جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


سخنی کوتاه در حقوق بیماران ، مجروحان و معلولان از نظر اسلام


در مورد بیماران ، مجروحان و معلولان از نظر اسلام حقوق و تكلیفی وجود ندارد كه در زیر به اختصار در چند بخشبه برخی از آنها اشاره میشود :
مقدمه – باید دانست : كه گرچه ممكن است از نظر اجر و پاداش اخروی یا از نظر احساسات و عواطف انسانی میان بعضی از مجروحان و معلولان مثلاً مجروحان و معلولان احساسات و عواطف انسانی میان بعضی از مجروحان و معلولان جنگی با مجروحان و معلولان دیگر تفاوت فاحشی وجود داشته باشد . چرا كه هدف حركت آنان هدفی است معنوی و مقدس ، برای حفظ و بقاء اسلام و كشور اسلامی جنگیدهاند .
اما اینان بر فرض كه دارای حركت صحیحی باشند غالباً هدف آنها هدفی است شخصی و خصوصی لیكن چون بحث ما در جهت حقوقی مسأله است از این جمكنمپهت كه از اطلاقات ادله بدست میآید ، هیچگونه تفاوتی بین انواع مختلف مجروح و معلول وجود ندارد . آری چنانچه شخص در اثر سوء اختیار خود حركتی نادرست را برگزیند كه منشأ جراحت یا معلولیت او شود چه بسا چنین جراحت و معلولیتی به حكم «الامتناع بالاختیار لاینا فیالاختیار » دارای آثار متفاوتی باشد ، مگر این كه بعداً نادم شده و به اصطلاح توبه كرده باشد .
و نیز اشاره به این نكته مناسب است كه درست است كه مریض یا مجروح و معلول خود از نظر اسلام دارای وظائفی است اخلاقی مثلاً وظیفه دارد نزد غیر خداوند شكایت نبرد ، تحمل و صبر داشته باشد لیكن این وظائف منافات ندارد با اینكه دیگران مبذول دارند و به هیچوجه از آن غفلت ننمایند و همین است معنی حق مریض ، مجروح و معلول به گردن دیگران بدیهی است این وظیفه تكلیفی است كفائی چنانچه من به الكفایه به آن اقدام كند تكلیف از گردن دیگران ساقط خواهد شد . پس از ذكر این مقدمه سخن خود را در چند بخش دنبال میكنیم .
نخست – در مجروحان و معلولان جنگی :
پیداست كه طبیعت جنگ كشته شدنها ، مجروحیتها و معلولیتها به همراه دارد نمونههای بسیاری از آنرا میتوان در جریان تاریخ مشاهده نمود . غرض اینجانب در اینجا تنها ذكر یكی دو نمونه است كه در قرآن كریم به آن اشاره شد :
پس از آن كه در جنگ بدر گروهی از بزرگان قریش كشته و اسیر شدند سران این قوم همداستان شدند كه لشگری برای جنگ با مسلمین گسیل دارند تا خون كشتگان خود از محمد (ص) و یاران او بستانند ، خبر این حركت را عباس عموی پیامبر (ص) بوسیله نامهای یه وی برسانید . منافقان و یهود هم كه از این داستان آگاه شده بودند به شایعه پراكنی و تحریك و تشویش مردم پرداختند لذا این خبر در مدینه انتشار یافت . بارایزنی گروهی از اصحاب ، پیامبر (ص) تصمیم به حركت گرفت و با هزار نفر از یاران خود از مدینه بیرون آمد هنوز به منطقهٔ احد نرسیده بودند حدود یك سوم از آنان به تحریك عبدالله ابن ابی رئیس منافقان به استناد این كه رسول خدا (ص) سخن او را نشنیده گرفته است به مدینع بازگشتند ، پس از تنظیم سپاه رسوالالله (ص) پنجاه نفر تیراندازرا بهسر كردگی عبدالله بن خیبر بر شكاف كوه عینین در احد گماشت و فرمود :
در اینجا بمانید و با تیراندازی خود دشمن را از ما دور كنید مبادا از پشت سر بر ما هجوم برند ، اگر ما كشته شدیم ما را یاری ندهید ، و اگر پیرور شدیم و به جمع غنائم پداختیم شما شركت نكنید و در همینجا بمانید .
با شروع جنگ پرچمداران قریش یكی پس از دیگری همه بدست علی بن ابی طالب (ع) و حمزه عموی پیامبر (ص) و بعضی دیگر از یاران یامبر (ص) كشته شدند بطوری كه اخربازنی بنام عمره دختر علقه پرچم را از زمین بلند كرد . مشكان پراكنده شدند و جنگجوبان قریش به سه هزار نفر رسیدند روبه گریز نهادند و به شكست سخت دچار آمدند، نزدیك بود جنگ احد هم مانند جنگ بدر به شكست قطعی دشمن انجامد اما دو چیز موجب دگرگونی مسأله شد :
یكی – همان دست گرفتن پرچم بوسیلهٔ عمره كه دیگر بار مشركان را پیرامون آن مجتمع ساخت و دوباره به جنگ پرداختند .
دوم نافرمانی بیشتر تیراندازان مسلمین در شكاف كوه ، اینان كه جنگ را پایان یافته تلقی میكردند برخلاف دستور پیامبر (ص) برای جمع غنائم شكاف كوه را رها كرده و به میدان جمع غنائم سرازیر شدند ، مشركان برباقیماندهٔ تیراندازان كه عبدالله این خیبر بود با كتر از ده نفر حمله بردند و همه را به شهادت رساندند و بعد از آن بر مسلمانان تاختند و گروهی از بزرگان صحابه را كشتند و خود پیامبر (ص) را مجروح ساختند و حمزه عموی بزرگوار پیامبررا شهید و مثله نمودند و مصیبتهاب بسیاری برای مسلمانان ببار آوردند.
ابن اسحاق میگوید : شصت آیه از سوره آل عمران درباره جنگ احد نزول یافته كه برخی از این آیات به مجروحان این جنگ اختصاص دارد از جمله :ان یمسسكم فرح مقدس مسالقوم قرح مثله و تلك الایام نداولها بین الناس و لیعلم الله الذین امنوا و یتخذ منكم شهداء و الله یجب الظالمین .
و لیمحص الذین امنوا و یمحق الكافرین (آل عمران /۱۴۰و ۱۴۱)
تفسیر :
خداوند پس از آنكه در آیهٔ قبل فرموده است در اثر این ناملایت سست نشوید و غمگین مباشید ، شما چنانكه ایمان داشته باشید در موقعیت والا و بالاتری قرار دارید ، در این دو آیه فرموده است : اگر به شما جراحتی رسیده به مشركان هم از جانب شما همانند جراحتی رسیده است ( یعنی در جنگ بدر ) سنت ما بر این قرار گرفته كه روزگاران را دست بدست بدهیم ، یعنی همیشه روزگار به یك منوال نیست كه همواره به نفع كسانی و به ضرر دیگران باشد ، بلكه گاهی جماعتی شكست می خورند و كشته و مجروح میدهند ( مثلاً مشركان در جنگ بدر ) و گاهی جماعت دیگر ( مانند مسلمانان در جنگ احد ) علاوه بر این دلیل دیگر این كه تا خداوند مؤمنان رذا بشناسد یعنی : ایمان مؤمنان روشن شود ، و از شما گواهانی بر افعال تحقق یافته بگیرد ( یا از شما شهیدانی بگیرد ) و خداوند ستمگران را دوست نمیدارد . و نیز ایمان مؤمنان از كفر و نفاق خالص گرداند و كافران را نابود سازد .
و آیهٔ دیگر :
الذین استجاب الله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح للذین احسنوا منهم و اتقوا اجر عظیم .
این آیهٔ شریفه مربوط به غزوهٔ دیگری است كه پس از غزوهٔ احد روی داد یعنی غزوهٔ حمرء الاسد ، روز شنبه هفتم یا پانزدهم شوال سال سوم هجرت پس از آن كه جنگ احد پایان یافت حضرت با اصحاب به مدینه بازگشتند . شب هنگام موقععی پیامبر (ص ) برای اداء نماز از منزل خارج میشد به وی خبر دادند كه در نزدیكی مدینه در منزلگاهی بنام ملل مشركان اجتماع كرده و خواهان آنند كه بازگشته و كار باقیمانده مسلمانان را یكسره كنند . رسول خدا (ص) با مشورت برخی از صحابه تصمین به حركت و تعقیب دشمن گرفت بزرگان اصحاب زخمیان احدرا فرا خواندند تا دیگر باره به جبهه حمراء الاسد بشتابند .
این افراد كه همگی زخمی بودند و حتی بعضی نه ، ده ، ۱۳ ا بیشتر زخم برداشته بودند با دعاء آن حضرت روانهٔمیدان شدند . رسول خدا (ص) سه نفر را به عنوان طلیعه فرستاد كه به قول بعضی هر سه و بقول مشهور دو نفر از آنان در حمراء الاسد به دست مشركان گرفتار و به شهات رسیدند . وی با اصحاب ایامی را در حمراء الاسد به دست مشركان گرفتار و به شهادت رسیدند . وی با اصحاب ایامی را در حمراء الاسد گذراندند و شبها در پانصد محل آتش میافرئختند تا این كه بالاخره بدون برخورد در روز جمعه به مدینه بازگشتند .
این آیهٔ مكرمه گویای همین معنی است ، میفرماید : آنان كه با این كه در احد مجروح شده بودند خداوند و رسول را در رابطه با غزوهٔحمراء الاسد پاسخ مثبت دادند برای نیكوكاران و پرهیزگارانشان اجر بزرگی است .
دوم – اهمیت اعضاء و قوای انسان
نقش اعضاء و قوی اعم از ظاهری و باطنی در شخصیت انسان بر هیچكس پوشیده نیست ، در این باب آیات و روایات فراوانی وجود دارد كه مناسب است به برخی اشاره شود :
خداوند در مورد كافران فرموده است : ختمالله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه .
انذار و عدم انذار در مورد كافران یكسان است ،خداوند بر دلها و نیروی شنوائی آنان مهر زده و برچشمهایشان پردهو پوشش است : یعنی : نه نیروی تعقل دارند و نه حس شنوائی و بینائی آنان حق را در مییابد .
و در مورد منافقان فرموده است :فیقلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً .
دلهای آنان بیمار است خداوند بیماری آنان را بیفزاید و نیز فرموده است صمبكم عمی فهم لا یرجعون . كرو گنگ و كورند لذا بر نمیگردند .
و در مورد مشركان فرموده است : و جعلنا علی قلوبهم ان یفقهوه و فی اذانهم و قراء.
بردلهایشان پردههائی كه سد راه درك و تعقل و گوشهایشان سنگینی نهادهایم .
نظیر این آیات در قرآن كریم و هم در احادیث و اخبار فراوان است و چنانچه روشن است مقصود از قلب در آنها قلب صنوبری نیست مقصود مغز نیروی درك تعقل و یا نفس ناطقه است .
مناسب است در این باره به چند حدیث هم اشاره كنیم :
در اصول كافی از حضرت باقر (ع) نقل میكند كه فرمود:
لما خلق الله العقل استنطقه قال له .أقبل فأقبل ثم قال له : أدلذفادبر ، ثم قال و عزتی و جلالی ما خلقت خلقاً هو حب الی منك و لا اكملتك الا فیمن احب اما انی ایاك انهی و ایاك أعاقب و ایاك أُثیب.
چون خداوند عقل را آفرید اورا به سخن آورد و بعد به او گفت : روی آور پس روی آورد ، سپس گفت : روی گردان پس روی گرداند ، بعد گفت : به عزت و جلالم هیچ آفریدهای را نیافریدم كه از تو پیش من محبوبتر باشد ، و تو را كامل نكردم جز در وجود آنكس كه او را دوست دارم ،آگاه باش من تو را امر میكنم و تو را نهی میكنم ، تو را عقاب میكنم و تو را ثواب میدهم .
و نیز آن حضرت میفرماید : انما یداق الله بالعباد فی الحساب یوم القیامه علی قدر ما آتاهم من العقول فیالدنیا تنها به اندازهای كه خداوند به بندگان خود عقل داده در روز قیامت در حساب اعمالشان مداقه میكنند .
حضرت صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل میكند كه فرمود : اذا بلغكم عن رجل ۱ح۱سن حال فانظروا فی حسن عقله فانما یجازی بعقله چنانچه شما را به حسن حالت كسی (در عبادت خبر دهند حسن عقل او را ملاحظه كنید ، خداوند به اندازه عقل پاداش میدهد حضرت موسی بن جعفر (ع) ضمن خبر مفصلی میفرماید:
یا هشام ان الله علی الناس حجتین حجه ظاهر و حجه باطنه فاالظاهر فالرسل و الانبیاء و الائمه (ع) و امالباطنه فالعقول .
بتحقیق خداوند برای احتجاج بر مردم و حجت قرار داد یكی – ظاهری و دیگری باطنی ، حجت ظاهری پیامبران و امامان اندوحجت باطنی خردها .
حضرت رضا (ع) میفرماید :صدیق كل امری عقله و عدوه جهله دوست هركس عقل لو و دمن وی جهل او است . در این باب روایات بسیار دیگری وجود دارد كه در اینجا به همین مقدار قناعت میكنیم .
سوم – از لحاظ روانی و معنوی بلا بیماری مجروحیت و معلولیت از چه و برای چیست چنانكه در مورد بلاها ، بیماریها ، مجروحیتها و معلولیتها تأثرات و أحیاناتأثیراتی مادی وجود دارد از نظر معنوی نیز وضع بر همین منوال است . برای بیماران اجر و پاداش و برای اعضاء بدن آثار و خواصی ذكر شده است كه اكنون به برخی از آیات و روایات وارده اشاره می كنیم :در قرآن آمده : ام حسبتم ان تدخلوا الجنه و لما یاتكم مثل الذین خلوا من قبلكم مستهم الباساء و الضراء و الزلوا حتی یقول الرسول و الذین امنوا معه متی نصرالله الا ان نصر الله قریب .
آیا اینطورپنداشتهاید كه داخل بهشت میشوید در حالی كه هنوز به شما مانند آنچه به گذشتگان رسیده نرسیده است به آنان بدبختی و ناراحتی رسید و چنان ناراحت و مضطرب شدند كه پیامبر و مؤمنان میگفتند : یاری خداوند در كدام موقع است ؟ (به آنان گفته شد ) آگاه باشید یاری خداوند نزدیك است .
و نیز آمده : لتبلون فی اموالكم و انفسكم و لتسمعن من الذین اوتوالكتاب من قبلكم و من الذین اشركوا اشركوا اذی كثیراً و ان تصبروا تتقوا فان ذلك من عزم الامور .
مسلماً نسبت به مالها و جانهای خود آزمایش میشوید ، و از آنان كه كتاب آسمانی داده شدند (یهود ) و نیز از آنان كه مشرك شدند سخنان آزار دهندهٔ فراوان خواهید شنید و اگر صبر كنید و تقوی پیشه گیرید (كاری شایسته كردید ) چه صبر و تقوی از كارهایی است كه باید بر آن تصمیم بگیرید .
و لقد ارسلنا امم من قبلك فاخذنا هم بالباساً و الضراء لعلهم بتضرعون فلولا اذجاءهم باسنا تضرعوا و لكن قست قلوبهم و زین لهم الشیطان ما كانوا یعلمون فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا علیهم ابواب كل شیء حتی اذا فرحوبما اوتوا أخذ ناهم بغنه فاذا هم مبلسون .
هر آینه به اممهائی كه پیش از تو بودند پیامبرانی فرستادیم و آنها را در اثر نافرمانیها به سختی و ناراحتی افكندیم شاید متنبه شوند . چرا در آن هنگام كه عذاب ما به آنان رسید متنبه نشدند ؟ این بدانجهت بود كه دل سخت بودند و شیطان عمل آنانرا برایشان آرایش داده بود . و چون آنچه به آنها یادآوری شده بود فراموش كردند درهای همه چیز را بر آنها گشودیم تا آن هنگام كهبه دادهها شاد شدند در این هنگام بناگهان آنانرا گرفتیم و ناگاه مأیوس شدند .
در روایات وارد شده : قال رسول الله (ص) : أن عظیم البلاء یكافابه عظیم الجزاء فأذا احب الله عبداً ابتلاهُ الله بعظیم البلاء فمن رضی عندالله الرضا و من سخط البلاء فله عندالله السخط.
پیامبر (ص) فرمود :بلای بزرگ به اجر بزرگ پاداش داده میشود . هرگاه بندهای مورد محبت خداوند باشد او را به بلای بزرگ گرفتار كند چنانچه خشنود باشد خداوند هم از او خشنود است و چنانچه خشمگین باشد خداوند هم از او خشمگین است .
حضرت باقر (ع) میفرماید : انما یتیلی المؤمن من فی الدنیا علی قدرینه مومن در نیا به اندازهٔ دینش گرفتار میشود .
حضرت صادق (ع) میفرماید : انما المومن بمنزله كفه المیزان كلما زید قی ایمانه زید فی بلائه مؤمن به منزله كفهٔ ترازوست هرچه ایمانش زیاد شود گرفتاریش زیاد میشود .
حضرت صادق (ع) میفرماید : ان فی الجنه منزله لا یبلغها عبدالابلا بتلاء فی جسده به تحقیق در بهشت منزلت و مقامی است كه شخص جز با دچار شدن به ناملایمات به آن نمیرسد .
عبدالله بن بكبیر از آن حضرت میپرسد : المومن بالجذام و الرص و اشباه هذا آیا شخص با ایمان به جذام و برص مانند آن دچار میشود ؟ حضرت میفرماید : و هل كتب البلاء الاعلی المومن آیا جز بر مؤمن ابتلاء به بلا نوشته شده ؟
و نیز حضرت صادق (ع) میفرماید . ان فی كتاب علی (ع) : ان اشد الناس بلاء النبیون ، ثم الوصیون ، ثم الامثل و انما یبتلی المومن علی قدر اعماله الحسنه فمن صح دینه و حسن عمله اشتد بلاوه و ذلك ان الله عزو جل لم یجعل الدنیا ثواباً لمؤمن و لا عقوبه للكافر ومن سخف دینه و ضعف عمله قل بلاوه ان البلاء اسرع الی المومن التقی من المطر الی قرار الارض .
در كتاب علی (ع) آمده كه در میان مردم سختترین بلا دیده پیامبراند سپس اوصیاء پیامبران و بعد بترتیب برگزیدگی و مؤمن منحصراً به اندازهٔ كارهای خوب خود به گرفتاری دچار میشود ، كسی كه دینش درست و عملش نیكوست گرفتاریش شدید است زیرا خدای عزوجل دنیا را برای ثواب مؤمن و عقوبت كافر نداده است و كسی كه دینش سخیف و عملش ضعیف است گرفتاریش كم است به تحقیق شتاب بلاء بجانب شخص با ایمان پرهیزگار از شتاب باران به سمت آرامگاه زمین بیشتر است .
مجلسی – رحمه الله – از كتاب جامع الاحبار از پیامبر (ص) نقل می كند كه فرمود : ان البلاء للظالم ادب ، وللمؤمن امتحان و الانبیاء درجه والاولیاء كرامه بلاء برای ظالم تنبیه و تادیب است و برای مؤمن آزمایش و برای پیامبران مقام و مرتبه و برای مقربان عزت و شرف .
احادیث در این باب بسیار است و ما به همین مقدار بسنده میكنیم :
چهارم – تأثیر بیماری و معلولیت در انجام وظائف و تكالیف شرعی
در رابطه با انجام یا عدم انجام تكالیف شرعی عادی شخص بیمار یا معلول تابع قانون خاصی نیست بلكه دربارهٔ آنها همان مقررات و قوانینی اجرا میشود كه دربارهٔ سایر مكلفان اجرا میگردد .توضیح – این كه بطور كلی تكالیف مشروط است به شرادئطی كه چنانچه یكی از این شرائط وجود نداشته باشد بهیقین تكلیفی كه مشروط به آن شرط است وجود نخواهد داشت این شرائط بعضی عمومی است كه اگر نسبت به هر تكلیفی وجود نداشته باشد آن تكلیف وجود نخواهد داشت مانند : بلوغ ، عقل ، قدرت و غیرها ، بعضی هم خصوصی است كه اگر آن شرط وجود نداشته باشد خصوص تكلیفی كه مشروط به آن شرط است به یقین موجود نخواهد بود ، مانند : وقت نسبت به وجوب نماز ، روزه . حج و غیرها و مانند : استطاعت شرعی نسبت به حج.
از این گذشته در مورد تكالیف و یا بطور كلی احكام دو نوع عنوان وجود دارد كه یكی از آنها عنوان اولی و طبیعی عمل است و به همین جهت به آن عنوان اولی میگویند ، مانند :عنوان صلوه ، زكوه ،صوم ، حج ، خمر ،بیع و غیرها . بدیهی است این عناوین مثبت تكالیف است و آن تكالیف و احكام در صورتی ثابت است كه آن عناوین تحقق داشته باشد . در مقابل این عناوین عنوانهای دیگری وجود دارد كه به آنهاعناوین ثانویه گویند مانند :ضرر ، حرج ، اكراه ، اضطرار ، خطاء و نیسان و غیرها ، این عناوین بر عناوین اولیه عارض شده و احكام آنها را از بین میبرد و احیاناً اعمال را به احكام دیگری محكوم مینماید مانند : قتل خطائی .
بیمار و معلول از این قاعده مستثنی نمیباشند . یعنی :تكالیف آنها نیز عموماً مشروط به بلوغ ، عقل و قدرت و غیرها است . و در صورتی كه این شرائط وجود نداشته باشد تكالیف نسبت به آنها وجود نخواهد داشت ، همینطور وجوب نماز و روزهٔ آنها مشروط به وقت ، وجوب حج آنها مشروط به استطاعت است ، و هكذا . در مورد عناوین ثانویه هم وضه به همین منوال است یعنی : در صورتی كه حكمی نسبت به آنها ضرری یا حرجی و امثال اینها باشد این حكم در مورد آنها نیز مرتفع خواهد بود و احیاناً به احكام دیگری محكوم خواهند شد .
آری در مورد بیمار و معلول اجراء برخی از احكام در رابطه با بیماری و معلولیت آنها همواره عسری و حرجی است این گونه احكام در مورد آنها وجود نخواهد داشت مثلاً : تكلیف به روزه یا قیام و یا سجود درنماز نسبت به برخی از معلولین .
و شاید همین مقصود شارع مقدس است كه فرموده است :لیس علی الاعمی حرج و لاعلی الاعرج حرج و لا علی المریض حرج بر هیچكدام از كور ، لنگ و مریض حرجی نیست و هكذا اخباری كه أحیاناً به این مضمون وارد شده است .
پنجم – حقوق اجتماعی و تكلیف افراد از جمله بیماران و معلولان نسبت به یكدیگر حق توانائی خاصی است كه به نفع شخص یا حتی چیزی اعتبار شده و بر مبنای آن صاحب حق و یا كسی كه بر آن ولایت و قیمومت داردمیتواند عملی را انجام دهد و یا به زبان یا حال چیزی را از كسی یا كسانی مطالبه كند . مثلاً : اولیاء مقتول میتوانند قاتل را قصاص كنند و یا یكی از زوجین میتواند فرزند را در خضانت خود گیرد و یا حكومت میتواند حفظ كشور از شر دشمن را از مل بخواهد . كس یا چیزی را كه اعمال حق به نفع او است صاحب حق ،ذوالحق ، یامن له الحق گویند ، و كسی را كه در مقابل او قرار دارد من علیه الحق نامند .
در مقابل حق تكلیف قرار دارد كه من علیه الحق باید آنرا انجام دهد ، مثلاً قاتل به قصاص تن دهد ، یكی از زوجین حضانت زوج دیگر را بپذیرد ، مردم كشور در حفظ كشور بكوشند .
چنانكه اشاره شد صاحب حق میتواند شخص یا شیء باشد اما كسی كه حق علیه او است از این جهت كه به تكلیف یا تكالیفی مكلف است جز انسان نمیتواند چیز دیگری باشد ، نهایت گاهی من علیه الحق عموم افرادند مانند : انجام تكالیف الهی كه حقوق خداوند است و گاهی خصوص فرد معین مانند . یكی از زوجین نسبت به دیگری و گاهی برخی از افراد بر سبیل واجب كفائی مانند : قضا ، شهادت ، انقاد غریق ، اطفاء حریق و غیره .
در اسلام هر كس یا هر چیز دارای حق یا حقوقی است : خداوند ، پدر ، مادر ، فرزند ، همسایه ، كشور ، حكومت . ملت ، زن ، شوهر ، قوم خویش . غریبه ، دوست ، دشمن ، طلبكار ، بدهكار ، كوچك ، بزرگ دعی ، مدعی علیه و غیر ذلك بلكه چنانكه بعداً اشاره خواهد شد در پارهای از روایات برای اعمال و حتی اجزاء بدن انسان هم علیه انسان حقوقی قرار داده شده است .
حضرت امیر (ع) دربارهٔ بیماری كودك فرموده است :كفاره لوالدیه كفاره گناهان پدر و مادر است .
حضرت رضا (ع) از پدرانش از رسول الله (ص) نقل میكند كه فرمود : مثل المؤمن اذاعوفی من مرضه مثل البرده البیضاء تنزل من السماء فی حسنها و صفائها .
مثل مؤمن پس از بهبودی از بیماری در زیبایی و صفاء مثل لباس نفیس سفید است كه از آسمان فرود میآید .
حضرت باقر (ع) فرموده است : سهر لیله مرض افضل من عباده سفته .
یك شب بیداری بیماری از یك سال عبادت بالاتر است .
دربارهٔثواب و اجر بیمار ، همچنین ثواب عیادت او ، و كوشش برای رفع نیاز او و كیفیت معاشرت با اصحاب بلاء و مانند این امور روایات بسیار است . كه به همین مقدار اكتفا میشود .
علاوه بر روایات بسیاری كه در حقوق بیماران ، مجروحان و معلولان اعم از ذهنی و روانی ، و عموماً در حقوق بلادیدگان به عنوان بیمار و مجروح و معلول و بلا دیده وارد است و به برخی از آنها اشاره شد ، روایات بسیار دیگری در مورد حقوق هر كس نسبت به دیگری اعم از خداوند مخلوق پدر و مادر خویشان دوستان همسایگان بیگانگان و دیگران ، حتی افعال انسان ، اجزاء بدن او و قوای او نسبت به خود او وارد شده است .
همینطور روایات بسیاری در مورد قضاء حاجت مؤمنان توقیر افراد با ایمان ، ادخال سرور بر آنان ، اكرام و مهربانی از بین بردن تنگناها ، اهتمام به امور مسلمانان یاری ضعفا و مظلومینو رفع ظلم از آنان ، فریاد رسی ، از بین بردن حزن و اندوه مؤمنین ، اطعام مؤمن آب دادن به او و عناوین بسیار دیگری از این قبیل در روایات وارد شده است ، بدیهی است مریض و علیل و جریح هم مشمول همه این عناوین است . اكنون برخی از این روایات ذكر میشود .
به نظر میرسد كه حدیث رفع قلم ارشاد به حكم عقل به قبح تكلیف دیوانه و لزوم حمایت از او باشد كه در صدر مسأله به آن اشاره شد نه این كه تأسیس قاعدهای جدید باشد بدون شك فحوای ادله محوریت سفیه هم بر محجوریت مجنون نیز دلالت دارد ، نهایت این كه این دلالت تنها در مورد تصرفات مالی است نه در هر نوع تصرفی ،لیكن همین مقدار برای بحث ما در اینجا كافی است .
سفیه . سفه كه ریشه این كلمه است در مقابل رشد است ، بر حسب تعریف برخی از فقها رشد عبارت است از ملكهٔ اصلاح مال یعنی در انسان نیروی راسخ استواری وجود داشته باشد كه مانع است از این كه مال خود را دروجه نادرست مصرف كند و معمولاً در تصرفات مالی خود هدف صحیح و عقلائی در نظر دارد طبیعی است كه سفه كه درمقابل رشد است این است كه چنین نیروئی در انسان وجود نداشته باشد و بالطبع چنین كسی نمیتواند مال خود را در وجه صحیح مصرف كند ، ممكن است احیاناً بر حسب تصادف تصرف صحیحی انجام دهد ولی نوعاً بر اینگونه نیست و به عبارت ساده سفیه كسی است كه عقل معاش ندارد .دلیل بر اعتبار رشد در تصرفات مالی و محجوریت سفیه علاوه بر اجماع فقها و حكم عقل ، آیات و روایات بسیاری است كه در این مورد وارد است. ما در اینجا به برخی از این آیات و روایات اشاره میكنیم .
خداوند فرموده است : ولاتوتوالسفهاءاموالكم التی جعل الله لكم قیاماً وار زقوهم فیها و اكسوهم و قولوا لهم قولاً معروفاً.
اموال خود را كه خداوند آنها را موجب برپائی شما قرار داده بدست سفیهان ندهید ( كنایه از این سخن شایسته بگویید .
در آیه دیگر فرموده است : وابتلوا الیتامی حتی اذابلغو النكاح فان نستم منهم رشد فادفعوا الیهم اموالهم .
یتیمان را تا زمان بلوغ آزمایش كنید اگر بدست آوردید كه رشد پیدا كردید اموا آنان را به ایشان بازگردانید .
خطاب به اولیای یتیمان است و بر حسب مفهوم ارشاد است به این كه چنانچه به سن بلوغ رسیدهاند ولی هنوز رشد پیدا نكردهاند تصرفات آنان در اموال خود درست نیست .
در آیه دیگر فرموده است :فان كان الذی علیه الحق سفیها او ضعیفااو لا یستطیع ان یمل عو فلمیلل و لیه بالعدل .
اگر من علیه الحق سفیه یا ضعیف است یا نمیتواند دین خود را به كاتب املاء كند ولی او باید به عدل املاء كند .
در روایت آمده است : اذا علم الرجل امراته سفینه لاینبغی له ان یسلط واحداً منهم علی ما له الذی جعله الله تعالی قیاماً . هرگاه شخص بداند كه زن و فرزندش سفیهاند شایسته نیست هیچكدام را بر مال خود كه خداوند آنرا قوام معشیت قرار داده مسلط كند .
در این كه مجرد حدوث سفه در رفع حجر كفایت میكند و یا این كه علاوه بر آن حكم حاكم هم لازم است در مسأله چند قول است و چه بسا صحیحتر مخصوصاً در مورد زوال لزوم حكم حاكم است ، چرا كه در مخالفت با اصول و قواعد باید بر قدر متمن اقتصار نمود و آن صورت حكم حاكم است .
و در هر حال اگر پس از ثبوت حجر سفیه را بفروشد یا ببخشد و یا به مالی اقرار كند هرگز عمل او صحیح نخواهد بود . مگر این كه ولی او اجازه و تنفیذ كند اعم از این كه عمل او با افعال عقلا سازگار باشد یا نباشد /آری تصرفات غیر مالی او چون طلاق ظهار اقرار غیر مالی و غیره بدون شك صحیح خواهد بود .
بدیهی است رشد كودك بدست نمیآید مگر با آزمایش مكرر و گفتهاند این آزمایش باید با افعال كودك در محیط اجتماعی خود مناسبت داشته باشد ، كودك تجار را با معاملات تجاری . فرزند كشاورزان را با عمل كشاورزی دختران را با غزل و خیاطت و خرید وسائل آنها و هكذا و نیز به گواهی گواهان موثق بلكه به هر چیز كه به رشد كودك اعتماد حاصل شود می توان اكتفا نمود .
ولایت دیوانه یا سفیه با پدر وجد پدری است چنانچه سفه یا جنون به كودكی متصل باشد و در صورت فوت پدر و جد با وصی آنان و در صورت عدم وجود وصی با حاكم جامع الشرائط و در صورت عدم وجود حاكم و یا تعدر دسترسی به او با مردم با ایمان .
