چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
شعری از علیرضا قزوه درباره امام حسین(ع) خون خدا
نمی دانم تو را در ابر دیدم یا کجا دیدم
به هر جایی که رو کردم فقط روی تو را دیدم
تو را در مثنوی، در نی، تو را در های و هو، در هی
تو را در بند بند ناله های بی صدا دیدم
تو مانند ترنم، مثل گل، عین غزل بودی
تو را شکل توسل، مثل ندبه، چون دعا دیدم
دوباره لیله القدر آمد و شوریدگی هایم
تب شعر و غزل گل کرد و شور نینوا دیدم
شب موییدن شب آمد و موییدن شاعر
شکستم در خودم از بس که باران بلا دیدم
صدایت کردم و آیینه ها تابید در چشمم
نگاهم را به دالان بهشتی تازه وا دیدم
نگاهم کردی و باران یک ریز غزل آمد
نگاهت کردم و رنگین کمانی از خدا دیدم
تو را در شمع ها، قندیل ها، در عود، در اسپند
دلم را پرزنان در حلقه پروانه ها دیدم
تو را پیچیده در خون، در حریر ظهر عاشورا
تو را در واژه های سبز رنگ ربنا دیدم
تو را در آبشار وحی جبرائیل و میکائیل
تو را یک ظهر زخمی در زمین کربلا دیدم
تو را دیدم که می چرخید گردت خانه کعبه
خدا را در حرم گم کرده بودم، در شما دیدم
شبیه سایه تو کعبه دنبالت به راه افتاد
تو حج بودی، تو را هم مروه دیدم، هم صفا دیدم
شب تنهای عاشورا و اشباحی که گم گشتند
تو را در آن شب تاریک، «مصباح الهدی» دیدم
در اوج کبر و در اوج ریای شام ـ ای کعبه ـ
تو را هم شانه و هم شان کوی کبریا دیدم
دمی که اسب ها بر پیکر تو تاخت آوردند
تو را ای بی کفن، در کسوت آل عبا دیدم
دلیل مرتضی! شبه پیمبر! گریه زهرا(س)
تو را محکمترین تفسیر راز «انّما» دیدم
هجوم نیزه ها بود و قنوت مهربان تو
تو را در موج موج ربنا در «آتنا» دیدم
تو را دیدم که داری دست در دستان ابراهیم
تو را با داغ حیدر، کوچه کوچه، پا به پا دیدم
تو را هر روز با اندوه ابراهیم، همسایه
تو را با حلق اسماعیل، هر شب همصدا دیدم
همان شب که سرت بر نیزه ها قرآن تلاوت کرد
تو را در دامن زهرا(س) و دوش مصطفی(ص) دیدم
تنور خولی و تنهایی خورشید در غربت
تو را در چاه حیدر همنوای مرتضی دیدم
سرت بر نیزه قرآن خواند و جبرائیل حیران ماند
و من از کربلا تا شام را غار حرا دیدم
به یحیی و سیاوش جلوه می بخشد گل خونت
تو را ای صبح صادق با امام مجتبی(ع) دیدم
تو را دلتنگ در دلتنگی شامی غریبانه
تو را بی تاب در بی تابی طشت طلا دیدم
شکستم در قصیده، در غزل، ای جان شور و شعر
تو را وقتی که در فریاد «ادرک یا اخا» دیدم
تمام راه را بر نیزه ها با پای سر رفتی
به غیرت پا به پای زینب کبری(س) تو را دیدم
دل و دست از پلیدی های این دنیا شبی شستم
که خونت را حنای دست مشتی بی حیا دیدم
چنان فواره زد خون تو تا منظومه ی شمسی
که از خورشید هم خون رشیدت را فرا دیدم
مصیبت ماند و حیرت ماند و غربت ماند و عشق تو
ولا را در بلا جستم، بلا را در ولا دیدم
تصور از تفکر ماند و خون تو تداوم یافت
تو را خون خدا، خون خدا، خون خدا دیدم
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران احمد وحیدی مجلس مجلس شورای اسلامی چین دولت سیزدهم خلیج فارس دولت لایحه بودجه 1403 شورای نگهبان حجاب مجلس یازدهم
روز معلم تهران آموزش و پرورش هواشناسی قوه قضاییه شهرداری تهران فضای مجازی سلامت پلیس دستگیری شورای شهر تهران شورای شهر
بانک مرکزی خودرو بابک زنجانی قیمت دلار قیمت خودرو قیمت طلا ایران خودرو سایپا دلار مالیات بازار خودرو تورم
تلویزیون سریال سعید آقاخانی سینمای ایران سینما نون خ موسیقی تئاتر دفاع مقدس فیلم کتاب رسانه ملی
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس روسیه نوار غزه ترکیه افغانستان بنیامین نتانیاهو
فوتبال پرسپولیس استقلال رئال مادرید سپاهان تراکتور بایرن مونیخ باشگاه استقلال لیگ برتر فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا تسلا اینستاگرام اپل فناوری همراه اول آیفون گوگل
داروخانه خواب دیابت مسمومیت کاهش وزن چاقی سلامت روان بارداری آلزایمر