جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


محسن وزیری مقدم برای آنها که نمی دانند


محسن وزیری مقدم برای آنها که نمی دانند
● درباره محسن وزیری مقدم
تابلوهایش را زده زیر بغل و دوباره برگشته به سرزمین مادری اش. همچنان كه عاشیق، ساز دیوانه اش را. انگار از ماجرای گم و گور شدن تابلوهایش در یكی از فرهنگسراها عبرت نگرفته یا حداقل سعی نكرده لحن گفت وگویش را با مسئولان موزه هنرهای معاصر عوض كند. هنوز مثل من و ما، سخن گفتن در لفافه و رك نبودن را فرانگرفته.
نمی داند كه برای جا باز كردن بین این همه رنگ و لعاب های باسمه ای، مثل من و ما خودش را دست پایین بگیرد. نه خواهش كردن و التماس كردن بلد است و نه اینكه حقارت های تاریخی هنرمندان را به رسمیت می شناسد و ناگزیر دیر یا زود و دست از پا درازتر به خانه دومش، در ایتالیا، باز خواهد گشت، بی آنكه مسئولان موزه تلاش كنند كه آثارش را به رسم امانت نگه دارند و یا حتی چند تا از آنها را به جبران تلاش های همیشگی اش و آن همه حقی كه به گردن هنر این سرزمین دارد، برای موزه خریداری كنند كه البته اگر هنرمندی غیرایرانی بود و مثلاً امضای جكسون پولاك زیر تابلوهایش بود، قضیه طور دیگری می شد. البته موزه برای خودش چندان هم دست خالی برگزار نمی شود. برپایی نمایشگاهی از آثار و چاپ مجموعه آنها به صورت یك كاتالوگ، پیش از آنكه برای او امتیازی باشد، كارنامه ای افتخاری است برای موزه و بهره های دیگری كه بدون شك برای درودیوارها و حوض روغن كاری شده موزه به جا خواهد ماند. اگر كه نه، بازگشت وزیری مقدم به عنوان «مرد سال هنر اروپا» می توانست دستاویز صادقانه ای برای موزه هنرهای معاصر در برپایی مراسم بزرگداشتی از این هنرمند وطنی باشد.
سرزمین غریبی است. سرشار از نوازش بی خبران و از یاد بردن صاحبان هنر و اندیشه. پرده های زمان را كه پس می زنم، از آدم های دهه ۲۰ و ۳۰ و پس از آن، تقریباً فقط او را می بینم و محمود جوادی پور را، كه چند روز پیش صدای لرزانش را در بازگشت از بیمارستان و از پشت خط های تلفن شنیده ام. دوستان بزرگ و تاریخی من و ما كه به امید لبخندی گرم، به افق های دور گذشته چشم دوخته اند و اگر زمانه یاری كند و دستی به سوی تو دراز شود، می تواند با منت گذاری، آثارت را بر درودیوار موزه اش بیاویزد. آن هم ردپای كسانی را كه غرور خودشان و هنرشان جهانی را به تحسین و تقدیر واداشته است. آن هم رنگ و بوی ماندگاری كسی را كه هنر اروپا به عنوان مرد سال خودش انتخابش كرده است.
وقتی ماجرای بیماری جوادی پور را به او می گویم، لبخندی تلخ بر گونه هایش نقش می بندد. چند روز بعد می شنوم كه به گالری صبا رفته و با آنها از میوه های درخت پربركتی سخن گفته كه حالا نیاز به مراقبت دارد و آنها هم متاثر از گفته هایش به دیدار جوادی پور می روند و با پرداختن بخشی از هزینه های بیمارستان، اندكی از دردهایش را آرام می كنند.
