دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

عاقبت عالمان بی عمل


عاقبت عالمان بی عمل

● پرسش
قرآن کریم سرنوشت کسانی که ابتدا در صف مؤمنان و حامل آیات و علوم الهی بودند، سپس از مسیر حق منحرف گشته و عاقبت کارشان به بدبختی و گمراهی کشیده شد را توصیف کرده است. لطفاً …

پرسش

قرآن کریم سرنوشت کسانی که ابتدا در صف مؤمنان و حامل آیات و علوم الهی بودند، سپس از مسیر حق منحرف گشته و عاقبت کارشان به بدبختی و گمراهی کشیده شد را توصیف کرده است. لطفاً یک نمونه عبرت آموز این افراد را بیان کنید؟

پاسخ:

یکی از نمونه های بارز و مصادیق واقعی عالمان بی عمل وکسانی که به رغم علم و دانش الهی عاقبتشان ختم به خیر نمی گردد را قرآن کریم در آیات ۱۷۵ و ۱۷۶ سوره «اعراف» بیان کرده است.

در این آیات، اشاره به یکی دیگر از داستان های بنی اسرائیل شده است که الگو و نمونه، برای همه کسانی که دارای چنین صفاتی هستند، محسوب می شود. مفسران احتمالات متعددی درباره کسی که این آیات پیرامون او سخن می گوید داده اند، ولی بدون شک مفهوم آیه، همانند سایر آیاتی که در شرایط خاصی نازل می گردد، کلی و همگانی و عمومی است. در آیه نخست روی سخن را به پیامبر(ص) کرده می فرماید: «داستان آن کسی که آیات خود را به او دادیم ولی سرانجام از آنها خارج شد و گرفتار وسوسه های شیطان گشت و از گمراهان گردید، برای آنها بخوان» (واتل علیهم نبا الذی اتیناه آیاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین).

این آیه به روشنی اشاره به داستان کسی می کند که: نخست در صف مؤمنان بوده و حامل آیات و علوم الهی گشته، سپس از این مسیر گام بیرون نهاده، به همین جهت شیطان به وسوسه او پرداخته، و عاقبت کارش به گمراهی و بدبختی کشیده شده است. تعبیر «انسلخ» که از ماده «انسلاخ» در اصل، به معنی ازپوست بیرون آمدن است، نشان می دهد: آیات و علوم الهی در آغاز چنان به او احاطه داشته که همچون پوست تن او شده بود، اما ناگهان از این پوست بیرون آمد و با یک چرخش تند، مسیر خود را به کلی تغییر داد!

از تعبیر «فاتبعه الشیطان» چنین استفاده می شود که در آغاز شیطان تقریباً از او قطع امید کرده؛ چراکه او کاملاً در مسیر حق قرار داشت، اما پس از انحراف مزبور، شیطان به سرعت او را تعقیب کرده، به او رسید، بر سر راهش نشست و به وسوسه گری پرداخت، و سرانجام او را در صف گمراهان و شقاوتمندان قرار داد. آیه بعد این موضوع را چنین تکمیل می کند که: «اگر می خواستیم، می توانستیم او را در همان مسیر حق به اجبار نگاه داریم و به وسیله آن آیات و علوم، به او مقام والا بدهیم» (ولو شئنا لرفعناه بها) ولی مسلم است نگاهداری اجباری افراد در مسیر حق با سنت پروردگار که سنت اختیار و آزادی اراده است، سازگار نیست و نشانه شخصیت و عظمت کسی نخواهد بود، از این رو بلافاصله اضافه می کند: ما او را به اختیارش واگذاردیم و او به جای این که با استفاده از علوم و دانش خویش، هر روز مقام بالاتری را بپیماید «به پستی گرائید و بر اثر پیروی از هوا و هوس مراحل سقوط را طی کرد» (ولکنه أخلد الی الارض و اتبع هواه). «أخلد» از ماده «اخلاد» به معنی سکونت دائمی در یکجا اختیار کردن است، بنابر این «أخلد الی الارض» یعنی برای همیشه به زمین چسبید که در اینجا کنایه از جهان ماده، زرق و برق و لذات نامشروع زندگی مادی است. آنگاه این شخص را به سگی تشبیه می کند که همیشه زبان خود را همانند حیوانات تشنه بیرون آورده، می فرماید: «او همانند سگ است که اگر به او حمله کنی دهانش باز و زبانش بیرون است و اگر او را به حال خود واگذاری بازچنین است» (فمثله مثل الکلب ان تحمل علیه یهلث أو تترکه یلهت). او بر اثر شدت هواپرستی و چسبیدن به لذات جهان ماده، یک حال عطش نامحدود و پایان ناپذیر به خود گرفته که همواره دنبال دنیاپرستی می رود، نه به خاطر نیاز و احتیاج، بلکه به شکل بیمار گونه ای همچون یک «سگ هار» که بر اثر بیماری هاری حالت عطش کاذب به او دست می دهد و در هیچ حال سیراب نمی شود، این همان حالت دنیاپرستان و هواپرستان دون همت است، که هر قدر بیندوزند باز هم احساس سیری نمی کنند.

سپس اضافه می کند: این مثل مخصوص این شخص معین نیست، بلکه «مثالی است برای همه جمعیت هایی که آیات خدا را تکذیب کنند» (ذلک مثل القوم الذین کذبو بآیاتنا) و می افزاید: «این داستان ها را برای آنها بازگو کن، شاید درباره آن بیندیشند و مسیر صحیحی را پیدا کنند» (فاقصص القصص لعلهم یتفکرون).

همان گونه که ملاحظه کردید، آیات فوق نامی از کسی نبرده بلکه سخن از یک عالم و دانشمند می گوید که نخست در مسیر حق بود، آنچنان که هیچ کس فکر نمی کرد، روزی منحرف شود. اما سرانجام دنیاپرستی و پیروی از هوای نفس چنان به سقوطش کشانید که درصف گمراهان و پیروان شیطان قرارگرفت. ازبسیاری از روایات و کلمات مفسران استفاده می شود: منظور از این شخص، مردی به نام «بلعم باعورا» بوده است که درعصر موسی (ع) زندگی می کرده و از دانشمندان و علمای مشهور بنی اسراییل محسوب می شده و حتی موسی(ع) از وجود او به عنوان یک مبلغ نیرومند استفاده می کرده و کارش دراین راه آن قدر بالا گرفت که دعایش درپیشگاه خدا به اجابت می رسید ولی بر اثر تمایل به فرعون و وعده و وعیدهای او از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را ازدست داد، تا آنجا که در صف مخالفان موسی(ع) قرارگرفت.