چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

بیماری و شهادت


بیماری و شهادت
● زنان انصار در خانه پیغمبر :
«الذین ضل سعیهم فی الحیوة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا (۱) » (الکهف : ۱۰۴)
دختر پیغمبر نالان در بستر افتاد. در مدت بیماری او،از آن مردان جان بر کف،از آن مسلمانان آماده در صف،از آنان که هر چه داشتند از برکت پدر او بود ، چند تن او را دلداری دادند و یا به دیدنش رفتند؟
هیچکس!جز یک دو تن از محرومان و ستمدیدگان چون بلال و سلمان.
اما هر چه باشد زنان عاطفه و احساسی رقیق‏تر از مردان دارند، به خصوص که در آن روزها، زنان بیرون صحنه سیاست ‏بودند و در آنچه می ‏گذشت دخالت مستقیم نداشتند.
صدوق به اسناد خود که به فاطمه دختر حسین بن علی (ع) می ‏رسد نویسد (۲) :
زنان مهاجر و انصار نزد او گرد آمدند. اما در عبارت احمد بن ابی طاهر تنها (زنان) آمده است از مهاجر و انصار نامی نمی ‏برد (۳) .
اگر هم از زنان مهاجران کسی در این دیدار شرکت داشته، مسلما وابسته به گروه ممتاز و دست در کار سیاست نبوده است. اما انصار موقعیت دیگری داشته‏ اند. آنان از آغاز یعنی از همان روزها که پیغمبر را به شهر خود خواندند، پیوند خویش را با خویشاوندان او نیز برقرار و سپس استوار ساختند.
و چنانکه اشارت خواهم کرد،بیشتر آنان این دوستی را با علی و فرزندان او و خاندان او به سر بردند. به هر حال پاسخی را که دختر پیغمبر به پرسش آنان داده است ، نشان دهنده روحیه رنگ پذیر مردم آن زمان است که با دیگر زمان ها یکسان است. دختر پیغمبر از رفتار مردان آنان گله ‏مند است.
گفتار زهرا (ع) پاسخ احوال پرسی نیست. خطبه ‏ای بلیغ است که اوضاع آن روز مدینه را روشن می ‏سازد و از آن چه پس از یک ربع قرن پیش آمد خبر می ‏دهد. دیرینه ‏ترین متن این گفتار را که نویسنده در دست دارد کتاب «بلاغات النساء» است.
اما این گفتار در کتاب‏هایی چون امالی شیخ طوسی کشف الغمه ، احتجاج طبرسی و بحار الانوار مجلسی و دیگر کتاب‏ها آمده است. من عبارت احمد بن ابی طاهر را بفارسی برگردانده ‏ام و چون این گفتار نیز صنعت‏ های لفظی و معنوی را در بر دارد کوشیده ‏ام تا ترجمه نیز از آن زیور ها عاری نباشد. لکن:
گر بریزی بحر را در کوزه‏ای چند گنجد قسمت ‏یک روزه ‏ای. (۴)
- دختر پیغمبر چگونه‏ ای؟با بیماری چه می ‏کنی؟
- به خدا دنیای شما را دوست نمی ‏دارم و از مردان شما بیزارم! درون و برونشان را آزمودم و از آنچه کردند ناخشنودم!
چون تیغ زنگار خورده نابرا ، و گاه پیش روی واپس گرا ، و خداوندان اندیشه ای تیره و نارسایند. خشم خدا را به خود خریدند و در آتش دوزخ جاویدند (۵) .
ناچار کار را بدانها واگذار ، و ننگ عدالت کشی را بر ایشان بار کردم نفرین بر این مکاران و دور بوند از رحمت ‏حق این ستمکاران.
وای بر آنان. چرا نگذاشتند حق در مرکز خود قرار یابد؟ و خلافت‏ بر پایه‏ های نبوت استوار ماند؟
آنجا که فرود آمد نگاه جبرئیل امین است. و بر عهده علی که عالم به امور دنیا و دین است. به یقین کاری که کردند خسرانی مبین است. به خدا علی را نپسندیدند ، چون سوزش تیغ او را چشیدند و پایداری او را دیدند. دیدند که چگونه بر آنان می ‏تازد و با دشمنان خدا نمی ‏سازد (۶) .
به خدا سوگند، اگر پای در میان می ‏نهادند ، و علی را بر کاری که پیغمبر به عهده او نهاد می ‏گذاردند ، آسان آسان ایشان را به راه راست می ‏برد. و حق هر یک را بدو می ‏سپرد، چنانکه کسی زیانی نبیند و هر کس میوه آنچه کشته است ‏بچیند. تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سیر و زبونان در پناه صولت او دلیر می‏ گشتند.اگر چنین می ‏کردند درهای رحمت از زمین و آسمان بروی آنان می‏ گشود. اما نکردند و بزودی خدا به کیفر آنچه کردند آنان را عذاب خواهد فرمود (۷) . بیایید! و بشنوید! :
شگفتا! روزگار چه ابو العجب‏ها در پس پرده دارد و چه بازیچه ‏ها یکی از پس دیگری برون می ‏آرد. راستی مردان شما چرا چنین کردند؟ و چه عذری آوردند؟ دوست نمایانی غدار. در حق دوستان ستمکار و سرانجام به کیفر ستمکاری خویش گرفتار.
سر را گذاشته به دم چسبیدند. پی عامی رفتند و از عالم نپرسیدند.{
نفرین بر مردمی نادان که تبهکارند. و تبهکاری خود را نیکوکاری می ‏پندارند (۸).
وای بر آنان. آیا آنکه مردم را براه راست می ‏خواند،سزاوار پیروی است ، یا آنکه خود راه را نمی ‏داند؟ در این باره چگونه داوری می ‏کنید؟
به خدایتان سوگند ، آنچه نباید بکنند کردند. نواها ساز و فتنه ‏ها آغاز شد.
حال لختی بپایند! تا به خود آیند ، و ببینند چه آشوبی خیزد و چه خون ها بریزد! شهد زندگی در کامها شرنگ و جهان پهناور بر همگان تنگ گردد. آنروز زیانکاران را باد در دست است و آیندگان به گناه رفتگان گرفتار و پای بست (۹).
اکنون آماده باشید! که گرد بلا انگیخته شد و تیغ خشم خدا از نیام انتقام آهیخته. شما را نگذارد تا دمار از روزگارتان بر آرد ، آنگاه دریغ سودی ندارد.
جمع شما را بپراکند و بیخ و بنتان را بر کند. دریغا که دیده حقیقت ‏بین ندارید. بر ما هم تاوانی نیست که داشتن حق را ناخوش می ‏دارید. (۱۰)
این سخنان که در آن روز درد دل و گله و شکوه بانوئی داغدیده و ستمدیده می ‏نمود، به حقیقت اعلام خطری بود.
خطری که نه تنها مهاجر و انصار ، بلکه رژیم حکومت و آینده نظام اسلامی را تهدید می ‏کرد.
دیری نگذشت که آنچه دختر پیغمبر در بستر بیماری و نیز روزهای پیش در جمع مسلمانان از آن خبر داد ، و مردم را از پایان آن ترساند تحقق یافت. آنروز گفتند پیمبری و رهبری نباید در یک خاندان بماند. گفتند قریش ، این تیره خودخواه و برتری ‏جو، باید همچنان مهتری کند.
آنروز پایان کار را نمی ‏دیدند. ندانستند که مهتری از قریش به خاندان امیه و سپس به فرزندان ابو سفیان و تیره حکم بن عاص و مروانیان می ‏رسد، ندانستند که تند باد این تصمیم عجولانه گردی را که بر روی اخگر سوزان دشمنی دیرینه عراقی و شامی انباشته است ‏به یکسو خواهد زد. ندانستند که هم چشمی قحطانی و عدنانی از نو آغاز می ‏شود، دو گروه برابر هم خواهند ایستاد و خلیفه‏ هائی جان خود را در این راه خواهند داد و سرانجام آتشی سر می ‏زند که سراسر شرق و سپس حجاز و شام و مغرب اسلامی را فرا گیرد. که «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم‏» (۱۱)
برای آگاهی بیشتر از این دگرگونی ‏ها و نتیجه‏ هائی که بر آن مترتب شد فصلی جداگانه با عنوان برای عبرت تاریخ خواهیم آورد.
● درآستانه ‏ملکوت :
«و ان للمتقین لحسن مآب جنات عدن مفتحة لهم الابواب‏» (۱۲) (ص ۴۹-۵۰)
دختر پیغمبر چند روز را در بستر بیماری بسر برده؟ درست نمی ‏دانیم، چند ماه پس از رحلت پدر زندگانی را بدرود گفته؟
روشن نیست.کمترین مدت را چهل شب (۱۳) و بیشترین مدت را هشت ماه نوشته ‏اند (۱۴) و میان این دو مدت روایت‏ های مختلف از دو ماه (۱۵) تا هفتاد و پنج روز (۱۶) ،سه ماه (۱۷) ،و شش ماه (۱۸) است.
● این همه اختلاف و این همه روایت‏ های گوناگون چرا؟
از این پیش نوشتیم که در چنان سالها ، تاریخ حادثه ‏ها از خاطر یکی به ذهن دیگری انتقال می‏ یافت. و چه کسی می ‏تواند ادعا کند که همه این ناقلان از اشتباه بر کنار بوده ‏اند. و این در صورتی است که موجبات دیگر در کار نباشد. اما می ‏دانیم که در آن روزهای پرآشوب ، از یکسو دسته ‏بندی‏ های سیاسی هنوز قوت خود را از دست نداده بود ، و از سوی دیگر مسلمانان سرگرم جنگ در داخل سرزمین اسلام بودند در چنین شرایط کدام کس پروای ضبط تاریخ درست‏ حوادث را داشت؟
بر فرض که هیچیک از این دو عامل دخالتی در این روی داد نداشته باشد، بدون شک دسته ‏های سیاسی که پس از این تاریخ روی کار آمدند تا آنجا که توانسته ‏اند تاریخ حادثه ‏ها را دستکاری کرده ‏اند.
باری به نقل مجلسی از دلائل الامامه در این بیماری بود که دو تن صحابی پیغمبر ابوبکر و عمر خواستار دیدار او شدند. اما دختر پیغمبر رخصت این دیدار را نمی ‏داد.
علی (ع) گفت من پذیرفته ‏ام که تو به آنان اجازت ملاقات دهی. فاطمه گفت‏ حال که چنین است‏ خانه خانه تو است (۱۹) هر چند ابن سعد نوشته است ابوبکر چندان با دختر پیغمبر سخن گفت که او را خشنود ساخت (۲۰) اما ظاهرا از این ملاقات نتیجه ‏ای که در نظر بود بدست نیامد.
دختر پیغمبر به آنان گفت نشنیدید که پدرم فرمود فاطمه پاره تن من است هر که او را بیازارد مرا آزرده است؟ گفتند چنین است! فاطمه گفت‏ : شما مرا آزردید و من از شما ناخشنودم (۲۱) و آنان از خانه او بیرون رفتند.
بخاری در صحیح نویسد: پس از آنکه دختر پیغمبر میراث خود را از خلیفه خواست و او گفت از پیغمبر شنیدم که ما میراث نمی ‏گذاریم زهرا دیگر با او سخن نگفت تا رحلت کرد (۲۲) .
در واپسین روزهای زندگی، اسماء دختر عمیس را که از مهاجران حبشه و از نزدیکان وی بود طلبید. چنانکه نوشتیم اسماء نخست زن جعفر بن ابی طالب بود، چون جعفر در نبرد مؤته شهید شد به ابوبکر بن ابی قحافه شوهر کرد. دختر پیغمبر به اسماء گفت:
- من خوش نمی ‏دارم بر جسد زن جامه ‏ای بیفکنند و اندام او از زیر جامه نمایان باشد.
