شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

ویرانه دل را به نور حق،آباد گردان


ویرانه دل را به نور حق،آباد گردان
● گوشه ای از وصیتنامه حضرت امیرالمومنین (ع) به فرزندش امام حسن(ع)
آنچه در این مطلب می خوانید گوشه ای از وصیت نامه حضرت مولای عاشقان، امیرالمومنین ، علی (ع) است كه برای فرزند والا مقامش حسن بن علی (ع) موقوم داشته اند. منیع اصلی این نوشتار نامه سی و یكم نهج البلاغه است كه شیعه و سنی به آن توجه ویژه ای كرده اند.دانشمندان معتقداند حضرت علی (ع) در این رساله، جمیع ابواب علم و طرق سلوك و تمام منجیات و مهلكات و راه های هدایت و مكارم اخلاق و اسباب سعادت و طرق رهایی از این مهلكه ها و وصول به بالاترین درجات كمال انسانی را با بهترین عبارت بیان فرموده است.
فرزندم این نامـه از پدری است كـه گرمی آفتـاب زندگیش بـه سردی و غروب می نشیند.معترف به مصائب توان سوز روزگار است و سال و ماه و ساعات از او روی برتافته اند و هر دم به مرگ نزدیك می شود. پدری كه بـه پیشامدهـای این جهـان نـاپـایدار و بی مقدار ،سر فرود آورده و در خـانـه مردگـان سكنی خـواهد گزید و فردا به عزم سفـری جاودانه از این گیتی كوچ خواهد كرد.
اینك پس از ثنا و ستایش پـاك آفریدگـار و درود فراوان بر رسول خدا، پسرم تو بدان : من آن هنگام در چیزی كه برایم آشكار گردیده می نگرم .چـون می بینم جهـان از من روی می گیرد و روزگـار بـا من به سركشی می گراید و آخرت از من استقبال می كند،احساس می كنم كه هر چیز دیگر از یادم می رود و جز به كار خویش به چیزی رغبت ندارم . اما لحظ ـه ای كـه فـارغ از دیگران غم خویش می خورم و هوس مرا آسوده می گذارد حقیقت در برابرم رخ می نمـاید و جلـوه گـر می شـود. چنین كیفیتی است كه مرا به كوشش و تلاش وامیدارد،كـه بی تردید بازیچـه نیست و از آمیختگی به دروغ و ریا، فرسنگها به دور است . نیك كه می نگرم تو را جزیی از خود مـیابم ـ نـه خطاگفتم ـ بلكـه تو همـه وجود منی و چنان آمیختـه با منی كـه اگر چیزی به تو روی آورد،درست مانند آن است كـه به من روی آورده است .از این رو اگر مرگ تو را فراگیرد، چنان است كـه مرا گرفتـه . بدین سبب كار تو مرا در اندوه افكنده ،بدانگونـه كـه كـار خودم مرا بـه غم و افسـوس می كشاند.
بنابراین وصیت خویش را بر تو نوشتم در حـالی كـه خواه برای تو بمـانم یـا بمیرم از اجرای آن بدست تو دل قـوی دارم و مطمئن هستم .
پسـرم تـو را بپـرهیـزگـاری و تـرس از عقـوبت خدا و متـابعت و فرمـانبرداری از آفریدگـار وصیت وسفـارش می كنم . ویرانـه دل را به نور تابناكش آباد گردان ، در رشته مهر با او به بندگی و دل سپاری چنگ بـزن .زیـرا هیچ رشتـه و پیـوندی استـوار تر ازپیـوستگی و همبستگی با ذات لایزال كردگار متعال نیست .
