شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


شاعر شور و مستی


شاعر شور و مستی
استاد سید محمد حسین بهجت تبریزی، شاعر پرآوازه معاصر ایران است كه در شعر خود به «شهریار» تخلص می كرده و با چیرگی تمام به زبانهای «فارسی» و «تركی» شعر می سروده است. نفوذ معنوی كلام شیرین این شاعر از یك سو در همه جای سرزمین پهناور ایران بر سراچه دل كوچك و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان نشسته و هر ایرانی غزلی، قطعه ای و یا لااقل بیتی از «شهریار» بر لوح خاطر خویش سپرده است و از سوی دیگر آوازه شهرت این عاشق دلسوخته از فراسوی مرزهای ایران به سرزمین های دیگر و بویژه كشورهای ترك زبان رسیده و سخنان دلنشینش روشنی بخش دل شیفتگان گشته و هر ترك زبانی كه منظومه حیدربابای او را شنیده منقلب گشته و بر روح لطیف و دل باصفا و هنری همتای او آفرین گفته است.
● شهریار كیست؟
نام او سیدمحمدحسین بهجت تبریزی است. در اوایل شعری «بهجت» تخلص می كرد و بعداً دو بار با فال حافظ تخلص خواست كه دو بیت زیر شاهد از دیوان حافظ آمد و خواجه تخلص او را «شهریار» تعیین كرد:
«چرخ سكه دولت به نام شهریاران زد
روم به شهر خود و شهریار خود باشم»
و شاعر ما «بهجت» را به «شهریار» تبدیل كرد و به همان نام معروف شد.
وی فرزند یكی از وكلای درجه اول تبریز و اهل علم و ادب آذربایجان به نام حاج میرآقا خشكنابی در شهریور ماه ۱۲۸۳ شمسی (به روایتی ۱۲۸۵ شمسی) در تبریز دیده به جهان گشود.
شهریار شخصیتی روشن بین است و از اول زندگی به وسیله رویا هدایت می شده است. دو خواب او كه در بچگی و اوایل جوانی دیده معروف است: اولی خوابی است كه در ۱۳ سالگی موقعی كه با قافله از تبریز به سوی تهران حركت كرده بود در اولین منزل بین راه (قریه باسمنج) دیده است و شرح آن این است كه شهریار در خواب می بیند كه روی قله كوه ها طبل بزرگی می كوبد و صدای آن طبل در اطراف و جوانب می پیچد و به قدری صدای آن رعدآساست كه خودش نیز وحشت می كند. این خواب شهریار را می توان به شهرتی كه پیدا كرده و بعدها هم بیشتر خواهد شد، تعبیر كرد. خواب دوم را شهریار در ۱۹سالگی می بیند و آن زمانی است كه عشق اولی شهریار دوران آخری خود را طی می كند . خواب می بیند كه به زیر آب رفته و در قعر استخر سنگی به دست شهریار می افتد كه چون روی آب می آید ملاحظه می كند كه آن سنگ گوهر درخشانی است كه دنیا چون آفتاب روشن می كند و می شنود كه از اطراف می گویند شبچراغ راه یافته است. این خواب شهریار هم بدین گونه تعبیر شد كه معشوقه در اندك زمانی از كف شهریار رفت. شاعر در منظومه «زفاف شاعر» شرح آن را به شعر گفته. در همان بهجت آباد تحول عارفانه ای برای شهریار دست می دهد كه گوهر عشق و عرفان را در نتیجه آن تحول می یابد.
شهریار در سالهای آخر دوران تحصیل در رشته پزشكی به دام عشق نافرجامی گرفتار آمد و این ناكامی موهبتی بود الهی كه آتش درون و سوز التهاب شاعر را شعله ور ساخت، تحولات درونی او را به فضای معنوی ویژه ای كشانید تا جایی كه از بند علائق رست و در سلك صاحبدلان درآمد و سروده هایش رنگ و بوی دیگری یافت.
استاد در سالهای دفاع مقدس، هرگز سلاح قلم بر زمین ننهاد و رسالت هنر را فراموش نكرد، بلكه با چامه های پرشور، رزمندگان دلاور اسلام را تهییج می كرد.
