شهربانو منصوریان، قهرمان ووشو، در ویدئویی جنجالی خاطره‌ای متفاوت از درگیری‌اش با شهردار محل زندگی‌اش را بازگو کرد؛ ماجرایی که به واکنش‌های گسترده در فضای مجازی منجر شد.

مسعود پزشکیان گفت: «همین آدم رفتم خدمت برگشتم، سرم به سنگ خورد و وقتی دیدم در جامعه نامردی هست از این‌رو به آن‌رو شدم. همین که تصمیم گرفتم باید یک کاری بکنم، الان آن چیزی است که هستم.» روایت پزشکیان را می‌بینید و می‌شنوید.

مسعود پزشکیان، رئیس جمهور در نشست فعالان فرهنگی و اجتماعی استان اردبیل گفت: بعد از اتمام دوران سربازی وقتی وارد جامعه شدم و دیدم در جامعه نامردی است برگشتم به درون خودم و تصمیم گرفتم کاری کنم.

رئیس جمهور در نشست فعالان فرهنگی و اجتماعی استان اردبیل: بعد از اتمام دوران سربازی وقتی وارد جامعه شدم و دیدم در جامعه نامردی است برگشتم به درون خودم و تصمیم گرفتم کاری کنم. تا پیش از این به من در دبیرستان ۱۲ صفحه جزوه داده بودند و میگفتم همین را هم تخفیف نمی‌دهی؟ وقتی وارد جامعه شدم تغییر کردم. ما اگر …

رئیس جمهور در نشست فعالان فرهنگی و اجتماعی استان اردبیل:بعد از اتمام دوران سربازی وقتی وارد جامعه شدم و دیدم در جامعه نامردی است برگشتم به درون خودم و تصمیم گرفتم کاری کنم

خبرگزاری دانشجو/ رئیس جمهور در نشست فعالان فرهنگی و اجتماعی استان اردبیل: بعد از اتمام دوران سربازی وقتی وارد جامعه شدم و دیدم در جامعه نامردی است برگشتم به درون خودم و تصمیم گرفتم کاری کنم. تا پیش از این به من در دبیرستان ۱۲ صفحه جزوه داده بودند و میگفتم همین را هم تخفیف نمی‌دهی؟ وقتی وارد جامعه شد

مسعود پزشکیان، رئیس جمهور در نشست فعالان فرهنگی و اجتماعی استان اردبیل گفت: بعد از اتمام دوران سربازی وقتی وارد جامعه شدم و دیدم در جامعه نامردی است برگشتم به درون خودم و تصمیم گرفتم کاری کنم.

زن جوان در بازجویی‌های اولیه گفت: «من آرایشگاه بودم وقتی برگشتم همسرم هم به خانه آمد، مقداری خرید کرده بود اما به یکباره حالش بد شد و من ناگهان متوجه آثار ضرب و جرح روی بدنش شدم.»متهم در بازجویی بعدی حرفش را تغییر داد.

سید علی سجادی، از بچه‌های جنوب و آبادان، ساعت ۱۲ ظهر وارد آسایشگاه شد و گفت: «بچه‌ها خبر خوب! صدام لعنتی قبول کرده است و آتش‌بس و تبادل اسرا به زودی انجام می‌شود.»

رابعه اسکویی از لحظات دشوار بازگشت به ایران، استرس شدید در هواپیما تا برخورد مأموران در فرودگاه صحبت کرد؛ جزئیات روایت جنجالی این بازیگر را اینجا بخوانید.

آخرین خبر/ سکانسی از فیلم وقتی برگشتم. 🔹 آخرین خبر در روبیکا 🔹 آخرین خبر در ایتا 🔹 آخرین خبر در بله بازار

تا اینکه یک روز وقتی از بیرون برگشتم متوجه آشفتگی سوسن شدم. همسرم در عین ناباوری گفت که محمود به او تجاوز کرده است. همین موضوع سبب شد نتوانم خودم را کنترل کنم و محمود را با چاقو کشتم و جسد او را در بیابان‌های نظرآباد دفن کردم.

مردی با مراجعه به پلیس از همکارش به اتهام دست‌درازی به پسر نوجوان خود شکایت کرد.

سعید بیابانکی در گفت‌وگو با اکبر نبوی در مجله تصویری «قاف» بیان کرد: اولین چیزی که من فکر می‌کردم به آن این بود که ممکن است اصلاً من ایران را ببینم؟ به این فکر می‌کردم؟هیچ کاری نمی‌شد کرد. من نیت کردم به محض اینکه از این مرز که فنس کشیدند وارد مرز ایران شدم سجده کنم و خاک مملکتم را ببوسم و این کار را …

صحبت های شجاع خلیل زاده کاپیتان تراکتور پس از قهرمانی:من و بیرانوند وقتی برای یک تیم بازی می‌کنیم جان خودمان را برای آن تیم می‌دهیم/ من از تراکتور رفتم و برگشتم اما فحاشی ندیدم/ من و بیرانوند با پرسپولیس قهرمانی زیاد گرفتیم/ روزهای خوب را فراموش نکنید/ اصلا شاید به دلیل شخصی از تیم جدا شده است، آیا باید …

او که خود را هنرمندی «مردم‌گرا» می‌خواند، درباره فرم آثارش گفته بود: «وقتی از جنگ برگشتم، ترجیح دادم روی موضوعاتی کار کنم که بازتاب تجربیات من از جنگ باشد.»

بازدید:۲۷۵ صد آنلاین | هانیه چند ماه بعد از نامزدی، ساز جدایی را کوک کرد. این جمله‌ای است که شوهر او می‌گوید.  به گزارش صد آنلاین ،هانیه که بعد از دو سال زندگی مشترک تصمیم به طلاق دارد درباره دلایل این جدایی توضیح می‌دهد. *شوهرت می‌گوید چند سالی است که تصمیم به طلاق گرفته‌ای. چرا؟ از زمانی که با حسام …

آن شب از محل کارم به خانه برگشتم ولی متوجه رفتارهای عجیب آرزو شدم. دیروقت بود که دیدم آرزو در حال آرایش کردن و آماده شدن است. او لباس هایش را پوشید و گفت باید به دیدن یک نفر برود که با هم درگیر شدیم…

قبل از شهادتش به منطقه رفتم، اما موفق نشدم او را ببینم. فرمانده علی را دیدم و موضوع را با او در میان گذاشتم. او هم با بیسیم پیام داد. بعد هم به من گفت منطقه زیر آتش است. پیام ما رسیده، باید ببینیم اوضاع منطقه چه می‌شود. سه روز منتظر ماندم، اما خبری نشد. به بچه‌ها گفتم شما هم برای من مثل علی هستید. شما …

بازدید:۲۸۹۸ آیت‌الله بهجت در وادی‌السلام نجف با صحنه‌ای عجیب روبرو شد: پیرمردی نورانی که زیارت عاشورا می‌خواند و هر بار که به او نزدیک می‌شد، پرده‌های غیبت کنار می‌رفت و حرم امام حسین(ع) با همه زائرانش را می‌دید! اما وقتی صبح روز بعد به دنبال آن پیرمرد گشت، کسی نبود جز مردی عارف که گفت: «آن زائر دیروز …

«من سم مار را گرفتم و با مقداری آب نمک رقیق کردم و در داخل سرنگ انسولین ریختم. در نهایت روز حادثه وقتی فهمیدیم که مقتول از مغازه‌اش خارج شده سراغش رفتیم و در یک لحظه سرنگ را به پشتش وارد کردم. بعد هم ۲ هزار دلار را نقد گرفتم و بلافاصله مار را داخل یک گونی گذاشتم و به شمال رفتم تا آب‌ها از آسیاب بیفتد. …

وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده می کرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب می دیدم. یک دفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او می گفتم که در ذهنم چه می گذرد.....

فرزند شهید آل‌هاشم، گفت: یک بار با ماشین شخصی ایشان در تبریز تصادف کردم و مقصر هم خودم بودم. وقتی برگشتم خانه، پدر گفت: من مسئو‌ل هستم، اسم من روی کارت ماشین است و تو باید این مشکل را حل کنی تا مبادا سوءاستفاده‌ای صورت بگیرد.

فرزند شهید آل‌هاشم، گفت: یک بار با ماشین شخصی ایشان در تبریز تصادف کردم و مقصر هم خودم بودم. وقتی برگشتم خانه، پدر گفت: من مسئو‌ل هستم، اسم من روی کارت ماشین است و تو باید این مشکل را حل کنی تا مبادا سوءاستفاده‌ای صورت بگیرد.

هفته گذشته ، من و دخترم ماشین را برای یک رانندگی دو روزه به اتحاد کالج خود بسته بندی کردیم. این مایل زیادی است. کافئین زیادی. و ، همانطور که معلوم است ، یک استاد کلاس در قدرت عاطفی موسیقی است. او بند ناف AUX را از صندلی مسافر گرفت و دی جی رسمی سفر ما شد. در جایی در I-90 ، با ویندوز ترک خورده و ویدیو …

نازنین ملایی ستاره ورزش ایران که مدتی است در خارج از کشور تمرین می کند می گوید وقتی آدم مدام می جنگد و دوباره به نقطه اول می رسد باید جای خودش را عوض کند!

با دوربین دیدم تعداد زیادی نیرو در جاده تردد می‌کنند. تشخیص ندادم خودی هستند یا دشمن! سریع رفتم با حسین قجه‌ای مشورت کنم. اما هر کاری کردم نتوانستم او را بیدار کنم. دوباره به دیدگاه برگشتم. وقتی وضعیت را نگاه کردم احساس خطر جدی کردم. دوباره برگشتم و هر شکلی بود ایشان را بیدار کردم. آنقدر خسته بود که …