شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

سیاست خارجی ها آمریکایی می شود


برای درك این تغییر در رفتار استناد به علل متداول و تكیه بر قالب تحلیل های سنتی جوابگو نخواهند بود. این بدان معناست كه نمی توان عدم مخالفت عملی روسیه با حمله آمریكا به عراق را كه به لحاظی متحد این كشور بود در چارچوب نگرش های دوران نظام دوقطبی به بررسی نشست. اینكه چرا جمهوری خلق چین كمترین دغدغه ای را با پا گرفتن نفوذ آمریكا در افغانستان در مرزهای خود به نمایش نگذاشته است محققاً با معیارهای همیشگی قابل بیان و توجیه نیست. از زمان جنگ های پلوپونزی در سده های قبل از میلاد تا حمله آمریكا به ویتنام در دهه های قبل این نگاه و نگرش از یك اعتبار استدلالی برخوردار بود كه هر زمان یك بازیگر به آنچنان قدرتی دست یابد كه دیگر كشورها را با احساس خطر مواجه سازد، بازیگران نگران به سوی یكدیگر حركت می كنند و با شكل دادن اتحادیه های گوناگون واكنش نشان می دهند. اما آنچه را در طول بیش از یك دهه اخیر و از زمان حمله آمریكا به كویت شاهد بوده ایم این واقعیت چالش ناپذیر است كه قدرت های مطرح نظام بین الملل در برابر توسل آمریكا به قدرت نظامی برای پیشبرد اهداف خود و مخصوصاً در حوزه های خارج از مناطق نفوذ سنتی آمریكا به توازن نپرداخته اند. این بازیگران به شكل بارزتر از این امكان و فرصت برخوردار بودند كه با نمایش قدرت نظامی و تهدید به مقابله با آمریكا بپردازند. در شكل حداقل و كندتر، این سیاست می توانست شكل بگیرد كه از طریق حیات دادن به فرصت گردهم آمدن چندین بازیگر در برابر توسل آمریكا به قدرت قهریه یك جبهه متحد ایجاد شود. اما منطق تئوریك حاكم بر روابط بین بازیگران و مخصوصاً بازیگران كلیدی طی دو دهه گذشته برخلاف هزاره های گذشته تجلی یافته است. برخلاف سنت های تاریخی سده های گذشته اروپا، كشوری نقش توازن گر را كه انگلستان آن را همیشه شایسته خود می یافت برعهده نگرفته است و اتحادیه های تاریخی و سیاسی كه سمبل روابط كشورها در سده های گذشته بوده است حتی به بحث هم نیامده است. این تعجب در بسیاری از گوشه ها وجود دارد كه چگونه روسیه به آمریكا اجازه داده است كه حضور در لهستان را میسر بیابد در حالی كه تهاجم های بزرگ نظامی همیشه از طریق خاك لهستان علیه این كشور بوده است. براساس چه منطقی رهبران اقتدارگرای روسیه بالاخص ولادیمیر پوتین با طیب خاطر موافقت خود را با ایجاد پایگاه های نظامی آمریكا برای مبارزه با تروریسم در مرزهای جنوبی خود و در كشورهای آسیای مركزی داده است؛ آن هم در جمهوری های به شدت آسیب پذیر و تاثیرپذیر كه نتوانسته اند قوام سیاسی یابند. رهبران چین كمونیست با همكاری و معاضدت با آمریكائیان سیاست فشار بر تنها كشور كمونیست استالینیستی را به عنوان یك ركن اساسی در سیاست خارجی و منطقه ای خود پی گرفته اند. رهبران چین به همراهی دیگر كشورهای منطقه و مخصوصاً روسیه مشغول رایزنی با رهبران كره شمالی هستند تا به تخریب سلاح های هسته ای خود بپردازد و از فعالیت های هسته ای در راستای افزایش اقتدار خود دست بردارد. به عبارت صحیح تر چین با همگامی با آمریكا مشغول تضعیف قدرت مانور و توانایی مقابله كره شمالی در صورت حمله نظامی آمریكا است. چین با سیاست های خود تسهیل گر حضور وسیع تر آمریكا در مرزهای خود از طریق افزایش آسیب پذیری كره شمالی در برابر كره جنوبی و متحد استراتژیك این كشور یعنی آمریكا است. بدین روی متوجه می شویم كه همان طور كه روسیه عملاً هراسی از حضور آمریكا در مرزهای غربی و جنوبی را به خود راه نداده است، چین نیز ضرورتی برای نگرانی از افزایش توانایی آمریكا در شبه جزیره كره و تشدید حضور آمریكا در مرزهای خود را احساس نمی كند. بازیگران به جای حفظ توازن قوا با آمریكا در راستای كاهش فرصت های گسترده تر برای قدرتمند شدن هستند. تصمیم كلوپ پاریس، روسیه، ژاپن و بسیاری از دیگر كشورها در تعریف دوباره موضوع قرض های عراق یعنی كشوری كه دومین منابع ذخیره نفتی دنیا را با بیست و پنج میلیون جمعیت در اختیار دارد خود گواهی بر این است كه ارزیابی ها از نیات و عملكرد آمریكا به شدت متفاوت شده . همین بازیگران كمترین اشتیاقی در خصوص نادیده انگاشتن قروض كشورهای آفریقایی از قبیل اتیوپی كه از زمره فقیرترین كشورهای گیتی هستند را اصولاً قابل قبول و بحث نمی یابند، چرا كه آمریكا در این مورد سیاست بخشش قروض را اتخاذ نكرده است. اینكه چرا چنین تغییر كیفی در نگرش كشورهای دیگر در رابطه با عملكرد آمریكا حیات یافته است منجر به شكل گرفتن نظرات گوناگونی شده . اینكه چرا كشورهای بزرگ برخلاف سنت های تاریخی و استدلال های متعارف با سیاست های آمریكا برخورد می كنند دلایل متعددی دارد. اما مبانی ادراكی كه براساس آن ارزیابی های رهبران تكوین می یابد به گمانه وسیعی متاثر از مفاهیم و قالب های هنجاری همسو با مفاهیم و قالب های آمریكایی است. «مولفه های ادراكی» كه تار و پود بستر فكری را هستی می بخشد به شكلی فزاینده خصلت آمریكایی یافته اند و به همین روی است كه شاهد یك «كیفیت شناختی» و یك عملكرد نسبتاً هم طراز در بین بازیگران مطرح هستیم. در بستر چنین همسویی ای نیازی به توازن آمریكا و یا هراس از اشاعه نفوذ این كشور وجود ندارد.
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید