جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا
دلقک غمگین و پرشور سینمای کمدی
جیم کری ، خُلوچلترین بازیگر نسل خود است. در خورشید ابدی یک ذهن پاک ساختهٔ میشل گندری،عنان رها میکند. نامزد و خاطرات او را از دست میدهد. دوباره آنها را بهدست میآورد. باز از دست میدهد ... آنچه میخوانید حرفهای بازیگری است که دست کمی از قهرمان آن فیلم ندارد: مردی پرشور، رک، حساس و مدام در پی بهدست آوردن یک عالمه چیز ...
کری در همان ابتدای گفتگو میگوید: ”بهندرت مصاحبه میکنم.چون پی بردهام که گوشه و کنایههای من روی کاغذ جواب نمیدهند و سوءتفاهماتی بهوجود میآورند. وقتی آدمی مثل من، متلکانداز و خبیث باشد، مردم زود فکر میکنند واقعاً به آنچه میگوید اعتقاد دارد. اگر به تو بگویم من بزرگترین بازیگری هستم که کرهٔ زمین به خود دیده، بلافاصله متوجه میشوی که دارم پرت و پلا میگویم.
ولی خواننده، برداشت دیگری دارد، مگر آنکه این موضوع دقیقاً به او توضیح داده شود. کاری که هیچ کدام از روزنامهنگارها زحمت آن را به خودشان نمیدهند.“ وقتی جیم کری با میشل گُندری کارگردان خورشید ابدی ... ملاقات کرد، تازه از همسرش جدا شده و بنابراین آشفتهحال و پریشان بود: یعنی روحیهای ایدهآل برای بازی کردن در خورشید ابدی ... ولی مشکل اینجا بود که کری قرار بود بلافاصله در بروس قدرتمند، یک کمدی، بازی کند و این موضوع به قول کری، به شدت گندری را نگران کرده بود: ”تو داری در یک فیلم دیگر بازی میکنی و این فیلم، از کجا معلوم، شاید حالت را خوب کند!“ و درست هم میگفت کری حالش خوب شده بود و موقع فیلمبرداری خورشید ابدی ... بایستی دوباره روی زخمهای او نمک میپاشید.
جیم کری با خورشید ابدی ...، حتی بیش از نمایش ترومن، مرد روی ماه یا ماژستیک خطر کرده و به طیف و تنوع نقشهای او افزوده و از قضا، برای ما ملموستر شده است: ”ژانر کمدی یا بهتر بگویم فیلمهای دیوانهواری که من معمولاً بازی میکنم قلقها و ترفندهای مخصوص خودشان را دارند. از بازی در آن فیلمها لذت میبرم ولی در اینجا فرصت پیدا کردهام خودم باشم، نه آن تصویری که خودم ابداع کردهام. با خورشید ابدی یک ذهن پاک، مردم برای نخستینبار میتوانند مرا همانطور که هستم، ببینند.“ با این وجود، فیلمهای دیگر کری نیز میشد گوشههائی از شخصیت خود را بازشناخت.
مثلاً یکی از خوانشهای نمایش ترومن (پیتر ویر، ۱۹۹۸) میتواند استعارهای ”ستارهای“ به نام جیم کری باشد که رسانهها هر حرکت او را تحت نظر دارند. خودش هم قبول دارد: ”درست است.در آن فیلم آنقدر استعاره وجود داشت که آدم سرگیجه میگرفت.مثلاً وقتی ترومن به دریا میزند، خودش را بهدست امواجی ناشناخته میسپارد تا در نهایت به دیواری بخورد و حقیقت را کشف کند. هیچکس نمیتواند حقیقت وجود خویش را دریابد مگر آنکه در ”ورطه“ شیرجه رود و با ترس و وحشت و فقدان سرشاخ شود“ در مورد بروس قدرتمند (تام شدیاک، ۲۰۰۳) چه باید گفت؟ در آنجا نیز با خبرنگاری آشنا شدیم که محکوم شده به سرگرمکردن دیگران، حال آنکه دلش میخواهد و او را جدی بگیرند؛ خب این شخصیت شما را به یاد خودِ کری نمیاندازد؟ ”چرا خودم هستم. غالباً با این مشکل دست و پنجه نرم کردهام.
بامزه بودن یک موهبت است. ولی فقط یکی از جنبههای شخصیت یک آدم است. احتمالاً بهاستثناء احمق و احمقتر (پیتر فارلی، ۱۹۹۵)، همهٔ فیلمهای من دو لایهٔ معنائی داشتهاند. ایس ونچورا، کارآگاه حیوانات (تام شدیاک، ۱۹۹۵) هجوی بود دربارهٔ ”خود“ (ego)، حکایت آدمی که خیلی به خودش اطمینان دارد و فکر میکند برای هر پرسشی، پاسخی دارد؛ که این، روش خاصِ من برای خندیدن به ریش سینمای آمریکا و از خودراضیبودن او بود. ولی فکر نمیکنم خیلیها متوجه این جنبهٔ فیلم شده باشند؛ خیلیها فیلم را دیده و فقط گفتهاند که فیلم ”خندهدار“ بوده است. پیتر سلرز زمانی گفته بود: ”ما دلقکها، زندگی غمانگیزی داریم“ و حالا کری - اگر هم الزاماً آدم غمانگیزی بهنظر نمیرسد - کاری هم نمیکند که به سنت رایج ”کمدینهای عصبی“ پایان داده شود.
به اعتراف خودش ”مقادیر زیادی خودم را تحلیل کردهام، روی خودم فکر کردهام. بنیآدم سه لایه دارد: نقاب، درد و فرد واقعی.خود را به در و دیوار میزنم و سعی میکنم به لایهٔ آخری چنگ بیندازم. ما احساساتمان نیستیم، دردمان نیستیم؛ ما تماشاگران این درد هستیم. و همین را تعمیم بدهید به بشریت؛ در برخی جوامع، مثل جامعهٔ آفرو - آمریکن یا یهودی، آدمها خود را در درد و رنجشان مییابند. آنها هویت خود را براساس این درد و رنجها شکل دادهاند و رنج و محنت تبدیل به هویت آنها شده. رنج و درد، واقعیتی است ولی واقعیتِ وجود آنها نیست. باید خیلی حواس ما به این مسئله باشد.“ جیم کری همه نوع کتابی میخواند: ”آثار مذهبی، معنوی، فلسفی، بودیستی، کاتولیک و ...
ولی کسانی هستند که بین معنویت و ایدئولوژی تفاوتی قائل نیستند. خداوند هیچکس را تشویق به کشتن همنوع خود نمیکند، حالا به هر دلیلی که باشد. هرگز حاضر نیستم اسلحه بهدست گیرم. به خاطر اعتقادم حاضر هستم بمیرم، ولی به خاطر آن حاضر نیستم آدم بکشم.“ جیم کری از خودش میپرسد که نکند او را دیوانه تلقی کنند؟ ”مدام دارم به اطرافم نگاه میکنم، گوش میکنم. دست خودم نیست. گاهی از خود سؤال میکنم و آدمی که در رستوران پشت سرم نشسته به من جواب میدهد. در حالی که همان زمان داشته با زن خود صبحت میکرده. حواسم به همه چیز است.دست خودم نیست: زندگی برایم جذاب است.“
کری اتفاقاً جاهطلبی سادهای در زندگی دارد: چیزی در اختیار مخاطب خود بگذارد که قبلاً ندیده و به هر قیمتی از تکرار آنچه قبلاً انجام شده، پرهیز کند. ولی او را با یک کمالگرا اشتباه نگیرید: ”نمیدانم کمالگرا هستم یا خیر. این کلمه را خیلی اینجا و آنجا، آن هم بیخودی، بهکار میبرند. مسئله بیشتر ”خود دست انداختن“ است. (میخندد) خود را بینی و به خود بگوئی: ”نه، یه چیزی اونجا میلنگه. تو خوب نیستی.“ دلم نمیخواهد سر فیلمبرداری کار به برداشتهای زیاد بکشد ولی فکر هم نمیکنم زیاد خوب باشم. هربار به مانیتور نگاه میکنم و به خودم میگویم که حتماً راهی است از این بهتر بازی کنم. این را در نهایت پای کمالگرائی میگذارند ... شاید هم، تواضع؟! نمیدانم، شاید هم کمی از هر دو! (میخندد) سال ۱۹۹۴: جیم کری در ایس ونچورا، کارآگاه حیوانات، ماسک (چاک راسل، ۱۹۹۴) و احمق و احمقتر نقش اصلی را ایفا میکند. سه نقش اصلی نخست زندگی حرفهای او و سه فیلم پرفروش اول او؛ چون این فیلمها فقط در خاک آمریکا ۳۲۰ میلیون دلار فروش میکنند.