- من در حبشه چیزی دیدم، اکنون صورت آنرا به تو نشان می ‏دهم. سپس چند شاخه تر خواست. شاخه‏ ها را خم کرد. پارچه ‏ای بروی آن کشید.
دختر پیغمبر گفت:
- چه چیز خوبی است.نعش زن را از نعش مرد مشخص می‏ سازد. چون من مردم تو مرا بشوی! و نگذار کسی نزد جنازه من بیاید. (۲۳)
در آخرین روز زندگانی آبی خواست. بدن خود را نیکو شست و شو داد جامه‏ های نو پوشید و به غرفه خود رفت. خادمه خویش را گفت تا بستر او را در وسط غرفه بگستراند .سپس روی به قبله دراز کشید دست‏ ها را بر گونه‏ های نهاد و گفت من همین (حالت)‏ خواهم مرد (۲۴) به نقل علمای شیعه ، شوهرش علی (ع) او را شست و شو داد.ابن سعد نیز همین روایت را اختیار کرده است (۲۵) . لیکن چنانکه نوشتم ابن عبد البر گوید دختر پیغمبر اسماء را گفت تا متصدی شست و شوی او باشد.و گویا اسماء در شست و شوی فاطمه (ع) با علی علیه السلام همکاری داشته است.
ابن عبد البر نوشته است چون دختر پیغمبر زندگانی را بدرود گفت ، عایشه خواست‏ به حجره او برود اسماء طبق وصیت او را راه نداد. عایشه شکایت ‏به پدر برد که :
-این زن خثعمیه (۲۶) میان من و دختر پیغمبر در آمده است و نمی ‏گذارد من نزد جسد او بروم.
بعلاوه برای او حجله ‏ای چون حجله عروسان ساخته است.
ابوبکر در حجره دختر پیغمبر آمد و گفت:
- اسماء چرا نمی ‏گذاری زنان پیغمبر نزد دختر او بروند؟ چرا برای دختر پیغمبر حجله ساخته ‏ای؟
- زهرا بمن وصیت کرده است کسی بر او داخل نشود - چیزی را که برای نعش او ساخته ‏ام ، وقتی زنده بود به او نشان دادم و بمن دستور داد مانند آنرا برایش بسازم.
- حال که چنین است هر چه بتو گفته چنان کن (۲۷) .
ابن عبد البر نوشته است نخستین کس از زنان که در اسلام برای او بدین سان نعش ساختند فاطمه (ع) دختر پیغمبر (ص) بود. سپس مانند آنرا برای زینب بنت جحش (زن پیغمبر) آماده کردند.
کتاب :زندگانی فاطمه زهرا (س)ص ۱۴۹ تا ۱۵۷
نویسنده : سید جعفر شهیدی
۱. آنانکه کوشش ایشان در زندگی دنیا تباه شد و می ‏پندارند که کاری نیک می‏ کنند.
۲. بحار ج ۴۳ ص ۱۵۸
۳. بلاغات النساء ص ۳۲
۴. مثنوی : نیکلسن دفتر ۲۱ ص ۴
۵. کیف اصبحت من علتک یا بنت رسول الله ؟
- اصبحت و الله عائفة لدنیاکم. قالیة لرجالکم.لفظتهم بعد ان عجمتهم و شناتهم بعد ان سبرتهم.فقبحا لفلول الحد. و خور القناة و خطل الرای‏
«و بئسما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله علیهم و فی العذاب هم خالدون.
۶. لا جرم لقد قلدتهم ربقتها.و شننت علیهم عارها.فجدعا و عقرا و بعدا للقوم الظالمین.ویحهم انی زحزحوها عن رواسی الرسالة.و قواعد النبوة.و مهبط الروح الامین.الطبین بامور الدنیا و الدین.الا ذلک هو الخسران المبین.و ما الذی نقموا من ابی الحسن؟نقموا و الله نکیر سیفه.و شدة وطاته.و نکال وقعته و تنمره فی ذات الله.
۷. و بالله لو تکاقؤوا عن زمام نبذه الیه رسول الله (ص) لساربهم سیرا سجحا لا یکلم خشاشه.و لا یتعتع راکبه.و لاوردهم منهلا نمیرا فضفاضا تطفح ضفتاه.و لاصدرهم بطانا قد تحیر بهم الری.غیر متحلی بطائل.الا بغمر الناهل.وردعة سورة الساغب.و لفتحت علیهم برکات من السماء و الارض،و سیاخذهم الله بما کانوا یکسبون.
۸. الا هلمن فاسمعن.و ما عشتن اراکن الدهر عجبا.الی ای لجا استندوا.و بای عروة تمسکوا؟«و لبئس المولی و لبئس العشیر.و لبئس للظالمین بدلا».استبدلوا و الله الذنابی بالقوادم.و العجز بالکاهل.فرغما لمعاطس قوم یحسبون انهم یحسنون صنعا الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون.
۹. ویحهم!فامن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون.اما لعمر الهکن لقد لقحت فنظرة، ریثما تنتج.ثم احتلبوا طلاع القعب دما عبطا و ذعافا ممقرا هنالک یخسر المبطلون و یعرف التالون غب ما اسس الاولون.
۱۰. ثم طیبوا عن انفسکم نفسا.و طامنوا للفتنة جاشا و ابشروا بسیف صارم.و بقرح شامل و استبداد من الظالمین.یدع فیئکم زهیدا و جمعکم حصیدا فیا حسرة لکم و انی بکم و قد«عمیت علیکم انلزمکموها و انتم لها کارهون- (از آیه ۲۸ سوره هود) »
۱۱. خدا آنچه را که مردمی دارند دگرگون نمی‏سازد مگر آنکه آنان خود دگرگون شوند. (الرعد:۱۱)
۱۲. همانا پرهیزکاران را نیکو بازگشتگاهی است.بهشت جاویدان که درهای آن بروی آنان گشوده است.
۱۳. بحار ص ۱۹۱ ج ۴۳.روضة الواعظین ص ۱۵۱
۱۴. الاستیعاب ص ۷۴۹
۱۵. بحار ص ۲۱۳ ج ۴۳
۱۶. عیون المعجزات بنقل مجلسی ص ۲۱۲
۱۷. طبقات ج ۸ ص ۱۸
۱۸. انساب الاشراف بلاذری ص ۴۰۲
۱۹. بحار ج ۴۳ ص ۱۷۰ بنقل از دلائل الامامه و نیز رجوع شود به علل الشرائع ج ۱ ص ۱۷۸
۲۰. طبقات ص ۱۷ ج ۸
۲۱. بحار ص ۱۷۱
۲۲. صحیح ج ۵ ص ۱۷۷
۲۳. استیعاب ص ۷۵۱ و رجوع به طبقات ابن سعد ج ۸ ص ۱۸ و انساب الاشراف ص ۴۰۵ و بحار ج ۴۳ ص ۱۸۹ شود.
۲۴. بحار ج ۴۳ ص ۱۷۲ به نقل از امالی شیخ طوسی و رجوع به انساب الاشراف ص ۴۰۲ و طبقات ج ۸ ص ۱۷-۱۸ شود.
۲۵. طبقات ج ۸ ص ۱۸
۲۶. خشعم از قحطانیان و از عرب‏ های جنوبی بوده است. و این سرزنشی است که عدنانیان (و از جمله قریش) به قحطانیان می ‏کردند.
۲۷. استیعاب ص ۷۵۱، چنان که نوشتیم اسماء در این تاریخ زن ابو بکر بوده است.
منبع : سایت مناجات


همچنین مشاهده کنید