سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

نخبه کشی در فوتبال ایران


نخبه کشی در فوتبال ایران

چند سال قبل یکی از شاهکارهای فیلم طنز سینمای ایران برروی پرده رفت که تا مدت ها سر و صدای زیادی به راه انداخت فیلم مکث با بازی ماندگار فرهاد آئیش از آن دسته فیلم هایی شد که برای سینمای ایران کهنگی نخواهد داشت داستان فیلم یکی از آرزوهای ایرانیان را به تصویر کشید

چند سال قبل یکی از شاهکارهای فیلم طنز سینمای ایران برروی پرده رفت که تا مدت ها سر و صدای زیادی به راه انداخت. فیلم مکث با بازی ماندگار فرهاد آئیش از آن دسته فیلم هایی شد که برای سینمای ایران کهنگی نخواهد داشت. داستان فیلم یکی از آرزوهای ایرانیان را به تصویر کشید.

گروهی قصد می کنند تمامی نخبه ها و مغزهای خارج از وطن را باردیگر به داخل مرز جذب کنند و البته این گروه تا آن اندازه جلوی پای یکدیگر سنگ می اندازند که در نهایت یا اصلا مغزی به کشور نمی آید و یا اگر در این بین اشتباها نخبه ای هم متولد شد به سرعت فرار را بر قرار ترجیح دهد! عرصه ورزش ایران بازهم مامور انجام شکستن یک بدعت بسیار دردآور شده بود و آن بازگردادن یکی از همین نخبه های خارج مانده از ایران بود.

افشین قطبی با توجه به آنچه که سوابقش از او بیان می کرد از آن مغزهایی بود که می توانست با برگشتن خود حداقل در عرصه خود سرمنشا تحولات زیادی شود. او به ایران آمد تا از معدود دفعاتی باشد که با آن سر و صدای زیاد یکی از نخبه های ایرانی خارج از کشور به ایران بازگردد و قصد داشته باشد که توانمندی های خود را برای هموطنانش خرج کند.

قطبی در تهران بود اما خیلی جالب بود که می دیدیم اتفاقاتی که برای او رخ می دهد اگر کاملا همان چیزی که برای فرهاد آئیش در نقش مکث رخ داد نبود، شباهت های زیادی برای او داشت! اولین کسانی که سنگ های بزرگ را پیش پای او انداختند همان هایی بودند که تا قبل از آمدنش به تهران خود را پیشقراول معرفی او به باشگاه و زمینه ساز حضورش در پرسپولیس می دانستند.

وقتی کسانی که قرار بود روزی کمک دست های قطبی نام داشته باشند، متوجه شدند او تا آن حد ضعیف نیست که با بی توجهی آن ها زمین بخورد تا عرصه برای آن ها مطابق سناریوی از پیش تعیین شده باز شود، شروع به سنگ اندازی مستقیم علیه او کردند.

با این حال این ملت دیر زمانی است که نشان داده است حتی اگر فریب هم بخورد، خیلی زود می تواند سره را از ناسره تشخیص دهد و حمایت همه جانبه هواداران سرخ از قطبی دقیقا در همین راستا بود. حتی اگر پرسپولیس در تهران به راه آهن ببازد و حتی اگر در اهواز سنگین ترین شکست های خود را قبول کند.

قطبی به تهران آمده بود تا تمام توانایی هایش و آنچه را که در تمام این مدت در نشستن در کنار مربیان بزرگ آموخته بود به ما تحویل دهد... و وقتی او جام قهرمانی پرسپولیس را پس از شش سال آرزو، با چشمانی اشک بار و با وجود همه کارشکنی های کنار دستی هایش و البته بازیکنانی که می بایست ستاره های تیم او باشند و کم شدن امتیازهایی که او نظیرش را در فوتبال جهان کمتر دیده بود بالای سر می برد، در واقع توانمندی آن هایی را نشان داد که ما مغز می خوانیمشان و سال ها در آرزوی بازگشتشتان به وطن مانده ایم.

امروز قطبی باردیگر از ایران می رود. درست همانند سیزده سالگی اش که از ایران رفت. آن روز کسی از رفتن قطبی، ایران زمین را متضرر نمی دانست اما امروز با رفتن او حداقل باید در یک زمینه شکست را قبول کنیم که داستان فیلم مکث واقعیت تلخی را پیش روی ما گذاشته بود و آن اینکه اصولا تا زمانی که نخبه کش های ما قدرت داشته باشند نباید انتظار داشته باشیم قطبی و امثال قطبی به راحتی توانایی های خود را برای ملت خودشان ارزانی کنند.

خیلی وقت از آن مصاحبه علی دایی که فغانش از نخبه کشی های ما به آسمان رسیده بود نمی گذرد. امروز ملت ایران و به خصوص هواداران پرسپولیس می دانند در پس همه حرف های کاشانی چه دردی برای آن ها نهفته است. وقتی که مدیر عامل سرخ ها می گوید: به خاطر قطبی حتی حاضر شدیم استیلی، خوردبین، مرزبان و هر که را قطبی بگوید اخراج کنیم اما بازهم او برای کار در پرسپولیس رضایت نداشت.

قطبی بعد از یک سال کار در این شرایط فهمید که اگر بخواهد در این وضعیت موفق باشد یا باید خود را شبیه همه کسانی کند که هدفشان را وسیله ای برای دست زدن به هر کاری کرده اند کند و یا اینکه "یک تنه" به پاک سازی هرآنچه که او سیاه می داند دست زند.

که البته هر دو کار از دست او خارج بود و برای همین دانش قطبی را امروز مجددا برای موفقیت خودمان نمی بینیم و می توانیم همچنان از شنیدن خبرهای موفقیت او در تیم ملی کره جنوبی و یا باشگاه های آن کشور و یا همه مردمانی دیگر غیر از خودمان لذت ببریم!

درست همانند وقتی که تنها از شنیدن موفقیت ایرانیان در رسیدن به فضا و یا ساخت فلان قطعه و تجهیزات کامپیوتری لذت می بریم. آمدن و رفتن قطبی برای ما واقعیت تلخی را آشکار کرد. امروز می توانیم استیلی را روی نیمکت پرسپولیس ببنیم و از پیروزی او برای رسیدن به آمال و آرزویش لذت ببریم.

اما درد در جای دیگری نهفته است. درد در این است که این ملت هنوز می توانند سره را از ناسره تشخیص دهند!

سعید قرایی



همچنین مشاهده کنید