شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

دیپلماسی فرانسه در جهان عرب (۱)


زمانی كه «حافظ اسد» در سال۲۰۰۰ درگذشت، آمریكا، سوریه را متهم به پناه دادن گروههای تروریستی و وجود سلاحهای كشتار جمعی كرد اما «ژاك شیراك» ، رئیس جمهوری فرانسه چنین نكرد. او به گونه ای به مراسم خاكسپاری رفت كه گویا به مراسم تدفین یك پادشاه می رود. او در آن روز، به پسر جوان و وارث حافظ اسد گفت: «من دست دوستی را به طرف پدر شما دراز كردم و امروز هم آن را به سوی شما دراز می كنم.»
در هنگامه ای كه مثلث جهان عرب، اسلام و منطقه، خاورمیانه در محور تیررس پیكان سیاست آمریكا قرار گرفته است، تظاهر فرانسه به عنوان اصلی ترین جبهه اپوزیسیون در رویه جدید تعامل آمریكا با این بخش از جهان، تنها در احساسات ضدآمریكایی آن خلاصه نمی شود. پیشینه تعامل فرانسه با دنیای عرب به یك دوره هزارساله برمی گردد. پیش از آنكه دنیای عرب به مفهوم و استراتژی جدیدی در راهبردها، سیاست و حتی رسانه های جدید انگلوساكسون های آمریكایی راه پیدا كند، نخستین ارتباط میان «شارلمانی» پادشاه فرانك ها و «هارون الرشید» خلیفه بغداد بوده است. پس از آن نیز نزدیكی جغرافیایی فرانسه به خاورمیانه و از سویی به شمال آفریقا می توانست ژئوپولتیك روابط این دو بخش تاریخی از جهان را رقم زند با این حال، مروری بر تاریخ روابط فرانسه و جهان عرب، ناظر بر جهش ها و دوران متفاوتی بوده است. در نهایت، گذشتن از دوره های متفاوتی از تنش، جنگ و صلح موجب شده است تا تأثیر متقابل دومنطقه به دریافت جدیدی از این دو فرهنگ متفاوت برسد. تاریخ فرانسه بر دواصل بنیادین قرار گرفته بود: انسان گرایی كه پایگاه و بنیاد عقاید وتعامل فرهنگی فرانسویان است و از دیگر سو، یك گذشته استعماری كه هسته تعامل با جهان خارج را تشكیل می داد. اما این دوگانگی چه مسیری را طی كرد؟ نخست، با گسترش انقلاب صنعتی، ایده دوم غالب شد، نیاز به مواد خام و رقابت صنعتی در جهان جدید به تكمیل نقشه مستعمراتی فرانسه انجامید. هر چند كه دوره استعماری، خیلی پیشتر از این با اردوكشی «ناپلئون بناپارت» به مصر در سال۱۷۹۸ آغاز شده بود. فرانسه در سال،۱۸۳۰ الجزیره را مستعمره خود كرد و به پایه گذاری برنامه هایی برای تشویق شهروندان فرانسوی به استقرار موقعیت خود در آن كشور پرداخت. در همین ارتباط بود كه مفهوم جدیدی چون اطلاق هویت فرانسه الجزایری به وجود آمد. پس از الجزایر، در سال،۱۸۸۱ تونس و در سال۱۹۱۲ مراكش به مستعمرات فرانسه افزوده شدند. پس از آن در سال۱۹۲۰ كسب قیمومیت كرانه غربی خاورمیانه، یعنی سوریه و لبنان به دایره این قلمرو افزود، با این حال، جنگ دوم جهانی برای فرانسه تجربه تلخی را در بر داشت و سرانجام، اشغال بخش زیادی از فرانسه در ۱۹۴۰به وسیله آلمان نازی، موجب شد تا در همان سال، دولت «ویشی» كنترل سوریه را به دست گیرد. اما این تغییرات، برای مدت زمان زیادی نپایید. سوریه و لبنان در پایان جنگ جهانی دوم (۱۹۴۵) و تونس و مراكش در سال۱۹۵۶ مستقل شدند. در ،۱۹۶۱ براساس یك همه پرسی كه «شارل دوگل» در مورد انتخاب حق استقلال یا قیمومیت فرانسه برگزار كرد، ۷۰درصد الجزیره ای ها و ۷۶درصد فرانسویها، به استقلال الجزایر رأی دادند. چنین نتایجی به اعلام استقلال الجزایر در ۱۹۶۲ منجر شد.
