پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

کیست مولا، آن‌که آزادت کند


کیست مولا، آن‌که آزادت کند
انگیزه نوشتن و تنظیم چنین مقاله‌ای، تالیف قلوب و آگاهانیدن همه کسانی است که به نوعی فریب ترفندهای منحرفان و مغرضان را می‌خورند و یا باور ندارند، مشاهیرشان در خصوص مسئله‌ای چه دیدگاهی دارند. بدبختانه افرادی درصدد انحراف افکار عمومی مسلمانان هستند تا بدین طریق، چه دانسته و چه نادانسته، آب در جوی دشمنان بریزند و وضعیت فعلی را بشکنند. مافعلا به وحدت، آن هم در سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی نیاز داریم و بر عهده همگان است تا به فرمان رهبر انقلاب بر یکپارچگی و وحدت بین همه مسلمانان تاکید ورزند. حقیقت این است که درلابه‌لای متون ما حقایقی نهفته است که بسیاری از مردم از آنها بی‌خبرند واین غفلت، وحدت‌شکن و مصیبت‌بار است که به گواه تاریخ، بهای سنگینی پرداخته‌ایم و متاسفانه می‌پردازیم. وظیفه داریم تا با آگاهانیدن مردم، در حد وسع و امکان، مانع سوءاستفاده منافقان و موذیان گردیم. گرچه این نوشته بدیع نیست ولی حامل اطلاعاتی است که خیلی‌ها از آن بی‌خبرند. این یادداشت، ان‌شاءالله مصدری شود برای بازنگری در اندیشه‌ها و باورها تا بیندیشند که افرادی با این والایی مقام ادبی چنین در مقابل شخصیت مولاعلی(ع) خاضع و حقگویند!
حافظ! اگر قدم زنی در ره خاندان عشق
بدرقه رهت کنم، همت شحنه نجف
از صدر اسلام و با مبعوث شدن حضرت ختمی مرتبت(ص) جمعی درصدد برآمدند برای اطفای فروغ تابناک ساحت پاکش که سائقه‌آفرینش هستی بود به هر شکل ممکن کمر بربندند و در این راه و برای رسیدن به مقصود شوم خویش از بزرگترین حربه‌ای که در اختیار داشتند و آن بی‌خبری عامه مردم بوده است به نحو زیرکانه سود جویند. تلاشهای مذبوحانه‌ای داشتند تا دامان پاک حضرت ختمی مرتبت(ص) را به خیال خود از راه سوءاستفاده از جهل مردم تیره نشان دهند که درخشندگی وجود شریف آن حضرت و حسن سلوک و منش عالی ایشان در قبل از بعثت، خود سلاحی جانگداز، علیه نابکارانی بود که تا دیروز در مقابل عظمت شخصیتش مهر تائید می‌زدند ولی حال که اوضاع را به نفع خود نمی‌بینند و وجاهت کاذب خود را در معرض خطر می‌دیدند در برابرش صف‌آرایی کردند. عجبا! دشمن خود امینش لقب داد و البته هم کمترین انگشت ایراد بر اخلاقش نگذاشته بود، حال چه شده که با چرخش ۱۸۰ درجه‌ای پشت به آن مفخر عالم نموده است؟ صبر نکردند تا وجود نازنین آن نور الهی تغسیل و تکفین و تدفین گردد، بعد به سراغ تعیین تکلیف خلافت براساس وصیت آن حضرت باشند و خودسرانه تا قبل از متوجه شدن مردم که در عزای رحلت پیامبرشان گردآمده بودند با تشکیل جلسه‌ای اضطراری بی‌حضور علی(ع) یعنی یاورترین یاوران و نزدیک‌ترین نزدیکان و مطمئن‌ترین افراد موثق به آن مقام شریف، به انتصاب روی آوردند! در حالی که همگان می‌دانستند مولاعلی(ع) از طرف نبی گرامی و مکرم اسلام(ص) به چنین مسئولیتی گماشته شده بود!
