یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

رضایت مادر


رضایت مادر

رسول اعظم (ص) بر بالین جوانی درحال احتضار حاضر شد و کلمه شهادت را به او تلقین فرمود؛ اما جوان نتوانست بگوید.
حضرت پرسید، آیا مادر دارد؟ زنی که نزد او بود، عرض کرد: بلی، من مادر او …

رسول اعظم (ص) بر بالین جوانی درحال احتضار حاضر شد و کلمه شهادت را به او تلقین فرمود؛ اما جوان نتوانست بگوید.

حضرت پرسید، آیا مادر دارد؟ زنی که نزد او بود، عرض کرد: بلی، من مادر او هستم. فرمود: آیا بر او غضبناکی؟ گفت: آری، شش سال است با او حرف نزده ام. حضرت خواهش فرمود از او راضی شود و مادر به احترام رسول اعظم(ص) از جوان درگذشت و زبان جوان، به کلمه توحید باز شد.

حضرت به او فرمود: چه می بینی؟ گفت: مردی سیاه و زشت رو و بدبوی، مرا رها نمی کند. پیامبراکرم(ص)، جمله ای را به او آموزش دادند. آن جوان خواند و عرض کرد: می بینم که مردی سفید رنگ، خوشروی، خوشبوی به من روی آورده و هیولای مهیب اولی از من دور شده است.

حضرت فرمود: آن جمله را تکرار کن؛ پس از آن گفت: آن هیکل وحشتناک به کلی محو شد.

پس حضرت شاد شد و فرمود: خدا او را آمرزید؛ آنگاه جوان از دنیا رفت.(۱)

۱) بحارالانوار، ج۴، ص۱۲۶



همچنین مشاهده کنید