جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

موضوع انشاء: «خلاقیت را توصیف کنید»


موضوع انشاء: «خلاقیت را توصیف کنید»

پیش بابایی رفتم و از او خواستم تا در نوشتن انشاء به من کمک کند، بابایی وقتی موضوع انشاء رو متوجه شد گفت: من آخر خلاقیت و نوآوری هستم! بابایی برای اثبات ادعایش مراسم عروسی با مامان …

پیش بابایی رفتم و از او خواستم تا در نوشتن انشاء به من کمک کند، بابایی وقتی موضوع انشاء رو متوجه شد گفت: من آخر خلاقیت و نوآوری هستم! بابایی برای اثبات ادعایش مراسم عروسی با مامان را مثال زد و گفت: از اونجایی که ما می خواستیم مراسم عروسی مون منحصر به فرد باشه من دست به یک خلاقیت زدم و شام به جای مرغ و کباب و اینجور چیزا به مهمونها آبگوشت دادیم! وقتی بابایی این جمله رو گفت صدای جیغ مامانی اومد و مامانی در حالی که داشت گریه می کرد، گفت: هی به من می گفتی ایده آبگوشت یک ایده خلاقانه است و مراسم عروسی مون توی شهر تک میشه! اما بعدا متوجه شدم تو هدفت از دادن آبگوشت فقط و فقط این بوده که هزینه های مراسم عروسی بیاد پایین! بعدش هم اون غذا فقط اسمش آبگوشت بود، کسی که اون شب گوشتی ندید، آب و نخود بود!

بابایی که انگار از یادآوری این حادثه خلاقانه کمی تا قسمتی پشیمون شده بود قسم خورد که نیم کیلو گوشت برای آبگوشت اون شب خریده بوده!

مامانی بهم گفت پسرم اصلا بیا پیش خودم تا برات بگم خلاقیت چیه! مامانی خیلی آروم به طوریکه بابایی نشنود، گفت: من در زندگی روزانه خیلی خلاقیت به خرج میدم، خیلی از خانوما وقتی می خوان شوهرشون رو مجاب کنند که براشون یک گردنبند و یا دستبند بخره از راههای سنتی همچون درست کردن غذای دلخواه شوهرانشان بهره می برند که به دلیل استفاده مکرر چنین راهکارهایی دیگر جوابگو نیست؛ اما من هر دفعه یه راه حل جدید رو امتحان می کنم، مثلا این دفعه آخر با پدرت نشستم و برنامه نود رو تماشا می کردم و حتی به برنامه نود اس ام اس هم زدم و بعد از برنامه و در خلال بحث در مورد فوتبال و وقتی که پدرت خیلی با هیجان داشت از سیستم بازی تیم محبوبش صحبت می کرد، درخواست خودم رو یه جوری به پدرت گفتم که خودش هم نفهمید چه طوری قبول کرد و برام این گردنبند رو خرید ... ببین! در حالی که مامانی داشت این حرفها رو می زد داداشی در قابلمه رو برداشت و بعد از مقداری نق زدن گفت: مامان! بازم توی غذا درست کردن خلاقیت به خرج دادی؟! آخه کی خورشت بادمجون رو با شلغم و کلم و هویج و کدو درست می کنه؟!

به داداشی گفتم: من امروز فهمیدم مامان و بابا خیلی خلاق هستند، داداشی تو هم تا حالا در کارهات خلاقیت داشتی؟! داداشی به مامان و بابا اشاره کرد و گفت: البته من هم به نوبه خودم خلاقیت های بسیار زیادی داشتم اما خیلی هاشون محرمانه هستند، و بعد به من اشاره کرد بریم توی اتاقش تا اونجا برام از کارهای خلاقانه اش بگه؛ داداشی گفت: من از همون بچگی خلاقیت داشتم، وقتی خانم معلممون بهمون کلمه های سخت رو دیکته می گفت، اونهایی که بلد نبودم رو نمی نوشتم و در نتیجه همیشه بیست می شدم، اصلا فکر می کنی ایده خلاقانه چسبوندن آدامس به زنگ خونه ها رو برای اولین بار کی اختراع کرد؟! خب معلومه من!!

به داخل حیاط رفتم، بابابزرگ در حال خوندن روزنامه بود، بعد از اینکه فهمید موضوع انشای من در مورد خلاقیت است، گفت: معتادها خلاق ترین افراد هستند، ببین توی روزنامه نوشته پوست قورباغه رو خشک می کنند و می کشند، حتی اینها وقتی مواد گیرشون نمی یاد از سوسک و بنزین و ... هم استفاده می کنن!

مامان بزرگ که داشت سبزی خورد می کرد به بابابزرگ گفت: این حرفا چیه به بچه میزنی بد آموزی داره! و بعد مامان بزرگ بهم گفت که کشور ما پر است از دانشجوها و محقق های خلاق بطوری که صبحی که رفته بوده کافی نت توی یکی از سایت ها خونده محققان و دانشمندان ایرانی توانسته اند ماهواره امید رو به فضا پرتاب کنن. من با تعجب به مامان بزرگ گفتم: یعنی دیگه عمو امید ماهواره نداره؟! مامان بزرگ در حالی که می خندید گفت: یه وقت توی انشات ننویسی عمو امید ماهواره داره ها!!

خانم معلم شما گفته بودید که چون موضوع انشاء خلاقیت است شما این بار به شیوه نوین که همانا وجب کردن انشاء است نمره می دهید و من هم چون موضوع انشاء خلاقیت بود خلاقیت انجام دادم و هر کلمه از انشاء رو توی یک صفحه نوشتم و متن انشام به اندازه سه تا دفتر صد برگ شد، و چون دیگه دفتری در خونه نداریم همین جا انشایم را به اتمام می رسانم، با تشکر از اهالی خانه که در نوشتن انشا به من کمک کردند!

ارژنگ حاتمی



همچنین مشاهده کنید