شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا
فلسفه سیاسی اسلام
[حضرت] محمد (ص) به عنوان رهبر امت نوپای اسلامی (۱) ، علایق مذهبی را با مقتضیات سیاست (حكومت) تركیب كرد. (۲) در پیمان نامه معروف به منشور مدینه، امت مؤمنان وحدت خود را در برابر دشمنان مشترك اعلام كرده، [حضرت] محمد (ص) را به عنوان پیامبر و داور در میان قبایل رقیب پذیرفتند. (۳) رهبری او از طریق وحی الهی مشروعیتیافته بود.
چنین به نظر رسید كه این مشروعیت رهبر باید به جانشینان پیامبر، یعنی خلفا [نیز] از طریق انتخاب امت، یا به دلیل شایستگیهای آنها و یا به خاطر انتساب به بیت پیامبر، منتقل گردد. البته در باره مشروعیتخلفا اجماعی در بین نبود. چالشهای اولیهای كه بلافاصله بعد از رحلت پیامبر (۴) آغاز گردید، در میان مسلمانان آگاهی امت و رهبری، و آگاهی به ساختارهای سلسله مراتبی جامعه و به وابستگی و علقه و مسئولیت نسبتبه آزادی فردی انسان را، به عنوان عضو امت نوپای اسلامی ایجاد كرد. ویژگی ثابت و سنتی باور اسلامی، یعنی ایمان به خداوند متعال، اعضای امت اسلامی را بر آن داشت تا بارها در باره نقش فرد به عنوان رهبر دولت مذهبی تامل نمایند و وظیفه و ویژگیهای او را كه با نصب الهی خلیفه شده است، تعریف كنند. از این رو، در میان بنی امیه تمایل به جبر، قدرت مطلق الهی، قدر، آزادی انسان، به عنوان نوعی تضاد و دو گانگی كه از یك نگرش انتقادی پویا نسبتبه حاكمان نشات میگیرد، دیده میشود: فرد آزاد است تا در برابر حاكمان گهنكار یعنی حاكمانی كه از كتاب الهی، قرآن، یا سنت پیامبر پیروی نمیكنند، شورش نماید. (۵) همزمان، این مطلب آشكار گشت كه رهبری سیاسی مبتنی بر وحی الهی است ; مبتنی بر قرآن و اصل هدایت اخلاقی جامعه به آنچه خوب و درست است. (۶)
این زمینه ایدئولوژیك اسلام نخستین، نقطه آغاز فلسفه سیاسی بود كه از قرن سوم ه./ نهم م. به بعد تحت نفوذ هلنیسم و مجموعه باورها و آراء سیاسی تركیب یافته و در قرن دوم / هشتم در الهیات اسلامی نگارش یافته و در اندرزنامههای قدیم پادشاهان در قرن دوم / هشتم و در كلام اسلامی بازتاب یافته بود، توسعه یافت.ابن مقفع ایرانی (متوفای ۱۴۰ه./۷۵۷ م.) یكی از نویسندگان مشهور قدیمی نثر ادبی عربی در كتابهای خود، «الادب الكبیر الدرهٔ الیتیمهٔ» و «رسالهٔ فی الصحابهٔ» و «ترجمه و شرح كلیله و دمنه» كه در اصل مجموعهای از افسانههای هندی است، نصیحت و پندهای عملیای به پادشاه ارائه میكند. (۷) این آثار، تصویری از یك جامعه را با اقلیتی از مردم دارای نیروی داوری عالی، دوستی ثابت و ، ارائه میكند ; آنها یك اخلاق نسبتا عقلانی معطوف به [savoir viver] را نشان میدهند ; آنها تحتسلطه مقامات سیاسی بر شریعت اسلامی، نگرشی انتقادی - عقلانی و احتمالا نگرش الهام شده منیكائین در برابر مذهب را، البته بدون انكار كلی ارزش مذهب، نشان میدهند: مذهب به مردم آنچه را كه استحقاق دارند عطا میكند و آنها را به وظایفشان هدایت میكند. (۹) به نظر میرسد كه پادشاه و حاكم، یك رهبر مذهبی و دنیوی است ; او باید عادل و با جبروت باشد، در عین حال مردم نیز باید نسبتبه او بدگمان باشند. به نظر میرسد این نگرش شكاكانه در برابر مقامات سیاسی مذهبی، ارزش دوستی و صداقت را به عنوان عامل به وجود آورنده جامعه و ارتقا دهنده خصلت انسانی احیا كرده است (۱۰)
ابن مقفع وامدار مطالب هندی بود ; البته وی عمدتا همانند نویسندگان بعدی اندرزنامههای پادشاهان (۱۱) یا نویسندگان اندیشه سیاسی (۱۲) از سنتهای اخلاقی ایرانی- ساسانی متابعت كرد. این سنتها با گفتارهای حكیمانه حكمای قدیم، تركیب یافته بودند: گفتارهای حكمای گذشته یونانی، اسلامی و ما قبل اسلام (۱۳) ، متون حكمتساسانی را تاكید و تقویت میكردند. اسكندر كبیر، شاگرد ارسطو، نمونه بارز یك پادشاه بود (۱۴) و در مجموعه نصایحی كه به ارسطو نسبت داده میشود، به عنوان مخاطب ظاهر میشود. (۱۵) این نامهها مبتنی بر دست نوشتههای بیزانسی پیرامون جنگ و اداره امور بوده ; شامل مطالبی از آثار كلاسیك و متاخر هلنیستی - هرمسی میباشند ; آنها به پیشنهاد سالم ابوالعلاء، منشی هشام، خلیفه اموی (كه در سالهای۱۰۶ -۱۲۶ / ۷۲۴ -۷۴۳ حكومت كرد) از زبان یونانی ترجمه شده و در چارچوبهای عربی همانند رساله منحول ارسطو[ «سر الاسرار،» (۱۶) اندرزنامهای از پادشاهان قرن چهارم / دهم،] به كار رفتند، كه در ترجمه لاتین آن نقش زیادی در قرون میانه ایفا كردند. (۱۷)
متون اخلاقی اسلام با عنوان «ادب» طبقهبندی شده و هدفش آموزش اخلاقی انسان، حاكم و حكومتشوندگان است ; مقامات و مراجع گذشته، اسلامی و غیر اسلامی، توصیه و پند عملی را در شرایط سیاسی معاصر توصیه نمودهاند. مخصوصا آثار حكیمانه یونانی با آثار عربی همانند «نوادرالفلاسفه» اثر مترجم مشهور حنین بن اسحاق (متوفای ۲۶۰ /۸۷۳) كه به طور گسترده در زمانهای بعدی به كار رفت، عجین گشت. (۱۸) میراث یونانی، راهنمایی برای اخلاق فلسفی معروف گشت كه مبتنی بود بر گفتارهای حكیمانه و نیز بر ترجمههای آثار یونانی همچون كتاب بسیار مهم ارسطویی (۱۹) etvitiis De virtutibus ، كتاب (۲۰) De cohibenda ira نوشته پلوتارك و رساله گالن در باره اخلاق كه تنها یك خلاصه عربی از آن باقی مانده است. (۲۰) نامه تمیستیوس به جولیان درباب سیاست (۲۲) ، كتاب ژردخذرذردخت (۲۳) نوشته بریسون نو فیثاغورثی و رساله «خلاصی از غم» كه احتمالا تمیستیوس یا پلوتارك آن را نوشته است. (۲۴) مطالب این كتابها در اخلاق فلسفی اسلام عجین گشته و اساس فلسفه سیاسی اسلام را شكل داده است: این مطالب ایده سیاسی عدالت (۲۵) و ساختار سلسله مراتبی جامعه را كه در آن موقعیت مردم با رفتار (فضایل و كنترل نفس) و كردارشان تعیین شده و در آن، دوستی و رفاقت عنصر كلیدی شكلگیری آن است، ماهرانه تبیین نموده است ; دوستی و عشق و علاقه موضوعات محوری در نظریه مسكویه بوده (بنگرید به مباحثبعدی) و مباحث ابن مقفع را، ادامه میدهند (بنگرید به آنچه گذشت).
این گفتارهای اخلاقی، اساس فلسفه سیاسی اسلام را شكل داد كه در قرن سوم / نهم شروع به نضج كرد، ریشه و بنیان فلسفه سیاسی اسلام ارتباط تنگاتنگی با ترجمه نوشتارهای سیاسی افلاطون دارد. (خلاصههایی از كتابهای جمهور، قانون و سیاست (۲۶) ) و نیز با اخلاق نیكو ماخوسی ارسطو، با ترجمههای اسحاق بن حنین و خلاصه یونانی گم شده Summa Alexandrinorum ، كه احتمالا اثر نیكولاس دمسنیوس میباشد. علاوه بر این، عربها شرح اخلاق نیكو ماخوسی توسط پروفیری را میشناختند. (۲۷)
و در نهایت، علاوه بر توسعه و پیشرفت اولیه خلافت و سنتهای اخلاقی اسلامی و غیر اسلامی، میاحث كلامی در باره امامت عادل، از قرن دوم / هشتم توسط شیعیان و معتزله و از قرن چهارم / نهم توسط اشاعره (به عنوان مثال بنگرید به الباقلانی (۲۸) )، نقش رهبر، امام و كاركرد وی در جامعه را مجددا تبیین نمودند ; او مورد اعتماد امت است و باید قانون و امور مذهبی و اخلاقی را بشناسد و در داوری خویش مستقل باشد; تنها بهترین و برجستهترین شخص میتواند امام بر حق باشد. شیعه دوازده امامی، نظریه امامتخود را بر ضرورت رهبر معصوم در جامعه بنا نهاده است ; امامی كه مبلغ الهی مذهب بوده و از این رو شبیه پیامبر است، البته در غیر این جهت كه پیامبر حامل كتاب مقدس است. (۲۹) این مفهوم رهبری هدایتیافته الهی عمیقا فیلسوفان سیاسی اسلام را از قرن چهارم / دهم تحت تاثیر قرار داده است.
پیشگامان آنها در قرن سوم / نهم مباحثخود را به اخلاق فرد در جامعه اختصاص داده و سنت گفتارهای حكیمانه اسلامی و غیر اسلامی را ادامه دادند: هر چند كه اولین فیلسوف بزرگ عرب، كندی (۳۰) (۲۵۲ - ۱۸۵ /۸۶۶ - ۸۰۱) و به نحو آشكارتری معاصر جوانتر او قسطی بن لوقا (۳۱) (۳۰۰ - ۲۰۵ / ۹۱۲ - ۸۲۰) فلسفه عملی سه گانه ارسطو در اخلاق، اقتصاد و سیاست را میشناختند و در این زمینهها به آثار ارسطو استناد میكردند، این آثار ظاهرا در دسترس آنها نبوده است. اخلاق نیكوماخوسی بعدا ترجمه شد (۳۲) و به نظر میرسد از رساله ارسطو در باب سیاست، تنها بخشی از آن در قالب شرح یا تلخیصی از آن در دوران رم یا هلنیسم، در دسترس عربها بوده است. (۳۳)
با وجود این «فهرست» ابن ندیم، چند كتاب از كتابهای سیاسی كندی (۳۴) را ذكر میكند كه در میان آنها رسالهای در باره سیاست و رسالهای دیگر در باره سیاسهٔ الامهٔ، هر دو گم شدهاند. بقیه رسالههای فهرستشده، عمدتا از موضوعات اخلاقی كه شامل فضایل افراد میشود، بحث میكنند. این علاقه كندی در باب اخلاق را به عنوان ویژگی اصلی سیاست، از آثار به جای مانده وی میتوان اثبات كرد. كندی در «رسالهٔ فی حدود الاشیاء و رسومها» (۳۵) دانش انسانشناسی افلاطونی - ارسطویی (۳۶) ، تقسیم دوگانه نفس - بدن و تقسیم افلاطونی نفس به اجزاء سه گانه معقول، امیالی و آتشی مزاج را آشكار كرد; این اجزاء چهار فضیلت اساسی افلاطونی را به وجود میآورند (۳۷) : حكمت، عفت و شرافت. اگر اعتدال در آنها به هم بخورد، متضاد آنها - همچون فسق و فجور - پدید میآید. «فضیلتحقیقی» بخشی از «اخلاق در نفس» و نیز بخشی از «عدل» به عنوان سرپرست «افعال النفس» است. (۳۸) این مفهوم افلاطونی - ارسطویی از اخلاق همچنین در گفتارهایی كه به كندی نسبت داده شده، آمده است. (۳۹) «رسالهٔ فی الفاظ سقراط» (۴۰) و «رسالهٔ فی السیبیادیز و سقراط» (۴۱) نوشته كندی، سقراط را به عنوان الگوی ارزشهای معنوی و اعتدال، كه بر داراییهای دنیوی برتری دارند، توصیف میكند. (۴۲) علاقه كندی به شخص سقراط، همفكری او را با این مفهوم از اخلاق آشكار میگرداند: به شیوهای مشابه، «رسالهٔ فی الحیله لدفع الاحزان» كندی، كه در واقع یك رساله گم شده هلنیستی را بازسازی میكند (۴۳) ، نادیده گرفتن اشیاء دنیوی و توجه به دنیای معنوی را با «پیروی از خداوند» (۴۴) توصیه میكند. این امر از طریق فضایل انسانی و رفتار و اعمال نیك ما حاصل شده است. اگر ما اشیاء دنیوی را نادیده بگیریم، در آخرت «شقی» نخواهیم بود، «نزدیك به خالق خود» بوده، «او را خواهیم شناخت». (۴۵)فلسفه سیاسی كندی خصایص افلاطونی - ارسطویی را با گرایشهای نوافلاطونی تركیب میكند و به نظر میرسد كه منحصر استبه یك اخلاق فردگرایانه نفس الهی و به رفتار انسانها به عنوان رقیبان راه سعادت (۴۶) اخروی با نادیده گرفتن دنیا و افزایش معرفتبه اشیاء معنوی و خالق خویش. این مطلب منحصرا معنوی نیست ; [بلكه] در حكمتخود، عمل و رفتار درست انسان در ارتباط با همنوعان خود را به عنوان وسیلهای برای یك هدف معنوی برتر نیز ، در بردارد.
ابن ندیم در فهرستخود بعد از كندی و قبل از فارابی (متوفای۳۳۹ / ۹۵۰)، فیلسوف سیاسی برجسته، نام نویسندگان زیر را كه كتابهایی را در باره سیاست نوشتهاند، ذكر كرده است: احمدبن ابی طاهر طیفور، مورخ (متولد ۲۰۵ /۸۱۹) قسطی بن لوقا، مترجم مسیحیای كه قبلا ذكر شد (متولد ۲۰۵ / ۸۲۰) سرخسی، شاگرد كندی (متولد۲۲۰ / ۸۳۵) معاصر وی، عبیدالله بن عبدالله بن طاهر (متولد۲۲۳ / ۸۳۸) و ابوزید بلخی (۴۷) (۳۲۳ -۲۳۶ / ۹۳۴ - ۸۵۰). تا آنجا كه آثار به جا مانده اجازه این داوری را میدهد، آنها ایده افلاطونی - ارسطویی كندی را در باب سیاستبه عنوان اخلاق، ادامه و توسعه ندادند و به نظر میرسد كه عمدتا از میراث ایرانی مذكور و منعكس شده در «اندرزنامه پادشاهان» پیروی كردند: مردم شریف را با ترغیب و مردم فرومایه را با تهدید میتوان به اشیاء لذتبخش هدایت كرد. (۴۸) ابوزید بلخی (۴۹) مفهوم مصلحت مردم را كه دغدغه حاكم است (۵۰) ، به این روش رهبری اضافه میكند. و در نهایت، طبقهبندی بلخی در مورد سیاست، به عنوان یكی از مهمترین «مهارتها» كه امارت یك كشور و حمایت مردمش را در بردارد، به طور مستقیم یا غیر مستقیم از اخلاق نیكوماخوسی ارسطو الهام گرفته است. (۵۱) همانند ارسطو، هدف سیاست، فرد واحد نیست، بلكه همه مردم و كشور آنهاست. در اینجا مصلحت جامعه بر علایق و منافع افراد برتری دارد. به خلاف رهیافت كندی در رفتار اخلاقی افراد، فضیلت انسانیتبه عنوان وسیله سعادت، در بخش در دسترس رساله بلخی مورد غفلت قرار گرفته است. اثر به جا مانده، برخلاف ابوالحسن عامری (۵۲) ، شاگرد بلخی، اهمیت مذهب و بویژه مذهب اسلام را كه برطبق نظر عامری بر دیگر مذاهب برتری دارد و موجب هدایت اخلاقی فرد در دولت كامل شده و به رشد و ترقی فرد منجر میشود، بیان نمیكند.
نگرش واقع گرایانه بلخی در كتاب الخراج نوشته قدامهٔ بن جعفر (متولد۲۶۰ /۸۷۳) فصل هشتم (در باب سیاست) (۵۳) آمده است ; همانند بلخی، او نیز سنت اسلامی و ایرانی و یونانی را تركیب میكند (۵۴) . البته تعریف وی از سیاست متفاوت است و بر ضرورت داشتن رهبر به خاطر تفاوت انسانها (۵۵) ، نقش و خصایص اخلاقی حاكمان (۵۶) و پیروان آنها (۵۷) ، و نیز بر ضرورت گرد هم آمدن مردم در جامعه به دلیل نیاز آنها به یكدیگر، تاكید میورزد. (۵۸) تامل در دانش سیاست و اسباب و علل آن، برای رهبر ضرورت دارد (۵۹) .
برخورد قدامهٔ بن جعفر با سیاست، مرحله بالاتری از بحث را پیش فرض میگیرد. دولت، حاكم و حكومتشوندگان، تعریف و ارزیابی جدیدی را میطلبد كه توسعه و پیشرفتهای جدید در تاریخ عقلانیت اسلام آن تعاریف و ارزیابی جدید را برمیتابد. سیاستبخشی از اخلاق گردید، توسعهای كه تحت نفوذ ارسطو، از قبل در كندی آغاز شد و بتدریجبه یك دستگاه منحصر به فرد فلسفه سیاسی توسط فارابی معاصر قدامه (۳۳۹ -۲۵۹ / ۹۵۰ -۸۶۳) ختم گردید. این فیلسوف، تحت نفوذ و تاثیر ارسطو، سنت مشائی و گرایشهای افلاطونی و نوافلاطونی، دستگاه فلسفیای را توسعه داد كه همزمان واكنشی به بحثهای رایج در باره نقش امام است ; به عنوان مثال، آیا معرفت و شناخت امام باید مبتنی بر وحی الهی باشد و آیا نبوت، اقتدار و مرجعیتسیاسی را برمیتابد؟ این مسائل و معضلات در سلسله مباحثات ابوحاتم رازی اسماعیلی با فیزیكدان و فیلسوف معروف، ابوبكر رازی - كه در ری در سالهای ۳۲۰ - ۳۱۸ /۳ - ۹۳۲ - ۹۳۰ و شاید حتی قبل از سال۳۱۳ / ۹۲۵ در حضور حاكم مرداویجی صورت گرفت - بروز كرد. این مباحثات كه در كتاب ابوحاتم رازی به نام «اعلام النبوهٔ» (۶۰) منعكس شده است، نشان میدهد كه ابوبكر رازی وجود نبوت و ارزش آن را انكار میكرد; انسان خود میتواند معرفت را كسب نماید و نیاز به مرجعی همچون پیامبر ندارد و میتواند [آن را] از نیاكان، دانشمندان و فیلسوفان پیشین بیاموزد ; حتی از اشتباهات آنها. (۶۱) سقراط یك نمونه است كه در كتاب السیرهٔ الفلسفیه (۶۲) نوشته ابوبكر رازی «امام ما» نامیده شده است: حتی اگر سقراط انسان كاملی كه خود به كرات توصیف كرده است، نباشد، الگو و اسوهای فلسفی برای حركت انسان از افراطگرایی به اعتدال (از طریق ریاضت)، و به اخلاق (از طریق كسب معرفت و برقراری عدالت در جامعه) میباشد; این سیر نفس انسان را از تاریكی این جهانی رها میسازد و او را در جهانی كه در پیش دارد، رستگار میسازد ; «السیرهٔ الفلسفیه» یك بار در شیوه نوافلاطونی به عنوان «التشبه بالله - عز و جل - بقدر ما فی طاقهٔ الانسان» (۶۳) توصیف شده است.
ابوبكر رازی این جنبههای متضمن رستگاری را در دیگر آثار در دسترسش، و نه در آثار وی، افلاطون (بویژه تیمائوس) و گالن (۶۵) را شرح میكند، در یك فلسفه «لذتگرا» فضایل اخلاقی نفس برای جلوگیری از هوی و هوس به وسیله عقل، به عنوان تنها راهنمای رفتار انسانی، مدلل شدهاند. لذت، الغای درد و رنج و اضطرابی است كه هوی و هوس ایجاد كرده است ; همین طور لذت برگشتی استبه حالت اصلی راحتی و آسودگی با اعتدال و تقلیل آرزو و هوی و هوس. (۶۶) این اخلاق نفس میتواند با ریاست هماهنگ شده و به آن یاری رساند و آن را تقویت كند ; اعمالی كه بر آن مبتنی هستند، به نشانههای خوشبختی و موفقیتهای سیاسی تعلق دارند، همان گونه كه ابوبكر رازی رساله سیاسی مختصری را به این نام، نامیده است. (۶۷) مطابق این رساله، كه تنها منبع ما در ارجاع به نظرات وی در فلسفه سیاسی است، نشانههای دیگر عبارتند از: معرفتشهودی (۶۸) ، عشق و علاقه به ریاست، عدل، صدق، حس و اذكار روح ; هركس كه موفق بوده و از طریق قدرت الهی تایید شده، انسانی فاضل و رهبر میگردد كه مردم به چنین انسانی نیاز دارند و باید میان آنها و رهبرشان هماهنگی باشد. نظریه ابوبكر رازی در باره «قدرت الهی» كه انسان را رهبر میسازد، جالب است: او متكی به قدرت الهی است و همزمان به بصیرت و قوه ادراك شهودی عقل خویش نیز نیاز دارد.
ستایش عالی ابوبكر رازی از عقل به عنوان یك اصل در فلسفه اخلاقی و احترام بسیار زیاد توام با نقادی فیلسوفان باستان، بویژه سقراط به عنوان امام، شدیدا از سوی ابوحاتم رازی، مخالف اسماعیلی وی، در كتاب اعلام النبوهٔ رد شده است. نویسنده در این كتاب از این سنت معتزلی (۶۹) ، زیدی (۷۰) و اسماعیلی (۷۱) تبعیت میكند كه بر اساس آن مردم كامل نیستند و در نتیجه، به رهبری كه معرفت كامل او مبتنی بر وحی نبوی (۷۲) است، نیاز دارند. مردم عقاید متفاوتی دارند و خداوند آنها را به تامل و نظركردن و پیروی نمودن از آنچه خوب، مناسب، واقعی و ضروری است، فرمان داده است (۷۳) (قرآن۸۷ /۹۳ /۳). بر خلاف خوارج، كه بر طبق نظریه تساوی انگاری عرب باستان، ازتساوی و برابری انسانها دفاع كردهاند و برای رهبر امت هیچ ویژگی كاریزمایی قائل نشدهاند و یا او را در میان برابران، اول ندانستهاند (۷۴) هیچ نوع تساویای میان انسانها نیست. ابوحاتم رازی، همراه با حنبلیها (۷۵) ، در اینجا به صراحتخوارج و افراطگرایی آنها را در دین مورد انتقاد قرار میدهد، كه بر طبق نظر او این امر با اجتهاد مستقل قابل مقایسه نیست (۷۶) . او این گونه نتیجه میگیرد:
در میان انسانها، اصناف و ردههای متفاوتی با توجه به ذكاوت، بصیرت، قدرت تمییز و درك آنها یافت میشود. زیرا انسانها طبیعتا مساوی با یكدیگر خلق نشدهاند ; بر خلاف حیوانات كه به عنوان مثال در درك نیازمندیهای خود، تفاوتی با یكدیگر ندارند. از آنجا كه هر ردهای از حیوانات با توجه به آگاهیشان به ضرورت جستجو برای غذا و تولید نسل، طبیعتا یكسان هستند، در مقایسه با اختلافی كه در میان ردههای انسانی با توجه به ذكاوت و بصیرت آنها ذكر شده، هیچ تفاوتی در سبك حیوانات وجود ندارد. (۷۷)
انسانها به دو دسته تقسیم میشوند: عالم و متعلم، امام و ماموم (۷۸) . خداوند افراد ضعیفی را كه همانند اقویا تعهد و الزامی ندارند، میبخشد (۷۹) ; «ممكن استخداوند حكمت و رحمتخودش را بر انسانها ارزانی بدارد، آنها را از خلق خویش ممتاز گرداند، آنها را پیامبر نماید، آنها را كمك كند و نبوت را به آنها عطا نماید». (۸۰) به دلیل تفاوتهای عقلانی مردم، آنها به رهبر نیاز دارند ; رهبری كه از سوی خداوند انتخاب شده و با معرفت الهی مجهز شده ; پیامبر رهبر الهی برجسته و بینظیری است. مردم باید او را كه معلم شریعت الهی است اطاعت كنند (۸۱) ; در غیر این صورت باید آنها را به پذیرش شكلهای ظاهری رهنمودهای پیامبرانهاش مجبور ساخت. (۸۲) با وجود این، انسانها ظرفیت انتخاب كردن را نیز دارند. (۸۳) كسی كه از هدایت پیامبرانه اطاعت نكند جاهل، طالح (تبهكار)، منهتك (بیحرمت) و بیخرد است (۸۴) و دشمنی و عداوت و بیعدالتی را موجب میگردد. (۸۵) مردم جاهل و بیمعرفت، شیفته قدرت بوده و برای رسیدن به اشیاء دنیوی رقابت میكنند. (۸۶) «آنها دنیا را بر مذهب ترجیح دادهاند، هر چند كه به پاداش دادن و مجازات كردن كسانی كه به آنها وعده پاداش داده شده و یا به مجازات تهدید شدهاند، معترفند.» (۸۷) جنگها عمدتا به خاطر عقیده و باور بروز نمیكنند، بلكه به خاطر بیثباتی و حرص و طمع انسانها به اشیاء دنیوی، پدید میآیند.
مذهب و رهبر مذهبی الهی آنها را كنترل میكند; آنها مقهور مذهب و رهبر مذهبی الهیاند. (۸۸) انسانها نمیتوانند با [قوه] استنباط خود به معرفت و قدرت تمییز نایل آیند. (۸۹) رهبر الهی به آنها تشخیص حق از باطل و فهمیدن معنای واقعی شعایر مذهبی و صور ظاهری را از طریق «تاویل» تعلیم میدهد. (۹۰) از میان پیامبران [حضرت] محمد بالاترین رتبه را دارد و در عقل، بلند همتی، شكیبایی، رهبری و هدایت تمامی مردم، سرآمد دیگران است. (۹۱) پیامبر در شمایل خود، به عنوان الگویی از زندگی اخلاقی كامل ظاهر میشود (۹۲) ; او حامل معرفت پیامبری است، مجهز به فضایل اساسی افلاطونی حكمت، خویشتنداری، شجاعت و عدالت است كه با ابزار سعادت و خوشبختی (۹۳) ارسطویی تركیب یافته، نمایان میگردد. كسی كه از او تبعیت كند معنای قوانین مذهبی را میفهمد، از خطا و مشاجره میپرهیزد و در نتیجه رستگار میشود. (۹۴) ابوحاتم رازی همچنان بر برتری [حضرت] محمد (ص) باقی میماند، اما همزمان از جهانشمولی مذاهب در باور آنها به خدای واحد و حقانیت قوانینش دفاع میكند. مذهب و معرفت پیامبرانه نسبتبه همه مردم وملتها مشترك بوده وامتیاز و حق انحصاری یك ملت نمیباشد. (۹۵)
ایده نابرابری مردم در جامعه كه درنتیجه به یك رهبر و معلم معرفت جهانشمول نیاز دارند - معرفتی كه نتیجه خلاقیتخود او نبوده بلكه بر وحی الهی استوار است - در فاصلهای كوتاه پس از مباحثات ابوحاتم رازی با ابوبكر رازی، در فلسفه سیاسی فارابی «معلم ثانی» (متوفای۳۳۹ / ۹۵۰) مجددا نمایان گشت. فارابی این نظریات را در دستگاه ماهرانه فلسفه سیاسی (۹۶) خود، كه در اصل از تركیبی منحصر به فرد از عناصر افلاطونی - ارسطویی بر اساس نظریات اسماعیلیه در باره امامتحكایت دارد، پروراند. (۹۷)فارابی همانند ابوحاتم رازی، دو طبقه را در جامعه تمییز میدهد كه میتوان آنهادر دو گروه مردم «عالم» و «متعلم» قرار داد. وی حتی بیش از ابوحاتم رازی، علاوه بر خصایص اخلاقی از میان شرایط دوازدهگانه لازم (۹۸) ، بر ویژگیهای عقلانی «رئیس اول» و «امام» كه بر اساس آن، آنچه را كه به او گفته میشود بخوبی درك میكند و در نتیجه واقع آن امر برای وی قابل درك میشود، تاكید میكند. (۹۹) فارابی به دیدگاه اسماعیلیه در باره تفسیر شعایر مذهبی و در باره حكایتهایی كه بر معنای جهانشمول یكسانی از صور ظاهری متفاوت و قوانین (۱۰۰) دلالت میكند، نظریه ارسطویی درك و فهم در كتابهای ارغنون و خطابه ارسطو را اضافه میكند. (۱۰۱) از نظر وی، مذهب تعبیری از باورها و رفتارهایی است كه از سوی حاكمان در قالب قوانین بر جامعه تحمیل میگردد. (۱۰۲) این تبیین با نظریاتی كه از معرفتشناسی، روانشناسی و اخلاق Deanima (۱۰۳) ارسطو - اخذ شده، تركیب شده است. مذهب، بدل و تصویری از فلسفه است كه میتواند «عقاید مذهبی» را اثبات و توجیه نماید ; این مطلب دوراندیشی عملی ارسطو را كه در اخلاق نیكوماخوسی پرورانده شده است، منعكس میكند. مذهب بعدی از ابعاد فلسفه است كه فلسفه از آن به عنوان وسیله و ابزار خود بهره میبرد: فلسفه از طریق مذهب خودش را درك میكند، بصیرت اخلاقی و دوراندیشی به سان عملی میگردد كه به سعادت اخروی منجر میشود. (۱۰۴)
در اینجا فارابی نظریه معرفتشناختی و الهامی ارسطو را مفروض میگیرد كه بر اساس آن، قوانین جهانشمول فلسفه تنها با به كارگیری قوای تخیلی برای تفكر انسانی قابل تصور هستند ; این قوا آن قوانین را از روی اشیاء محسوس و جزئیات درك میكنند; بر اساس رابطه متقابل ارسطویی میان تفكر و ادراك، انسان تنها با به كارگیری تصاویری كه حكایت از اشیاء قابل فهم دارند، میتواند تفكر كند و فیلسوف باشد. در نهایت، این قوانین از طریق ماموران وحی الهام میشوند ; خداوند آنها را به پیامبر انتقال میدهد كه در نتیجه، او - در اصطلاح افلاطونی به دلیل تشابه او به خدا (۱۰۵) - حاكم «دولت كامل» میگردد. در این نظریه، فلسفه به عنوان فلسفه عملی در قالب مذهب، «عقاید» و «رفتارهایی» كه در قالب قوانین از سوی حاكم الهی و پیامبر، به جامعه تحمیل میگردد، ظاهر میشود. (۱۰۶) فارابی برخلاف ابوحاتم رازی كه [حضرت] محمد را به عنوان پیامبر عالی مرتبه تلقی میكرد، در باره بهترین پیامبر ساكت مانده و تنها با اصطلاحات عام «پیامبر» «امام» و «حاكم اول» سخن میگوید.ظاهرا این امر بدین علت است كه وی اكیدا بر مفهوم اسماعیلی جهانشمولی مذهب حق، ایمان به خدای واحد و به حقانیت قوانین او كه در میان تمامی ملتها مشترك است، پافشاری میكرد. (۱۰۷)
فارابی همچنین این عقیده اسماعیلیه در باره جامعه را كه [جامعه] درجات متفاوتی دارد، اتخاذ كرد. در نتیجه، ظاهرا این امر وی را بر آن داشت تا عقاید مشابهی (۱۰۸) را از كتابهای قوانین و جمهور افلاطون اصلاح و تعدیل نماید. (۱۰۹) در عین حال، او بر ایده ارسطویی انسان به عنوان حیوان سیاسی، كسی كه میخواهد فردی از یك جامعه، دولتشهر باشد و به همشهریان خود نیاز دارد، تاكید ورزید. (۱۱۰) همكاری مردمی كه از فیلسوف شاه الهی اطاعت میكنند، از طریق فضایل عمدتا عقلانی و از طریق اعمال نیك، با وفاداری به قانون و شریعت و به سعادت واقعی در دولت كامل فاضله (۱۱۱) ، منجر میشود. از این رو، مطالعه سیاست، راهنمای رفتار (۱۱۲) و اعمال نیك انسانی میگردد و به عنوان وسیلهای به سوی سعادت ابدی افراد، ضروری میشود; سیاست انسان را قادر میسازد تا میان نیك و بد تشخیص دهد. (۱۱۳) و همزمان، فلاسفه، همانند افلاطون و ارسطو،درستی و حقانیت قانون الهی «شریعت» را اثبات میكنند.
این اسلامی كردن فلسفه سیاسی یونان اعتبار جهانشمولی قوانین مذهبی را كه قبلا متذكر شدیم، در بردارد; از این رو، فارابی خودش را به توصیف افلاطون از دولت آرمانی و دولتهای غیر كامل محدود نمیكند (۱۱۴) ; او به الگوی شارع و فیلسوف شاه كامل كه معرفتخودش را بر وحی پیامبرانه از سوی خدا بنا مینهد و در نتیجه راهنمای رفتار با فضیلت و كامل انسان در جامعه و دولت كامل میگردد، بسیار علاقمند است. به عنوان معلم انسان، حاكم كامل از لحاظ فلسفی تنها متوجه نخبگان آگاه نیست. زیرا فلسفه واقعی فلسفه عملی در دولت است و همین طور مذهب، كه هدفش اجرای شریعت در رفتار با فضیلت افراد است. مذهب تنها جلوهای از عقیده واقعی او در فلسفه است. مذهب به عنوان زبان جایگزین در تلخیص فارابی از قوانین افلاطون آمده است. مذهب در دولت كامل سنگ بنای سیاست و ابزار افراد برای رسیدن به سعادت اخروی با همكاری همنوعان است. (۱۱۵) مرحله نهایی، رهایی نفس و روح از ماده و حیات ابدیاش است. (۱۱۶)
رسائل اخوان الصفا، دایرهٔالمعارفی كه قبل از سال۳۴۹ / ۶۰ -۹۵۹ توسط نویسندگان معروف و همفكران اسماعیلی آنها تصنیف شد، با این هدف فلسفه سیاسی فارابی مشاركت كرد. هدف تعلیمی آنها تصفیه نفس و ارتقای شخصیتبا معرفت «امور عقلیه» (۱۱۷) است. معرفت، نجات و رستگاری در آخرت را به همراه میآورد. علاوه بر این، رسائل شامل عبارات فرعی است كه عقاید نسبتا پیچیده فلسفه سیاسی مبتنی بر آراء فارابی را نشان میدهد. (۱۱۸) مردم به سه دسته تقسیم میشوند: «خواص» كه میتوانند «رموز و اسرار مذهب» را بشناسند ; «عوام» كه به جنبه ظاهری مذهب یعنی احكام مذهبی همچون نماز، روزه و ... راه مییابند ; و در آخر «متوسطون» كه میتوانند در عقاید دینی اندیشه كنند، قرآن را در مفهوم لغوی و باطنیاش تفسیر كنند و اجتهاد مستقل را به كار گیرند. نابرابری مردم، اخوان را بر آن داشت تا هفت طبقه را شناسایی نمایند: صنعتگران، تاجران، مهندسان ساختمان، حاكمان، خدمتگزاران، غیرمستخدمان و دانشمندان مذهب و دیگر علوم. مردم ثروتمند و ممتاز، مورد حمله قرار گرفتند; زیرا آنها هیچ مسئولیت اخلاقی نسبتبه همسایگان فقیری كه به كم قانع بودند و عمیقا به آخرت باور داشتند، احساس نمیكردند. اخوان از شرایط اجتماعی دوران خود و غیر اخلاقی بودن مردم انتقاد میكردند ; آنها عیوب چند حرفه را از جمله حاكم و خلیفه فاسقی كه از سوی پیامبر منصوب نشده است، ذكر كردهاند. (۱۱۹) نابرابری مردمی كه به یكدیگر كمك نمیرسانند، شكایتهای اخلاقی و اجتماعی را به وجود آورده است. (۱۲۰) این امر وجود یك مرجع حكمران و پیامبری را ضروری میگرداند كه قانون الهیای را كه از طریق وحی الهی دریافت كرده است، اجرا نماید. (۱۲۱) مطابق نظر فارابی (۱۲۲) ، وی باید دوازده ویژگی (۱۲۳) داشته باشد. هشت گروه از مردم، او و جانشینان وی از نسل پیامبر - یعنی امامان (۱۲۴) - را كمك كردهاند: راویان قرآن، راویان احادیث نبوی، متخصصان قانون الهی ،مفسران متن قرآن، سربازان، خلفا و رهبران امت، زاهدان و عابدان، مفسران باطن قرآن و متكلمان. (۱۲۵)
اخوان برخلاف نظریه شیعه در باره غیبت، بر این باورند كه مردم حتی زمانی كه وجود امام را انكار میكنند، یك امام دارند. (۱۲۶) امامان خلفایی هستند كه در خود كردار نبوت و پادشاهی را جمع كردند، همانند داوود، سلیمان، یوسف و محمد (كسی كه البته امام نیست) (۱۲۷) . اما اخوان بر این مطلب كه یك دولت پیامبرگونه همانند دولت [حضرت] محمد همچنان باید برقرار گردد، آگاه بودند ; آنها تحت نفوذ امامتشیعه و فلسفه سیاسی افلاطونی - ارسطویی فارابی، یك دولت آرمانی را با عنوان «مدینه فاضله روحانی» (۱۲۸) در برابر «حكومت مردم شرور» طرح كردند; این دولت آرمانی از انسانهای مخلص، عاقل و با فضیلت كه در سلسله مراتب «صنعتگران»، «رهبران»، «پادشاهان» و «عالمان دین» برای رسیدن به سعادت اخروی به یكدیگر كمك میكنند، تشكیل شده است. (۱۲۹) مردم و صنعتگران به هدایت قانون الهی (ناموس) نیاز دارند. زیرا انسان تركیبی است از چهار روح نباتی، حیوانی، عقلانی و فرشتهای كه چهار مرحله از مسیر انسان به سوی تكامل را به بار میآورد و برای انسان امكان تردید میان خوبی و بدی را فراهم میكند; بر اساس حالت (جبله) طبیعی متفاوت انسان از جمله بصیرت (۱۳۰) ، روح عقلانی او وی را به كسب معرفت، پیروی از قانون الهیای كه به پیامبر وحی شده و امامان آن را تعلیم دادهاند و به درك مدینه فاضله روحانی (۱۳۱) مجبور میكند. اخوان در نظریه خود در باره دولت كامل آرمانی، برخی خوشبینیها را در اعتقاد خود به پیشرفت انسان و تحولات انقلابی ادواری نشان میدهد; اشیاء عمدتا به دلیل این كه انسان میتواند محیط خود را مطابق با خواستهاش و با معرفت روزافزون خود به «السیاسهٔالنبویهٔ» و «السیاسهٔالملوكیهٔ» و «السیاسهٔ العامیهٔ» كه به حكومتبر تودهها مربوط میشود، و «السیاسهٔ الخاصیهٔ» همانند اقتصاد، و «السیاسهٔ الذاتیه» همانند اخلاق انسان (۱۳۲) ، بسازد، در حركت و تحول هستند. البته همزمان، حالت طبیعی او نیز به ساختبدنش، محیط جغرافیایی، راه پیدا كردن او به عقاید نازل شده دینی و امور مربوط به طالعبینی، بستگی دارد. (۱۳۳) به نظر میرسد كه فلسفه سیاسی اخوان الصفا تركیب پیچیدهای است از سیاست معاصر و مفاهیم فارابی دولت كامل در سیستمی كه خود را با گفتارهای اسلامی سنتی در مورد مرگ و آخرت و ایده نوافلاطونی نفس تطبیق داده است. در دولت فاضله كه قوانین الهی پیامبر و جانشینانش اطاعت میشود، نفس خود را از بدن رها میسازد و در نتیجه به سعادت اخروی نایل میگردد. نقطه آغازین، جامعهای برادرانه در این دنیاست ; جامعهای كه نسبتبه اطاعت از قانون الهی یكپارچه باقی میماند و در نتیجه با همكاری اعضایش برای صلاح دین و دنیا تلاش میكند. (۱۳۴)
اخوان الصفا در بحث از امت، حاكم و حكومتشوندگان آن، توجه زیادی به افراد و رفتار اخلاقی آنها نكردند. (۱۳۵) هدف اصلی رسائل، آموزش جامع انسان به یك آگاهی جدید است كه او را قادر میسازد از تقلید كوركورانه از حاكمان شرور پرهیز كرده، اجتهادی مستقل را به دست آورد و در نتیجه راه سعادت اخروی را با ارتقای معرفتبه «امور عقلی» پیدا نماید.
از آنجا كه عقاید سیاسی اخوان الصفا تقریبا در رسائل پراكنده شدهاند، نویسندگان بعدی را خیلی تحت تاثیر قرار ندادند; هر چند كه با عقاید اصالتا اسماعیلی (۱۳۶) فارابی در مورد جهانشمولی نبوت به عنوان منبع نهایی معرفت انسان، و نابرابری مردم و ایدههای حاكم و حكومتشوندگان، مشترك هستند.
