای حرفهای که بتوانند در مواقع بحران، از منافع حرفهای و روانی اعضای خود دفاع کنند و راهنماییهای لازم را ارائه دهند.
۴. شفافسازی تبعات: تهیه مستندات و مطالعه موردی از تجربیات افرادی مانند برزو ارجمند و دیگران، به صورت علمی و غیراحساسی، برای نمایش واقعی تبعات مهاجرتهای سیاسی و موضعگیریهای افراطی.
۵. ایجاد کانالهای دیالوگ سازنده: فراهم آوردن فضایی امن برای گفتوگوی بین نسلهای مختلف هنرمندان با مسئولان فرهنگی و سیاسی تا دغدغهها در فضایی غیرقطبی و عقلانی مطرح شود.
ماجرای برزو ارجمند یک «لحظه آموزشی» برای جامعه ایران است. این روایت به ما میگوید که سلبریتیهای ما، قربانیان بیدفاع یک جنگ پیچیده رسانهای- شناختی هستند. رها کردن آنان در این میدان، نه تنها بیعدالتی است که خطری برای انسجام اجتماعی محسوب میشود.
تدوین و اجرای «سند مدیریت هوشمند سلبریتیها» یک سرمایهگذاری استراتژیک برای حفظ سرمایههای اجتماعی و جلوگیری از خسران فردی و جمعی است. این کار، نه سلب آزادی، بلکه اعطای «آزادی بر اساس آگاهی» است. باید کاری کنیم که دیگر هیچ ستارهای، نه از روی ناآگاهی در دام توهم «صف کوتاه خارج» گرفتار آید و نه از سر درماندگی، مجبور به اشک ریختن در مقابل دوربین شود. آینده فرهنگی ما در گرو محافظت از چهرههایی است که بخشی از هویت جمعی این ملت هستند.
منبع: روزنامه جوان

















