مقام معظم رهبری تعهد هنری «شهریار» را با دیدی گوهرشناسانه این گونه زیبا و موجز بیان فرموده اند: «درخشانترین هنر شهریار آن است كه وظیفه تاریخی خود را شناخت و با همه وجود و به كمال خلوص به آن عمل كرد.»
شهریار از معدود شاعرانی است كه قلم اش مرزها را شكست و اندیشه های تابناكش از قله متواضع حیدربابا به پهن دشت جهان پركشید.
استاد شهریار همانند یك مسلمان واقعی، اسلام را نه تنها دین اخلاق و وجدان كه دین سیاست می دانست و منتظر بود اسلام حاكمیت را به دست بیاورد. نخستین الفبایی كه شهریار یاد گرفت، الفبایی اسلامی و نخستین كتابی كه خواند قرآن بود. وی همه ویژگی های یك مسلمان را حمل می كرد.
● تأثیر حافظ بر غزلیات شهریار و عشق شهریار بر حافظ
یكی از بزرگترین نمایندگان غزل در ادبیات معاصر ایران است كه به نظر بعضی، بزرگترین آنان و ملقب به «حافظ ثانی» می باشد.
وی در هیچ دوره از زندگی پرفراز و نشیبش از حافظ و روحانیت وی جدا نشد. تعلق خاطر شهریار نسبت به حافظ نه تنها در اشعارش بلكه در شخصیت، جهان بینی، طرز زندگی، علم و عرفانش قابل مشاهده است. او خود را به صورت شاگرد «مكتب عشق» استاد خود می دید و همواره در راه عرفان وی قدم برمی داشت. سراسر دیوان شهریار از علاقه و عشق به حافظ آكنده است.
لطف سخن شهریار در بیان ادراك های غریزی كه لازمه جوانی است به حد اعلا می رسد. شهریار با گنجینه پایان ناپذیری كه از لغات و مصطلحات و امثله ای كه پیش از هر عبارتی برای القای احساس، همنوای دل عارف و عامی است، كلام خود را به نهایت تأثیر و نفوذ می رساند. در بیان این عواطف شاعر درد خویش را بهانه می جوید و تلخی پند را به شیرینی كلمات و شور بیان می زداید. كمتر شاعری است كه اصطلاحات رایج به كارگیرد و ایهامی بدیع بیافریند. دلیری طبع و غنای اندیشه و دستیابی شهریار به خزائن از مصطلحات روزمره برای بیان حال و هوایی كه در آن است وی را قادر ساخته تا فراتر از تمناهای مادی و به سوی ملكوت، عالم عرفان و الهیات به پرواز درآید. تمایل روحی شاعر به عشقی آسمانی و ملهم از آیات قرآنی، احادیث و روایات و اخبار عرفان و سیر در معراج حكمت اشراق، وی را به سوی محبتی آسمانی عروج می دهد كه برازنده طبع باشكوه و هنر مجلل اوست.در خیل مشتاقان شعر، نام «استاد شهریار» كه كلام ذوق آفرینش ترجمان عالی ترین مضامین ناب بشری است، جلایی خاص دارد. او كه از نخستین دوره های شاعری و بروز طبع خداداد شعری اش كلامش مقبولیت عام یافت و در هر كوی و برزن شهرت شیدایی و قول غزلش ورد زبان صاحبدلان شد، بیگمان قدر و معرفتش بر اهل كمال مؤید است. از دیدگاه او شعر مساوی با حیات انسانی است و بی آن زندگی مساوی است با مرگ و عدم و باز بر این باور است كه «... هنر تشعشعی است از ذات پاك الهی در نفوس بشر، كامل تر از همه اسمش وحی است كه مخصوص انبیاست، یك كلاس پایین تر از آن اسمش الهام است كه مخصوص عرفاست، عارف ممكن است سخنش به نظم باشد كه به او شاعر می گویند...»
نكته سنجان وادی ادب همه بر این باورند كه شعر شهریار واجد همه خصوصیات شعری است. اما سخن شهریار آنگاه جهانگیر می شود كه با شهد عشق در هم می آمیزد در غیر این صورت از نظر او سخن از قالب های «نو و كهن» خاص قشریون ادبی است چرا كه: «چیزی كه مسلم است تنها تازگی كافی نیست كه چیزی را قبول خاطر همه سازد و در هر چیزی شرط اول خوبی و زیبایی است، بعد چیزهای دیگر...»