رهیافت جدیدی را میتوان در مسكویه (متولد ری، به سال ۳۲۰ / ۹۳۲ و گفته شده كه در سال ۴۲۱ / ۱۰۳۰ از دنیا رفته است) یافت. وی - همان طوری كه نشان داده خواهد شد - بر السیاسهٔ الذاتیه (اصطلاحی كه اخوان الصفا به كار بردند و به آن اشاره شد) تاكید كرد و الگویی اخلاقی برای افراد در جامعه ارائه نمود. هدف كتاب وی «تهذیب الاخلاق» (۱۳۷) ، همانند اخوان الصفا، آموزش اعمال نیك به انسان بر اساس فضایل اساسی افلاطونی و مطابق با معرفت و «حكمت» است كه او را با تصفیه دل خود از «امور طبیعی» و از «شهوات ابدان» (۱۳۸) به سوی «امور عقلی» (۱۳۹) ، «سعادت» (۱۴۰) و «آرامش نفس» (۱۴۱) سوق میدهد. از این رو، مسكویه همچنین اخلاق خودش را «كتاب الطهارهٔ» (۱۴۲) نامیده است. مطابق نظریه افلاطون و مهمتر از آن ارسطو، (۱۴۳) فضایل به عنوان حد اعتدال میان دو حد افراطی تعریف شدهاند. بنابر این، عدالت انسان سبتبه خدا، همنوعان خویش و نیاكان، نقش اساسی در اخلاق مسكویه ایفا میكند. (۱۴۴) «حكمت»، «شریعت» و «سنت» فضایل را توصیف كردهاند. (۱۴۵) مسكویه این مطلب را پذیرفته است كه ممكن استشخصیت انسان با عادت (۱۴۶) شكل گیرد، اما به دلیل نابرابری مردم (۱۴۷) ، انسان به كمك همنوع (۱۴۸) خود نیاز دارد و باید با او، با محبت و صداقت (۱۴۹) زندگی كند. علاوه بر این، نابرابری مردم دلیل خاص این پرسش است كه چرا هر شخصی باید سعادت خودش (۱۵۰) را از طریق تكامل بخشیدن به شخصیت كامل خود جستجو كند. (۱۵۱) در اینجا صلاح افراد بر صلاح دولت غلبه میكند.مسكویه با تركیب سنتهای یونانی، ایرانی و عربی، عمیقا نویسندگان بعدی همچون راغب اصفهانی (احتمالا متوفای ۵۰۲ / ۱۱۰۸)، غزالی (متوفای ۵۰۵ / ۱۱۱۱)، ابن ابیربیع (كه در سال ۶۵۵ /۱۲۵۶ قلم میزد (۱۵۲) )، نصیرالدین طوسی (متوفای ۶۷۲ / ۱۲۷۴)، دوانی (متوفای ۹۰۸ / ۱۵۰۲) و حتی محمدبن عبده (۱۵۳) (متوفای ۱۳۲۲ / ۱۹۰۵) را تحت تاثیر قرار داد. در اینجا ما باید به راغب اصفهانی (۱۵۴) همشهری جوان مسكویه، توجه خاصی مبذول نماییم. كتاب قابل فهم وی با عنوان «الذریعه الی مكارم الشریعه» نظرات اساسی مسكویه را با نظرات فارابی (۱۵۵) و رسائل اخوان الصفا تركیب میكند و تركیبی یكپارچه از آیات قرآنی كه اخلاق فلسفی او را اثبات میكند، ارائه میكند. به دلیل نابرابری مردم كه همانند اخوان الصفا (بنگرید به مباحث گذشته) میتوان آنها را به سه دسته خواص، عوام و طبقه متوسط تقسیم كرد (۱۵۶) ، آنها به یكدیگر نیاز دارند. (۱۵۷) همانند نظریه مسكویه، هماهنگی میان مردم بر اساس محبت، صداقت و عدالت است. (۱۵۸) علاوه بر این، راغب، فلسفه سیاسی فارابی در مورد حاكم الهی را ادامه میدهد; مردم به انبیا نیاز دارند، (۱۵۹) زیرا «بیشتر مردم نمیتوانند در باره آنچه مفید و آنچه مضر برای آنها در آخرت است معرفتی پیدا كنند». (۱۶۰) نظریه مسكویه در باره قانون به عنوان «مكارم الشریعه»، «اشرف العبادات»، «معرفت» و «عمل» كه هر دو محتاج تصفیه دل بوده و انسان را خلیفه خداوند میگرداند، مشخص شده است. (۱۶۱) راغب به آیات ۳۰: ۲ و ۱۶۵:۶ قرآن استناد میكند و ایده فارابی و نوافلاطونی حكومتبه عنوان «خلافت الهی» را طرح میكند: خلیفه خدا بودن به معنای «تقلید از خالق در حكومت كردن، مطابق با ظرفیت و استعداد انسانی، یعنی با به كارگیری ویژگیهای شریف قانون» (۱۶۲) است. یكی از پیششرطهای خلافت و عبادت برای انسان، تحصیل معاش (۱۶۳) است كه مطابق با قرآن ۶۴ / ۶۱: ۱۱ به عنوان «عمارهٔ الارض» (۱۶۴) [ آبادانی زمین] شناخته شده است. بنابر این، وظیفه انسان در جامعه عبارت است از: «عمارت، عبادت و خلافت» (۱۶۵) . هدف نهایی، سعادت فرد در آخرت است، كه بدون كمك همنوع خود نمیتوان به آن رسید، و نیز سعادت در این دنیا و در جامعه است كه با هماهنگی، محبت و صداقتبه دست میآید.
عقاید و نظریات راغب عمیقا غزالی (میزان العمل (۱۶۶) ، احیاء علوم الدین) را متاثر ساخت و از این طریق در جهان اسلام شایع گشت. غزالی برآیندی از فضایل صوفیانه عشق به خداوند، اخلاق قرآنی و نظریه ارسطو در باره فضیلتبه عنوان ابزاری طلایی را در نظر داشت. (۱۶۷) طریقه صوفیانه مؤمن، كسی كه در درون یك جهانبینی ذاتا آخرت گرایانه - قرآنی به قانون اسلامی وفادار است، تنها طریق كمال وسعادت در آخرت است. این ایده، نظریه فارابی در باره جامعه را به عنوان ابزار سعادت شهروند در این زمینه وارد كرد; این مطلب پیشرفتی را منعكس میكند كه بعد از فارابی به طور روزافزون اهمیت جدیدی به فلسفه سیاسی داد. این امر به آرمان نوافلاطونی موسوم به ژرخچ ك ذرذخچزرچ در باره فیلسوف، كسی كه كاملا از جامعه كنارهگیری میكند، منسوب است. (۱۶۸) رسائل اخوان الصفا از قبل تصوف را در فلسفه خود جای داد (۱۶۹) و فیلسوف بزرگ، ابن سینا را با تبیین علمی - فلسفی خود از صوفیگری، به عنوان طریقی برای تصفیه دل انسان، (۱۷۰) تحت تاثیر قرار داد.
و در شعر خود «در باره روح» (۱۷۲) توصیفاتی صوفیانه از شیوهای كه نفس میتواند از زنجیرهای بدن و تاریكی ماده برگردد و به روشنایی آسمانی عقل خالص الهی شبیه گردد، ارائه میكند. بر این اساس، پیامبر یك صوفی است كه شریعت را به عنوان راهی به طریقه صوفیانه ابلاغ میكند (۱۷۳) ; طریقی كه نفس عقلانی را از بدن رها میسازد و به مشاهده خداوند نایل میآید. (۱۷۴) او ادراكات و شهود طبیعی دارد و از این رو، برتر از فیلسوف بوده با فیلسوف شاه و امام و رئیس اول فارابی مساوی نیست ; او زندگی انسان را در این جهان و در آخرت اداره میكند. (۱۷۵) به هر حال، انسان در زمانی كه به عنوان یك فرد مجزا منزوی شده است، نمیتواند زندگی مناسبی را فراهم آورد. (۱۷۶) او به جامعه نیازمند است و به خاطر ساختار سلسله مراتبی جامعه - كه طبق نظریه افلاطون، آنها را به سه دسته حاكمان، صنعتگران و نگهبانان (۱۷۷) میتوان تقسیم كرد - اعضایش به یكدیگر وابسته هستند. بنابر این باید در میان انسانها روابط اجتماعی و عدالت وجود داشته باشد ; انسان باید با انجام وظیفه خود در برابر خداوند (عبادت) و دیگر انسانها (معاملات)، از شارع و پیامبر اطاعت كند. (۱۷۸) برخلاف «قوانین» افلاطون، شریعت اسلامی تنها شیوه زندگی كردن در این جهان تا آخرت است. (۱۷۹)
زندگی بر روی كره خاكی به عنوان مقدمه زندگی در آخرت، علاقه ابن سینا را به سیاست توضیح میدهد. از این رو، بیشتر از آنچه میتوان در فارابی یافت، جامعه به عنوان ظرف زندگی انسان مقدمه تكامل او است ; بنابر این، انسانها نیك ساخته شدهاند و در نتیجه، وجود شهرها امكانپذیر است، در حالی كه «از نظر فارابی شهرها برای نیك ساختن انسانها وجود دارند». (۱۸۰) نظریات فلسفه سیاسی ابن سینا را، علاوه بر نظرات وی در كتابهای «فی اقسام العلوم العقلیه» (۱۸۱) و «فی اثبات النبوات» (۱۸۲) و بالاتر از همه در «شفای الهیات» (۱۸۳) ، میتوان در رسالهاش «فی السیاسهٔ المنزلیه» (۱۸۴) یافت. مطابق تقسیمبندی وی در باره فلسفه سیاسی به سیاست، اخلاق و اقتصاد در كتاب «اقسام العلوم العقلیه»، وی و در نهایت (۱۸۷) به اقتصاد پرداخته و به طور متناوب زیر مجموعههای آنها از جمله تدبیر پول، زنان، بچهها و خدمتگزاران را به بحث میگذارد. ابن سینا كتاب Oeconomica (۱۸۸) نوشته بریسون را با ترتیبی نسبتا متفاوت (۱۸۹) ، نظمی جدید و مثالهایی اسلامی، تعقیب میكند.
ابن سینا منابعاش را به طور مستقل به كار گرفته، و ملاحظات جدیدی را میافزاید (۱۹۰) : به عنوان مثال، در شفای الهیات وی مراقبت از بیماران، ناتوانان و كسانی را كه قادر به امرار معاش خویش نیستند، توصیه میكند. او توضیح میدهد كه شورش حتی در برابر خلیفه با فضیلت، در صورتی كه وی در قدرت و آگاهی پست و فرومایه باشد، مجاز است: در اینجا قدرت سیاسی مهمتر از فضیلتیك خلیفه با تقوا اما ضعیف به نظر میرسد. البته این نگرش واقعبینانه با ضرورت هماهنگی دولت و مذهب ناسازگار نیست.
شارع [ قانونگذار] باید نسبتبه فضایل اساسی امساك (خودداری)، حكمت عملی (مربوط به اعمال این دنیا) و شجاعت كه روی هم رفته به عدالت و میانهروی (۱۹۱) منجر میشوند، سرآمد باشد. اگر او «حكمت نظری» را با مطالعه فلسفه و حكمت عملی تركیب نماید، «با سعادت» (۱۹۲) است ; و اگر ویژگیهای پیامبرانه را نیز دارا باشد، خلیفه الله در روی زمین میگردد. هر چند كه ممكن است «سنتحمیده» دیگری نیز باشد، «سنت نازله الهی» باید بر هر قانون و سنت دیگری ترجیح داده شود و حتی در مواردی كه بتوان «شهرهای فاسد را اصلاح كرد» (۱۹۳) ، آن را با جنگ بر آن شهرها تحمیل كرد.
در اینجا ابن سینا نابرابری انسانها در مذهب را مفروض میگیرد، كه این امر عبارت مشابه بیرونی را به یاد ما میآورد: مطابق نظریه این [دانشمند] معاصر ابن سینا، هندوها، مسیحیان و مسلمانان به دلیل نابرابری در دین نمیتوانند یكدیگر را درك كنند، هر چند كه ممكن استبرابری كلی انسان با انسان و باور مشترك به خداوند وجود داشته باشد. (۱۹۴) همانند فلسفه سیاسی فارابی، حاكم آرمانی، تنها پیامبر یا كسی است كه ویژگیهای پیامبرانه را دارا باشد. او نه به خاطر «حكمت نظری» خود، بلكه به خاطر اعمال و فعالیتهای دیگرش به عنوان قانونگذار و حاكم، كه باید انسان را در مسیر زندگیاش در دنیا هدایت نموده و در نتیجه زمینه مسیر و طریق سری زندگی او در آخرت و دنیای معنوی عقل را فراهم نماید، كامل است. (۱۹۵) كسی كه در جستجوی خداوند است زاهد میشود ; كسی كه بر اساس شعایر الهی خدا را عبادت میكند و در نهایت، «عارف» به او میگردد. مرحله نهایی این نظریه، یعنی عزلت كامل از اجتماع، ترسیم نشده و [ترسیم آن] برای فیلسوفان اندلسی، یعنی ابن باجه و ابن طفیل، معاصر جوان وی، باقی میماند.
ابنباجه كه در شهر ساراگوزا [شهری در اسپانیا] به دنیا آمد و در سال۵۳۳ / ۱۱۳۸ از دنیا رفت (۱۹۶) ، افلاطون و ارسطو و فلسفه سیاسی فارابی را میشناخت. البته او نسبتبه مباحثی كه در باره حاكم و حكومتشوندگان، قانون، عدالت و صلاح امت گذشت، علاقه كمتری داشت. او بر این باور بود كه انسانهای با فضیلت (عرفا) (۱۹۷) ممكن است دولتهای غیركامل را اصلاح كنند. زیرا «با فضایل اخلاقی (فضایل الشكلیه) میتوان روابط اجتماعی (معاشرت) را كه دولت را كامل میسازد، اصلاح كرد». (۱۹۸)
به هر حال، دولت و جامعه، دیگر پیش شرط تحصیل سعادت اخروی برای افراد نیست. (۱۹۹) با در نظر گرفتن مجدد عقیده فارابی در باره انسان با فضیلت و فیلسوفی كه برخی اوقات در یك حكومتشرور زندگی میكند و «مانند یك بیگانه در دنیا» (۲۰۰) است، ایده فیلسوف منزوی صوفیها، تاكید مثبتی را دریافت میكند: نه فقط با فضیلت اخلاقی به عنوان هدف نهایی، بلكه منحصرا در انزوا از جامعه به عنوان «متوحد»، وی میتواند از طریق تدبیر نفس (۲۰۱) و تامل در حقیقت در جستجوی سعادت اخروی باشد. (۲۰۲) هر چند كه مردم در دولتبه اقتدار عرفا، نایب السلطنههایی كه معرفت فلسفی دارند، نیاز دارند، انزوا از جامعه در برخی شرایط (بالعرض) بویژه در دولتهای غیركامل كه افراد را در جستجوی سعادت یاری نمیرسانند، خوب است. (۲۰۳) صعود عارفانه به مراتب بالاتر معرفت و رهایی نفس از ماده و اتصال به عقل فعال الهی (۲۰۴) ، به عنوان تجلیای از خداوند، تنها برای متوحد امكان دارد. به هر حال او ممكن است از لقای دیگران و تلاش برای تكامل معنوی در دولت كامل در رقابتبا دیگران، بهره ببرد. از این رو، دولت كامل برای تحصیل سعادت - نه به عنوان نگهبان حیات فیزیكی، بلكه به عنوان مكان «ملاقات و لقایی كه به منفعتشخص یاری میرساند» (۲۰۵) ، ضروری میگردد. كاملترین دولت، «مدینه امامیه» است كه بر «مدینه كرامه» (۲۰۶) (حكومت ثروتمندان و ملاكین) و «مدینه جماعیه» (حكومت دموكراسی) و «مدینه تغلب» (۲۰۷) (حكومت استبدادی) برتری دارد. از نظر ابنباجه در این دولتها اغلب، فرزندان انسانهای راحتطلب و خوشگذران یا اشراف (۲۰۸) حكومت میكردند. البته ممكن است در میان آنها افرادی كه «آراء صادقه» دارند و كسانی كه ابنباجه آنها را با «نوابت» (۲۰۹) فارابی و «غرباء» صوفیه یكسان میداند، (۲۱۰) وجود داشته باشد. ابنباجه آنها را طبقهای مجزا، علاوه بر حكام و اطبا قرار میدهد. (۲۱۱)
بعد از «لقای مساعد» مذكور كه همچنین «لقای مدنی انسانی» نامیده میشود، «لقای عقلی» برای «تعلیم و تعلم» و «لقای الهی» كه «علم نظری» (۲۱۲) را نمایان میسازد، قرار میگیرند. در اینجا نیز همانند نظریه فارابی، انسان نیازمند مساعدت اشخاص الهی و پیامبرانی است كه معرفت را به او عطا میكنند. (۲۱۳) اگر اقسام «لقایی» كه گذشت، در جامعه امكان ندارد او باید خود را از جامعه كنار بكشد. او میتواند چنین كند، زیرا او از اختیار مبتنی بر تامل و اندیشه برخوردار است (۲۱۴) ; او براساس «عقاید» و فضایل اخلاقیاش كه در یكی از این چهار شكل دولت، آنها را پرورانده است، میتواند به «صور روحانی» (۲۱۵) متفاوتی نایل آید. در دولت كامل (دولت امام) به بالاترین نوع معرفت روحانی كه میتواند به افزایش معرفت انسان و سعادت وی در كاملترین شیوهاش كمك نموده و در نتیجه ضروری گردد، میتوان رسید. (۲۱۶) برخلاف افلاطون، شهروند در خدمت جامعه نیست، بلكه جامعه باید فرد را در رسیدن به معرفت روحانی و معنوی یاری رساند. (۲۱۷)ابن طفیل (متوفای ۵۸۰ /۱۱۸۶ یا ۱۱۸۵) فیلسوف اندلسی و معاصر جوانتر ابنباجه، تز فیلسوف منزوی ابنباجه را در رمان فلسفیاش «حیبن یقظان» (۲۱۸) تعقیب كرد. ابن طفیل با تحت تاثیر قرار گرفتن بسیار شدید از عقاید صوفیانه حكایت ابن سینا، «حی بن یقظان»، داستان حی را نقل میكند كه بدون كمك جامعه، در یك جزیره خودش را به تفكر صوفیانه در باره خداوند تعلیم میداد. معرفت عارفانه او به خداوند با معنای باطنی قالبهای رمزی تجسم یافته كه مذهب توحیدی در یك جزیره نزدیك اراده كرده بود، یكسان به نظر میرسد. این جامعه مذهبی كه سلامان به آن تعلق داشت، به تفسیر ظاهری از مذهب اكتفا میكرد، در حالی كه آبسال معنای باطنی آن را مطالعه كرد; او و حی نمیتوانستند آن معنای باطنی را به «ظاهریون» تعلیم دهند و در نتیجه به جزیره حی برگشتند. ابن طفیل نشان میدهد كه به طور واقعبینانهای در باره جامعه آیندهنگر است ; او در مقایسه با ابنباجه به مفهوم بسیار دقیقتری از فارابی كه دولت كامل را به عنوان یاری كننده انسانهایی كه جویای معرفت روحانی الهیاند، پذیرفته بود، دور گشت. طبق نظر ابن طفیل تنها شكل ممكن جامعه، جامعه دینیای است كه معنای باطنی شعایر مذهبی را نمیفهمد، بلكه میتواند به احكام عبادی مذهب اكتفا كند; كه معلوم میشود تصویری فارابی گونه از فلسفه میباشد. تنها «فیلسوف» منزوی است كه به معنای باطنی شعایر مذهبی دسترسی دارد ; او نمیتواند آن را به جامعه مذهبی تعلیم دهد. در عین حال، جامعه نمیتواند به جستجو كننده معرفت الهی یاری رساند. فلسفه انزواطلبی و مذهب جامعه با یكدیگر ناسازگار نیستند ; در عین حال، نمیتوانند به یكدیگر كمك كنند و از یكدیگر مستقل هستند.
ابن رشد اهل كوردووا، [شهری در مركز اسپانیا] (۵۹۵ - ۵۲۰ / ۱۱۹۸ - (۲۱۹) معاصر بیستساله ابن طفیل با او در نگرش ضد فارابیاش سهیم نبود. او در رسالهاش در باره «امكان اتصال به عقل فعال» (۲۲۰) اعلام میدارد كه «سعادت با مطالعه و عمل فردی حاصل نمیشود، بلكه با هر دو و با هم به دستخواهد آمد و این امر تنها در این دنیا امكانپذیر است».
به هر حال، از آنجا كه انسان در این دنیا بخشی از جامعه است، میتواند به سعادت برسد و «علوم نظری» را كه «در حقیقتبرای عمل كردن ضروری و مفید هستند»
(۲۲۱) و در قوانین به عنوان اراده الهی (۲۲۲) منعكس شدهاند، مادامی كه جامعه مانع آن نشود، به دست آورد. (۲۲۳) انسان در زندگی خود به جامعه نیاز دارد، اما تنها جامعه با فضیلت، در تحصیل سعادت یاری دهنده است. از این رو، نه سعادت در انزوا، آن گونه كه ابنباجه و ابن طفیل ارائه كردند، وجود دارد و نه سعادت در جامعه با فضیلت، آن گونه كه فارابی توصیف كرد. از نظر ابن رشد، سعادت، بقای نفس است كه از طریق افزودن اتصال معرفتحصولی انسان به عقل فعال، راه ارتباطی بین بساطت مطلق و ابدیت معرفت الهی و تعدد و تركیب معرفتحصولی جهان مشهود و فانی، قابل حصول است. (۲۲۴) «پیشرفت انسان از دانشی به دانش دیگر» (۲۲۵) ، اتصال به عقل فعال و سعادت را موجب میگردد و ابن رشد آن را به عنوان وظیفه انسان بیان كرده است. (۲۲۶) معرفت فلسفی و سعادت، دیگر هدف یك فرد، خواه فیلسوف - حاكم كه ملهم به عقل الهی (فارابی) و یا انزواگرایی (ابنباجه و ابن طفیل) است نمیباشد. سعادت افراد به عنوان هدف نهایی انسان با معرفت جهانشمول انسان معین شده است. زیرا نفس انسان كه در تلاش برای بقاست میتواند برای اتصال عرفتحصولی به عقل فعال، تنها از طریق شكل خود كه مطابق با نظر ابنرشد، یك ماده روحانی جهانی، یك استعداد و حالت است، به عقل فعال متصل شود. فلسفه عالیترین شكل معرفت جهانشمول انسانی به حقیقت مذهبی آن گونه كه در شریعت منعكس شده، است. (۲۲۷) اما او همانند فارابی، ابن سینا، ابنباجه و ابن طفیل بر این نظر است كه این امر قابل دسترسی برای همه نیست ; حتی فیلسوفان ممكن است گمراه شوند.
این نگرش واقع گرایانه در شرح ابن رشد از جمهور افلاطون (۲۲۸) كه در آن همچنین او به اخلاق نیكوماخوسی ارسطو، ابنباجه و بالاتر از همه، فارابی رجوع میكند، آمده است. همانند فارابی (بنگرید به مباحث گذشته) حاكم با فضیلتبه با فضایل اخلاقی و تعقلی توصیف شده است. (۲۳۰) نقطه آغاز، اختلاف مردم است كه میتوان آنها را به حاكم و حكومتشوندگان تقسیم كرد (۲۳۱) ; این اختلاف، كنار یكدیگر جمع شدن و تشكیل امت را در جامعه، آن گونه كه افلاطون بیان داشت، ضروری میسازد. (۲۳۲) در اینجا ابن رشد این مطلب را مسلم فرض میكند كه: این كه «تنها یك صنف از انسانها در یك شهر» وجود داشته باشد، «شاید ممكن نباشد»; از این رو، تنها برخی از مردم میتوانند به «تمامی یا بیشتر [كمالات انسانی] نایل آیند. (۲۳۳) در جایی دیگر نیز این مطلب را با عدم انقیاد شهروندان به حاكم و «نقصان كسانی كه خود راوقف حكمت كردهاند» (۲۳۴) توضیح داده است. در اینجا ابن رشد شهر عصر خودش را كه در آن فیلسوف واقعی همانند یك انسان «در میان حیوانات خطرناك» است و در نتیجه «منزوی شده و زندگی انزواطلبانهای را در پیش میگیرد» (۲۳۵) ، در ذهن دارد. نقش شهر به چیزی كه «برای هستی انسان ضرورت دارد»، «ضرورت معاشرت» (۲۳۶) ، محدود شده است. ابن رشد بر اساس نظریه فارابی، بین حكومتبا فضیلت، حكومت ملاكین و اشراف (برتری شرافت)، اولیگارشی (برتری فاسد، عشق به پول) دموكراسی (برتری انجمن توده مردم، عشق به آزادی) (۲۳۷) و تیرانی (عشق به قدرت) (۲۳۸) تمییز میدهد. از نظر ابن رشد، تنها در دوران [حضرت] محمد و چهار خلیفه اول، عربها «از حكومتبا فضیلت كه بر اساس قانون (شریعت) استوار شده بود، پیروی میكردند». از این رو، بهترین دولت اسلامی تنها الگویی از یك دولت فلسفی است كه ابن رشد آن را به عنوان چیزی كه شامل همه انسانها میشود، تلقی میكرد. (۲۳۹)
ابن رشد بر این باور بود كه بعد از چهار خلیفه، در دوران معاویه مسلمانان وابسته به حكومت ثروتمندان و ملاكین شدند; همان گونه كه در دوران خودش یعنی دوران سلسله المهاد و اسلاف آنها، المراود (۲۴۰) و در نهایت (بعد از سال ۵۴۰ / ۱۱۴۵) دركوردووا آنها حكومت دمكراتیك را به حكومت تیرانی لذتگرا (۲۴۱) تبدیل كردند. بنابر این ابن رشد میتوانستبگوید كه «امروزه شهروندان هیچ سودی از عاقلان، كسانی كه واقعا عاقل هستند، عایدشان نمیشود». (۲۴۲) این مطلب ممكن است این عقیده او را كه «پیشرفت انسان از علمی به علم دیگر» وظیفه همه انسانهاست، نه تنها وظیفه افراد و ملتهای خاصی، اثبات نماید. همانند نظریه فارابی (۲۴۳) ، چنین وظیفهای ممكن است جنگ را با هدف به راه آوردن كسانی كه با استدلالهای خطابی، شعری یا حماسی (۲۴۴) نمیتوان قانع ساخت و در نتیجه جز از طریق اجبار، قادر به پذیرش فضایل نیستند، توجیه نماید. (۲۴۵)
نظریات ابن رشد آن گونه كه در «مقدمه» (۲۴۶) او منعكس شده است، عمیقا فلسفه سیاسی ابن خلدون (۸۰۸ - ۷۳۲ / ۱۴۰۲ - ۱۳۲۲) را تحت تاثیر قرار داد. تلاش برای تفوق و تسلط بر دیگران جنبهای از «عصبیت»، مفهوم كلیدی در فلسفه دولت ابن خلدون است. (۲۴۷) علاوه بر این، عصبیت در قبایل مبتنی بر اشتیاق انسان به مصاحبتبا دیگران است كه شامل اشتیاق به همدمی، همكاری و دوستی میشود. (۲۴۸) از این رو، جامعه انسانی و توسعه آن، در ارتباطش با محیط (۲۴۹) ، به یك جامعه، دولت - شهر و دولت نیاز دارد. (۲۵۰) اگر زندگی در جامعه راحتتر شود و خوشگذرانی در دوران «سكون و آرامش» زیاد شود، جامعه ضعیف گشته و از بین میرود.
در [نظریات] ابن خلدون نیز، همانند فارابی، ابن سینا و ابن رشد تفكیك میان طبقات «خاصه» و «عامه» دیده میشود (۲۵۱) ; همانند فارابی، رهبر جامعه قانونمدار و با فضیلت (كه بعد از روی كارآمدن بنی امیه متوقف شد) (۲۵۲) ، باید یك پیامبر با حكمت عملی (شامل حكمتسیاسی و حقوقی) باشد. (۲۵۳) بنابر این، سیاستبه رفتار انسان به عنوان بخشی از خانواده (۲۵۴) و شهر «مطابق با مقتضیات فلسفی و اخلاقی با هدف هدایت تودهها به رفتاری كه موجب حفظ و بقای نوع [انسان] میشود»، مربوط میشود (۲۵۵) ; پیامبر باید انسان را به قانون و آنچه مناسب آن است و آن را محافظت میكند، تعلیم دهد. (۲۵۶)
آنچه در اینجا قابل توجه است، نگرش جهانشمول است. مدینه كامل را نمیتوان درك كرد ; این مطلب یك معیار است و هدف دائمی انسان نیز هست. (۲۵۷) در اینجا پیام پیامبر و شارع برای انسان، به سان فلسفه میگردد (۲۵۸) كه باید انسان را هدایت كرده و به اصلاح بشر بینجامد. (۲۵۹) این امر در قالب «احكام سیاسی» به «مصالح دنیوی» (۲۶۰) انسان مربوط میشود، اما همچنین به «صلاح اخروی» (۲۶۱) او نیز ارتباط دارد. این سخن یك مصالحه به نظر میرسد كه تلفیق علایق جامعه و افراد است ; دولت آرمانی، الگویی برای رفتار انسان در جامعه در این دنیاست ; در عین حال كه قوانین مذهبی پیامبر - حاكم، راهنمای صلاح و سعادت او در جهان دیگر است. (۲۶۲) مذهب و قوانین آن ابزاری لازم و ضروری برای جامعهاند. (۲۶۳) آنها رفتار افراد را تنظیم كرده، آن را با اخلاق، كه بخش اول فلسفه عملی است، و مطابق با مقتضیات سیاست، كه بخش دوم آن است، مطابق میگردانند. حكمت اخلاقی و حكمتحاكم (شامل اقتصاد، تدبیر منزل) انسان را به امور نیك و شریف و سعادت در جامعه رهنمون میشود.
بدین سان، فیلسوفان اسلامی، با طرح و شكل دادن به آگاهی و معرفت انسان، به شكلگیری جوامع اسلامی و قدرتهای حاكم بر آن یعنی خلفا، سلاطین، وزرا، فقها و حكما كمك كردند. آنها به سختی بر اندیشه سیاسی لاتینی تاثیرگذار بودند. آنها با جهانبینی متافیزیكی خود رابطه سنتی اسلامی میان دین و سیاست را اثبات نمودند. (۲۶۴) این حلقه ارتباطی با یك پایه علمی - عقلانی كه جهانشمول بودن ارزشها را مفروض میگیرد، تامین شده است. این ارزشها در چهره خودآگاهی و خودباوری نوین اسلاماحیا شدهاند. (۲۶۵)پی نوشتها:
۱. در باره مفهوم امتبنگرید به: Lambton (۱۹۸۱) :۱۳ff.
۲. در باره این اصطلاح و تاریخچهاش بنگرید به:
روزنتال (۱۹۷۱): ۲۰ ; لویس (۱۹۸۴) ; نجار (۱۹۸۶).
۳. بنگرید به: وات (۱۹۶۸): ۴.
۴. بنگرید به: وات (۱۹۶۸).
۵. بنگرید به: مراد (۱۹۹۱).
۶. بنگرید به: sherwani (۱۹۷۷):۲۱ ff; Denny (۱۹۸۵); Hourani (۱۹۸۵):۲۳ff
۷. چاپهای متعددی در دسترس است. به عنوان مثال در [كتاب] «آثار ابن مقفع» (۱۹۷۸) رسچر (Rescher) (۱۹۸۱) كتاب «الادب الكبیر» را به آلمانی ترجمه كرده است. كتاب «رسالهٔ فی الصحابه» در یك جلد در دسترس است كه در كتاب لغت و ترجمه فرانسوی پلات (ch. pellat _ ۱۹۷۶) آمده است. برای مطالعه بیشتر بنگرید به:
. Richter (۱۹۳۲):۴ ff ; Lambton (۱۹۸۱):۴۳ff
و به مقاله: ابن مقفع نوشته گابریل در دایرهٔ المعارف اسلامی چاپ دوم (لیدن، ۱۹۶۵) ج۳، ص ۸۸ و نیز به منابع و ماخذی كه در آنجا ارجاع شده است.
۸. بنگرید به: Charles _ Domini que (۱۹۶۵):۵۳f
۹. Richter (۱۹۳۲):۶; Charles _ Domini que (۱۹۶۵):۶۲ f
۱۰. ابن مقفع، «كتاب الادب الكبیر» فصل۳ ; بنگرید به: Charles _ Dominique (۱۹۶۵):۵۳ff.
۱۱. بنگرید به: (در بحث قاضی نعمان «دعائم الاسلام» و نیز القاضی ۱۹۷۸) (۱۹۵۶) Richter (۱۹۳۲):۳۳ff; Salinger
Busse (۱۹۶۸); Lambton (۱۹۵۴); (۱۹۶۳); (۱۹۷۱); Butterworth (۱۹۸۰):۲۱ ff; Chittich ( ۱۹۸۸). و كتابشناسی دانش پژوه (۱۹۸۸).
یكی از كتابهایی كه تاكنون مورد غفلت قرار گرفته، «كتاب فی السیاسهٔ» (مصحح الدهان (۱۹۴۸) و عبدالمنعم احمد (۱۹۸۲): ۶۰ - ۳۵) نوشته ابوالقاسم الحسین بن علی المغربی (متوفای۱۰۲۷ / ۴۱۸ یا۱۰۳۷ / ۴۲۸) است كه تاثیر و نفوذ اندرزنامههای قدیم پادشاهان و اخلاقی فلسفی را نشان میدهد. (بنگرید به: نظریه افلاطونی مسكویه در باره فضایل نفس، تصحیح .(Zurayk
۱۲. همانند ماوردی (متوفای ۴۵۰ / ۱۰۵۸) ; در باره او بنگرید به:
. E.I.J. Rosenthal (۱۹۶۲):۲۷ff; laoust (۱۹۸۶); Ridwan al _ sayyid (۱۹۸۵)
۱۳. بنگرید به: Gutas (۱۹۹۰):۳۴۷ff.
۱۴. بنگرید به: Richter (۱۹۳۲):۹۳ff.
۱۵. بنگرید به: (۱۹۶۸) Grignaschi (۱۹۶۷a); (۱۹۶۷b); Stern
متن نامهها در منابع زیر آمده است: Bielawski / Plezia (۱۹۷۰); Grignaschi (۱۹۷۵).
۱۶. تصحیح بدوی (۱۹۵۴): ۱۷۱ - ۶۵ و سامی سلمان الاعوار (۱۹۸۶). بنگرید به:
(۱۹۷۶) Grignaschi
۱۷. بنگرید به: (۱۹۸۰) Manzalaoui (۱۹۷۴); Grignaschi
۱۸. این اثر تنها در خلاصه محمدبن علیبن ابراهیم بناحمد بنمحمد انصاری كه بدوی (۱۹۸۵) آن را تصحیح كرده است، یافت میشود. بنگرید به:
۲ ك ۳۵۰:(۱۹۹۰) Gutas ;(۱۹۷۶) Walsh
۱۹. Reters (۱۹۶۸):۷۴ f.
ترجمهها را شخصی به نام Kellermann (۱۹۶۵) تصحیح نموده است.
۲۰. Gutas (۱۹۷۵):۳۲۰ f.
۲۱. كتاب الخلاص .(Periethon) كراوس (۱۹۳۹) و بدوی (۱۹۸۱): ۲۱۱ - ۱۹۰ خلاصه عربی را تصحیح كردهاند ; Mattock (۱۹۷۲) آن را به انگلیسی ترجمه كرده است. در باره این اثر به مطالعاتی كه در (۱۹۷۰) Ullmann آورده شده است مراجعه كنید. نیز به:
. Rundgren (۱۹۷۶); Fakhry (۱۹۹۱):۶۳f ظ
۲۲. بنگرید به: (۲ ك ۱۹۲۰) Risalah ilt Julian al _ malik fil _ siyasah wal _ tadbir al _ mamlakah ed. cheikho
و نیز به: محمدسلیم سالم (۱۹۷۰) و (با ترجمه لاتین) عرفان شهید (۱۹۷۴). اصل نسخه یونانی این اثر گم شده است. برخی از نكات را میتوان در Bouges (۱۹۲۴) یافت.
۲۳. نسخه یونانیاش گم شده است. ترجمه عربی و نسخه آلمانی و ترجمههای لاتین - عربی و عبری - عربی میانه را پلسنر (۱۹۲۸) تصحیح نموده است. همانطور كه پلسنر نشان داده است، این اثر در متون و آثار اسلامی در باره اقتصاد (تدبیر المنزل) بویژه از طریق نسخه اصلاح شدهاش توسط نصیرالدین در كتاب خود «اخلاق»، بسیار مؤثر بوده است. رساله ارسطویی اقتصاد را عربها كمتر شناخته بودند كه شرح آن احتمالا توسط ابوالفرج بن طیب، كتاب اول (۱۳۴۳ - ۱۳۴۵) وجود دارد ; این اثر در مجموعه آثار ابن طیب در منبع زیر حفظ شده است:
Ms. Escorial no. ۸۸۸, fols ۱۴۵. v _ ۱۴۹v and Nuruosmaniye ۳۶۱۰ (New number ۳۰۹۵), fol s ۱۳۸ v _ ۱۴۰ v.
معلوف (۱۹۲۱) این اثر را تصحیح كرده است. هر دو اثر با «مقاله فی التدبیر» كه به ارسطو نسبت داده شده و گفته شده است كه عیسی بن رورعد (تصحیح (۱۹۰۳cheikho متفاوت هستند. به نظر میرسد كه این اثر، تالیفی عربی بوده و بحثی كلی در باره شیوههای برخورد با دیگر افراد با رتبههای متفاوت است. در باره دو ترجمه عربی بنگرید به: Pines ( ۱۹۵۴ _ ۵)
۲۴. عنوان اثر یونانی گم شده احتمالا Peri alypias بود. این اثر را كندی (مصحح والزر و ریتر ۱۹۳۸) ; طوریحی (۱۹۶۲): ۲۵ - ۱۱۰ ; بدوی (۱۹۷۳):۶ - ۳۲ و فخری (۱۹۷۹) ۲:۱۳ -۲۶) ترجمه كرده و مسكویه آن را (با تغییراتی) از نسخه كندی و در رساله معروف، موسوم به «رساله فی الخوف من الموت» (شماره۱۵۳) اقتباس كرده است. شرحی از مقدمه اثر كندی (مصحح والزر - ریتر (۱۹۳۸): ۳۱۰۸ - ۳۲۰۲) جداگانه با عنوان «رسالهٔ فی ماهیهٔ الحزن و اسبابه» ترجمه شده و به ابنسینا نسبت داده شده است (مصحح تورا۱۹۳۷) ; در این باره و نیز در باره دیگر مواد اقتباس شده بنگرید به:
Walzer / Ritter (۱۹۳۸):۸ ff. andF. Rosenthal, Orientalia, n.s. (۱۹۹۰):۹, ۱۸۲ _ ۹L.
روزنتال، پلورتاك را نویسنده احتمالی آن تلقی میكند. پولنز (۱۹۳۸) و گاتجی (۱۹۵۶): ۲۲۸ از هرگونه بحث پیرامون هویت آن خودداری میكنند، هر چند كه ریشه هلنیستی آن را انكار نمیكنند. بر طبق نظر پولنز نویسنده باید به طور غیرمستقیم تحت تاثیر اپیكتوس [Epictetus] (C.A.D. ۵۰ _ ۱۲۰) باشد.
۲۵. در باره مفهوم عدالت از نظر معتزله، اشاعره و ماتورده در آثار ابنرشد و ابنعربی به تحقیق و بررسی (۱۹۷۲) Kassem مراجعه كنید.
۲۶. در باره شناخت و درك افلاطون در جهان اسلام بنگرید به:
F. Rosenthal (۱۹۴۰); Klein _ Franke (۱۹۷۳) and s.v " Aflotun " by R. Walzer Encyclopedia of
Islam, ۲nd ed.
همچنین بنگرید به: مهدی (۱۹۹۱). ۱۴.
برخی از قطعات عربی در آثار افلاطون را بدوی (۱۹۷۴) ۷۰ - ۱۲۱ جمعآوری كرده است. در باره نقل و قولهای بیرونی بنگرید به: گابریل (۱۹۵۱).
بدوی ارتباط «كتاب العهود الیونانیه المستخرجه من رموز كتاب السیاسهٔ لافلاطون (مصحح بدوی ۱۹۵۴): ۱ - ۶۴ ; مصحح مالكی (۱۹۷۱): ۴۵ -۱۲۶ ; مصحح انوانی (۱۹۵۵):۳ - ۶۱ و مقدمه مالكی:۳۳ نوشته احمدبن یوسفبن ابراهیم ابن الدایه (متوفای ۳۴۰ / ۹۵۱) را با آثار سیاسی افلاطون ذكر نكرده و همچنان به طور كامل شناخته نشده است. اثر ابن دایه تالیفی است كه تلاش میكند برتری آثار سیاسی یونانی را بر آثار سیاسی ایرانی [فارسی] نشان دهد; گفته میشود كه از سیاست افلاطون اخذ شده است. این اثر در قرن هشتم / چهاردهم توسط تاریخدان گرانادایی (Granadine) لسان الدین ابن خطیب «كتاب الاشاره الی ادب الوزاره) (مصحح زمامهٔ) به كار رفته است. بنگرید به: دانلوپ (۱۹۵۹): ۴ - ۵۲ ; القاضی (۱۹۷۶):۲۰۶
۲۷. در باره اخلاق نیكوماخوسی و تاثیرش بر ترجمه عربی و لاتین - عربی كتاب Hermannus Alemannus pRC Summaria Alexandrinorum ، بنگرید به: دانلوپ (۱۹۷۱); (۱۹۸۳) و نیز به منابع و ارجاعات دایبر (۱۹۹۰). دانلوپ در تحقیق و بررسی گستردهای، نشان میدهد كه اثری را كه بعد از كتاب۶ در نسخه Fez (مصحح بدوی۱۹۷۹:۸۷ -۳۶۳) جای گرفته است، میتوان با بخش اول شرح Prophyry بر نیمه اول اخلاق نیكوماخوسی یكی دانست. اثر عربی را بدوی (۱۹۷۹) تصحیح كرده است.
۲۸. بنگرید به: Ibish (۱۹۶۶):۹۷ff.
۲۹. بنگرید به: (۱۹۷۱)۳ Madelung, s.v. , "Imama" , in Encyclopedia of Islam , ۲nd ed.
۳۰. رسالهٔ فی كمیهٔ كتب ارسطاطالیس مصحح گودی / والزر۴۰۳، ۱۲ ; مصحح ابوریده: ۳۸۴. ۱۱. در باره این اثر بنگرید به: Hein (۱۹۸۵):۳۱۰ f.
۳۱. من كلام قسطی بن لوقا، مصحح و مترجم دایبر (۱۹۹۰): فصل ۸، ص ۱۵ - ۸۱ سطر ۴. نیز: شرح دایبر (۱۹۹۰): ۱۲۴ و ۱۲۸.
۳۲. همان.
۳۳. بنگرید به:۵۶ ك۱۴۶:(۱۹۸۶) Pines
۳۴. مصحح فلوگل:۶ - ۱ / ۲۶۰ ; مصحح رضا تجدد: ۱۲ - ۸ /۳۱۹ ; ترجمه انگلیسی .۶۲۳:Dodge نیز: _ ۵۶Atiyeh ۱۴۶:(۱۹۶۶)
۳۵. مصحح ابوریده، «رسائل الكندی الفلسفیه» ج ۱،۹۹ -۱۷۷ ; ترجمه فرانسوی Alkind, Ginq epitres اثر D _ Gimaret (۱۹۷۶):۳۷ و ۸ - ۶۵. این عبارت در چاپی كه Klein _ Franke (۱۹۸۲) تصحیح كردهاند، وجود ندارد.
۳۶. بنگرید به: ۲۵ چ ۴۳۲ Plato, Rep. ۴. ۴۳۵. Bff. ; Laws, ۶۵۳A_ c:Aristotle, onthe soul.
و بالاتر از همه بنگرید به: Nicomachean Ethics, ۱۱۰۲ b ۲۸ ff. ; ۱۱۱۶b ۲۳ff. and ۱۱۱۹b
۳۷. بنگرید به: Plato, Rep. ۴. ۴۳۵. Bff.
۳۸. تصحیح ابوریده، رسائل، ج ۱، ص ۴ /۱۷۹ ; نیز بنگرید به:۵۷ ك۲۳۹:(۱۹۶۶) Atiyeh
۳۹. در كتاب منتخب صوان الحكمه نوشته ابوسلیمان سجستانی، تصحیح دانلوپ: ص ۸ -۲۴۶ مخصوصا ص ۲۴۸ حفظ شده است ; ترجمه انگلیسیاش در منبع زیر آمده است:
۵۷ ك۲۳۹:(۱۹۶۶) Atiyeh
۴۰. فخری (۱۹۷۷): ۵۰ - ۴۵.
.۱ Ms. Koprulu ۱۶۰۸, fols ۲۱ v ۱۱ _ ۲۲ r .۴۱
۴۲. بنگرید به: Atiyeh (۱۹۶۶):۱۲۳ff. esp. ۱۳۳ff. ; Alon (۱۹۹۱):۱۳۱ ff.
ارجاعات با علایم اختصاری KAS و KKS ذكر شده است.
۴۳. در باره چاپهای مختلف بنگرید به پینوشتشماره ۲۴.
۴۴. بنگرید به: Atiyeh (۱۹۶۶):۱۲۹ff.
۴۵. ابوسلیمان سجستانی، منتخب، مصحح دانلوپ: ۸ - ۲۶۴ - ۲۴۸ ; ترجمه انگلیسی آتیه (۱۹۶۶): ۲۲۵ ; نیز بنگرید به: ۱۲۷.
۴۶. در باره مفهوم سعادت از نظر كندی (فارابی، ابن باجه و ابن رشد) به عبدالحق انصاری (۱۹۶۴) مراجعه كنید.
۴۷. بنگرید به: روزنتال (۱۹۸۹): ۲۸ و۲۹۶.
۴۸. بنگرید به: روزنتال (۱۹۸۹): ۲۹۴ و منابع وماخذی كه در آنجا ارائه شده است. روزنتال اصطلاحات «ترغیب» و «ترهیب» را با آیه ۹۰: ۲۱ قرآن مقایسه میكند.
۴۹. در نهایت، این واژه به سنت ایرانی اندرزنامه پادشاهان (بنگرید به روزنتال،۱۹۸۹) برمیگردد ; در همین حال، تشابهی با نظریه معتزله كه آفرینندگی خدا را در راستای مصلحتبشر (بنگرید به واژه اصلاح) توصیف كردهاند، وجود دارد: بنگرید به: دایبر (۱۹۷۵): ۲۲۰ - ۲۳۲.
۵۰. بنگرید به این قطعه در كتاب «البصائر» نوشته ابو حیان توحیدی، تصحیح كیلانی ۲ / ۲: ۵ -۲۶۳، ترجمه روزنتال (۱۹۸۹):۲۸۹ و نقطه نظرات روزنتال.
۵۱. بنگرید به: روزنتال (۱۹۸۹): ۲۹۰.
۵۲. بنگرید به: روزنتال (۱۹۵۶) ; اثر عامری «كتاب الاعلام» (ترجمه روزنتال:۴۶ - ۵۲) را میتوان در تصحیح Ghurab میتوان یافت ; در باره نظریه عامری در باره مذهب به عنوان امر برتر از معرفت و در باره هماهنگی فلسفه و مذهب او، بنگرید به Rowson (۱۹۸۸):۱۹ff.
۵۳. تصحیح مصطفی الحیاری: السیاسهٔ من كتاب الخراج و صناعهٔ الخطابه، نسخه كامل كتاب الخراج قدامه اكنون در یك جلد در دسترس است (۱۹۸۶).
۵۴. بنگرید به: حیاری (۱۹۸۳): ۹۱ و روزنتال (۱۹۸۹):۲۹۶.۵۵. بنگرید به: تصحیح حیاری:۴۹.
۵۶. تصحیح حیاری:۵۹.
۵۷. تصحیح حیاری:۹۷.
۵۸. تصحیح حیاری: ۴۱.
۵۹. تصحیح حیاری:۵۳. نیز حیاری (۱۹۸۳):۹۷.
۶۰. تصحیح .(۱۹۷۷) Salah _ al _ sawy در باره آن بنگرید به: دایبر، (۱۹۸۹).
۶۱. دایبر (۱۹۸۹): ۹۱.
۶۲. تصحیح كراوز كتاب «رسائل فلسفیه» نوشته ابوبكر رازی: ۱۱۱ -۹۷ ; چاپ مجدد آن با مقدمهای از مهدی محقق در تهران در سال ۱۹۶۴ منتشر شد. ترجمه انگلیسی آربری .(۱۹۶۷) (Arberry) در باره این اثر بنگرید به: روزنتال (۱۹۴۰): ۳۸۸ ; گودمن (۱۹۷۱) ; شاور (۱۹۷۳): ۳۸ - ۶۲ و ۶۸. سترو همیر (۱۹۷۴) ; بوسانی (۱۹۸۱):۱۳ -۹ ; آلون (۱۹۹۰): ۴۸ - ۵۱.
۶۳. السیرهٔ الفلسفیه، به تصحیح كراوس (رسائل فلسفیه): ۸ و ۱۰۸.
۶۴. تصحیح كراوس، رسائل فلسفیه:۹۶ - ۱ ; فخری (۱۹۷۹): ۶۴ -۲۷ ; ترجمه آربری (۱۹۵۰). برای ملاحظه نكات انتقادی و نقدها به گوتاس (۱۹۷۷) بنگرید. در باره این اثر به محقق (۱۹۶۷) و شرح گودمن (۱۹۷۱ و ۱۹۷۲: ۳۱) مراجعه كنید. فصل «تهذیب اخلاق» مسكویه، تصحیح زریخ ۱۷۵ ملهم از اثر ابوبكر رازی است و حمیدالدین كرمانی (متوفای ۴۱۱ / ۱ - ۱۰۲۰) اسماعیلی در كتاب «الاقوال الذهبیه» آن را انكار كرده است. (در باره چاپهای متعدد آن به كتابشناسی مراجعه كنید.)
۶۵. در باره ماخذ Galenic (بویژه مقاله فی نفی الغم بهPeri alypias كه نسخه اصلی یونانیاش گم شده و تنها قطعاتی از آن باقی مانده، بنگرید به: ۶۵:(۱۹۷۰) Ullmann
و نیز به پاورقی شماره۴۹ در باره اخلاق رازی به (۱۹۲۰) de _ Boer بنگرید و به (۱۹۸۱) Bar _ Asher
۶۶. بنگرید به گودمن (۱۹۷۱ و ۱۹۷۲).
۶۷. مقاله فی امارهٔ الاقبال و الدوله (تصحیح كراوس، رسائل: ۸ - ۱۳۵):۱۳۷۳. خلاصهای به زبان ایتالیایی را میتوان در ۲۱:(۱۹۸۱) Bausani یافت. در باره ترجمه الدوله بنگرید به: روزنتال در «دایرهٔ المعارف اسلامی»، ج ۲، چ ۲، ۱۷۸.
۶۸. تصحیح كراوس، رسائل،۱۳۶.
۶۹. بنگرید به: حاجز، مقالات الزیدیه، مصحح هارون، رسائل الحاجز، ۴: ۳۲۵، ترجمه آلمانی پلات (Pellat) (۱۹۶۷): ۱۰۴.
۷۰. به عنوان نمونه بنگرید به: قاسم بن ابراهیم (متوفای۲۴۶ / ۸۶۰) ; نیز بنگرید به:
.(۱۹۸۷) Abrahamor
۷۱. بنگرید به: Madelung (۱۹۷۷):۵۴; Makarem (۱۹۶۷); (۱۹۷۲):۳۵ ff.
نمونه متاخرتر، كتاب رسالهٔ فی الامامه، نوشته ابوالفوارس احمدبن یعقوب اسماعیلی است. بنگرید به تصحیح و ترجمه مكارم (۱۹۷۷).
۷۲. بنگرید به: اعلام، مصحح السوی، ۳۱ ; ۳۰۱ / ۱۱.
۷۳. همان،۶ - ۴ /۳۶.
۷۴. بنگرید به: Goldziher (۱۸۸۸):۱۳۸ f. ( Muslim studies :۱۳۰ f.) ; Watt and Marmura ( ۱۹۸۵):۲۷ff.
۷۵. بنگرید به: Laoust (۱۹۵۸):۵۵ f.
۷۶. اعلام، مصحح السوی۶ /۴۳.
۷۷. همان: ۱۰ -۶ / ۱۸۵ نیز:۳ / ۶۱.
۷۸. همان: ۲۱ /۶ -۷ / ۸، ۵۵ ; ۵ / ۷۲ ; ۱۲ / ۱۸۴.
۷۹. همان: ۶۴.
۸۰. همان: ۱۰ - ۸/ ۸، نیز: ۱۵ /۱۸۳ ; ۲ / ۱۸۵.
۸۱. همان: ۱۴ / ۱۱۰.
۸۲. همان:۹ / ۱۱۱، با ارجاع به قرآن: ۴۰ -۳۹: ۸.
۸۳. همان:۱۳ / ۱۱۱، با ارجاع به قرآن:۷ -۲۵۶: ۲.
۸۴. همان:۷ / ۱۱۱.
۸۵. همان: ۲ / ۱۱۱.
۸۶. بنگرید به: همان: ۴ /۱۷۳ ;۶ -۱۸۶.
۸۷. همان: ۱ /۱۸۷.
۸۸. همان: ۱ /۱۸۹، نیز: ۱۴ /۱۸۹ ;۱۳ / ۱۸۸۱.
۸۹. همان:۲۷۳.
۹۰. بنگرید به: دایبر (۱۹۸۹):۹۷.
۹۱. اعلام، مصحح السوی:۱۹ -۱۷ /۷۳.
۹۲. همان:۹۳ -۷۷ ; ابوحاتم به تصویر راستین پیامبر وفادار میماند (بنگرید به: Andrae ۱۹۱۸): ۱۹۰ و ۲۴۵.
۹۳. بنگرید به: دایبر (۱۹۸۹): ۹۸. و در باره واژه اعتدال بنگرید به: اعلام، مصحح السوی: ۸۵ و بورگل۱۹۷۶.
۹۴. بنگرید به: اعلام، مصحح السوی:۹ / ۱۱۰.
۹۵. بنگرید به: دایبر (۱۹۸۹): ۹۵ -۹۹.
۹۶. بنگرید به: مقالات نجار (۱۹۵۸ ; ۱۹۶۰ ; ۱۹۶۱ ; ۱۹۷۸ ; ۱۹۸۰); و مهدی در تاریخ فلسفه سیاسی، ۱۸۲ ; و گالستون (۱۹۹۰). خلاصهای از آثار فارابی در این رابطه را میتوان در كتاب روزنتال (۱۹۵۵) ; (۱۹۶۲): ۴۲ - ۱۲۲ یافت.
۹۷. در باره زمینه اسماعیلی فلسفه سیاسی فارابی بنگرید به: دایبر (۱۹۹۱).
۹۸. بنگرید به: والزر (۱۹۸۵): ۴۴۵ و دایبر (۱۹۸۶):۶.
۹۹. المدینه الفاضلهٔ، تصحیح ,۵۹/ ۱۹:Dieterici تصحیح والزر ۱۲ /۲۴۶. نیز: دایبر (۱۹۹۱). در باره تصحیح و ترجمه والزر بنگرید به: مهدی (۱۹۹۰).
۱۰۰. بنگرید به پینوشت قبلی.
۱۰۱. بنگرید به: دایبر (۱۹۸۶):۷ و (۱۹۹۱): ۱۴۵.
۱۰۲. بنگرید به: دایبر (۱۹۸۶): ۱۱ و بوترورث (۱۹۸۷): ۲۳۲.
۱۰۳. در باره جزئیات اینجا و آنچه میآید به دایبر (۱۹۸۶) مراجعه كنید.
۱۰۴. در باره مفهوم سعادت از نظر فارابی به شاهجهان (۱۹۸۵) بنگرید.
۱۰۵. بنگرید به: دایبر (۱۹۸۶): ص۱۷ شماره۷۹ و در باره مفهوم افلاطون «انقیاد» خدا بنگرید به: B ; Berman ( ۱۹۶۱). Plato, Theaet, ۱۷۶
۱۰۶. بنگرید به: دایبر (۱۹۸۶): ۱۱.
۱۰۷ .بنگرید به: دایبر (۱۹۹۱):۱۴۷.
۱۰۸. بنگرید به: والزر (۱۹۸۵): ۴۲۴.
۱۰۹. بنگرید به: سنكاری (۱۹۷۰) و سجاد (۱۹۸۳). در باره ساختار سلسله مراتبی شهر فئودالی (و گیتی) از نظر فارابی و اصل تقسیم آن ; به ماروث (۱۹۷۸) مراجعه كنید.
۱۱۰. بنگرید به: والزر (۱۹۸۵):۴۲۹.
۱۱۱. فارابی اولین فیلسوف مسلمانی است كه نظریه آرمانی دولت كامل را ارائه و بسط داده است. بنگرید به: (۱۹۶۳) ; ( ۱۹۷۱). Simon
۱۱۲. بنگرید به: فارابی، فلسفه افلاطون، مصحح، روزنتال و والزر: فصل ۴ ; ترجمه مهدی (۱۹۶۹):۵۷. این اثر از منابع متعدد افلاطونی استفاده كرده است. علاوه بر نكاتی كه روزنتال و والزر ذكر كردهاند، بنگرید به:
. ۹۰ ك۷۶:(۱۹۴۶)۶۷ ، Isaac Rabinowitz , American Journal of Philology
۱۱۳. علاوه بر كتاب المدینه الفاضله نوشته فارابی به آثار زیر بنگرید:
كتاب التنبیه علی سبیل السعادهٔ (ترجمه فرانسوی توسط مالت۱۹۸۹) ; كتاب تحصیل السعادهٔ (ترجمه مهدی ۱۹۶۸: ۵۰ -۱۳) ; فصول منتزعه، ترجمه فارسی در كتاب قطبالدین شیرازی (۱۲۳۹ / ۶۳۴ - ۱۳۱۱ / ۷۱۰) و درهٔالتاج لقرات الدوباج، مصحح مشكات (بنگرید به ناصر ۱۹۷۴:۲۴۹)، كتاب السیاسهٔ المدینه و رسالهٔ فی السیاسهٔ (ترجمه آلمانی توسط Graf ۱۹۰۲) ; رسالهای اخلاقی در باره رفتار انسان در برابر كسانی كه مافوق او، مادون او و یا مساوی با او در رتبه و درجه هستند و نیز در باره برخورد آن انسان.
۱۱۴. بنگرید به: روزنتال (۱۹۷۲):۱۶۴۶.
۱۱۵. تلخیص نوامیس افلاطون. بنگرید به: . Gabriel (۱۹۴۹) ; Strauss (۱۹۵۷) ; Leaman (۱۹۸۵):۱۹۵ ff. and Daiber (۱۹۸ bb):۱۷f
در باره خلاصهای از این «تلخیص» كه توسط ابوالفرج بن طیب نوشته استبنگرید به:
(۱۹۷۷) Druart
۱۱۶. بنگرید به: فارابی، المدینه الفاضله، مصحح والزر، فصل ۵، ص۱۶ و حاشیه و تفسیر:۴۵۷.
۱۱۷. رسائل۶ / ۲۴۱:۳. بنگرید به: ترجمه آلمانی و شرح Diwald (۱۹۷۵) ۲۳۰ و ۸ -۲۰۶.
۱۱۸. در باره مطالبی كه میآید به جزئیات عنایت (۱۹۷۷) بنگرید و در باره مقایسه مفصل اخوان الصفا و فارابی به ابوزید (۱۹۸۷).
۱۱۹. بنگرید به: عنایت (۱۹۷۷): ۳۴.
۱۲۰. بنگرید به مثالی كه در باره شورش حیوانی در برابر سلطه انسان در كتاب رسائل: ۱۸۲: ۲ آمده است ; ترجمه انگلیسی گودمن (۱۹۷۸) ; نسخه اسپانیایی توسط تورنرو پودا (۱۹۸۴) و نسخه آلمانی توسط Giese (۱۹۹۰).
۱۲۱. بنگرید به: عنایت (۱۹۷۷):۳۹.
۱۲۲. المدینه الفاضله، تصحیح / ترجمه والزر:۷ -۲۴۶. بنگرید به پینوشتشماره ۹۸.
۱۲۳. رسائل ۱۲۸: ۴. بنگرید به: عنایت (۱۹۷۷): ۴۲.
۱۲۴. بنگرید به: .(۱۹۶۲) Marqurt
۱۲۵. رسائل، ج ۱، ص۲۴۹. بنگرید به: عنایت (۱۹۷۷): ۴۲.
۱۲۶. رسائل، ج ۴، ص ۲۰ /۱۹۹.
۱۲۷. بنگرید به: عنایت (۱۹۷۷): ۴۵.