مسئله وجوب نصب امام معصوم(ع) که همه اعمالش به دور از هر نوع خطایی باشد برای امت بعد از نبی‌اکرم(ص) امری است بدیهی. به قول بوعلی سینا “چگونه باور کنیم خدای حکیمی که از مژه چشم و گودی کف پا غفلت نکرده، از رهبری امام غافل شده باشد!!؟”
علی(ع) به خاطر فضایل فوق‌العاده‌اش، هم در عبادت و هم در خدمت و توجه به مردم و حکومتداری و هم در حماسه‌آفرینی‌های رزمی، مبغوض انسان‌های کم‌ظرفیت، بی‌بندوبار، حسود، آزمند و جاه‌طلب بود. مرحوم احمدبن حنبل می‌گویند: “علی(ع) دشمن زیاد داشت؛ دشمنانش سخت در تفتیش و جستجوی یافتن چیزی بودند که بدان وسیله بر او عیب گیرند، اما نیافتند لذا پیش مردی که با او جنگ نموده بود آمده او را بسیار ستودند واین نقشه‌ای بود که می‌خواستند علی(ع) را آزار دهند.”‌ (صواعق ابن‌حجر، به نقل از رهبری امام علی، ص ۲۷۳.) سیدمحمد تیجانی سماوی می‌نویسند: “یک گناه یاسیئه را از علی(ع) در کتابهای دو گروه سنی و شیعه نمی‌یابیم، در صورتی که برای دیگران بدیها و تبهکاری‌های زیادی در صحاح سراغ داریم.” (آن‌گاه که هدایت شدم، ص ۲۳۸)
طرح بیان فضایل و سجایای اخلاقی مولاعلی(ع) از دید بسیاری از بزرگان اهل سنت مخفی نمانده است، کتبی چون ریاض النظره طبری، ج ۲، ص۸۲، صواعق ابن‌حجر صص ۷۲ و ۱۱۸، مستدرک حاکم ج۳، ص ۱۰۷، مناقب خوارزمی صص ۳ و ۱۹، تاریخ خلفای سیوطی ص ۱۶۸ و غیره مملو از این مسئله است. به گفته این افراد ابوبکر در حکومتش از علی(ع) کمک می‌گرفت و می‌گفت: خدا مرا برای مشکلی نگه ندارد که ابوالحسن علی(ع) مرا در نیابد و به دادم نرسد. به اذعان عمر، در حکومتش این علی(ع) بود که هفده بار او را از مهلکه نجات داد. مولاعلی(ع) لهلک العمر.
وجدان‌های بیدار از اهل سنت در بیان حقانیت علی(ع) و ولایت او کم نیستند؛ ابوبکر حافظ خطیب بغدادی می‌نویسد: “اگر ولایت را به علی(ع) می‌دادند، هم علی هدایتگر بود و هم حکومت در خط هدایت.”‌ (تاریخ بغداد، ج۱، ص ۷۴)
حکیم سنایی متوفی به سال ۵۴۵ هـ.ق شاعر صوفی مسلک صاحب آثاری ارزشمند مانند حدیقه الحقیقه و سیرالعباد لی المعاد و طریق التحقیق و دیوان وغیره که خود اهل سنت است، در مدح ابوبکر می‌گوید: “او ماه خلافت و خواجه اخلاص، مونس و یار پیامبر(ص) در سرای سرور و نفردوم در غار هجرت و صادق اللسان و مشفق بسان نبی‌اکرم(ص) که تمام همتش را در خدمت به پیامبر(ص) به کار گرفته است تا آنجا که می‌گوید:
هرچه حق بر دل محمد خواند
برد در باغ جان او بنشاند
مشورت را وزیر پیغمبر
روز خلوت مشیر پیغمبر
انس با وی گرفته روح رسول
زانکه بد فارغ از طریق فضول...” (ص ۲۲۷حدیقه الحقیقه)