و چنانچه كسی پس از بلوغ و رشد دچار سفه شده باشد بنا بر قول مشهور ولایت او با حاكم جامع الشرائط است چرا كه ولایت پدر و جد پدری قطع شده است و دلیلی وجود ندارد كه دوباره ولایت به آنان باز گردد و حاكم هم ولی عمومی محجورین است و نیازی به دلیل خاص ندارد ، لیكن بعضی گفتهاند : ولایت برای همان پدر و جد پدری است ، ولی درست قول مشهود است .
در خاتمه با اشاره به دو مطلب سخن خود را در این مسأله بیان میبرم :
۱- تكالیف افراد نسبت به صاحبان حقوق در صورتی كه عمومی باشد و به شخص یا اشخاص خاصی متوجه نباشد اینگونه تكالیف امور حسبی نامیده میشوند و بر حكومت اسلامی لازم است به ولایت از طرف عموم به این امر مهم اقدام نماید ، چنانكه داب ودیدن همهٔ حكومتها همین است كه به اینگونه امور اقدام میكنند . اما در صورتی كه مكلف شخص یا اشخاص خاصی باشد . مانند پدر و جد پدری كه ولی قهری كودك خود میباشند .
همینطور وصی و وكیل و غیره در این صورت برخود آن شخص ا اشخاص بطور عینی یا كفائی واجب است به تكلیف خود عمل كنند ، همچنین است حكم در صورتی كه بجهت شرائط خاص تكلیف عمومی به تكلیف خصوصی تبدیل شده باشد .
۲- مسأله مورد بحث از لحاظ كم و كیف به توسعهٔ بیشتری نیاز دارد كه اكنون مجال آن نیست لذا بحث خود را در همینجا به پایان میبرم و از خداوند متعال توفیق بیشتر مسألت دارم .
ابوالقاسم گرجی
دكتر ابوالقاسم گرجی
منابع:
پاورقی:
در مورد این جنگ رجوع كنید به كتاب سیرهٔ ابن هشام و تاریخ پیامبر و كتب دیگر و كتب تفسیر تر جمله جوامع الجامع و المیزان
سورهٔ عمران ،آیهٔ‌۱۷۲.
رجوع شود به كتاب سیره و تاریخ از جمله :‌سیره ابن هشام ، تاریخ پیامبر و غیره كتب تفسیر از جمله : كشاف ، مجمع البیان ، جوامع الجامع و المیزان .
سورهٔ بقره آیهٔ‌۷.
بقره آیهٔ ۱۰.
بقره آیهٔ ۱۸.
سوره انعام آیهٔ ۲۵.
اصول كافی ج۱ حدیث ۱
اصول كافی ج۱ حدیث ۷
اصول كافی ج۱ حدیث ۹
اصول كافی ج۱ حدیث ۱۲
اصول كافی ج۱ حدیث ۴
بقره /۲۱۳
سورهٔ آل عمران /۱۸۶
سورهٔ‌انعام /۴۲-۴۴
اصول كافی ج۲ ص ۲۵۳
مرجع سابق
مرجع سابق ص۲۵۴
اصول كافی ج ۲ ۲۵۵
همان منبع ، ج ۲ ص۲۵۸
همان منبع ، ج۲ص۲۵۹
بحارالانوار ، ج۶۷ص۲۳۵
سورهٔ نور آیه ۶۱ و سورهٔ فتح آیهٔ‌۱۷. البته مورد آیهٔ‌اول نفی حرج در همنشینی و هم غذائی است چنانكه مورد آیهٔ دوم نفی حرج در شركت در جهاد است .
امالی صدوق ص ۲۷۹
بحارالانوار ، جنائز باب اول حدیث ۳۹.
مرجع سابق ، حدیث ۴۰
مرجع سابق حدیث ۴۴
شبیه این حدیث از حضرت صادق (ع) هم نقل شده (مرجع سابق )
امالی صدوق رحمه الله ص ۲۹۱
بحار الانوار ج۷۵، كتاب العشره .باب ۳۳ حدیث ۲ نقل از قرب الاسناد ص ۲۶
همان منبع حدیث ۳
خصال صدوق ج۱ص۶۶
منبع گذشته ص۱۶
بحارالانوار ج۷۵، كتاب العشره باب ۳۳ حدیث ۲۰.
خصال صدوق ج۲ ص ۵۷۰ چاپ المكتبه الصدوق ۱۳۴۸، بحارالانوار ج۷۴ص۹ چاپ اسلامیه ۱۳۸۶.
متأجر شیخ انصاری به نقل از صاحب عنفیه و شیخ طوسی عقد صبی.
در این موارد رجوع شود به كتابهای مسالك ، ریاض ، جواهر و غیره كتاب حجر .
سوره نساء/۵
سوره نساء /۶
سوره بقره /۲۸۲
ریاض ، حجر ، سفینه
ریاض حجر ، ولایت
منبع : سایت حقوقی دادخواهی


همچنین مشاهده کنید