۱۲۸. رسائل، ج ۴، ص۷ / ۲۲۰.
۱۲۹. همان: ج ۴، ص ۲۲۰ ; بنگرید به: عنایت (۱۹۷۷): ۴۴.۱۳۰. عنایت (۱۹۷۷): ص۲۹.
۱۳۱. بنگرید به همان: ۴۰ و در باره بخشهای متضاد نفس به ; .۴۹:(۱۹۷۲) Diwald (منبعی از رسائل اخوان الصفا، نقاط تشابه فارابی را فهرست كرده است).
۱۳۲. رسائل، ج ۱، ص۲۰۷ ; بنگرید به: عنایت (۱۹۷۷): ۴ - ۳۴. این تقسیم آشكارا تقسیم سه گانه ارسطو از فلسفه عملی را به سیاست، اقتصاد و اخلاق (بنگرید به پینوشتشماره ۳۱) و بخش مقدماتی دیگری در باره سیاست پادشاهانه و پیامبرانه نشان میدهد.
۱۳۳. رسائل، ج ۱، ص ۱۲ /۲۲۹ ; بنگرید به: عنایت (۱۹۷۷):۲۶.
۱۳۴. رسائل، ۱،۱۶ /۲۲۳.
۱۳۵. بنگرید به: .(۱۹۶۰) Faruqi
۱۳۶. همان. به نظر میرسد تاثیر عقاید اسماعیلی بر رسائل اخوان الصفا بیش از آن چیزی است كه میتوان از (۱۹۹۱) Netton فصل۶، به دست آورد.
Literatarzeitung , ۶۷(۱۹۷۲), cols ۳۷۰ _ ۳; Arkoun (۱۹۷۰). ۱۳۷. Ed. Zurayk (۱۹۶۶) ; English trans. Zurayk (۱۹۶۸). Cf. Daiber , Orientalistische
۱۳۸. تصحیح .۹۱ :Zurayk بنگرید به: Plotinus , Enn ۱. ۶.
۱۳۹. تصحیح :Zurayk ص۸۳.
۱۴۰. همچنین بنگرید به: رسالهٔ مسكویه به نام «السعادهٔ فی فلسفه الاخلاق» تصحیح، طویجی. در باره مفهوم سعادت از نظر مسكویه بنگرید به: عبدالحق انصاری (۱۹۶۳).
۱۴۱. تصحیح .۹۱ / ۱۸ :Zurayk
۱۴۲. تصحیح .۹۱ :Zurayk
۱۴۳. بنگرید به: رساله ارسطو ,De virtutibnset vitiis ترجمه عربی، ابن طیب، تصحیح Kellermann (۱۹۶۵): ۵۸ - ۱۸ /۵۹ ; ترجمه۹ -۷۷ (به زبان یونانی حفظ نشده است). در باره تاریخ ابزار (Mesotes) در اخلاق فلسفی اسلامی بنگرید به: Burgel (۱۹۶۷):۱۰۱ .
۱۴۴. تصحیح .۱۰۵ :Zurayk بنگرید به: مسكویه، رسالهٔ فی ماهیته العدل، تصحیح / ترجمه خان ; فخری (۱۹۷۵).
۱۴۵. تصحیح .۶۲ / ۱۱ :Zurayk
۱۴۶. همان: ۸ / ۳۱.
۱۴۷. همان:۴۶.
۱۴۸. همان گونه كه مسكویه (تصحیح :Zurayk ۸ /۲۹) به سان یك قاعده میگوید: «ان الانسان مدنی بالطبع» (بنگرید به: (Zoon Politikon , Aristotle , Pol . , ۱. ۱. ۱۲۵۳a ۲ ff.
۱۴۹. تصحیح :Zurayk ۱۳۵.
۱۵۰. همان: ۱۰ / ۷۲.
۱۵۱. همان:۹ / ۴۰.
۱۵۲. در اندزنامه پادشاهان او، سلوك المالك فی تدبیر المملوك: بنگرید به: تصحیح و تحقیق تكریتی (۱۹۸۰). همچنین در باره این اثر بنگرید به:
. Plessner (۱۹۲۸):۳۰ ff; Richter (۱۹۳۲):۱۰۵ f
و نیز به: تصحیح دانلوپ از كتاب فصول منتزعه فارابی:۶ (در باره فصول فارابی به عنوان یك منبع) و شروانی (۱۹۷۷):۵۷: ۳۵ (به نادرست، ابن ابی ربیع را به عنوان متفكر قرن نهم ذكر میكند).
۱۵۳. مقاله «مسكویه» در دایرهٔ المعارف اسلامی، نوشته آركون، شماره دوم،۷ (۱۹۹۱):۱۴۳ و در باره نویسندگان مذكور بنگرید به: روزنتال (۱۹۶۲): ۲۱۰، رحمان (۱۹۸۵) ; سپارچ من (۱۹۸۵)، ویكنز (۱۹۸۶) ; فخری (۱۹۹۱) ; در باره نصیرالدین طوسی نیز به (۱۹۷۷) Badie بنگرید. در باره تاثیر مسكویه بر غزالی بنگرید به:
. ۱۰ ، ۱ ،۱۵۷ .ر ذر۲ .ذ ،۲۰۷:(۱۹۶۸) Zurayk
همانند رسالهٔ فی دفع الغم من الموت اثر تهذیب تصحیح ۲۰۹/ ۵ - ۲۱۷/ ۹:Zurayk جداگانه به عنوان اثر منسوب به ابنسینا حفظ شده است. (تصحیح مهرین ۱۹۹۱). بنگرید به:
Zurayk (۱۹۶۸):۲۰۷, n. ۱۸on p ۱۸۵, ۱ , ۱۰ .
و رساله مشهور «رسالهٔ فی الخوف من الموت و حقیقته و حال النفس بعده» انتشارات پاریس تصحیح (۱۹۹۱) Ckeikho ، مقالات فلسفیه صص ۱۴ -۱۰۳ با عبارت اضافی (تصحیح Ckeikho صص۱۷ - ۱۱۴) كه از اثر مسكویه گرفته شده است (تصحیح (۲۱۷/ ۱۰ - ۲۲۱ / ۱۹:Zurayk ; هر دو اثر با رساله فی الحلیه لدفع الحزن نوشته كندی یكی میباشند (بنگرید به پینوشتشماره ۲۴).
۱۵۴. در باره او بنگرید به: فخری (۱۹۹۱):۱۷۶، دایبر (۱۹۹۱).
۱۵۵. كتاب التنبیه الی سبیل السعادهٔ نوشته فارابی بسیار با تاثیر به نظر میرسد. بنگرید به خلیفه (۱۹۹۰):۱۴۹.
۱۵۶. الذریعهٔ، تصحیح عجمی:۱۶۳.
۱۵۷. همان: ۳۷۴.
۱۵۸. همان: ۳۶۴.
۱۵۹. همان: ۲۰۴.
۱۶۰. همان: ۴ / ۲۰۴.
۱۶۱. همان:۵۹.
۱۶۲. همان: ۵ / ۹۱. نیز بنگرید به: ۸ /۹۶.
۱۶۳. بنگرید به: تكسب در همان منبع: ۳۸۰.
۱۶۴. همان:۱۳ - ۱۱ / ۹۰.
۱۶۵. همان:۶ / ۹۱ - ۱۱ / ۹۰.
۱۶۶. تصحیح سلیمان دنیا; ترجمه .(۱۹۴۵) Hachem
. C. f. Chahine (۱۹۷۲):۱۰۵ ff .۱۶۷
۱۶۸. این موضوع را ابن خمار مسیحی (متوفای۱۰۱۷) در كتابش «مقاله فی صفهٔ الرجل الفیلسوف» تصحیح و ترجمه لوین (۱۹۵۵)بحث كرده است ; در باره این اثر نیز بنگرید به: .۱۲۸:(۱۹۸۶) Karmer
۱۶۹. در باره برداشت آنها از فلسفه بنگرید به: رسائل،۳: ۳۲۵ و ترجمه دیوالد ۴۲۷:(۱۹۷۵) (Diwald) .
۱۷۰. در باره اطلاع ابنسینا از رسائل اخوان الصفا بنگرید به: (۱۹۸۱) (Diwald) .
۱۷۱. تصحیح امین:۹ - ۴۰. ترجمه (۱۹۵۹) Goichon ; بنگرید به: «حی بن یقظان» در دایرهٔ المعارف اسلامی ج ۲، شماره سوم.
۱۷۲. شرح و تصحیح فتح الله خلیف (۱۹۷۴): ۳۱ -۱۲۹ ; ترجمه فرانسوی .۳۰ - ۶:(۱۹۶۱) Noureddine
۱۷۳. بنگرید به: .(۱۹۶۴) ; (۱۹۶۳) Marmura
۱۷۴. بنگرید به: .۳۶۳ (۱۹۸۵) Marmura
۱۷۵. بنگرید به: روزنتال (۱۹۶۲): ۱۴۴ ; در باره ویژگیهای پیامبر و حاكم به صفحه ۱۵۲ مراجعه كنید.
۱۷۶. ابنسینا، الشفاء، الالهیات، ج ۲، ۴ / ۴۴۱ ; ترجمه مارمورا در «فلسفه سیاسی دوران میانه» (۱۹۶۳):۹۹.
۱۷۷. الشفاء، الالهیات، ۲، ۴ /۴۴۷ ; ترجمه مارمورا در «فلسفه سیاسی دوران میانه» ۱۰۴.
۱۷۸. روزنتال (۱۹۶۲): ۱۵۴.
۱۷۹. همان: ۱۴۸.
.۵۷۰:(۱۹۷۹) Galston .۱۸۰
۱۸۱. در مموعه «رسائل» منتشر شد (۱۸۸۱ / ۱۲۹۸): ۸۰ - ۷۱ ; شمس الدین (۱۹۸۸): ۷۲ - ۲۶۱ ; ترجمه انگلیسی مهدی در فلسفه سیاسی دوران میانه:۷ - ۹۵ ; بررسی و تحقیق .۳۴۶- ۹:(۱۹۰۳) Baur بر اساس ترجمه لاتینی:
. (Ardreas Alpago , Avicenna Opera (Venice , ۱۵۴۶)(repr. Westmead, ۱۹۶۹), fols ۱۳۹_ ۴۶)
۱۸۲. تصحیح مارمورا; تصحیح شمس الدین (۱۹۸۸):۳۰۹ - ۲۹۸، ترجمه انگلیسی مارمورا در فلسفه سیاسی دوران میانه ۲۱ - ۱۱۲.
۱۸۳. بخش دوم: ۵۵ - ۴۴۱ ; ترجمه انگلیسی مارمورا در فلسفه سیاسی دوران میانه: ۱۱۱ - ۹۸ ; ترجمه آلمانی هارتن (۱۹۰۷). بنگرید به: نظریات كوهلر (۱۹۰۸ - ۹) (Kohler) و گالستون (۱۹۷۹) كه مقایسهای با فلسفه سیاسی آرمانگراتر فارابی ارائه میدهند. عقاید سیاسی ابنسینا كه در این اثر توصیف شده است، نویسنده دوران میانه فراسیس اكسیمنس [Francese Eiximenes] را تحت تاثیر قرار داده است. بنگرید به:
. Francese Eiximenes , Regiment de la Cosa Publica (Valencia, ۱۳۸۳)
و نیز بنگرید به: Lindgren (۱۹۸۰).
۱۸۴. چاپهای متعدد (بنگرید به كتابشناسی) ; چاپ اخیر آن در: شمس الدین (۱۹۸۸): ۶۰ - ۲۳۲. بنگرید به: نقطه نظرات شمس الدین (۱۹۸۸): ۶۰، پلستر (۱۹۲۸): ۴۲ و ابراهیم (۱۹۸۰).
۱۸۵. تصحیح شمس الدین (۱۹۸۸):۹ -۲۳۳.
۱۸۶. تصحیح شمس الدین (۱۹۸۸): ۵ - ۲۴۰. در باره نظریات ابنسینا در باره اخلاق بنگرید به: عبدالحق انصاری (۳ - ۱۹۶۲) ; بوترورث (۱۹۸۷): ۲۳۸ و فخری (۱۹۹۱): ۸۵ و۲۰۷.
۱۸۷. تصحیح شمس الدین: ۵۸ -۲۴۶.
۱۸۸. در باره این مطلب بنگرید به: پینوشتشماره۲۳.
۱۸۹. بنگرید به: پلستر (۱۹۲۸):۴۳.
۱۹۰. بنگرید به: رزونتال (۱۹۶۲): ۱۵۲.
۱۹۱. در باره اصطلاحات مذكور و ریشه ارسطویی آنها بنگرید به: پینوشتشماره۹۳.
۱۹۲. الشفاء، الالهیات، ۲، ۱۴ / ۴۵۵.
۱۹۳. الشفاء، الالهیات، ۲، ۱۴ /۴۵۳. و نیز: روزنتال (۱۹۶۲): ۱۵۵. (به جای جمیله، حمیده میخواند ; تفسیر و شرحی كه در آنجا ارائه شده است اندكی با شرح ما متفاوت است).
۱۹۴. خورشید (۱۹۷۹) ; نیز بنگرید به: (۱۹۷۹) Strohmain
۱۹۵. ابنسینا عقاید معادشناسی خود را عمدتا در كتاب «رسالهٔ الذحویه فی المعاد» (تصحیح و ترجمه Lucchetta (۱۹۷۹)، و در كتاب «المبدا و المعاد» (تصحیح نورانی) بحث كرده است. بنگرید به: رساله Michot (۱۹۸۸) بویژه ص ۱۹۰.
منبع : نشریه علوم سیاسی
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران مجلس شورای اسلامی مجلس حجاب دولت دولت سیزدهم رئیسی رئیس جمهور سیدابراهیم رئیسی گشت ارشاد توماج صالحی جمهوری اسلامی ایران
تهران قتل شهرداری تهران سیل هواشناسی پلیس کنکور وزارت بهداشت بیمارستان سلامت زنان سازمان سنجش
قیمت دلار خودرو قیمت خودرو بازار خودرو دلار بانک مرکزی قیمت طلا سایپا مسکن ارز ایران خودرو تورم
سینمای ایران سینما سریال تلویزیون سریال پایتخت قرآن کریم موسیقی رهبر انقلاب فیلم ترانه علیدوستی مهران مدیری کتاب
کنکور ۱۴۰۳ اینترنت عبدالرسول پورعباس
اسرائیل رژیم صهیونیستی آمریکا فلسطین غزه جنگ غزه روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال جام حذفی آلومینیوم اراک فوتسال بازی تیم ملی فوتسال ایران تراکتور باشگاه پرسپولیس بارسلونا سپاهان
هوش مصنوعی نخبگان سامسونگ مدیران خودرو اپل فناوری آیفون ناسا بنیاد ملی نخبگان ربات رونمایی
سازمان غذا و دارو کاهش وزن روانشناسی بارداری مالاریا افسردگی آلزایمر