و درباره عمر می‌گوید: “عدل عمر از صدق ابوبکر نشات می‌گرفت. کان اسلام و زینت ایمان بود. دین به وسیله او، عزت و کمال یافت. عشق به حق او را به سوی پیامبر(ص) کشانده. روحش در خواب، شاهد حق بود. سخن او، سخن خدا بود و بعد ادامه می‌دهد؛
زده عدلش در این سرای مجاز
آتش اندرسرای پرده راز
دست شسته زحضرتش تلبیس
کوچ کرده زکوی اوابلیس...” (ص۲۳۶ حدیقه الحقیقه)
و درباره عثمان می‌گوید:
آن‌که برجای مصطفی بنشست
بر لبش شرم، راه خطبه ببست
آن زلکنت نبود، بود از شرم
زانکه دانست جانش را آزرم
چه عجب داری ارفکند، سپر
شرم عثمان، زرعب پیغمبر(ص ۲۴۰ حدیقه الحقیقه)
اما وقتی به مدح مولای متقیان علی(ع) می‌رسد، کلامی دیگر که جدا هم براعتش به صراحت مشهود است دارد، علمدار رسول بود و اسرافیل سرفراز از علمش، در دین تاج بود و تاراج گر کفروکین.
مصطفی چشم روشن از رویش
شاد زهرا، چو گشت وی شویش
شرف چرخ تیزگرد، او بود
در حدیث وحدید، مرد، او بود
هرگز از خشم هیچ سر نبرید
جز به فرمان، حسام برنکشید
هرگز از بهره بدره و برده
خلق را خصم خویش ناکرده
نامش از نام یار مشتق بود
هرکجا رفت همرهش حق بود
کرشده گوش فتنه از کوسش
کرده فتح و ظفر زمین بوسش
آمد از سدره، جبرئیل امین
لافتی کرده مر او را تلقین
ذوالفقاری که از بهشت، خدای
بفرستاده بود، شرک زدای
آوریدش به نزد پیغمبر
گفت: “کاین هست بابت حیدر”
مرنبی را وصی و هم داماد
جان پیغمبر از جمالش شاد
کس ندیده به رزم در، پشتش
منهزم، شرک، از یک انگشتش
نایب مصطفی به روز غدیر
کرده در شرع مر او را به امیر (حدیقه الحقیقه)
سنایی در ادامه برای نشان دادن مصداق کامل خشوع و حضور قلب مولا(ع) در نماز به ذکر حادثه‌ای می‌پردازد که ذکرش خالی از لطف نیست. مولا(ع) در جنگ احد زخمی می‌شود. پزشک قادر به درآوردن تیر از پایش نمی‌باشد، زیراآن جناب خیلی بی تابی می‌نماید، عاقبت به توصیه پسرش در نماز بیرون آورده می‌شود و؛
چون برون آمد از نماز علی
آن مر اورا، خدای خوانده ولی
گفت کمتر شد، آن الم، چون است؟
وزچه جای نماز پرخون است
گفت بااو، جمال عصر حسین
آن بر اولاد مصطفی شده زین
گفت چون در نماز رفتی تو
بر ایزد، فراز رفتی تو
کرد پیکان بروز زتوحجام
باز نا داده از نماز سلام
گفت حیدر: به خالق الاکبر
که مرازین الم نبود خبر
اما والاترین مدح سنایی از مولا(ع) در دیوانش آمده است. او شجاعانه آن هم با لحن حماسی، استوار و هوشمندانه حقایقی را در خصوص حضرت علی(ع) بیان می‌دارد که جدا جای ژرف‌اندیشی دارد. سلطان سنجر از او درباره چند چیز می‌پرسد، از جمله آنها درباره شخصیت علی(ع) است. و او جوابی بسیار مستدل می‌دهد؛
من سلامت خانه نوح نبی بنمایمت
تا توانی خویشتن را ایمن از شر داشتن
شو مدینه علم را در جوی و پس دروی خرام
تا کی آخر خویشتن چون حلقه بر در داشتن
چون همی دانی شهر علم را حیدر در است
خوب نبود جز که حیدر، میر و مهتر داشتن
کی روا باشد به ناموس و حیل در راه دین
دیو را بر مسند قاضی اکبر داشتن؟
من چه گویم چون تو دانی مختصر عقلی بود
قدر خاک، افزون‌تر از گوگرد احمر داشتن
گر همی خواهی که چون مهرت بود، مهرت قبول
مهر حیدر بایدت با جان برابر داشتن
چون درخت دین به باغ شرع هم حیدر نشاند
باغبانی زشت باشد جز که حیدر داشتن
اما محکم‌ترین ارائه دیدگاه آن هم با صراحت تمام درباره حقانیتش برای خلافت نبی‌اکرم(ص) در پی می‌آید که چه کسی بعد از او لایق تکیه زدن بر مسند اوست؛
از گذشت مصطفای مجتبی جز مرتضی
عالم دین را نیارد کس معمر داشتن
از پس سلطان دین پس چون روا داری همی
جز علی و عترتش محراب و منبر داشتن
هشت بستان را کجا هرگز توانی یافتن
جز به حب حیدر و شبیر و شبر داشتن (دیوان ص ۴۶۷)
شیخ عطار متوفی به سال ۶۲۷ هـ.ق عارف و مرشد بزرگ و شاعر سنی مذهب ابوبکر را صدر دین، صدیق اکبر، قطب و سابق بر همگان می‌داند. وحی بعد از نزول بر سینه پیامبر(ص) بر سینه او نزول می‌یافت و؛
چون دو عالم را به یک دم در کشید
لب ببست از سنگ و خوش دم درکشید
سر فرو بردی همه شب تا به روز
نیم شب هویی بر آوردی به سوز
هوی او تا چین برفتی، مشکبار
مشک کردی خون آهوی تتار
زین سبب گفت آفتاب شرع و دین
علم باید جست زینجا تا به چین (منطق الطیر ص ۲۴)
و درباره عمر می‌گوید: خواجه شرع و سایه حق است، عدل بر او ختم و سوره طاها بر او نازل شده است؛
آنک دارد بر صراط اول گذر
هست او از قول پیغمبر، عمر
کار دین از عدل او، انجام یافت
نیل جنبش، زلزله آرام یافت
چون نبی دیدش که او می‌سوخت زار
گفت: شمع جنت است این نامدار (منطق الطیر ص۲۴)
و درباره عثمان می‌گوید:‌خواجه سنت است و داماد پیامبر(ص) و غرق در قدس و عرفان؛
یوسف ثانی به قول مصطفی
بحر تقوا و حیا، کان وفا
کارذی القربی به جان پرداخته
جان خود در کار ایشان باخته
سر بریدندش تا بنشسته‌ای
از چه پیوسته رحم پیوسته‌ای
سید سادات، گفتی بر فلک
شرم دارد دائم از عثمان، ملک (منطق الطیر ص ۲۵)
طبق روال معمول سخن سنجان، آنگاه به وصف مولا(ع) می‌پردازد؛
خواجه حق، پیشوای راستین
کوه حلم و باب علم و قطب دین
ساقی کوثر،امام رهنمای
ابن عم مصطفی، شیر خدای
مرتضای مجتبی، جفت بتول
خواجه معصوم، داماد رسول
مقتدا، بی‌شک به استحقاق اوست
مفتی مطلق، علی الاطلاق اوست
چون علی از غیبهای حق یکی است
عقل را در بینش او، کی شکی است؟
هم ز اقضیکم، علی جان آگه است
هم علی ممسوس، فی ذات‌الله است
از دم عیسی کسی گرزنده خاست
او به دم، دست بریده کرد راست
گشته اندر کعبه آن صاحب قبول
بت شکن، بر پشتی دوش رسول
گاه در جوش آمدی از کار خویش
گه فروگفتی به چه اسرار خویش
در همه آفاق همدم می‌نیافت
در درون می‌گشت و محرم می نیافت
(منطق الطیر ص ۲۶)
سعدی، متوفی مابین سالها ۶۹۱ تا ۶۹۴هـ.ق، از بزرگان و نوابغ شعر که تاریخ ادب این ملک و بوم، بدو می‌نازد هم سخنانی دارد این چنین؛
... چه نعت پسندیده گویم تو را
علیک السلام ای نبی الورا
درود ملک، بر روان تو باد
بر اصحاب و بر پیروان تو باد
نخستین، ابوبکر، پیر مرید
عمر، پنجه بر پیچ دیو مرید
خردمند، عثمان شب زنده‌دار
چهارم علی، شاه دلدل سوار (بوستان ص ۴)
و در قصیده خود درباره این چهار تن به ترتیب چنین می‌سراید، ابتدا درباره ابوبکر؛
تریاق در دهان رسول‌ آفریده حق
صدیق را چه غم بود از زهر جان گزا
ای یار غار سید و صدیق نامور!
مجموعه فضایل و گنجینه صفا
مردان، قدم به صحبت یاران نهاده‌اند
لیکن نه همچنان که تو درکام اژدها
یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند
تا در سبیل دوست به پایان برد وفا
و درباره عمر؛
دیگر عمر، لایق پیغمبری بدی
گر خواجه رسل نبدی ختم انبیا
سالار خیل خانه دین، صاحب رسول
سر دفتر خدای پرستان بی‌ریا
دیوی که خلق عالمش از دست عاجزند
عاجز در آن که چون شود از دست وی رها
و درباره عثمان گوید؛
دیگر جمال سیرت عثمان که برنکرد
در پیش روی دشمن قاتل، سر از حیا
آن شرط مهربانی و تحقیق دوستی است
کز بهر دوستان بری از دشمنان جفا
اما در ادامه، ناب‌ترین مدح را درباره علی(ع) دارد؛
خاصان حق، همیشه بلیت کشیده‌اند
هم بیشتر عنایت و هم بیشتر عنا
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند
جبار در مناقب او گفته هل اتی
زورآزمای قلعه خیبر که بند او
در یکدگر شکست به بازوی لافتی
مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود
تا پیش دشمنان نهد پشت بر غزا
شیرخدای و صفدر میدان و بحر جود
جانبخش در نماز و جهانسوز دروغا
دیباچه مروت و سلطان معرفت
لشکرکش فتوت و سردار اتقیا
فردا که هر کسی به شفیعی زنند دست
ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی
اما عارفانه‌ترین توصیفات درباره مولا(ع) از آن مولاناست. به صلابت عمر اعتقاد داشت. خداوند در خواب عمر با او ارتباط می‌یافت. نجات و هدایت پیرچنگی بدین‌گونه بود. جان‌ روشن او را ، قصر رفیع می‌داند و سینه‌اش را به سوی درهای غیب گشاده می‌بیند. اما با آمدن به سراغ مولاعلی(ع)‌آدمی متحیر می‌ماند. این علی وصف شده از زبان مولوی کیست؟‌چه، چند صفحه آن طرف‌تر، خصوصیات عمر را به رشته وصف می‌کشد، ولی در اینجا از صاحب‌مقامی سخن می‌گوید که انگار با چرخش صد و هشتاد درجه‌ای از او روی گردانده به سوی محق علی‌الاطلاق گام اصلاحی بر می‌دارد.
تصویر تفکر و بینش علی(ع) در ماجرای جنگ خندق و در مواجهه با عمروبن عبدود از زبان مولوی، حکایت دیگری می‌باشد که هرکسی قدرت ترسیم زوایای حقیقی آن را ندارد و تنها می‌توان با فضای عرفان بدان رسید. اخلاص را در آن صحنه مرتبه اول و غایی خصیصه اخلاقی مولا(ع) قرار می‌دهد. او را افتخار همه انبیا و اولیا. در غلبه بر عمرو لحظه‌ای از او دور می‌شود و این عمل برای کافر جای سوال پیش می‌آورد. عملی بی‌مانند وشگفت که برایش غیرقابل درک و فهم است. این تصویرسازی در شعر معروف مولوی به مطلع؛
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان مطهر از دغل
بسیارگیرا و مخلصانه است. اجازه بدهید خود مولوی با آن لسان پرفصحاتش برایمان بسراید که جذابیتش افزون‌تر باشد؛
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت
اما با به زمین زدنش، بر می‌خیزد. چرا؟ چون به قول مولوی، آن پلید نافرهیخته؛
او خدوانداخت بر روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
او خدوانداخت بر رویی که ماه
سجده آرد پیش او در سجده‌گاه
و علی(ع) چه کرد؟
در زمان انداخت شمشیر آن علی
کرد او اندر غزایش کاهلی
و از این اقدامش
گشت حیران آن مبارز زین عمل
وزنمودن عفو و رحمت بی‌محل
سابقه ندارد در جدال مرگ و زندگی، فاتح، خون دشمن خونیش را به هدر ندهد! چون قریب به اتفاق خود کشته می‌شود. شگفتا! چرا؟ باید پرسید
گفت بر من تیغ تیزافراشتی
از چه افکندی، مرا بگذاشتی؟
آن چه دیدی بهتر از پیکار من
تا شدستی سست، در اشکار من؟
آن چه دیدی که چنین خشمت نشست
تا چنان برقی نمود و بازجست؟
آن چه دیدی که مر از آن عکس دید
در دل و جان، شعله‌ای آمد پدید؟
آن چه دیدی برتر از کون و مکان
که به از جان بود و بخشیدیم جان؟
می‌دانم صلابت تورا، کرامت تو را، علی‌جان!
در شجاعت شیر ربانیستی
در مروت خود که داند کیستی؟
به واقع زبان نه زبان آن کافربدکیش که پرسش‌های عالمانه و عارفانه و عقل‌سوز شیفته مولا(ع)، مولوی است که جام جانش عطشان یک قطره از شراب پاسخ‌های اوست؛
ای علی! که جمله عقل و دیده‌ای
شمه‌ای واگو از آنچه دیده‌ای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگودانم که این اسرار هوست
زانکه بی‌شمشیر کشتن کار اوست
صانع بی‌آلت و بی‌جارحه
واهب این هدیه‌های رابحه
صدهزاران می‌چشاند هوش را
که خبر نبود دو چشم و گوش را
بازگو! ای بازعرش خوش شکار
تا چه دیدی این زمان از کردگار؟
چشم تو ادراک غیب آموخته
چشمهای حاضران بر دوخته
رازبگشا ای علی مرتضی!
ای پس از سوءالقضا، حسن‌القضا!
التماسها برای سیراب شدن روان تشنه پرسنده ادامه دارد و عاقبت مولا(ع) لب به سخن می‌گشاید. باز پاسخ مولا(ع) از زبان مولانا چه زیباست؛
گفت من تیغ از پی حق می‌زنم
بنده حقم نه مامور تنم
شیر حقم نیستم شیر هوا
فعل من بر دین من باشد گوا
ما رمیت اذ رمیت ام در حراب
من چو تیغم و آن زننده آفتاب
رخت خود را من زره برداشتم
غیرحق را من عدم انگاشتم
سایه‌ای‌ام، کدخدایم آفتاب
حاجبم من نیستم او را حجاب
من چو تیغم پرگهرهای وصال
زنده گردانم نه کشته در قتال
خون نپوشد گوهر تیغ مرا
باد از جاکی برد میغ مرا؟
که نیم کوهم زحلم و صبر و داد
کوه را کی دررباید تندباد؟
آن که از بادی رود از جا، خسی است
زان که باد نا موافق خود بسی است
باد خشم و باد شهوت باد آز
برد او را که نبود اهل نماز
جز به باد او، نجنبد، میل من
نیست جز عشق احد سرخیل من
مولوی این سنی البته شیعه بی‌چون و چرای علی(ع) چه خوب از توصیف مولایش برآمد و ادای وظیفه کرد. بیان اخلاص مولا(ع) به از این می‌شود؟ آفرین بر روانت ای مولوی که حق ارادت مولایت را نیک ادا کردی!