در حقیقت، تعاملات جدید جهان، پس از جنگ جهانی دوم، استقلال این مستعمرات را ناگزیر ساخته بود. این همان چیزی بود كه شارل دوگل، مؤسس جمهوری پنجم به خوبی دریافته بود. از این پس، فرانسه سیاست مشاركت سیاسی و دفاعی با جهان عرب را برگزید و در همین ارتباط، هم پیمانی دفاعی و هسته ای فرانسه و اسرائیل با اعلان جنگ ۶روزه اسرائیل در ۱۹۶۷ در برابر مصر، اردن و سوریه شكسته شد. این رویه تا آنجا پیش رفت كه «والری ژیسكاردستن» رئیس جمهوری وقت فرانسه حق خودگردانی مردم فلسطین را به رسمیت می شناخت و از سویی نیز، خواهان گفت وگو بین اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) شد. شاید از همان زمان بود كه فرانسه بازیگر فعال خاورمیانه، نقش متفاوتی از آمریكا در منطقه پیدا كرد. هر چه بود، فرانسه با كشورهای عربی بویژه عربستان، عراق، لبنان، سوریه و مصر پیوندهای قدیمی تری داشت. در میانه سالهای۱۹۸۱ - ،۱۹۹۵ «فرانسوا میتران» تلاشهای بسیاری كرد تا بتواند اسرائیل و «یاسر عرفات» را به گفت وگو ترغیب كند. چنین تحركاتی نشان از تعیین موقعیت پاریس در حل تنازعات خاورمیانه داشت. اگرچه پس از جنگ دوم خلیج فارس، حاشیه مانور فرانسه رو به كاهش گذاشت، اما ظاهر شدن آمریكا به عنوان قدرت اصلی در منطقه می رفت تا فرانسه را در یك موقعیت تدافعی در بازگشت به جایگاه خود به عنوان یك بازیگر كلیدی در خاورمیانه قرار دهد. در سال،۱۹۹۶ فرانسه برای برقراری توافق بین حزب الله لبنان و اسرائیل گامهایی برداشت. «ژاك شیراك» به سختی كوشید تا با گسترش یك مشی و سیاست اروپایی متفاوت از آمریكا، گام بردارد. او تا تقبیح ادامه حمایت آمریكا از اسرائیل نیز پیش رفت شاید در اصل، مرور سیاست فرانسه در منطقه نشان از این دارد كه این كشور با پیروی از مشی عرب گرایی خود كوشید تا به موقعیت خود در برابر حمایت آمریكا از اسرائیل، نوعی توازن نیرو ببخشد.
امپراتوری فرانك ها در سال۲۰۰۰
روزنامه «لیبراسیون» در یك نظرسنجی پرسید: «اسرائیل بیشتر تروریست است یا فلسطینی ها؟» ، ۳۴به ۱۳درصد فرانسوی ها، اسرائیل را تروریست معرفی كردند و هنگامی كه دوباره از آنها پرسیده شد «آیا رهبر فلسطین، یعنی عرفات یك قهرمان بود یا یك تروریست؟» ۴۳ به ۲۲درصد، او را یك قهرمان دانستند. چنین نتایجی ممكن است یهودیان متعصب اروپایی را عصبانی كند تا آن حد كه اروپا را متهم ضدیت با سامی ها كنند، اما از سوی دیگر نیز برای كسانی كه به رسانه های فرانسوی آشنایی دارند، این موضوع عجیبی نیست. رویه شیراك نشان داده است كه فرانسه شاید نه ضدسامی، اما می تواند یك ضداسرائیلی دیپلماتیك باشد. رسانه های فرانسه نیز از همین الگو پیروی می كنند.
