جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

حسرت لحظه های از دست رفته


حسرت لحظه های از دست رفته

ورزشکاران هر عصر مثل هنرمندها بازتابنده شرایط اجتماعی و روانشناسانه دوران خویش هستند آنها همیشه همه جا بخشی از زندگی احساسی و عاطفی مردم را می سازند و تکه ای از دلمشغولی ها را ورزشکاران نیازهای درونی شیفتگان را عیان می کنند در بطن هورا کشیدن ها و دست زدن ها چه درآمیخته به همذات پنداری و چه محدود به ستایشی از نوع مراد و مریدی رابطه ای رقم می خورد, توصیف ناپذیر

ورزشکاران هر عصر مثل هنرمندها بازتابنده شرایط اجتماعی و روانشناسانه دوران خویش هستند. آنها همیشه همه جا بخشی از زندگی احساسی و عاطفی مردم را می سازند و تکه ای از دلمشغولی ها را.ورزشکاران نیازهای درونی شیفتگان را عیان می کنند. در بطن هورا کشیدن ها و دست زدن ها -چه درآمیخته به همذات پنداری و چه محدود به ستایشی از نوع مراد و مریدی- رابطه ای رقم می خورد، توصیف ناپذیر. این شخصیت ها فناناپذیر به نظر می رسند، غیرزمینی. آنها را از نزدیک می بینیم ولی ابدی جلوه می کنند. می خواهیم قبول کنیم نمی میرند. می خواهیم بپذیریم همیشگی هستند. خیال در این زمینه به واقعیت پوزخند می زند و عنان خویش را تا هر جا که بخواهید از دست می دهد. احمدرضا عابدزاده از دل جریان های اجتماعی سال های میانی دهه ۱۳۶۰ بیرون آمد. او نمایانگر نیازها و از آن مهم تر شور و شرهای یکی دو نسل پس از انقلاب بود و تا سال ۱۳۸۰ دوام آورد. عابدزاده- و همین طور علی دایی- جانمایه فوتبال پوست انداخته ایران پس از جنگ هشت ساله با عراق بودند. ولی توفیق عابدزاده نامتعارف به شمار می رفت. معمولاً مهاجمین و گل زن ها محبوب تماشاگران می شوند، نه دروازه بان ها.