دل بـه حكمت و مـوعظت شـاد وپـاك بگردان وبـا یـاد مرگ در زهد وپارسایی بكوش و نرم رفتار ونیك گفتار باش .پیوسته به یقین ایمان خویش را قوی كن و تقدیر مرگ را به خود بقبولان و نفس خـود را بـه اعتراف در ناپایداری دنیا وادار سـاز.آلام و آزار و مصـائب سخت روزگار را بـه او بنمـایـان و زشتی دهر و نـا ملایمـات روزهـا را نكـتــه بــه نكـتــه بـرایـش بـرخـوان و اورا بـتـرسـان .
پسر، خانـه ایمان و آرامگاه خویش سامان ده و جهان جـاودان را به سرای نـاپـایدار مفروش . سخنی كـه نیك نمی دانی مگو و پیرامون آنچـه مـربـوط به تـو نـیست گفتگـو مكـن . در هـر راهـی كـه گـام مـینهی ، مبـادا به گمـراهی بـرسی ،زیـرا در گمـراهی و سـرگـردانی، خویشتن داری بسی بهتر از انجام كاری است كه سرانجامش هراس است و نگونباری . مروج نیكوكاری باش تـا خود از نیكوكـاران گردی . پیوستـه با دست و زبان نیكان رابـه كـارهـای پسندیده تشویق كن و از كردار نكوهیده باز دار و هرچند كـه می توانی ، با بدكـاران و پلید فكران میامیز واز آنها دوری گزین .
در كـار دین پیوستـه دانشجو بـاش و خـویشتن را به ناملایمات عادت ده . صبور بودن در راه حق ،نیكخویی است . در همـه كارهـا به كردگـار خویش توكل كن زیرا تو بـه پنـاهگـاهی استوار و نیرومند روی آورده ای . آنگاه كـه دست نیـاز بسوی خدای آوری ، با همـه دل و جان نیازمند باش . زیرا وجود و كرم تنها از خداست . در كارها بسیـار از او طلب خیر و نیكی كن و در وصیت و سفارش من اندیشه بكار بند وچیزی را از یاد مبر. زیرا نیكوترین گفتار سخنی است كـه شنونده را سودی سرشار و بهره ای بی شمار بخشد، سخن پاك و نیك آن نیست كـه بهره ای نرسـاند و آموختن دانشی كـه پسندیده نیست بی تـردید علم و عملش هم سـودمند نخـواهـد بـود.
فرزندم ! به خود می نگرم كه خرد سالی و جوانی بـه پیری و سالخوردگی رسـانیده ام و سستی و نـاتوانی در وجودم خـانـه كرده ، از اینرو در وصیت به تو شتافتم . دیدم در آن حكمت و عبرتی است . بیم داشتم كه مبادا مرگم فرا رسد و آنچه در خاطرم می گذرد به تو نرسانده باشم و یا همانگونه كه تنم را ضعف و سستی فرا می گیرد، اندیشـه ام نیز سستی پذیرد و سخنان بسیاری ناگفتـه ماند.ترسیدم كـه مبادا پیش از آنكـه وصـایـایم را بشنوی هـوس بر تـو چیره گردد و فتنـه و آشوبهـای دنیـا همچـون اشتری مست و سركش ، تـو را به عصیـان كشد.
دل جوان همچون زمین بكر و خاك پاك است . هر دانـه ای كـه در آن افتد نشو و نما یابد. از اینرو پیش از آنكـه خاك دلت ناپـاك و سخت شـود و عقل و خردت اسیـر هـوس گـردد در تـربیتت كـوشیدم . من با دانش خویش بسوی تو شتافتم تا اینكه تو نیز در درك حقایق بشتابی و درست بدان سان كـه آزمودگان و تجربـه دیدگـان ، كیفیت كار خود را می شناسند، تو نیز به كـار خویش آگـاه گردی . اگر چنین كنی ، بی نیاز از رنج و معاف از آزمون و تجربه خواهی شد. آنچه ما از دانش و معرفت و ایمـان كسب نموده ایم تو نیز همـانهـا را بدست آر چـه بسیار چیزهایی كـه بر مـا پوشیده بود بر تو عیـان گردد.
منبع : روزنامه ابرار


همچنین مشاهده کنید