دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

آینده از آن جنبش دانشجویی است


آینده از آن جنبش دانشجویی است

از یکسو نمی توانیم از تأثیرات این زمان تقویمی جهانشمول برکنار بمانیم, و از سوی دیگر, در زمان اجتماعی فرهنگی ما هنوز فیلترهای عقیدتی سیاسی به صورت قوی عمل می کنند

احسان شریعتی در سال تحصیلی جدید و آغاز فعالیت علمی دانشجویان در نشست انجمن های اسلامی دانشجویان ایران در اروپا در شهر پاریس شرکت و سخنانی را با عنوان «چشم اندازهای نظری جنبش دانشجویی ایران در نخستین سده انقلاب مشروطه» ایراد کرد.

او در ابتدا سخن خود را اینگونه آغاز کرد؛ «در عصر جهانی شدن دانش و شکل گیری «قاره ششم» بالقوه، با سازماندهی شبکه یی خاصً انقلاب اطلاعاتی، مفهوم آموزش دانش و دانشگاه و دانشجو آبستن تحولی بزرگ است.» شریعتی سپس گفت؛ از یکسو نمی توانیم از تأثیرات این زمان تقویمی- جهانشمول برکنار بمانیم، و از سوی دیگر، در زمان اجتماعی-فرهنگی ما هنوز فیلترهای عقیدتی-سیاسی به صورت قوی عمل می کنند.

او مهمترین نکته را چنین بیان کرد؛ گفتار روشنفکری حاکم بر جامعه در حال گذار از سنت به تجدد یا تجددً سنت، با فضای فکری حاکم بر جهان یک فاصله چند قرنی دارد. در حالی که سیر تفکر غرب به مرحله یی از توسعه خود رسیده که آن را «اولترا- مدرن» می خوانند(اگر نگوییم پسامدرن یا پساصنعتی و..)، ما هنوز خود را موظف به بازخوانی (اگر نه بازگویی) شعارها و راهکارهای صدر مدرنیته می یابیم.

شریعتی آنگاه گفت؛ مدل کلانی که پس از شکست های نظامی ایران از روس در نیمه اول قرن نوزدهم، از دارالسلطنه تبریز و قائم مقام و دارالفنون امیرکبیر تا زمان انقلاب ۵۷ تعقیب می شد، ساختن کادرهای تکنو-بوروکرات و توسعه فنی- نظامی به منظور جبران عقب ماندگی بود. غافل از آنکه اساس انحطاط در نبود فکر و روش های نوین علمی و بازیابی خود و بازخوانی منابع فرهنگی سنتی (به همان روش غرب) است.

او در ادامه افزود؛ با فروپاشی دستگاه سلطنتی به عنوان یکی از دو پایه سنتی قدرت در ایران و رخداد انقلاب اسلامی روشنفکران ما را به فکر فرو برد، به نحوی که به تعبیر شایگان «از تعطیلات تاریخ برگشتیم،»

شریعتی سپس نگاهی به پیشینه جنبش دانشجویی ایران همپای شکل گیری دانشگاه جدید داشت. او گفت؛ میان تاسیس دارالفنون (۱۲۳۰ش) و انقلاب اصلاحی مشروطه خواهی (۱۲۸۵) نسبتی است؛ همچنان که میان تاسیس دانشگاه تهران ( ۱۳۱۳) و رخداد انقلاب ضدسلطنتی و جمهوری خواهی ۱۳۵۷ که به ما می آموزد که پیش درآمد هر دگرگونی بزرگ اجتماعی-سیاسی، تحول فرهنگی و کسبً خودآگاهی است.

این پژوهشگر در ادامه سخنان خود گفت؛ مقارن با شکل گیری نهاد جدید دانشگاه و آشنایی ما با شیوه های مدرن تولید و توزیع دانش، دانشجویان به عنوان یکی از بازیگران موثر حیات فرهنگی و سیاسی کشور وارد صحنه اجتماع و برنامه ریزی آینده کشور شدند.

او افزود؛ گروه های اعزامی دانشجویی به خارج کشور طی آشنایی با فنون و روش های علمی و نظامات فکری مغرب زمین، نخستین محافل روشنفکری را تشکیل می دادند و به علل انحطاط شرق و پیشنهاد راه های برون رفت و پیشرفت می پرداختند.

نسل اول روشنفکران دوران مشروطه در آغاز شیفته دستاوردهای تجددً غرب شدند و خواستار «اخذ بدون تصرف» و ورودً فوری-فوتی محصولاتً این تمدن. شریعتی مشکل اساسی این نسل را نحوه اخذ و برگرداندن مفاهیم جدید به زبان و فرهنگ بومی عنوان کرد و گفت؛ حاصل تلاش اینان در این طرح مهم، ناقص و ناکافی می نمود و در ترکیب با سنن فرهنگی بومی، موجب سوءتفاهمات بسیاری می شد.

شریعتی بارزترین نمونه آن را خود مفهوم مشروطیت عنوان کرد که به هیچ وجه مفهوم قانون اساسی را نمی رساند و بین شرط عربی و شارتر فرانسوی در نوسان بود. او سپس اینگونه نتیجه گیری کرد؛ «امروزه همین معضل در ترجمان مفاهیم کلیدی فلسفه و علوم انسانی و سیاسی هنوز مطرح است. حتی مفاهیم اصلی همچون دموکراسی (که بدون فهم تعریفً دقیق دموس یونانی و تفاوت آن با اخلوس و اتنوس و لائوس، فهم ناپذیر است)، و یا سکولاریته و لائیسیته و امثالهم... درست ترجمه مطلوبی نشده اند.»

او در ادامه گفت؛ «در کنار این مشکلات مبنایی درونی، شرایط بین المللی و نقش قدرت های خارجی مانع بازدارنده دیگر بود. مداخلات انگلیس و روس در امور داخلی ایران، که در آستانه جنگ جهانی اول در برابر کشورهای محور، آلمان و عثمانی، به سازش رسیده بودند، موجب تضعیف جبهه آزادی و استقلال و اصلاحات شد.

در برابر بی وفایی انگلیس و فرانسه به دعاوی دموکراتیک خود در کشورهای زیر سلطه، برخی از روشنفکران ایران زمانی به آلمان و افکار ناسیونال-سوسیالیستی تمایل یافتند. حلقه برلینی ها و مجله کاوه و چهره هایی چون تقی زاده و همفکرانشان، نقش تعیین کننده یی در تاریخ روشنفکری ایران و بعدها از طریق انجمن هایی چون ایران جوان در زمان رضاخان در سرنوشت سیاسی کشور ایفا کردند.

اینان بازگشت به عظمت ایران باستان و آریایی را که از مستشرقان آلمانی آموخته بودند، چاره درد انحطاط ایران پس از حمله اعراب و اسلامگرایی می یافتند.هرچند با شکست آلمان در جنگ جهانی دوم، بسیاری از این توهمات نقش برآب شد، رگه های آن تفکر و تبلیغات تا آخر کار رژیم محمدرضا پهلوی ادامه یافت (تمدن آریامهری و تغییر تقویم و نظام تک حزبی.» شریعتی افزود؛ « امروزه هم هنوز خطر قوم گرایی و نژادپرستی های شبه ناسیونالیستی وحدت ملی و یکپارچگی ارضی کل منطقه خاورمیانه را تهدید می کند.»او با بازگویی این روند سخن خود را ادامه داد؛ «پس از آن، برآمدن اتحاد شوروی بود که امید بسیاری را در دل روشنفکران ایران برانگیخت. به ویژه با اعلام لغو بدهی های دولت ایران به روسیه تزاری.

چهره هایی چون دکتر ارانی و دوستانش که از همان حلقه برلینی ها بودند، به این ایدئولوژی جدید پیوستند. جریان سوسیالیستی از زمان سلطانزاده و حیدرخان و... تا ارانی و یارانش و تا تشکیل حزب توده و تا تداومش در بخشی از جریان فدایی توسط چهره هایی چون جزنی و رفقایش و در مجموع، اندیشه و جنبش مارکسیستی در ایران، بیشتر متأثر از منابع شرقی و جهان سومی بود تا سیر این فکر در اروپا. تنها جریان خلیل ملکی و آل احمد و سوسیالیسم ملی از سویی و جریان خداپرستان سوسیالیست (نخشب، سامی، پیمان و شریعتی)، به منابع اروپایی تفکر چپ و سوسیال دموکراتیک و نومارکسیستی، از لوکاچ و مکتب فرانکفورت تا گرامشی و آلتوسر، توجه داشتند.

هنگامی که شریعتی در مشهد مارکسیسم را به روش علمی و دانشگاهی و جامعه شناسانه که مستقیماً از گورویچ و لوفور و سارتر آموخته بود، بر می رسید، مارکسیست های ما دلخوش منابع مکتبی روسی و چینی و کوبایی بودند.» احسان شریعتی در ادامه گفت؛ اصلاح طلبانی که امروزه شریعتی را به تاثیرپذیری از مارکسیسم متهم می کنند، سنخ سوسیالیسم مورد نظر او را از اساس نشناخته اند. شاید بسیاری از ایشان خود هنگامی که در سازمان های چپ مذهبی فعالیت یا سمپاتی داشته اند، چنان درکی از این مدل ها داشته اند.

او آنگاه گفت؛ «ورود و آزمون ایدئولوژی ها و استراتژی های مارکسیستی نیز همچون لیبرالیسم و ناسیونالیسم سکولار هرچند در جامعه ایران توفیق چندانی نیافت، مدت های مدید نسل های دانشجویی ما را زیر نفوذ داشت و بسیاری از چهره های مبارزاتی دهه های سی و چهل و پنجاه که از بنیانگذاران و مسوولان احزاب و سازمان های فعال بودند از همین دانشجویان بودند و در دانشگاه پرورش یافتند.

پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، دانشگاه نخستین سنگر مقاومت شد و با تقدیم سه شهید، حماسه ۱۶ آذر و روز دانشجو را آفرید.

از آن پس، در خارج کشور نیز در تداوم نهضت مقاومت ملی، کنفدراسیون دانشجویان ایرانی شکل گرفت که وجهه ملی و دموکراتیک داشت و نقش مهمی نیز در آن دوران بازی کرد. به تدریج اما با حاکم شدن جریانات ایدئولوژیک بر این نهاد سراسری اختلافات و انشعابات شروع شد. دانشجویان مسلمان، اتحادیه انجمن های اسلامی را تاسیس کردند که ارگانش اسلام، مکتب مبارز بود و خود این عنوان زیر تاثیر آثار مهندس بازرگان انتخاب شده بود که به همراه آثار دکتر سحابی و آیت الله طالقانی و سپس دکتر شریعتی مطالعه می شد. آغاز مبارزات مسلحانه دو دهه چهل و پنجاه جنبش دانشجویی را پایگاه اصلی خود قرار داد.

یکی از مهمترین وقایع بعدی که در بحث های اعتقادی و ایدئولوژیک دانشجویی دهه ۵۰ و در سرنوشت فکری کل جنبش و انقلاب اسلامی تاثیر گذارد، حادثه بیانیه تغییر ایدئولوژی بخشی از سازمان مجاهدین خلق بود که موجی از واکنش های فکری و تاریخی را برانگیخت و به طور کلی جو ضدیت با چپ و سنت گرایی غلیظ را موجب شد. برای نمونه، پرسش و پاسخ های دکتر شریعتی با مجاهدین مساله دار (م.آ. ۳۲) و یا نقد های مهندس بازرگان از علمی بودن مارکسیسم، و یا بررسی نهضت های اسلامی مرحوم مطهری، نیز بحث های آقایان عبدالکریم سروش و ابوالحسن بنی صدر در مورد تضاد دیالکتیکی و روش شناخت بر پایه توحید که در سمینارهای اتحادیه انجمن های اسلامی دامن زده شد.»

شریعتی در ادامه گفت؛ «هیچ یک از این وقایع اعتقادی نه تنها مانع از اعتلای جنبش انقلابی نشد، بلکه به فعال تر شدن دانشجویان مسلمان در داخل و خارج و سلسله تظاهرات های انجمن های اسلامی، به ویژه از زمان شهادت دکتر، انجامید که سرآغاز انقلاب بود. دانشگاه و جنبش دانشجویی یکی از ستون های اصلی انقلاب ۱۳۵۷ بود.»

سخنرانی احسان شریعتی در پاریس


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.