روانی كلام و غزلش زمانی بیشتر مورد توجه قرار می گیرد كه از «عشق» می گوید و این حالت بی ترجمان را به روانی آب تفسیر می كند. بی دلیل هم نیست كه خود را باقی و پاینده می شمارد.
به حقیقت این سیر صعودی عاشقانه در باب خود استاد مصداق به عینه می یابد، چرا كه از عشق مجاز و هوایی ره به دیار خلوتیان راز و مبرا از نیاز می برد و در غایت درد می سراید:
فرمانبر شیطان تن گر خواهی ام، معذور دار
من در قلوب عاشقان فرمانروایی می كنم
این عشق خاكی را كه روز از جان افلاكی جداست
شب، بال پرواز از بر عرش خدایی می كنم
و چون پرورده دامان «عشق» است، جای جای سخنش آهنگ موزون و دلكش عشق را دارد و راز ماندگاری او و اشعار او همین نكته است. به همین خاطر كلام شهریار و دعوت او در همین سر لطیف نهفته است؛ كلام او تنها حدیث نفس نیست. آرزو دارد كه «آیین محبت»، قانون ملت ها و دولت ها شود و در این سودا می سراید:
شهریارا! اگر آیین محبت باشد
چه بهشتی و چه دنیای بهشت آیینی
او از بی توجهی غربیان به اصطلاح متمدن كه در همه علوم وامدار مشرق زمین هستند، هم زبان با تالی خود- اقبال- است كه می گوید:
سوز و ساز و درد و داغ از آسیاست
هم شراب و هم ایاغ از آسیاست
عشق را ما دلبری آموختیم
شیوه آدمگری آموختیم
به همین دلیل است كه نام او وجهه جهانی یافته است و حتی در سبك بیانش كه غالباً غزل است، لطف و صمیمیت موج می زند. زبانش، زبان حال سرخوشان دیار دلدادگی است، لذا در میان همه شاعران این «كهن بوم و بر» به مقام شامخ حافظ ارادتی تام و تمام دارد و از او مدد می طلبد:
ای زیارتگه رندان قلندر برخیز
توشه من همه در گوشه انبانه توست
همت ای پیر كه كشكول گدایی در كف
رندم و حاجتم آن همت رندانه توست
و
ای گدای سر خوانت همه شاهان جهان
شهریار آمده دربان در خانه توست
پیام شهریار، پیام عشق و محبت است؛ عشقی همگانی كه دعوت به مهربانی و یكدلی و سرآمد همه امور است. باید ایمان داشت كه ندای عاشقان همیشه باقی است و دیگر نواها را شوری و بقایی نیست:
افسون عشق باد و انفاس عاشقان
باقی هر آنچه دیدیم، افسانه بود و واهی
و در حقیقت، هرگونه كمال و تكاملی از عشق ساخته است:
مكتب عشق بماناد و سیه حجره غم
كه در او بود، اگر كسب كمالی كردیم
و بر این نكته واقف است كه سوز كلامش به دولت عشق و وابسته است:
تا هست تاج عشق توام بر سر، ای غزال
شیرین بود به شهر غزل، شهریاری ام
و سعادت همیشگی را از آن عاشقان صادق نفسی می داند كه در میدان وفاداری سر ارادت باخته اند:
هر كه سر باخت به چوگان وفا
گوی میدان سعادت او برد
و اگرچه بر این باور است كه سرانجام محبت، محنت است:
آخرش محنت جانكاه به چاه اندازد
هر كه چون ماه برافروخت، شب تار كسی
سود بازار محبت، همه آه سرد است
تا نكوشید پی گرمی بازار كسی
اما چه باك كه باز بزرگی و عزت آن قابل قیاس با هیچ پدیده ای نیست:
من جرعه كش مفلس میخانه عشقم
باشد كه به جامی نخرم كوكبه جسم
همه انسان ها وارث این عشق «شوكت سوز» هستند. آخرین سخن به اهل زمانه از خامه توانای شهریار شعر ایران این است:
به حق آن خداوندی كه ما را
گهی شادی جزا بخشد، گه غم
بیایید از محبت این جهان را
