شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

پرسش های جاودان و پاسخ های گذرا


پرسش های جاودان و پاسخ های گذرا
ریشر پس از دریافت دكترای فلسفه به تدریس در دانشگاهها مشغول شد از جمله در دانشگاه پیتسبرگ (Pittsburgh) كه تا سال۱۹۶۱ در آنجا تدریس كرد و افزون بر این، ریاست مركز فلسفه علم را نیز بر عهده داشت. ریشر ۳۰سال مدیر American philosophical Quarterly و نیز مؤسس و مدیر فصل نامه تاریخ فلسفه بود. او بیش از ۶۰كتاب در حوزه های گوناگون فلسفه به رشته تحریر درآورد. در سال۱۹۷۰ به عنوان عضو ثابت مؤسسه بین المللی فلسفه و در ۱۹۸۴ نیز به عنوان عضو آكادمی بین المللی فلسفه علم انتخاب شد. آثار او به زبانهای آلمانی، اسپانیایی، فرانسه، ایتالیایی و ژاپنی ترجمه شده است. ریشر در دانشگاههای بسیاری از كشورها تدریس كرده و از مراكزی چون بنیاد Guggenhein و Ford و انجمن فلسفه آمریكا جوایز و فرصتهای مطالعاتی متعددی به دست آورد یا به عضویت آنها درآمد... ریشر درجات علمی افتخاری متعددی از دانشگاههای اروپا و آمریكا دریافت كرده و تاكنون كتابهایی درباره او به زبانهای انگلیسی و آلمانی و ایتالیایی به چاپ رسیده است. درباره ریشر هیچ اثری به فارسی منتشر نشده است. ریشر در مقام یك متفكر و محقق دقیق، در حوزه های متعدد فلسفه و فلسفه علم فعالیت كرده است. آنچه در پی می آید روزنه ای است به آرا و اندیشه های وی كه بر پایه یكی از جدیدترین آثارش نوشته شده است:
American philosophy today , And other philosophical studies, by Nicholas Rescher, Rowman and Littlefield publishers, Inc, ۱۹۹۴.
خدا و روش علمی: فصل دوم كتاب فوق، اعتقاد دینی و روش علمی نام دارد كه تا حدود زیادی دیدگاه ریشر را درباره علم، دین و نسبت میان آنها نشان می دهد. ریشر بنا بر روش فكری خویش، به تاریخ هم توجه دارد و به بحثهای صرفاً نظری و ذهنی اكتفا نمی كند. در بحث تاریخ و پیشینه اینگونه مباحث به سنت الهیات طبیعی (natural theology) اشاره می كند كه بویژه در انگلستان در سده های هفدهم و هجدهم به اوج خود رسید. الهیات طبیعی (یا الهیات عقلی كه از منابعی چون وحی و مرجعیت مذهبی مدد نمی جست) در این دوره عمدتاً به نجوم و كارهای نیوتن نظر داشت تا آنكه لاپلاس از راه رسید و قائم به ذات بودن حركات در منظومه شمسی را مطرح ساخت. در اینجا بود كه الهیات طبیعی از نجوم به زیست شناسی (biology) روی آورد و به جای آنكه همچون نیوتن از خدا به عنوان «ساعت سازی» بزرگ كه سررشته حركات منظومه شمسی بویژه حركت زمین به دست اوست سخن بگوید از او به عنوان پدیدآورنده جریانهای موجود در قلمرو موجودات زنده سخن به میان آورد.ریشر در اینجا می نویسد: «و سپس - دریغا كه - داروین به صحنه آمد. نظریه او درباره تحول از طریق انتخاب طبیعی، خدای مدبر لوئیس اگسی (Louis Agassiz) را از قلمرو زیست شناسی نیز طرد كرد. [لوئیس اگسی (۱۸۰۷-۱۸۷۳) یكی از دانشمندان بزرگ آمریكا و از بنیانگذاران سنت علمی مدرن آمریكا است. اگسی مخالف سرسخت نظریه تحولی داروین بود.] تی.اچ. هاكسلی [زیست شناس انگلیسی ۱۸۲۵-۱۸۹۵] و طرفداران پرشور او ضربه های سخت تری به زیست شناسی الهیاتی - غایتمدارانه (theo-teleological) زدند...» آن دوران گذشت. «مطمئناً الهیات طبیعی در روزگار ما بار دیگر رو به رونق و شكوفایی است. سالهای اخیر شاهد آماده شدن زمینه بحثهای گسترده میان علم و دین بوده ایم.» ریشر به نظریه مهبانگ در كیهانشناسی فیزیكی اشاره می كند و موجی كه در مباحث الهیات طبیعی جدید ایجاد كرد و اینكه دانشمند - الهیات دانانی به میدان آمدند و بر پایه كشفیات و نظریات علمی جدید به نظرپردازی در این باره پرداختند كه عالم را باید دست ساخته و اثر صنع یك عامل آفریننده صاحب عقل كه به آفریده های خودعنایت دارد محسوب كرد... بر این اساس خدا در علوم طبیعی یا تجربی به عنوان بخشی از بهترین تبیین جریانهای فیزیكی مورد توجه و بحث قرار گرفت. استدلالهایی كه در اینجا مورد استفاده قرار می گیرد مبتنی بر تجربه های مشاهده ای (observational) است. به تعبیر ریشر در اینجا خدا در آسمان به تصویر درنمی آید بلكه همین جاست، در مراكز ومؤسسه های فنی و «به دانشمندان ما در فعالیتهای علمی شان كمك می كند.»ریشر این دیدگاه را خالی از دشواری و گره نمی داند: «مشكل این نوع استدلالهای الهیاتی - علمی كه می گویند جهان به گونه ای ساخته شده و قوام گرفته كه حیات (انسانی) را پدید آورد آن است كه بر این فرض مبتنی است كه جهان اگر اساساً متفاوت با وضعیت فعلی اش می بود حیات ظهور نمی كرد و مشكل این قضیه نیز آن است كه تلویحاً این نتیجه را در بردارد كه در آن صورت، حیات براساس اصول و مبانی متداول قوانین طبیعی ظهور نمی كرد.» ریشر پس از تحلیلی منطقی و معرفت شناسانه در این باره، در ادامه می گوید«خدایی كه دانشمندان یك رشته را از معضلات علمی و تبیینی شان نجات می دهد - خدای رخنه ها (the god of the paps) - خیلی راحت كنار گذاشته می شود وقتی كه دانشمندان بعدی موفق شوند تبیین های دیگری برای پدیده های مورد مطالعه شان پیدا كنند... تا آنجا كه به جهان نگری علوم دینی معاصر مربوط است ما در دنیایی زندگی می كنیم كه توسط امكان (Contingency) شكل گرفته است... وضعیت جهان و پدیده های موجود در طبیعت وحوادث و وقایع جاری در آن مجموعاً خصلتی آمیخته به ابهام دارد. می توان این را به این معنی گرفت كه صدفه و اتفاق بر همه چیز حاكم است و تاریخ طبیعی عرصه یك «تاس بازی» بزرگ است. یا می توان آن را ساخته خدایی دانست كه به صورت نهان در روزنه های صدفه و اتفاق دست اندركار و فعال است.» به دید ریشر در سطح تجربه های طبیعی و مبتنی بر مشاهده های علمی هیچ چیزی وجود ندارد كه داوری ما را به یكی از این دو دیدگاه سوق دهد.
خدا و تجربه های غیرمشاهده ای: به عقیده ریشر الهیات طبیعی مبتنی بر روش مشاهده ای، در همان راه پرخطری گام برمی دارد كه پیشتر با حملات لاپلاس و داروین رو برو شده بود. مشكلاتی از این دست، عده ای از متألهان و نظریه پردازان دینی را به سوی تجربه های غیرمشاهده ای (nonobservational) سوق داد از جمله تكیه بر پیامبری و متون وحی و نیز تجربه های عرفانی (Mystical Experience). در بحث از پیامبری و متون وحی، ریشر به كتاب مقدس بویژه عهد جدید اشاره می كند و دلیل می آورد كه در اینگونه مباحث تكیه بر این منابع دشواریهای خاص خودش را دارد. تجربه عرفانی هم فارغ از مشكل نیست مشكلاتی از این قبیل كه اینگونه تجربه ها در عین حال كه در سطوح بالا، منابع یقین معتبری برای «استادان معنوی» هستند انتقالشان به سایر افراد دشوار است، وانگهی گوهر تجربه های عرفانی طوری نیست كه به راحتی در زبان روزمره بتوان آن را شرح و بیان كرد. این چیزی است كه خود عرفا نیز به آن اشاره كرده اند.
خدا و اثبات: ریشر در یك جمع بندی می گوید كه «ما در پایان با این واقعیت مواجه می شویم كه هیچ یك از راه های دقیقاً تجربی به سوی خدا یكسره فارغ از مسائل و مشكلات نیست. هر یك باموانع شناختی و معرفتی (epistemic) خاصی روبروست». ریشر به این نكته اشاره می كند كه این موانع و مشكلات نهایتاً متألهانی را كه ذهن فلسفی داشتند از تجربه به سمت عقل و استدلال های عقلی محض سوق داد. دراین رهیافت، به سنت كسانی چون آنسلم می رسیم، با «برهان وجودی» معروفش. ریشر تصریح می كند كه توماس اكوئیناس هم در این سنت می گنجد. ریشر این راه را هم آمیخته به دشواری و معضل می داند و پاره ای نگرش های انتقادی در این مورد را بر می شمارد از جمله این نگرش انتقادی كه دلایل صرفاً یا عمدتاً مبتنی بر عقل با همه شرایط انسانها جور در نمی آیند. او در اینجا سخن میگل و اونامونو (فیلسوف معروف اسپانیایی ) را نقل می كند كه برهان های مدرسی (Scholastic) اساساً به شیوع الحاد كمك كرده است. ریشر در پایان این بحث می گوید كه مبحث وجود خدا ودلایل وعلل اعتقاد به وجود خدا پیچیده تر و چندین لایه تر از آن است كه محدود به منابع استدلال های ریاضیاتی و صرفاً عقلی و منطقی شود.
رویكرد پاسكال: ریشر یكی از انتقادات به رهیافت صرفاً عقلی و ذهن گرایانه را رویكرد پاسكال می داند. پاسكال در این قضیه تشكیك می كرد كه خدایی را كه متخصصان الهیات یا برخی فلاسفه در پایان یك استدلال قیاسی به او می رسند بتوان به درستی، خدای یعقوب و اسحاق و عیسی دانست، خدای پدرانمان و خدای امیدها و عمیق ترین خواسته ها ونیازها. خدایی كه به چنین شیوه استدلالی به او برسند نمی تواند خدای عبادت و پرستش و نیایش باشد كه در همه حال حافظ و یاور آدمی است. ریشر سپس به شرح استدلال معروف پاسكال می پردازد كه در آن «یك شرط بندی خاص» نقش اساسی دارد. به عقیده ریشر این استدلال وجود خدا را نه به صورت یك نتیجه ناظر به واقع (Factual) بلكه به صورت عملی (Practical) مورد توجه قرار می دهد. خود پاسكال هم به این نكته نظر داشت آنجا كه می گفت «دل دلایلی برای خودش دارد كه عقل از آنها بی خبر است». به داوری ریشر استدلال پاسكال بیشتر به نیازهای ما پاسخ می دهد تا به پرسش های ما، و راه حل نه مسائل ذهن بلكه مسائل و دغدغه های قلب و روح است. یك مقصد مشترك راههای بسیار: آیا از آنچه گذشت این نتیجه به دست نمی آید كه هر راه و استدلال، راهها و استدلال های دیگر را نفی می كند و نهایتاً آیا اختلاف راهها به شكاكیت نمی انجامد؟ ریشر در شرح و تبیین جالب توجهی كه در اینجا فرصتی برای پرداختن به آنها وجود ندارد می گوید كه این راههای ظاهراً واگرا نه تنها یكدیگر را نفی نمی كنند بلكه همدیگر را تقویت نیز می كنند. هر یك در فضای كلی و پیچیده ای كه تنوع معرفت شناختی گسترده ای دارد یك عنصر مكمل به حساب می آید و اعتقاد به واقعیت تحت مشیت خدا را تثبیت و تقویت می كند.یكی از نكات قابل توجه و تأمل برانگیز ریشر در اینجا آن است كه «ایمان و اعتقاد دینی در مقیاس وسیع مستلزم آن است كه نه یك راه و روش و دلیل برای یك نوع ذهن بلكه راهها و روشها و ادله متعدد برای ذهن های متعدد وجود داشته باشد. آنچه الهیات امروزه به صورت آشكار به آن نیاز دارد یك معرفت شناسی پیچیده و ذو ابعاد برای جهانی پیچیده و ذوابعاد است. اختلاف آدمها و تفاوت میان اذهان و حتی تفاوت ها و تغییر احوالی كه میان جوانی و میانسالی و پیری وحتی اختلافی كه میان احوال انسان در روزهای خوب و روزهای تیره وجود دارد، اقتضا می كند كه راهها متعدد باشد و نه آنكه مانند كفشی به یك اندازه، مناسب همه پاها باشد. ریشر تصریح می كند كه وجود این همه راههای متفاوت برای مقصدی مشترك خودش فی نفسه یك عامل روشنگر در حمایت از ایمان و بیانگر یك اجماع است، اجماعی مربوط به تأملات و اشارات (reflections) و نه استقراءها (inductions) و به نیازهای وجودی نوع بشر در مواجهه با وجود متعالی (Transcendent being) پاسخ می دهد...
دامنه محدود علم و بی اعتنایی اش به بعد ارزشی : ریشر كه دستی قوی در فلسفه علم دارد به تحلیل و بررسی گسترده معرفت علمی می پردازد. ما هم به ناچار بیش از پیش، در بالاترین حد اختصار به آن می پردازیم. به نظر نیكلاس ریشر علم حدود و محدودیت های خودش را دارد و تعمیم و توسع قایل شدن برای آن و معرفت علمی را یگانه منبع معتبر و یقینی دانستن، در واقع نه نظر و آموزه علم بلكه نظر و آموزه علم پرستی (Scientism) است. ریشر تصریح می كند كه علم تنها به بعد ناظر به واقع نظر دارد و نه به بعد عاطفی (affective) و روحی انسان. علم به روابط بین اشخاص، به عواطف، احساسات، همدلی ها، بصیرت ها، الهامات و وجه ارزشی توجهی ندارد. علم مردمان را به صورت اشیا مورد مطالعه قرار می دهد نه اشخاص. به هر حال معرفت علمی یگانه منبع معرفتی نیست و یك منبع از منابع موجود شمرده می شود. ریشر تصریح می كند كه علم مخالف این ارزش ها و دلمشغولی ها نیست بلكه بی ارتباط با آنهاست. به عقیده او كسانی كه علم را حلال همه دشواریها می دانند و كلید هر دری را در دستان علم جست وجو می كنند نه متفكرانی حرفه ای بلكه ایدئولوگ ها و مسلك پرست هایی با دیدگاههای خاص خودشان هستند. از منظر الهیاتی، علم محدودیت های خودش را دارد اما سخن در این است كه هم علم و هم الهیات به ابعاد مختلف وضعیت و وجود آدمی می پردازند كه اگرچه یكسره بی ارتباط با هم نیستند هر یك قلمرو و وظایف خاص خودش را دارد.باری، علم در مقام تحقیق و كاوش (inquiry) محدودیت ویژه خود را دارد ولی در صورتی كه برای آن قایل به قلمرو بی كرانه شوند آن را به ایدئولوژی تبدیل می كنند.
ریشر ضمن نقد سخن ویتگنشتاین در مورد حل مسائل توسط علم و نقش و اهمیت سكوت، تصریح می كندكه اگر همه مسائل علم نیز حل شود باز هم پرسش های اساسی و بنیادینی برای زندگی و وجود آدمی باقی می ماند...
آخرین جمله كتاب ریشر این است كه «به وجود متخصصان الهیات نیاز است زیرا درك و فهم جایگاه انسان در عالم هستی بسیار بزرگتر و مهمتر از آن است كه به دانشمندان واگذار شود».
استدلال فلسفی: یكی از آثار شایان توجه ریشر، كتاب استدلال فلسفی - پژوهشی در روش شناسی فلسفی است كه در سال ۲۰۰۱ توسط انتشارات بلك ول در ۲۹۰ صفحه به چاپ رسید و در اصل، درسگفتارهای ریشر در دانشگاه مونیخ در سال ۱۹۹۸ بود. در اینجا فرصتی برای بیان آرای ریشر در این كتاب وجود ندارد فقط به این نكته اشاره می كنیم كه یكی از فصل های آغازین كتاب بحث درباره این موضوع است كه چرا انسان به پرسیدن و به فلسفه روی می آورد . ریشر بر این نظر است كه انسان موجودی پرسشگر (Homo quaerens) است و طرح پرسش بویژه پرسش های فلسفی و خواست رسیدن یا نزدیك شدن به پاسخ، از عمق نهاد آدمی بر می خیزد. «واقعیت این است كه ما باید به فلسفه بپردازیم: این یك دستور اخلاقی وابسته به موقعیت، برای موجودی عاقل و خرد ورز است...».
حمیدرضا فرزاد
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید