جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

پیکار برای اثبات وجود زنان پزشک


پیکار برای اثبات وجود زنان پزشک

الیزابت بلاک ول در سوم فوریه سال ۱۸۲۱ در برستول انگلستان به دنیا آمد او یکی از ۹ فرزند خانواده بود مادر او هانا و پدرش ساموئل بسیار سخاوتمند و نیکو کار بودند

پدر او صاحب یک تصفیه خانه شکر بود و همیشه فرزندانش را تشویق می کرد که از موقعیت ها استفاده کنند و آنان را وادار کرد تحصیل کنند تا زمانی که با فرصت های خوبی روبرو می شوند، بتوانند از دانش خود بهره برداری کنند. هنگامی که الیزابت ۷ یا ۸ ساله شد، ساموئل نتوانست مالیات خود را بپردازد. به همین جهت خانواده الیزابت از خانه خود رانده شدند. در سال ،۱۸۳۲ این خانواده به شهر نیویورک نقل مکان نمود. در این شهر بود که خانواده الیزابت با جنبش مخالفت با بردگی همکاری کردند.

در سال ۱۸۳۸ خانواده بلاک ول به سین سیناتی اوهایو نقل مکان کرد. چند ماه بعد، یعنی زمانی که الیزابت ۱۷ ساله بود، پدر او مرد. با مرگ پدرخانواده با مشکلات بسیاری روبرو شد. الیزابت برای حفظ خانواده، با همکاری مادر و خواهرانش یک مدرسه خصوصی دخترانه تأسیس کردند و الیزابت به عنوان آموزگار شروع به تدریس نمود. این اولین شغل او بود اما الیزابت به آموزگاری علاقه ای نداشت. یکی از دوستان الیزابت به نام مری دونالد سول به او توصیه کرد که پزشکی بخواند. الیزابت فکر کرد که این توصیه با تفکر ۱۷ سالگی او که می خواست کار فوق العاده ای انجام دهد، هماهنگ است. او در تمام زندگی همیشه و بدون کمک از کسی تلاش می کرد و تا موفق نمی شد از پای نمی نشست. در آن زمان زنان فقط می توانستند، به عنوان خیاط، نرس و آموزگار به کار مشغول شوند، اما هرگز نتوانسته بودند که دکتر شوند.

بزودی بلاک ول دریافت که مبارزه برای تحصیل در رشته پزشکی، بسیار سخت تر از آنچه تصور می کرد است. در سال ۱۸۴۴ او تصمیم گرفت تا در رشته پزشکی شروع به تحصیل کند. ابتدا، با خواندن کتاب های پزشکی، آموزش خود را آغاز نمود و سپس به طور خصوصی نزد ساموئل. اچ. دیکنسون از کالج پزشکی چارلستون و چند دکتر و پروفسور دیگر به آموختن دانش پزشکی ادامه داد. هیچ یک از کالج های پزشکی به او اجازه تحصیل آکادمیک نمی دادند، به همین دلیل او هیچ حق انتخابی نداشت و فقط می توانست به طور خصوصی آموزش ببیند.

درخواست های او به طور مکرر رد می شد و این برگه های درخواست همانند برف های زمستانی یکی از درخواست ها که رد شد، فکری را در سر او به وجود آورد. او باید مانند مردان لباس می پوشید. با وجود اینکه این فکر غیر ممکن و تا حدی احمقانه به نظر می رسید، بلاک ول تصمیم گرفت این راه را نیز امتحان کند. یکی از مدارس به او اجازه داد که در مبحث تشریح آموزش ببیند. اما به او مدرک تحصیلی نمی دادند. این آرزو آنقدر در بلاک ول رشد کرده بود که او بار دیگر سعی کرد مدرک خود را بگیرد، اما باز هم با درخواست او مخالفت شد. همه درها به روی او بسته شد فقط به این دلیل که او یک زن بود. او حقیقتاً آرزو داشت که یک پزشک شود و نمی خواست که این واقعیت او را از درس خواندن محروم کند. بیست و نه کالج پزشکی درخواست او را رد کردند.