مردم حتماً چیز خاصی در این بازیگر ناشناس کشف کرده بودند که به سالن سینماها هجوم بردند: ”چند شب پیش، پس از دیدن خوانندهای به نام گوین دیگراو - که نمیشناختم - داشتم دربارهٔ همین موضوع با تام کروز حرف میزدم: گذشته از استعدادی آشکار، ”برقی“، چیزی از وجود این آدم ساطع میشود و به طرز غریبی بیننده را به طرف خود جذب میکند. این ”برق“ را همه دارند ولی آن را خاموش میکنند یا خیلی ساده، میترسد آن را آشکار کنند. اگر تماشاگران زحمت دیدن را ایس ونچورا را به خود هموار کردند، فکر میکنم به این خاطر بود که وجود چیزی غیرقابل پیشبینی را در نگاهم حس کردند.“
صحبت از ”نگاه دیوانهوار جیم کری“ شد، اتفاقاً بد نیست در اینجا مثالی از آن بیاوریم: در قسمت ضمیمهجات DVD بروس قدرمتند، ”اوتی“های صحنهای گنجانده شده که طی آن، کری، بدون توصیهٔ خاصی از سوی کارگردان در یک آشپزخانه رها شده: به محض آنکه کلمهٔ ”اکشن“ به گوش میرسد، درخشش همین نگاه خاص را در چشمان او میبینم؛ نگاه خاص بچهای که خود را آماده میکند تا خانه را به هم بریزد. حدود ده دقیقهای کری با انواع و اقسام وسایل آشپزخانه، آنچنان بساطی راه میاندازد که بینند از خنده رودهبر میشود. خودش در اینباره میگوید: ”اینگونه صحنههای دیوانهوار، فقط بازی است و بس.
عین همین خل و چل بازی را موقع همکاری با مریل استریپ در فیلم ماجراهای ناگوار لمونی اسنیکت در وجود او کشف کردم. زنی را دیدم که با وجود سن و سالی هم که از او گذشته، چنان الم شنگه و شیطنتی سر صحنه به راه میاندازد که انگار خودش بچهای است و با عدهای از بچههای همسن و سال خود کنار دریا شنبازی میکند. امکان ندارد استریپ بتواند دربارهٔ چند و چون کار خود به شما توضیح دهد؛ خودش هم اولین کسی است که به شما خواهد گفت که اصلاً نمیداند چکار میکند. فقط دارد بازی میکند و کیف میکند.
خیلی از آدمها قادر نیستند کودکی را که در وجودشان نهفته، بازیابند ولی چون تو میتوانی، از تو بدشان میآید.“ وقتی به او میگوئیم که با دیدن یکی از صحنههای احمق و احمقتر اشک از چشمان ما جاری شده، به هیجان میآید: ”وقتی کسی چنین حرفی را به شما بزند، یعنی بازی را بردهاید. من این حرفه را دقیقاً به خاطر همین صحنهها ادامه میدهم. در مدت ۸ سالی که در لسآنجلس روی صحنه ”کامدی استور“ برنامه اجراء کردم. شبهای خود را به این فکر میگذراندم که خدایا چه چیزی میتوانم به مخاطبم ارائه دهم که نیاز داشته باشد. چه خدمتی میتوانم به او بکنم؟ دوره، دورهٔ ریگان (رئیسجمهور) بود و ناگهان بهنظرم رسید: مخاطب به کسی نیاز دارد که همهچیز و همهکس را به سخره بگیرد. و بنابراین تبدیل به چنین آدمی شدم.“ ولی خب آیا یک کمدی خوب باید شوکه کند، بیننده را معذب کند؟ جواب میدهد: ”یک کمدی خوب باید حقیقت را بگوید. یک پروژه را وقتی انتخاب میکنم که در فیلمنامهٔ آن چیزی پیدا کنم که دلم میخواهد به بیان آورم که با حس و حال روحی آن لحظه از زندگی من هماهنگی دارد. وقتی فیلمنامهٔ بروس قدرتمند به دستم رسید، درست زمانی بود که با مشکل بزرگی در زندگی زناشوئی خود مواجه شده بودم. من هم مثل قهرمان این فیلم به بیرون خانه میرفتم و هوار میکشیدم: ”خدایا چه کار باید بکنم؟ آیا واقعاً لیاقت آن را ندارم که عشقی در این دنیا بیابم؟“
از او میپرسم که گاهی احساس تنهائی نمیکند؟: ”چرا اگر خودم نباشم، در یک اتاق پر از آدم هم احساس تنهائی میکنم. فقط یک راه به خوشبختی منجر میشود و من دنبال آن هستم تا آن را پیدا کنم. حالا این راه، ۱۰ سنت برای من به ارمغان میآورد یا ۱۰ میلیون دلار، فرقی نمیکند. اسم مرا گذاشتهاند ”مرد ۲۰ میلیوندلاری“، چون نخستین بازیگری بودم که چنین دستمزدی را برای فیلمی گرفته. ولی چنین آدمی، من نیستم. یک بانکدار نیستم که ضمناً بلد باشد کمدی بازی کند.“
از جامعهٔ آمریکا از او میپرسم: ”در جامعهٔ آمریکا عجیب است که آدمها میترسند به اشتباهات خود اعتراف کنند. هیچکس قبول نمیکند که خطا کرده، در این شهر، لیندا، دستیار من، یکی از تنها کسانی است که یکروزه آمده و به من گفته: ”رئیس، اشتباه کردم. خطا کردم.“جواب او را دادم: ”مهم نیست. برای همیشه میتوانی با من کار کنی.“ این دنیا پر از آدمهائی است که فکر میکنند اذعان کردن به خطاهای خود، آنها را ضایع میکند.
امروزه وقتی تنیسبازی، ضربهاش را خطا میزند، طوری رفتار میکند که انگار زندگی خود را خراب کرده است.“ (میخندد) در پایان نمیشد این سؤال را که دست از سرمان برنمیداشت با او در میان نگذاشت: با در نظر داشتن این مسئله که از گفتگو با خبرنگارها خوشش نمیآید، پس چرا حاضر شده با ما حرف بزند؟ ”خودم میخواستم این مصاحبه صورت گیرد. این کار را به خاطر میشل گُندری انجام دادیم. و به خاطر این فیلم (خورشید ابدی ...) که عاشق آن هستم. امیدوارم سینماروها در دیدن آن تردید نکنند ... آن هم از ترس آنکه چیزی از آن سردرنیاوردند. نه تنها راحت میشود آن را رازگشائی کرد بلکه میتوان دو روزی دربارهاش حرف زد! این فیلم یک تجربهٔ منحصر به فرد است. و اما در مورد فرانسویها ... از آنجا که در تورنتو (کانادا) بزرگ شدهام، خودم هم تا اندازهای فرانسوی هستم. فرانسویها، ضمناً،استاد آشپزی دنیا هستند. میدانم که فرانسه و آمریکا در حال حاضر رابطهٔ خوبی ندارند ولی این احمقانه است: نمیتوان از کسی فقط به این خاطر که با عقیدهٔ شما موافق نیست، متنفر بود. بهعلاوه، فکر نمیکنم فرانسویها نیز از آمریکائی بدشان بیاید. آنها از بوش بدشان میآید، از فاشیسم متنفر هستند. همین.“
(مجله دنیای تصویر)
منبع : رنگین کمان
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران حجاب دولت رئیسی رئیس جمهور دولت سیزدهم سریلانکا توماج صالحی پاکستان کارگران مجلس شورای اسلامی سید ابراهیم رئیسی
کنکور تهران سیل آتش سوزی قم هواشناسی سازمان سنجش فضای مجازی پلیس شهرداری تهران سلامت اصفهان
قیمت خودرو خودرو قیمت طلا دلار تورم قیمت دلار بازار خودرو بانک مرکزی ارز ایران خودرو مسکن سایپا
خانواده موسیقی رهبر انقلاب تلویزیون فیلم ترانه علیدوستی سینمای ایران مهران مدیری بازیگر شعر تئاتر
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
فلسطین رژیم صهیونیستی غزه اسرائیل آمریکا جنگ غزه روسیه حماس اوکراین طوفان الاقصی ایالات متحده آمریکا طالبان
پرسپولیس فوتبال استقلال آلومینیوم اراک جام حذفی بازی بارسلونا لیگ برتر انگلیس ژاوی باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس فوتسال
هوش مصنوعی بنیاد ملی نخبگان ربات تیک تاک ناسا فیلترینگ
مالاریا کاهش وزن زوال عقل سلامت روان داروخانه