یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا


سرزمین هیچ کس


سرزمین هیچ کس
● تنهایی جوانان، خودخواسته یا نشانه افسردگی؟
برایش روز و شب فرقی نداشت. او گوشه ای از اتاق، دور از همه می نشست و فكر می كرد. پدر ومادرش نگرانش بودند و به اصرار و زور می خواستند او را به مهمانی و پارك و ... ببرند. مدام سعی می كردند با او حرف بزنند اما او حوصله نداشت. نمی دانست چرا تنهایی او را درك نمی كنند. هیچ كدام از این حرفها و رفتارها و مهمانی ها را نمی پسندید. همه چیز او را كلافه می كرد. ترجیح می داد گوشه ای بنشیند و برای خودش كتاب بخواند و به آهنگ گوش كند و گهگاه با دوستانش بیرون برود اما ... اینها برایش آرزو شده بود.
چون همه فكر می كردند او افسرده و سرخورده و تنها شده! تنها این بند آخری درست بود. او تنها بود!
● خودخواسته یا تحمیلی؟
اگر درپارك یا خانه جوانی گوشه ای بنشیند و برای لحظاتی با خودش خلوت كند، خانواده او فكر می كنند كه او هزار نوع مشكل دارد. كسی به این فكر نمی كند كه دقایقی از زندگی هركسی، بیشتر از این كه با دیگران سپری بشود، متعلق به خود فرد است و او ترجیح می دهد تك و تنها دور از بقیه بگذراند. پدرها و مادرها گمان می كنند این شروع یك بحران اجتماعی است. پسر یا دختر گوشه گیر و احیاناً افسرده، امیدش را از دست داده و برای زندگی اش تلاش نمی كند. برای همین آرام آرام سعی می كنند تنهایی های جوانها را به هم بزنند؛ تنهایی كه گاهی خودخواسته است و لذتبخش. میترا نوری، دانشجوی كامپیوتر است. او می گوید پدر ومادرش هر وقت كه او در تنها اتاقش می ماند، گاه و بی گاه سراغش می آیند: «مدام سعی می كنند مرا به حرف وادارند و از چیزهای مختلف صحبت كنند. پشت سر هم شوخی می كنند تا من را بخنداند. درحالی كه در شرایط طبیعی ما كمتر از این با هم حرف می زنیم. تا وقتی در اتاقم بمانم وضع همین طور است. بعضی وقت ها كه دوست دارم دقایقی را برای خودم بگذرانم و فكر كنم، با رفتار آنها از بین می رود. تنها شب ها، وقت خواب است كه می توان دور از همه سپری كرد.» جمال سوری همچنین گرفتاری دارد: «من در شهرستان دانشجو هستم. وقتی از آن هیاهو به خانه پناه می برم تا از شر سروصداها و حرفها نجات پیدا كنم، باید مرتب با پدر ومادرم حرف بزنم و خودم را سرحال نشان بدهم تا مبادا فكر كنند كه مشكلی دارم و یا افسرده شده ام. تازه گاهی وضع بدتر هم می شود. آنها فكرمی كنند كه من عاشق شده ام و سعی می كنند از زیر زبانم حرف بكشند. اما من فقط خسته ام و حوصله ندارم. همین!» تنهایی خودخواسته برای جوانها طبیعی است. بسیاری از آنها ترجیح می دهند دور از هیاهو، در خلوت خودشان به مسائل فكر كنند. سهیل با این كه یك سال از ازدواجش می گذرد، هنوز نتوانسته تنهایی دلخواهش را پیدا كند: «من و همسرم، هر دو زمان هایی برای خودمان داریم. اما اگر كمی طولانی بشود، همه به فكر می افتند كمكمان كنند! خودشان هم نمی دانند چه كاری باید انجام بدهند و این بیشتر ما را كلافه می كند.»
● روزهای معمولی
«این اتفاقی معمولی است» این حرف را رؤیا پیرهادی می گوید، روانشناسی كه در مراكز مشاوره فعالیت می كند و به این موارد زیاد برخورده: «پدرومادرها گمان می كنند فرزندانشان مشكل دارند. گاهی حدسشان درست است. چون وقتی شخصی دچار گرفتاری می شود سعی می كند دور از بقیه مسأله اش را حل كند. اما گاهی هم این تنهایی ها خودخواسته است و برای او لذتبخش است. اینها از هم متفاوتند. آن كه دچار مشكل و حتی افسردگی شده، اخلاق تندی پیدا می كند، كم غذا می شود، با دوستانش قطع ارتباط می كند و ترجیح می دهد بیشتر وقتش را در خواب بگذراند. اما آن كه خودش مایل به تنهایی است، هیچكدام از این رفتارها را ندارد. تازه بخشی از وقتش را به خودش اختصاص می دهد.»
اما این مسأله ای است كه تمام جوان های دنیا با آن سروكار دارند. شكاف نسل ها، در بیشتر اوقات باعث می شود كه جوان ها برای جلوگیری از درگیری و ناراحتی، دور از والدینشان به سر ببرند. در سوئد ده درصد جوان ها به زندگی مجردی در سن هجده سالگی علاقه دارند. در آلمان، این رقم به دوازده درصد می رسد. اگرچه در كشورهای سنتی تمایل جوان ها كمتر است. آنها دوری از دیگران را توهینی به روابط اجتماعی می دانند و از آن گریزانند.
● دور از اجتماع خشمگین
در دید اول افراد تنها، تلخ و سختگیر به نظر می رسند. آنها افرادی دور از جامعه محسوب می شوند كه مدام به غم های زندگی فكر می كنند. اما برخلاف این تصور، آنها منظم تر از بقیه هستند و حتی در جمع های دوستانه، سرحال به نظر می رسند. برای بیشتر كارها برنامه ریزی دارند و خوب می دانند كه چه اندازه می توانند به دیگران نزدیك شوند. اگرچه تحمل این لحظات گاهی سخت می شود. وقتی تعادل زندگی از بین برود، دیگر نمی توان فقط به خودت فكر كنی. به خصوص كه نیازهای اجتماعی امكان قطع ارتباط با جامعه را نمی دهد و همه چیز را به هم وابسته می كند. حد و مرز و تعادل در زندگی تنها راهی است كه می توان با تكیه بر آن، راحت زندگی كرد.
● احترام به حریم یكدیگر
هیچ كس دور از بقیه ماندن را دوست ندارد. به خصوص جوانی كه در آستانه اتفاقات بزرگی در زندگی اش است، هیچ گاه دلش نمی خواهد جدا از دیگران باشد اما او هم دوست دارد حریمش حفظ شود و همه به سكوت و تنهایی اش احترام بگذارند. به این ترتیب او راحت تر با دیگران ارتباط برقرار می كند می گویید نه؟ امتحان كنید!
بهزاد نویدپور
منبع : روزنامه ایران