علی پروین و ناصر حجازی دو بازیکن پیش از انقلاب بودند که پا به فوتبال پس از انقلاب هم گذاشتند.بخشی از دوام علی پروین در فوتبال پس از انقلاب ناشی از گل های پرشماری بود که در نیمه اول دهه شصت زد.روزهایی که کمتر کسی حوصله دروازه بان ها را داشت، حتی کسی مثل حجازی. ولی عابدزاده توانسته بود نگاه یکسویه به دروازه بان ها را نادیده بگیرد و در صف اول بایستد ولو آنکه گل های پرشماری را هم می پذیرفت. او طی پانزده سال در دورانی که فوتبال پس از جنگ روزهای شکوفایی اش را می گذراند در صف اول ایستاد و با ماندگاری اش- به رغم اوج و حضیض های متوالی- جریان ویژه خویش را رقم زد. او آنقدر به الگوی ساخته و پرداخته خویش متکی بود تا حتی با جابه جایی از استقلال به پرسپولیس دشمنی دو حریف قدیمی را بی اهمیت جلوه دهد و نشان دهد ورای جریان قرمز و آبی راه خود را می رود. عابدزاده از دل جریان ضدبازیکن سالاری دهه شصت فوتبال ایران بیرون آمد. هر چند که بعدها ترکیب ماندگارتری از بازیکن سالاری را رقم زد. در شرایطی که بزرگان دهه شصت فوتبال ایران از حمید درخشان، ناصر محمدخانی و حمید علیدوستی گرفته تا چنگیز و بهروز سلطانی با پرویز دهداری مربی تیم ملی سازگاری نیافتند، دهداری تیمی متشکل از جوانان گمنام را روانه میدان کرد. تیمی که در اوج جنگ، سال ۱۹۸۷ برخلاف انتظار خوب ظاهر شد و با بداقبالی شکست از عرب ها را پذیرفت. دروازه بان آن تیم احمدرضا عابدزاده بود. جوانی با قد و بالای بلند و دستان ورزیده و پرش های خوب. او در شرایطی که تیم ملی ایران طعم ناکامی های پی در پی را طی دیدارهای بین المللی می چشید درون دروازه قرار گرفت. او زمانی ظهور کرد که تیم ملی بیش از همیشه به مرد قابل اطمینانی در چهارچوب دروازه نیاز داشت، عابدزاده محصول این نیاز مفرط بود. همه به خود می گفتند: «تا کی باید برابر عرب ها از یکسو و تیم های جنوب شرق آسیا مغلوب شویم؟!» درخشش عابدزاده در رقابت های ۱۹۹۰ پکن او را در صف اول فوتبال ایران قرار داد. (در روزهایی که عصر علی دایی آغاز نشده بود.) تیم ملی به قهرمانی آسیا رسید و عابدزاده در این قهرمانی نقش کلیدی بازی کرد. درخشش نامتعارف برابر کره جنوبی و سپس گرفتن دو پنالتی از مردان کره شمالی در یادها می ماند. پس از آن او را دروازه بانی با تمرکز غریب روی ضربه های پنالتی شناختند. لحظه هایی که او پس از مهار ضربه های پنالتی شادمانه به هوا می پرید و خنده اش را به رخ می کشید بخشی از خاطرات فوتبال این دوران شد. فرشاد پیوس ستاره دیگر آن روزها محو می شد ولی عابدزاده باقی می ماند. بعدها فقط علی دایی به مرتبت او رسید. ولی دایی بیشتر ورزشکار بود، در حالی که عابدزاده در عرصه فوتبال نوعی ستاره به شمار می رفت. کسی که بدون لباس ورزشی هم برابر دوربین عکاس ها قرار گرفت و پوسترهایش دکه ها را فرا گرفتند، عجیب نبود سرانجام پا به عرصه سینما گذاشت و تصاویرش کنار بازیگران سینما چاپ شدند. احتمالاً اگر سینما را جدی می گرفت می توانست چند نقش اول را هم بازی کند. او اولین ورزشکار ایرانی بود که پس از انقلاب با ترکیب ظاهری متفاوتی در یک برنامه تلویزیونی- در اواخر سال های شصت- ظاهر شد. آنچه که منجر به واکنش تند هفته نامه کیهان ورزشی- یگانه نشریه ورزشی کلیدی آن دوران - شد و عابدزاده مورد حمله و تمسخر قرار گرفت. ولی باز هم دوام آورد و درون تیم ملی بلامنازع ماند حتی در روزهای غیبتش مثل رقابت های مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۴ و حذف غم انگیز ایران.

او چهار سال بعد در مسابقات مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸ و سپس راهیابی دراماتیک ایران به این دیدارها نه تنها نقطه اتکای حفظ دروازه ایران شد، بلکه نماینده نسل جوان بی محابای دورانی به شمار می رفت که می خواست خودی نشان دهد و استعدادش را عیان سازد. در روزهای پرتب و تابی که تیم ملی ایران تا آستانه ورود به جام جهانی پیش رفت و سپس بار دیگر توسط عرب ها به ورطه سقوط نزدیک شد، عابدزاده در قلب کشمکش تیم در مبارزه ماندن و رفتن با دلشوره میلیون ها ایرانی برای رسیدن به فرانسه گره خورد.

اشتباهات او در برخی از دیدارها، مثلاً رویارویی با عربستان در تهران غریب بود، ولی در مسابقه با ژاپن که باز هم مغلوب شدیم او شکست را برای طرفدارانش با نوعی عزت نفس درهم آمیخت. مهم نبود ایران بازنده از میدان خارج شد، مهم این بود که تماشاگران باور داشتند او از جان مایه گذاشته و تا لحظه آخر مبارزه را ادامه داده. صحنه هایی که با توپ روی زمین غلتید و در عین آسیب دیدگی برابر آماج حملات ژاپنی ها ایستاد بخشی از حکایتش را شکل دادند. ولی برای من به یادماندنی ترین بازی عابدزاده برابر استرالیا در دیدار برگشت رقابت های جام جهانی ۱۹۹۸ در سیدنی رقم خورد. جایی که استرالیایی ها به قول خودشان فقط به یک هل دیگر (Onemorepush) برای راهیابی به جام جهانی نیاز داشتند... ایران تحت فشار بی امان استرالیایی ها دو گل پذیرفت که عابدزاده روی گل دوم در ابتدای نیمه دوم بی تقصیر نبود.ولی آنچه او در دقایق بعد ارائه داد بخشی از تاریخ فوتبال ایران را ساخت. تیم دو به صفر عقب بود که اوباش استرالیایی به عابدزاده و دروازه اش حمله کردند. طی عمل ابلهانه و کریه اوباش استرالیایی به نظر می رسید همه چیز تمام شده. شاید همه قبول کرده بودیم این پایان راه است... ولی عابدزاده در آن لحظات حیاتی، مهمترین ویژگی اش _ ورای قد بلند، آن جهش ها و پنالتی گرفتن ها _ را رو کرد، یعنی خونسردی مفرط در لحظات بحران. با خنده آمیخته به تمسخر آشنایش به اوباش نگریست و با آرامش غریب در درست کردن تور دروازه به مسئولان زمین کمک کرد. این دقایق بسیار حیاتی بودند. دو بر صفر عقب بودیم و به نظر می رسید استرالیایی ها از آن بالا به ما می نگرند و تا حدی با ما تفریح هم می کنند! شاید هم حق داشتند. تیم ما نشانی از توانایی بازگشت از باتلاق سیدنی نشان نمی داد. ولی در همین لحظات، عابدزاده به جای خشمگین شدن، فریاد و اعتراض (که اگر هر کس دیگری بود چنین واکنش هایی بروز می داد)، خندید و خونسردی اش را به رخ کشید. وقتی ساندرو پل دستور ادامه بازی را داد، عابدزاده با نوعی سرخوشی شروع به گرم کردن خود کرد و روی زمین با نرمش فراوان معلقی زد و سپس باطراوت فراوان بلند شد و ایستاد. این همان لحظه جادویی بود که نه تنها به همه بازیکنان ما در میدان نهیب زد «همه چیز تمام نشده» بلکه به تماشاگران هم گوشزد کرد «امیدوار باشید، ما می جنگیم»... و جنگیدند.پس از آن لحظه بود که کورسوی امید گوشه دلمان تدریجاً به شعله ای بدل شد و فکر کردیم می توان تری ونبلز متکبر را شکست داد و استرالیایی ها را در خانه شان مغلوب کرد. بدون تردید دو گل باقری و عزیزی بدون خونسردی امیدبخش و نهیب زننده عابدزاده متصور نبود... بود؟

نقش او پس از به ثمر رساندن گل تساوی و دقایق طولانی و وقت اضافی برجسته تر شد. ثانیه ها پایان ناپذیر بودند و استرالیا برای گل سوم به آب و آتش می زد. توپی که عابدزاده درست روی خط مهار کرد مترادف با دلهره و شادی میلیون ها ایرانی در سراسر جهان بود. وقتی سوت پایان به صدا درآمد و همه بازیکنان جشن شادی در اطراف میدان راه انداختند، تصویر عابدزاده بیش از همه در ذهنمان ماند. نه فقط برای قد و بالای بلندش، بلکه برای نوع شادی اش که بی محابا، بدون تعارف و از ته دل بود. با همان خنده های از ته دل. شادی اش برابر آمریکا در جام جهانی هم تکرار شد. با پس زمینه شیرجه ای که توپ را از روی خط برابر آمریکایی ها رد کرد و عنوان «بهترین دفع توپ توسط دروازه بانان» در آن روز را گرفت. نمایش صحنه های شادی او پس از این دیدار تاریخی نیز به فولکلور ورزش ایران پیوست. محبوبیت عابدزاده آنقدر بود تا به عنوان جایگزین علی پروین در پرسپولیس در نظر گرفته شود. هر چند کنار می کشید و با سایپا زمزمه بازگشت سر می داد. ولو آن که همه می دانستند دوران اوج اش به سر رسیده و پای آسیب دیده اش خوب نخواهد شد... بازگشتی در کار نبود...

... اما او با سکته مغزی ناگهانی اش فصل متفاوتی برای خویش گشود. آنچه که او را _ باز هم _ از همتایانش جدا می کند، اشک هایی که برایش ریخته می شوند و دعاهایی که برای او بر زبان می آیند، هشداردهنده هستند. سکته عابدزاده پرده از نکته ای برمی دارد که فوتبال کنونی ایران به بررسی موشکافانه آن سخت نیاز دارد، یعنی رجعت به ارزش های معنوی. حادثه عابدزاده نیش می زند که روزهای زندگی ورزشی گذرا هستند. او در سکوتش روی تخت بیمارستان فریاد می زند: همه آن مسابقه ها، گل زدن ها و گرفتن ها، پیروزی ها و شکست ها به تاریخ می پیوندند... و آنچه می ماند حسرت لحظه های از دست رفته و گذرا است.

آیا جامعه فوتبال از این هشدار درسی درخور تلخی آن خواهد گرفت؟

حمیدرضا صدر



همچنین مشاهده کنید