در سال ،۱۸۴۷ کالج نیویورک به اواجازه تحصیل در این کالج را داد، اما او دریافت که فقط برای تمسخر این کار راکرده اند. سرانجام در ۶ نوامبر سال ۱۸۴۷ کالج پزشکی ژنو در پاریس(اکنون کالج هوبارت و ویلیام اسمیت نامیده می شود) به او اجازه تحصیل داد و او به عنوان تنها زن انترن کار و تحصیل خود را آغاز کند. او از تمسخر، انتقاد و طرد شدن اجتماعی رنج بسیار کشید. همکلاسان پاریسی او، همچون آمریکایی ها، نتوانستند وجود او را تحمل کنند و به او اجازه نمی دادند به عنوان یک دکتر به کار عملی بپردازد. زنان دیگر، در خیابان که از پهلوی او می گذشتند به او اعتنایی نمی کردند و یا با نفرت از او صحبت می کردند. هرکجا که او حضور پیدا می کرد، همه اورا نادیده می گرفتند. به همین جهت او مجبور شد که به عنوان دانشجوی مامایی در یک زایشگاه بزرگ مشغول به کار شود. با همه سختی ها و مشکلات موجود، وی در سال ۱۸۴۹ با رتبه اول، فارغ التحصیل شد. روز یکشنبه ۴ نوامبر همین سال بلاک ول در حال معالجه چشم یک کودک بیمار مبتلا به بیماری آماس چرکی بود که مقداری از چرک چشم های کودک به درون چشم بلاک ول پاشید. این بیماری بسیار خطرناک و مسری است به همین سبب بلاک ول نیز دچار شد. چندی بعد چشم او را که مبتلا شده بود، تخلیه کردند و به جای آن یک چشم شیشه ای گذاشتند. پس از این ماجرا او به لندن رفت تا به تحصیلاتش ادامه دهد. در سال ،۱۸۵۱ پس از بازگشت بلاک ول به بیمارستان ها، هنوز بیمارستان ها به او اجازه کار نمی دادند و پزشکان مرد وجود او را نادیده می گرفتند. بسیاری از بیمارستانها به او اجازه ورود به بخش ها را نمی دادند. در واقع بیشتر بیمارستان های آمریکایی و اروپایی به او اجازه کار نمی دادند و او فقط تعداد محدودی بیمار داشت.

پس از خودداری بیمارستانهای آمریکا از استخدام او، بلاک ول یک کلینیک در شهر نیویورک تأسیس کرد و خواهرش دکتر امیلی بلاک و یک پزشک زن دیگر به نام ماری.ای.زاکرز و سکاهم به او پیوستند. این درمانگاه کوچک در یک اتاق کوچک نزدیک میدان تامکین تأسیس شد. او سه روز در هفته بیمار می پذیرفت. بیشتر بیماران وی افراد فقیر مهاجر بودند. او به آنان از اهمیت بهداشت سخن می گفت و به آنان طریقه رعایت بهداشت را می آموخت. او این آموزش ها را فقط برای دریافت پول در اختیار بیمارانش قرار نمی داد بلکه دلیل او لزوم این آموزش ها بود. الیزابت بسیار تنها بود به همین دلیل او یک دختر لاغر موقرمز ۷ ساله را به نام کیتی به فرزندی قبول کرد. الیزابت بلاک وبه همراه زنان دیگری که پزشکی خوانده بودند و چند تن اهل فرقه کواکر، بیمارستان ویژه زنان زجر کشیده و کودکان نیویورک را که کلیه کارکنان آن زن بودند، در نیویورک افتتاح نمود. این بیمارستان رسماً در ۱۲ ماه مه سال ۱۸۵۷ افتتاح شد. هزینه این بیمارستان هفته ای ۴ دلار بود و اگر بیمار نمی توانست این هزینه را پرداخت کند، هیچ پولی از او دریافت نمی شد. به همین جهت بیمارستان همیشه از نظر مالی در مضیقه بود و به پول بیشتری نیاز داشت.

بلاک ول برای افتتاح این بیمارستان زحمات زیادی کشید. الیزابت، امیلی، زاکر زوسکا و تنی چند پرستار زن در این بیمارستان با سختی کار می کردند. در طول سالها سختی های زیادی را پشت سر نهاد. تعداد زیادی از بستگان یا دوستان بیمارانی که فوت می کردند آنان را متهم می کردند که سبب مرگ بیمارشان شده اند. می گفتند که زنان صلاحیت پزشکی را ندارند و همین دلیل فوت دوست یا فامیلشان بوده است. الیزابت چند سالی به مسافرت رفت وهنگام شروع جنگ داخلی مجدداً به بیمارستان بازگشت.

سرانجام الیزابت با تلاش مداوم، توجه و احترام سایر پزشکان و جامعه را به دست آورد. قدرت رهبری او هنگام مواجهه با مشکلات ناشی از جنگ، سبب پیروزی اوشد. در سال ۱۸۶۸ الیزابت و امیلی اولین کالج پزشکی ویژه زنان را تأسیس نمودند. این کالج در بیمارستان قرار داشت. در این زمان زنان اجازه حضور و آموزش در مدرسه پزشکی دانشگاه کورنل را پیدا کردند.

در سال ۱۸۶۸ الیزابت بلاک ول به لندن برگشت و جامعه بهداشت ملی و مدرسه پزشکی ویژه زنان را در لندن تأسیس نمود.

- «موفقیت در گرفتن مدرک دکتری برای من بتدریج به تلاش معنوی و پیکاری اخلاقی تبدیل شد و این پیکار یا مبارزه اخلاقی بی اندازه برای من جاذبه داشت.»

او در حال نوشتن سرگذشت خود بود اما نتوانست آن را به اتمام برساند و در ۳۱ ماه مه سال ۱۹۱۰ در سن ۸۵ سالگی در منزل خود واقع در هستینگز انگلستان چشم از جهان فرو بست.



همچنین مشاهده کنید