به خود جنت كنیم و آن جهان هم
خطاب شهریار، خطابی است جهانی، چرا كه سخن دل همه اهل معرفت است و چنان كه شنیدیم، سخن شاگرد خواجه شیراز لطفی دگر دارد و شایسته است كه نام این بزرگ استاد به بقای همه عصرها و همه نسل ها پایدار بماند. پس:
بگذار شهریار به گردون زند سریر
كز خاك پای خواجه شیرازش افسر است
طنز شهریار: در بررسی مجموعه طنزهای استاد شهریار به همه گونه صور اندیشه ای طنز برمی خوریم. طنز استاد شهریار دو بخش نظم و نثر است. نظم، بخش مهم طنز ایشان است. در این حوزه وی از سرآمدان و چهره های برجسته معاصر است و به راستی استاد، توانمندی خود را به اثبات رسانده و پایگاه ارزشمندی در حوزه طنز به خود اختصاص داده است. استاد شهریار بنا به سنت طنزپردازان معاصر ایرانی كه در اشعار طنز خود نام مستعار برمی گزینند، نام مستعار «قراضه» را برگزید و غزلی هم به همین نام سرود اما تخلص «قراضه» را جز در یك شعر، در جایی دیگر به كار نبرده است. طنزهای شهریار انتقادی، سیاسی، تلخ و گزش آلود گاهی لطیف و شیرین بوده است و در آثاری هم به طور پراكنده، ابیاتی را آورده كه از حافظ پیروی كرده. طنز انتقادی شهریار یكی از اقسام مهم شعری اوست. شهریار مانند بسیاری دیگر از طنزسرایان امروز ستم های رفته بر ایران و مردمش را در جامه طنز انتقادی به زیر سؤال برده و در عین حال، دردش را نیز گفته است.
● مهمترین منظومه استاد
بی گمان آنچه این ترك پارسی گوی را بر اریكه شهریاری شعر ایران نشانده است، تنها سروده های فارسی او نیست بلكه سهم منظومه «حیدربابا» نیز در اعتلای نام و آوازه شهریار اگر بیش از سروده های دیگر او نباشد، بی هیچ گفت وگو، كمتر نیست. این حیدربابا بود كه طنین آوازه او را تا دورترین آفاق گسترد و منزلتی اینسان بلند و بی مانند برای او فراهم آورد.
اگر شهریار نخستین سال های عمرش را در دامن حیدربابا نگذرانده بود، نه تنها به خلق منظومه بلند حیدربابا توفیق نمی یافت، بلكه بسیاری از سروده های فارسی او نیز هرگز سروده نمی شد و یا از لطافت و دلنشینی بهره چندانی نمی یافت. از این رو برای شناخت شعر شهریار باید منظومه حیدربابا مورد تامل قرار گیرد.
او، شب را چنان بدیع و سرشار از سكوت و ستاره و ماه و مهتاب دیده است كه تنها در روستا می توان دید. كوه و دشت و بهار و خزان و زمستان نیز دستمایه ذهن او برای خلق آثار گرانسنگ و ماندنی قرار گرفته است. شهریار بدینسان نخستین جام های الهام را از چشمه ساران حیدربابا نوشیده است؛ همان چشمه سارانی كه او جریان زلال را به دعا می خواهد:
اوزون گولسون، بولاخلارین آغلاسین (رویت خندان باد و چشمه سارانت گریان).
سرانجام استاد شهریار در روز یكشنبه ۲۷ شهریورماه ۱۳۶۷ در سن ۸۳سالگی در پی یك بیماری مزمن ریوی در بیمارستان مهر تهران دعوت حق را لبیك گفت. پیكر نحیف استاد سید محمدحسین شهریار بهجت تبریزی در سرزمین سرخاب تبریز همان طوری كه خودش خواسته بود، در مقبره الشعرای تبریز كه مدفن بسیاری از شعرا و هنرمندان آن دیار است به خاك سپرده شد.
شهر تبریز فرزند شاعرش را در آغوش كشید.
لیلا سبزه علی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید