شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

دموکراسی به فلسفه نیاز ندارد


دموکراسی به فلسفه نیاز ندارد
ریچارد رورتی، فیلسوف پراگماتیست آمریكایی در ۱۹۹۱ مقاله ای را منتشر ساخت تحت عنوان «اولویت دموكراسی بر فلسفه» كه حاوی ایده ها و نكات بسیار مهم و بحث برانگیزی بود. توجه به «عنوان» عجیب این نوشته، می تواند دریچه ای به فهم هرچه بهتر محتوای آن بگشاید. با طرح یك سؤال به این موضوع می پردازیم. اساساً چگونه اولویتی را می توان برای دموكراسی، به مثابه یك الگوی اقتدار سیاسی و یك نهاد اجتماعی مدرن، نسبت به فلسفه به منزله یكی از شاخه های علوم انسانی تصور كرد؟ میان دو امری این چنین غیرهم سنخ بحث از اولویت یكی بر دیگری، قدری غیرمعمول نمی نماید؟
برای توضیح این قیاس به ظاهر غریب، باید گفت رورتی واژه های «دموكراسی» و «فلسفه» را در این «عنوان» به منزله دو نماد در نظر دارد؛ به این شرح كه «دموكراسی» در واقع بیان فشرده ای است از مجموعه اصول و قواعد شهودی حاكم بر سنت و تجربه لیبرالی غرب كه بن مایه های آن را آموزه هایی همچون برابری، تساهل و تسامح مذهبی، آزادی های سیاسی، طرد برده داری و نیز حقوق بشر تشكیل می دهند. این آموزه ها گرچه در سنت فلسفه غربی، هریك سابقه و جایگاه خاص خود را دارند، اما اكنون جملگی خصیصه سیاسی دارند. فلسفه اما در سوی دیگر این میدان، نماد تلاشی خستگی ناپذیر برای جست وجوی حقیقت است. بنابراین هرگاه در فلسفه به بررسی موضوعی می پردازیم، عمدتاً منظورمان كشف حقیقت آن چیز است؛ به عنوان مثال، حقیقت انسان، زندگی، شناخت و یا حقیقت عدالت.
اما به فرض درستی این برداشت نمادین از «دموكراسی» و «فلسفه» باز پرسش آغازین ما بر جای خود باقی است كه «معنای اولویت اصول و قواعد شهودی حاصل از تجربه لیبرال دموكراسی غرب، بر فلسفه در مقام جست وجوی حقیقت چه می تواند باشد؟» برای ارائه تبیین مناسبی از این موضوع، ذكر چند نكته ضروری می نماید. نخست این كه اساساً مقاله مورد بحث، حاصل تلاش ریچارد رورتی برای دفاع از تلقی سیاسی (نه متافیزیكی) جان راولز نسبت به نظریه عدالت می باشد. رورتی در این نوشته نه چندان بلند، دست كم در پنجاه نوبت، نام راولز را می آورد و به دلایل مختلف از وی و فلسفه اش یاد می كند و این امر حكایت از غلبه اندیشه راولز بر سرتاسر مقاله رورتی دارد. راولز در ویرایش تازه ای از مقاله مشهور عدالت به منزله انصاف كه در سال ۱۹۸۵ به چاپ رسانید، به صراحت ابراز داشت كه «فلسفه در مقام جست وجوی حقیقت درباره نظم اخلاقی و متافیزیكی، قادر نیست بنیان عملی مشتركی برای اندیشه عدالت سیاسی در جامعه دموكراتیك مهیا دارد.» همین طرز تلقی از نسبت میان فلسفه و سیاست بود كه موجب شد جان راولز كتاب تأثیرگذار «لیبرالیسم سیاسی» را در سال ۱۹۹۳ (دو سال پس از انتشار مقاله رورتی) روانه بازار گرداند و در آن به شرح و بسط و دفاع از تلقی سیاسی از عدالت بپردازد. بنابراین، بدون درك مقالات متأخر راولز كه مقدمات شكل گیری «لیبرالیسم سیاسی» او هستند، فهم مقاله رورتی غیرممكن خواهد بود.
اولویت دموكراسی بر فلسفه از نظر رورتی، برخاسته از قابلیت هایی است كه لیبرال دموكراسی برای مهیا ساختن بنیان های عملی مشترك به منظور سامان بخشیدن به اندیشه سیاسی عدالت از آنها برخوردار است؛ قابلیت هایی كه به زعم راولز، فلسفه فاقد آنهاست، رورتی می گوید: «راولز در اندیشه سیاسی [و نه متافیزیكی] از عدالت، كمتر با صدق نظریه و بیشتر با فهم ما از خودمان، امیدها و خواسته هایمان، تاریخ مان و سنت های جای گرفته در زندگی عمومی مان و رسیدن به معقول ترین اندیشه سروكار دارد.» صدق و حقیقت، آن چیزی است كه فلسفه جویای آن است اما به باور رورتی، لیبرالیسم و دموكراسی نیازی به توجیه فلسفی ندارند و به دنبال روی از راولز بر این باور است كه پشتوانه آنها قراردادی اجتماعی است میان شهروندان دموكراسی لیبرال برای رعایت پاره ای اصول معقول و همه پذیر.
ارزش لیبرالیسم و دموكراسی برگرفته از حقیقی بودن آنها نیست (و سؤال از حقیقی بودن یا نبودن یك تجربه عملی همچون نهادها یا فرهنگ دموكراسی لیبرال، در فلسفه پراگماتیستی رورتی، اساساً امری نامربوط است). اعتبار این هر دو (لیبرالیسم و دموكراسی) برخاسته از تجربه عملی است و جنبه پراگماتیك دارد. این مدعای رورتی البته مبتنی است بر یك نگاه شناخت شناسانه كه می گوید: توجهی پذیری یك نظریه مثلاً در باب عدالت، یا یك تجربه همچون لیبرالیسم و یا یك نهاد سیاسی دموكراسی، لزوماً مساوی با حقیقی بودن آن نیست. رورتی عمیقاً متأثر از این اندیشه راولز است كه برای ارائه برداشتی سیاسی از عدالت در قبال جامعه ای دموكراتیك، به ناچار باید به اندیشه های شهودی كه در دل نهادهای سیاسی دموكراتیك جای دارند، اتكا نماییم؛ اندیشه هایی كه ضرورتاً از پشتوانه توجیهات عمیق فلسفی برخوردار نیستند اما در عین حال، توجیهات همه پسندی كه ریشه در تجربه تاریخی و فرهنگی شهروندان یك لیبرال دموكراسی دارند، از آنها حمایت می كنند.
گرایش های عمیقاً عمل گرایانه رورتی، این استراتژی راولز را كه همانا «ماندن در سطح از نظر فلسفی» به منظور دستیابی به توافق و برانگیختن اجماع همپوشان است، مورد تأیید قرار می دهد. رورتی در پاسخ به این سؤال كه آیا اصولاً دموكراسی لیبرالی نیازمند توجیه فلسفی هست یا نه، می گوید كه فیلسوف دموكراسی لیبرال ممكن است سیاست را در اولویت قرار دهد و بعد فلسفه ای را ساخته و پرداخته كند كه با آن سیاست همخوانی داشته باشد.
محمدتقی داستانی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید