دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

«ریشه هایم مرا فرا می خوانند»


«ریشه هایم مرا فرا می خوانند»

یادداشتی درباره فیلم «تنهای تنهای تنها»

احسان عبدی‌پور در نخستین فیلم سینمایی خود به موضوعی پرداخته که قابلیت شعارزدگی دارد اما زاویه نگاه خاص فیلم به محور یک رابطه انسانی، این اثر را فراتر از مرزهای جغرافیایی گسترده کرده است.

«تنهای تنهای تنها» پس از فیلم‌های تلویزیونی «افسانه ۹۸» و «همسنگار» که در بخش فیلم‌های ویدیویی جشنواره فجر مورد توجه قرار گرفتند، نخستین گام این کارگردان جوان برای ورود به سینمای حرفه‌ای - با تعلق‌خاطر به اصالت بومی و ریشه‌دار وی - است. فیلم مصداقی است از یک توصیه نانوشته به فیلمنامه‌نویسان و فیلمسازان جوان که؛ برای موفقیت در گام‌های نخست سعی کنند به داشته‌ها و ریشه‌های خود رجوع کنند تا با تمرکز و احاطه بر جزییات قصه و فیلم، نیمی از راه را به سلامت طی کنند. می‌توان «تنهای تنهای تنها» را با این پیش‌فرض که فیلمی است در حاشیه و متن فعالیت‌های هسته‌ای ایران، به تماشا نشست اما قطعا بعد از چند دقیقه این پیش‌فرض شعاری و سیاست‌زده بدون آنکه نقض شود، رنگ می‌بازد و مخاطب درگیر قصه انسانی فیلم می‌شود. قصه دو پسربچه جنوبی (رنجرو) و روسی (الگ) که برای ماندن در کنار هم حاضر هستند دست به هر کاری بزنند و حتی اگر در توانشان باشد معادلات سیاسی جهان را تغییر دهند تا بتوانند به رفاقت خود ادامه دهند. این خلاصه کوتاه در فیلم به‌گونه‌ای بسط پیدا کرده که رابطه کلاسیک دو پسربچه در عین تضادها و تفاوت‌های فرهنگی، زبانی، جغرافیا و... متاثر از شرایط سیاسی روز ایران و فعالیت‌های هسته‌ای است.

به این ترتیب یک مساله سیاسی در ابعاد جهانی در حال تاثیرگذاشتن بر رابطه دو انسان است که فراتر از مرزها با هم ارتباط برقرار کرده‌اند. در واقع می‌توان اینگونه تحلیل کرد که پرداخت فیلمنامه به‌گونه‌ای پیش رفته که بدون آنکه پوسته سیاسی قصه و طبعا فیلم نقض شود، آرام‌آرام شکافته شده و کنار رفته و فضا برای بسط این رابطه و رفاقت بین رنجرو و الگ فراهم شده است. به گفته بهتر هرچند این بستر (فعالیت‌های هسته‌ای) به شکل بالقوه شعاری و سیاست‌زده است، اما اهمیت خود را در فیلم از نگاه مرسوم و کلیشه‌ای که به این موضوع وجود دارد، پیدا نمی‌کند. بلکه آنچه «موضوع هسته‌ای» را واجد ارزش و اهمیت می‌کند، میزان و چگونگی تاثیرگذاری آن بر رابطه دو پسربچه است.

با چنین پرداختی است که می‌توان مدعی شد هرچند فیلم مبنای خود را بر یک موضوع روز سیاسی قرار داده که نسبت به آن موضع‌گیری‌های عمومی و فردی وجود دارد، اما زاویه دید منحصر به فرد خود را نسبت به این موضوع برجسته می‌کند که همان زاویه نگاه رنجرو و الگ است. با حاکمیت این نگاه، همه اتفاقات و ماجراها حتی در ابعاد جهانی، رنگ و بویی تازه پیدا می‌کنند و از جایگاه و موضع کلیشه‌ای و آشنای خود که قطعا بر اساس منافع و مصالح کشورها است، فاصله گرفته و ابعاد انسانی و گسترده‌تری پیدا می‌کنند که مرز و جغرافیا نمی‌شناسد. با چنین پرداختی است که در فیلم «تنهای تنهای تنها» به‌تدریج مفاهیم و مصالح سیاسی حتی با روشن‌ترین موضع‌گیری‌ها، به‌تدریج رنگ باخته و بی‌معنی می‌شوند و جای خود را به گستره روابط اصیل انسانی می‌دهند که از ازل تا ابد یک تعریف و تعبیر دارد و غیرقابل تغییر است.

همان‌قدر که رجوع به ریشه‌های اصیل انسانی در تاثیرگذاری رابطه شکل‌گرفته بین رنجرو و الگ نقش دارد، استفاده کارکردی نویسنده - کارگردان از ریشه‌های قومی شناسنامه‌دار خود در رفتارشناسی شخصیت‌های فیلم نیز نقش مکمل و مهمی در استحکام و باورپذیری این رابطه دارد. در واقع تسلط عبدی‌پور بر ریشه‌های قومی خود و روحیه خونگرم، پرانرژی و متعصب مردمان جنوب، منجر به ترکیبی دلنشین از این خصوصیات در شخصیت‌های فیلم به‌خصوص رنجرو شده به‌طوری‌که در عین باورپذیری، به‌شدت دوست‌داشتنی هستند و مهم‌تر از همه اینکه به نیاز اولیه درام فیلم پاسخ می‌دهد. درام‌محوری فیلم حول تقابل کلاسیک دو شخصیت متضاد از وجه ظاهر (نژاد، زبان، جغرافیا و...) و باطن (روحیه، رفتار و...) شکل گرفته و روحیه گرم و بانشاط رنجرو را در مقابل روحیه سرد و چه‌بسا ساکن الگ قرار می‌دهد. این درام وقتی به شکل ایده‌آل خود بروز می‌کند که به‌رغم همه تضادها و تفاوت‌ها، رفاقت و دوستی بین این دو فرد شکل بگیرد که همین اتفاق هم می‌افتد. اما نکته مهم‌تر باورپذیری این رابطه و طبعا رفتار شخصیت‌ها در جایگاهی است که نویسنده برای آنها تعیین کرده است. همان‌قدر که ریشه‌های روسی الگ می‌تواند یک نشانی سرراست و گویا از روحیه درونگرای او باشد، ریشه‌های گرم جنوبی رنجرو هم در برونگرایی او و باورپذیری دراماتیک این تضاد نقشی مهم دارد.

در واقع می‌توان مدعی شد این قصه در هر جغرافیا و قوم دیگری بروز می‌کرد تبدیل به داستانی غیرواقعی همراه با اغراق و بزرگ‌نمایی می‌شد. اما در فیلم حتی تخیل‌پردازی ذهن کودکانه رنجرو نیز متاثر از ریشه‌های اصیل این قوم و جغرافیای خاص آن است که رنگ‌آمیزی منحصربه‌فرد به رویاپردازی‌های او داده است. به قول کارگردان (زندگی در جنوب مخلوط نامعینی از خیال‌پردازی، رویا، طبیعت و رئالیته وحشی و عصبی است که تا میری تو خیال و فکر، یا گرماش، یا شرجیش، یا توفان دریاش، یا بیابون برهوتش می‌گیره با جفت پا می‌کشدت پایین که «غلط زیادی نکن بشین سر جات!»)* به گفته دیگر «تنهای تنهای تنها» مصداقی است از یک توصیه نانوشته به فیلمنامه‌نویسان و فیلمسازان جوان که؛ برای موفقیت در گام‌های نخست سعی کنند به داشته‌ها و ریشه‌های خود رجوع کنند تا با تمرکز و احاطه بر جزییات قصه و فیلم، نیمی از راه را به سلامت طی کنند. اما واقعیت این است که فیلم احسان عبدی‌پور کلیت راه را به سلامت طی کرده است.

سحر عصرآزاد