بی‌قراری مولوی در وصف مولا(ع) تمام شدنی نیست. تلاش دارد به شبهات معاندین و جاهلان بی‌درد پیشاپیش پاسخ دهد؛
زین سبب پیغمبر با اجتهاد
نام خود و آن علی مولانهاد
گفت: هرکاورا منم مولا و دوست
ابن عم من علی مولای اوست
معنی مولا در نگاه برخی ازکم‌لطفان، معنی دلخواهشان دارد،یعنی دوست که در این صورت علی(ع) در کنار دیگران می‌نشیند، ولی این نابغه مخلص، دست رد بر سینه آنان می‌زند و چه عالی، معنی‌اش را پیش‌روی همگان قرار می‌دهد؛
کیست مولا آن‌که آزادت کند
بند رقیت، زپایت وا کند (دفتر ششم، ص ۱۲۸)
شایستگی مولا(ع)‌برای احراز مقام خلافت، تحت عنوان امامت، برخلاف تصور برخی مردود نظر اهل‌سنت نیست؛ بلکه آنان نیز به طرق مختلف با طرح خصوصیات مولا(ع) لیاقتش را برای تصدی زعامت امت اسلام به صراحت و قاطعیت تائید کرده‌اند.
راستی کدام یک از این بزرگان شاعر حقانیت علی(ع)‌را منکر شده‌اند؟ در مدحش بالاترین واژه‌ها و توصیفات را به کار نگرفته‌اند؟ دینی بر گردن خود احساس می‌کردند و در پوشش به ظاهر غیرشیعه در روشنگری شایستگی شخصیتش سنگ تمام گذاشته‌اند.
اگر انتساب اتصافات علی(ع) را جداگانه احصا کنیم و با طرح امتیازات دیگران قیاس بنماییم بسیار جالب است. به دقت نگریسته‌اید که هرجا فقط بحث کلی و کلیشه‌گویی و طرح یک زمان خوب بودن در میان باشد، نکات گذراست و به نوعی چهره‌های مطروح تقریبا در کنار هم‌اند؛ اما وقتی عمل و عملکرد و معاضدت دین خدا و یاری پیامبر(ص) بر زبانشان می‌آید، علی با کارش، اخلاصش، عبادت و خداجویی‌اش، اطاعت و تسلیم در برابر حق بودنش، عصمتش، عرفانش، تقوایش، نیابت از نبی‌اش، شجاعت و صفدر میدان بودن و زهره و زور داشتن و سلحشوری و شیرحق بودنش، لافتایی‌اش، درایتش، سخاوتش، مروتش، شرافتش، سرمشق برای دیگران بودنش، ساقی کوثر بودنش، روشنگری و سزای راهنمایی خلق بودنش، شایسته باغبانی دین بودنش، کرامتش، بت شکنی‌اش، دردش، قدرت عقلش،حلم و فرو خوردن خشمش، غیب دانستنش، باب علم بودنش، مولابودنش، جانبخش بودنش در نماز، بی‌ریا بودنش، مال نادوستی‌اش و خلاصه لله بودنش،‌واقعا تنهای تنهاست و فقط علی، علی است.
منبع : روزنامه رسالت