البته این ماهیت در ساختار سیاسی فرانسه، تفاوتهایی دارد. در دوران میتران، به دلیل نفوذ جامعه صهیونیستهای فرانسه در حزب سوسیالیست، سوسیالیستها، گرایش زیادی به اسرائیل داشتند، حال آنكه گلیستها، گرایش بیشتری به اعراب دارند و از استقلال فرانسه و اروپا در برابر موضع آمریكا نسبت به اعراب حمایت می كنند. چنین چیزی بدین معنا بود كه هنگامی كه سوسیالیست ها، كاخ نخست وزیری را پس از ۱۴سال به گلیستها سپردند، نقش فرانسه در جهان عرب تشدید شد؛ كشوری كه چهارمین قدرت اقتصادی و تجاری جهان و عضو دائم شورای امنیت است. شیراك نئوگلیست، سیاست جدید فرانسه در برابر جهان عرب را در سخنرانی اش در دانشگاه قاهره به این شكل توضیح داد: «گفت وگوی مبتنی بر شراكت متقابل و احترام به هویت فرهنگی كشور مقابل، تأیید آرمانهای ملتهای عرب برای همبستگی و وحدت، تأیید خواست اكثریت ملیت های عرب برای تحقق صلح وتأیید حق ملت ها در تعیین سرنوشت.» این آن چیزی بود كه ۴محور اساسی سیاست خارجی جدید پاریس در برابر جهان عرب را تشكیل می داد. شیراك در تأكید بر این مشی، درجریان صلح خاورمیانه، حافظ اسد را ستود وعراق را كشوری بزرگ خواند. او در قضایای فلسطین تا آنجا پیش رفت كه در سفر ۸ سال پیش خود از حضور در كنست (پارلمان اسرائیل) سرباز زد و در عوض، در مجمع قانونگذاری فلسطین سخنرانی كرد و خواستار یك كشور فلسطینی و بازگرداندن بلندیهای جولان به سوریه شد. چنین رویكردی برای كشوری كه دومین جامعه یهودیان درجهان بعد از آمریكا را دارد، می توانست ستایش و تحسین اعراب را در پی داشته باشدتا حدی كه برخی روزنامه ها به این سفر لقب «انتفاضه شیراك» را دادند، خیابانی در غزه به نام شارل دوگل نامگذاری شد و یك مادر فلسطینی نام نوزادش را ژاك شیراك گذاشت. چنین نتایج سمبلیكی ، به طور قطع برای شیراك مطلوب بود، چون رئیس جمهوری جدید فرانسه به خوبی می دانست كه سمبولیسم به همان اندازه پیام اهمیت دارد. اما عزم شیراك در احیای آرمان دو گل، یعنی بازسازی دوباره قدرت فرانسه در جهان؛با وجود اعلان جنگ آمریكا نسبت به تروریستها و افزایش حضور لجستیكی اش در منطقه، می توانست به شكل جدیدی ظاهر شود.اگر آمریكایی ها اعتقاد دارند كه می توانند دموكراسی را با تهاجم به یك كشور عربی بشناسانند و در این راه،عراق رابه آزمایشگاه این تجربه تبدیل كرده اند، فرانسه معتقد است به جای صرف پول برای جنگ، باید از طرق زیر ساختی به جهان در حال توسعه كمك كرد.در حقیقت شیراك كوشید تا جریان قدرت نمایی آمریكا در منطقه را در برابر تریبون دیدگاههای اروپایی به چالش بكشد.
منبع : انجمن درمانگران ایران


همچنین مشاهده کنید