نمی دانم برای چه همیشه در جست وجوی افتخارات گذشته لای كتاب ها و قفسه های كهنه به كنكاش برمی خیزیم و انسان عصر حاضر را كه دست هایش سرشار از هنر و شادی است و در كنار ما راه می رود، به سادگی از خاطر می بریم: نكند محسن وزیری دیگر برایمان مقدم نیست و دغدغه های خرید تابلوهای خارجی و عوض شدن وزیرها و مسئولان آینده همچنان ما را در قفس محافظه كاری ها محصور كرده است؟ حداقل می توانستیم در جست وجوی انباری كوچك در بحبوحه رشد برج ها و قارچ های آسمان خراش جایی برای نگهداری تابلوهایش پیدا كنیم. كاری كه موزه هنرهای غیرمعاصر نكرده است. چقدر اسباب كشی، چقدر خانه تكانی و چقدر دلتنگ شدن از كرد و گفت هنرمند واژه هایی كه در و دیوار موزه هایمان را از آن خودشان می دانند.
پرویز كلانتری برایش دفاعیه ای می نویسد، چیزی شبیه همان كه آلبرتو موراویا نویسنده نامدار ایتالیایی درباره اش نوشت و یا پی یر رستانی منتقد فرانسوی كه گرد و خاك خاطره هایش را با نفس های وزیری مقدم پاك كرده بود. او گفته بود: «محسن وزیری (مقدم) حساس است. حساسیتی برآمده از دل، از اعماق عاطفه، رنج وجودی او به سختی در برخی لحظات كوتاه آرام می گیرد آن هم به یمن عشق به سرزمین زادگاه، عشق به سادگی انسان در برخورد با حقیقت طبیعت. مانند لحظاتی كه در آن چهارشنبه سوری با هم سپری كردیم.» (تهران- ۱۹۷۷)
آیا همین برای من ایرانی كافی نیست تا وزیری مقدم را یادگاری زنده و غرورآمیز تلقی كنم و برای دمی گفت وگو و هم نفس شدن با او از شوق و دلهره لبریز باشم؛ كافی نیست كه به خاطر بیاورم او نشانه های مدرن هنر امروز را با ریشه های نقاشی كهن پیوند داده و بومی باقی مانده است؟ كافی نیست بدانیم كه او بازمانده دوستی دیرین با حسین كاظمی ها و میرفندرسكی ها است. كافی نیست كه به خاطر بیاوریم او استاد هنرمندانی چون قباد شیوا، آراپیك باغداساریان، فرشید مثقالی، محمدعلی بنی اسدی، مرتضی ممیز و دیگران بوده است؟ كافی نیست كه كتاب «شیوه طراحی» او سال ها مرجع دانشجویان مشتاقی است كه قفسه های كتاب را به امید كتابی ایرانی درباره هنر زیرورو می كنند؟ هیچ آئینی بدین گونه، پدرانش را در دخمه های فراموشی از پله ها به شراب نمی برد.
سایه های غرورآمیز تاریخ هنر معاصر ایران دست در دست وزیری مقدم در كوچه های رم و تهران زیر درختان رنگ، خیال و نقش مایه های دلنشین قدم می زند و ما با ذره بین حقارت و تنگ چشمی به دنبال نقاشان سفارش شده از این گالری به آن موزه خارجی و داخلی سرك می كشیم، چرا كه دیری است دوست داشتن خودی هایمان را كه دستانشان سرشار از فروتنی و تبرك است از خاطر برده ایم و تاریخ لحظات بی بازگشت دوری از هنر اندیشه را به سنگینی تمام مرور می كند. انگار آن همه جایزه های خوش نقش، برپایی نمایشگاه های درخشان در ایران، ایتالیا، آلمان، آمریكا و فرانسه اش را ندیده ایم و هم جوری تابلو هایش را با آثار هانس آرپ، پی یر سولاژ و ادواردو چیلیدا نشنیده ایم؛ و انگار این كه هنر او هر دو بعد عناصر كهن الگویی و مدرن را با خودش به این سو و آن سو حمل كرده و واقعیت و انتزاع و مدرنیسم پا به پای هم در تابلوهای او به آرامشی غریب دست یافته اند، برایمان تازگی ندارد!
وزیر ی مقدم بار دیگر با غبار فراموشی، از كنارمان سفر خواهد كرد و ما... هم چنان طی می كنیم/ شب را/ و روز را/ هنوز را.
جمال الدین اكرمی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید