جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


ادبیات و نمادپردازی


ادبیات و نمادپردازی
نماد و اسطوره در یك تلقی عمومی و معنای دم دستی، هر روزه در زبان و به تبع آن در رفتار ما قابل مشاهده است. بخش قابل توجهی از نشانه هایی كه ما در رفتارهای جمعی مان از آن پیروی می كنیم، نشانه هایی است كه به دلیل تاریخی بودن شان به نماد و اسطوره بدل شده اند، البته این نكته مهم حائز اهمیت است كه تاریخی بودن، تنها دلیل نماد بودن نیست، در هر حال زندگی انسان از بدو اجتماعی شدن با نماد درگیر بوده است. شكل، تأویل و برداشت های مختلف از نمادها به لایه های اجتماعی، تاریخ تمدن، قوم شناسی فرهنگی، روانكاوی و روان شناسی، نقد هنر، تاریخ ادبیات و ادیان و... وابسته است.
به این معنا كه نمادهای مختلف ممكن است در گروه های متفاوت معنایی گاه همخوان و گاه مغایر و متفاوت داشته باشند. اما در همه این بافت ها «نماد» جزو اصلی ترین كهن الگوی ذهن بشر همیشه مطرح بوده و خواهد بود. اما ادبیات به دلیل مكتوب كردن بخش اعظمی از گفتارهای مردم عامه و به اصطلاح ادبیات شفاهی بسیاری از این نمادپردازی ها و اسطوره ها را در خود پنهان دارد.
«یونگ» در «انسان و سمبل هایش» معتقد است: «تاریخ نمادگرایی نشان می دهد كه هر چیزی می تواند معنای نمادین پیدا كند، مانند اشیای طبیعی (سنگ ها، گیاهان، حیوانات، انسان ها، كوه ها، دره ها، خورشید، ماه، باد، آب، آتش) و یا آنچه دست ساز انسان است (مانند خانه، كشتی و یا حتی خودرو) و یا اشكال تجریدی (مانند اعداد، سه گوشه، چهارگوشه و دایره) در حقیقت، جهان و آنچه در اوست، یك نماد بالقوه است.
انسان با گرایش طبیعی كه به آفرینش نمادها دارد به گونه ای ناخودآگاه اشیا یا اشكال را تغییر می دهد و بدین سان به آن ها اهمیت روانی بسیار مهمی می دهد تا حالتی هنری یا مذهبی به خود بگیرند. تاریخ ما كه از گذشته بسیار دور همواره تنگاتنگ مذهب و هنر قرار داشته، نشان می دهد برای نیاكانمان پرمعنا بوده اند و آن ها را به هیجان درمی آورده اند». حال ادبیات با پیشینه ای كه دارد و با همخوانی و همخونی پنهان و آشكارایی كه با مردم و فرهنگ شفاهی آن ها دارد از قرار معلوم و براساس تحقیقات یكی از اساسی ترین و اصلی ترین ابزار انتقال این نمادها به نسل های متفاوت انسانی بوده است.
ادبیات با جوهره ای كه دارد و با اندیشه، تخیل و احساسی كه در سراسر خود جریان داده براحتی می تواند انتقال دهنده این فرایند مهم در نسل های انسانی باشد. به طور مثال حیواناتی كه در ادبیات كاربرد فراوان داشته اند بخشی از همین اسطوره پردازی و نمادگرایی هستند. «آداب و رسوم قبایل بدوی آفریقا در دوران كنونی می تواند تا حدودی روشنگر مفهوم این نمایه های اسرارآمیز و بدون تردید نمادین باشد.
در آئین آموزش اسرار مذهبی، در جمعیت های سری و یا حتی در نظام پادشاهی این قبایل، حیوانات و رفتن در قالب حیوانات نقش مهمی ایفا می كند. در این گونه موارد حیواناتی مانند شیر یا پلنگ سلطان یا رئیس هستند». در واقع اگر به دقت نگاه كنیم هنوز هم در ادبیات شفاهی و فرهنگ عامه و در بخش های قابل توجهی از ادبیات مكتوب از این نمادها استفاده می شود و شاعران ما با استفاده از این نمادپردازی ها برای خلق مفاهیم زنده در ذهن شان تلاش كرده اند. گاه این نمادها كه در ادبیات شفاهی جایگاه محكمی یافته اند، آنقدر دم دستی و تكراری شده اند كه انسان از یافتن پیشینه نمادین آن متعجب می شود.
به عقیده دكتر میرجلال الدین كزازی «یكی از كهن ترین مادر خدایان یا مابغان كه بازتاب و اثر آن پس از هزاران سال، هنوز بر فرهنگ های بزرگ دیده می شود و برآمده از میان رودان است «نانای» نام دارد. واژه «ننه» در زبان فارسی، نیز «نانای» در زبان های فرانسوی و انگلیسی، «ننا» در اسپانیایی، همه واژگانی هستند كه گرامیان مادینه را بدان ها می خوانند از این نام باستانی به یادگار مانده اند. حتی واژگانی چون نی نی به معنای كودك یا ننو كه گونه ای گاهواره گیاهی بوده است از این ریشه برآمده اند زیرا كه با مادر در پیوندند.
این نمادها و اساطیر آن گونه كه شایسته آن هاست در سده های ۶ تا ۹ در ادبیات ایران بازنمود داشته اند، به طور نمونه ، خاقانی بسیار عالی و اعلا از این گونه است، ناصرخسرو، خیام، عطار و حتی حافظ به این موارد اعتنا داشته اند. امهات چارگانه در نظر كمتر شاعری یا شاید بهتر است بگویم كم می یابیم شاعری را كه از آب، باد، خاك و آتش و اخلاط این ها سخنی نگفته باشد. در واقع نمادپردازی و توجه به اسطوره جزء جدا ناشدنی ادبیات است، حتی در آثار دیگر فرهنگ ها هم همین گونه است، «اولیس» در «الیاد و اودیسه» سراسر با چنین نمادهایی درگیر است، نمادهایی كه سراسر این ۲ اثر جاودانه را در خود فروبرده اند.
شاید اشاره به این نكته خالی از لطف نباشد كه بسیاری از رفتارهای عمومی روزمره ما همان طور كه پیش تر هم آمد جنبه نمادپردازی و اسطوره ای داشته باشد كه ابتدا با فرهنگ و ادب شفاهی انتقال یافته و سپس با ادب مكتوب به مخاطب رسیده است. از «جفت بودن كفش» به معنای سفر كردن تا «آب پشت سر مسافر ریختن» نمونه هایی از این حوزه اند. نمادپردازی و اسطوره پردازی در اثر دیگر ادب پارسی «شاهنامه فردوسی» نمود نمایان تری دارد. این اثر در درجه نخست اهمیت خود این نكته را دارد كه توانسته بسیاری از عادت های نمادین ایرانیان را در عهد باستان تا دوران معاصر خودش به ثبت رسانده و بازگو كند.
عادت هایی كه كمتر متنی با این حجم به آن پرداخته است. در این اثر از ستاره شناسی و تأثیر اختران بر سرنوشت انسان سخن رانده شده تا پولادین شدن انسان به دلایل مابعدالطبیعی. این ویژگی در یك اثر حماسی در ادبیات ما كم نظیر است.
نمادها در شاهنامه فردوسی به قدری در تاروپود اثر تنیده شده اند كه گاه باورپذیر بودن آن ها برای ذهن چندان غریب نمی نماید. به عقیده «گوستاویونگ»؛ «اسطوره قهرمان رایج ترین و شناخته شده ترین اسطوره هاست، و ما آن را در اساطیر قدیم یونان و روم در قرون وسطی، در خاور دور، در میان قبایل بدوی كنونی می یابیم و در خواب های ما هم پدیدار می شود. اسطوره دارای جاذبه ای فریبنده است و اگرچه كمتر به چشم می آید، اما اهمیت روانی بسیار دارد. هرچند اسطوره ها در جزئیات بسیار متفاوتند، اما هر چه بیشتر موشكافی كنیم بیشتر متوجه می شویم كه ساختارشان شبیه یكدیگر است وگرچه توسط افراد یا گروه هایی كه هیچ گونه رابطه مستقیم فرهنگی با یكدیگر نداشته اند آفریده شده اند.
اما همگی الگویی جهانی و مشابه دارند، مانند قبایل آفریقایی و بومیان آمریكای شمالی، یونانیان و «اینكاها» ما همواره داستان های مشابهی درباره تولد معجزه آسا، اما مبهم قهرمان می شنویم و شواهدی كه حكایت از نیروی فوق بشری، زودرس، رشد سریع در قدرت گرفتن و والا شدن، مبارزه پیروزمندانه علیه نیروهای اهریمنی، گرفتار غرور شدن و افول زودهنگام بر اثر خیانت یا فداكاری قهرمانانه ای كه به مرگ وی انجامیده، دارند».
این گونه است كه ادبیات و اسطوره یا نماد در یكدیگر تنیده شده اند. «نورتروپ فرای» منتقد ادبی؛ اسطوره را شالوده ساختاری ادبیات می داند و گونه ای «رتوریك» اسطوره شناسی را عرضه می كند كه به دستور زبان بیان ادبی «تزوتان تودورف» شباهت دارد.
مجموعه ای از اسطوره های سنتی یك فرهنگ خاص، اساطیر آن فرهنگ را می سازد. این اساطیر توصیف ها و تبیین هایی درباره منشأ جهان به دست می دهند و به شیوه خاص خود توضیح می دهند كه چرا جهان آن گونه بوده و چرا دگرگون شده و چرا برخی وقایع رخ داده اند. انسان های متعلق به یك فرهنگ یا جامعه ای خاص از طریق داستان های اجدادی یا اسطوره ها یاد می گیرند كه چگونه زندگی كنند و چه معناهایی به زندگی شان بدهند.
از آنجا كه بسیاری از نویسندگان در كارشان از داستان های كهن یا اسطوره های فرهنگ خود یا فرهنگ های دیگر بهره می گیرند، اسطوره به صورت یك داستان قدرتمند در ادبیات ظاهر می شود» همان گونه كه می دانیم نماد و اسطوره جهانی پر از استعاره به ادبیات می دهد، جهانی كه ادبیات با آن می تواند آرمانشهری بیافریند و خوانندگانش را ساكنان آن آرمانشهر كند. جهان اسطوره جهانی است كه در آن امكان وقوع هر پدیده ای وجود دارد و این امكان، ادبیات را به عمقی از تأثیرپذیری می رساند كه غیرقابل باور است.
پرداختن به نماد و اسطوره برای ادبیات امری گریزناپذیر است چرا كه غنای ادب بویژه در ادب پارسی، منوط به تمدن و فرهنگی است كه ریشه های چند هزار ساله دارد و ریشه ادب پارسی به صورت مكتوب یك دهم این تاریخ هم به شمار نمی آید (اگرچه ادب شفاهی از تاریخ دیرینه تری برخوردار است).
در مقدمه كتاب فرهنگ مصور نمادهای سنتی آمده است؛ «مطالعه نماد، فقط یك تبحر نیست، نماد با خودشناسی انسان مربوط است. نماد یكی از ابزارهای معرفت و كهن ترین و بنیادی ترین روش بیان محسوب می شود ابزاری كه موجب آشكار شدن مفاهیمی می گردد كه به صورت دیگری قابل بیان نیستند». در واقع نمادها زبان بیانی تمدن ها به شمار می روند و با حضور آن هاست كه تمدنی بارور یا فقیر قابل تصور است، اما «نمادها نه فقط جهانی هستند بلكه در طول اعصار باقی مانده و تا به امروز رسیده اند، آن ها در خطوط متعارف اندیشه قرون و رؤیاهای نژادی شمول یافته اند.نماد تخیل ما را برمی انگیزد و ما را به اقالیم بی كلام اندیشه رهبری می كند. این اندیشه از آن خود فرد نیست، نماد نمی تواند به طور غیرطبیعی برای بیان خواسته ها و افكار شخصی به وجود آید. نماد از خود فراتر می رود و جهانی می شود و جزو ذات حیات معنوی است نماد چه برونی باشد چه پست، بیانی حقیقی و تعالی است كه به هیأت نماد درآمده است». پس نمادگرایی یكی از اساسی ترین دغدغه های بشر بوده كه اگرچه آگاهانه آن را نساخته و در ذهن نپرورانده، اما همیشه پس پشت ذهنش رخنه كرده است.
در ادامه این متن ما به برخی از نمادهایی كه در ادبیات و فرهنگ پارسی بسیار از آن ها نام برده شده، اشاره می كنیم، نمادهایی كه نه تنها برای تمدن ما دارای شناسنامه است، بلكه در فرهنگ ها و تمدن های دیگر ملل هم دارای قواعد و شناسنامه است. جهان اسطوره ای جهانی است كه نمادهای سازنده آن در ضمیر ناخودآگاه آفرینندگانش مشتركند، اشتراكات این نمادها به قدری است كه در نمودهای بصری آن هم مشترك است. در این معنا نقاشی، طراحی، ادبیات، تئاتر، موسیقی و سینما از نشانه هایی سود می برد كه در بیشتر ملت ها با كمی تفاوت در معنا، آفریده شده است.
▪ آب: یكی از عناصر اربعه است، این عنصر در كهن الگوها منشأ همه مخلوقات است و به قول افلاطون مایعی است كه همه چیز را محقق می سازد. آب ها نماد مادر كویر هستند و تولد، اصل مؤنث و باروری را تداعی می كند. همین طور شیره حیات است و با خشكسالی در تضاد. آب و آتش ۲ عنصری هستند كه با هم متفاوتند، اما سرانجام در هم نفوذ می كنند و با هم آمیخته می شوند.
اما در «اسلام» این گونه نیست. آب در این مرتبه به معنای شفقت، معرفت باطنی، تطهیر و زندگی است، آب در اسطوره های اسلامی وقتی قرار است به شكل چشمه یا باران بروز كند در معنای تطهیر خواهد بود. اما آب برای «ایرانی های» باستان هم نیرویی شمسی بوده و هم نیرویی قمری كه آغاز هستی به نوعی با آن شكل گرفته یا قسمتی از آن بوده است.
«بودایی» ها تغییر پیوسته جهان عینی و عبور از چشم را نماد عبور از دنیای وهم می داند. «مصری» های باستان آب را نماد تولد، باز زایی و رشد می دانستند.
▪ آتش: آتش بیشتر در معنای تجدید حیات است. استحاله، دیگری شدن با تكامل از آن جایی كه نابود كننده دروغ و جهل و وهم و مرگ نیز سوزاننده ناپاكی هستند، مظهر حقیقت و معرفت به شمار می روند. در تمدن اسلامی آتش و شعله نشان از نور و گرما و دو نرخ دارد، و در تمدن بودایی نشان خرد كه همه نادانی ها را می سوزاند، است. چینی ها آتش را خطر، خشم، سبعیت ، سرعت تعبیر می كنند. و در ایران باستان علاوه بر مركز مقدس و نیرویی شمسی تداعی كننده نظم و قانون نیز هست.
مسیحیان آتش را حمیت مذهبی و شهادت تعبیر می كنند و مصری ها آتش را نماد وحی می دانند. اگر در آئین هندو نظری بیندازیم خواهیم فهمید كه نور و معرفت متعالی، انرژی حیاتی خرد در ضمن آتش باقوای ویرانگری، رهانندگی و بازآفرینی كه در سلطه شیوا (Siva) هستند با آتش یكی دانسته شده است. ذكر این نكته خالی از لطف نیست كه فیثا غورث هم به آتش به عنوان یك عنصر بی توجه نبوده است.
▪ باد: باد نماد بی ثباتی و بی استحكامی است. از سویی دیگر مترادف با روح و جوهر روحی در نظر گرفته شده است. در سنت اوستایی در ایران باستان، باد نقش پشتیبان جهان و تنظیم كننده توازن جهانی و اخلاقی را برعهده داشته است. در میان یونانیان، بادها خدایان آشفته و سراسیمه ای هستند كه در عمق غارهای جزایر آیولوسی منزل دارند. وقتی باد در رؤیا دیده می شود نوید این دارد كه پدیده ای مهم در شرف وقوع است. باد، تداعی كننده روح و دم حیاتی عالم است.
▪ خاك: برخی حتی آن را مادهٔ المواد ایجاد كننده هستی دانسته اند، اما بیشتر اساطیر و فرهنگ های شفاهی از آن با عنوان «زمین مادر» و سفره ای كه همه در آن روزی می خورند، نام برده اند. خاك روزی مردم را از درونش بیرون می ریزد.
▪ كوه: یكی دیگر از اشكال اساطیری و نمادهایی كه در ادبیات و اسطوره باز نمود های فراوانی داشته «كوه» است. كوه در شكل نمادینش مركز جهان فرض شده است كه از میان آن محور قطبی عبور می كند. كوه نماد پایداری، ابدیت، استحكام و سكون است، قلل كوه ها، خورشید، باران وایزدان تندر را تداعی می كنند. از لحاظ معنوی قلل كوه مظهر قلمرو عقل مطلق است: زیارت كوه مقدس نماد آرزو، دوری از هوس های دنیوی، دستیابی به قلمروهای عالی و صعود از جزئی و محدود به كلی و نامحدود است. كوه هایی یكه دو قله هم دارند جایگاه ایزدان شمسی اند.
▪ درخت: درخت، تركیب آسمان و زمین و آب و زندگی پویاست كه در تقابل با سنگ و حیات ساكن قرار دارد. در فرهنگ نمادها آمده است درخت در وسط، سر جهان را به هم وصل می كند و تا حد امكان بین آنها ارتباط برقرار می كند، همچنین نیروی شمسی را قابل دسترسی می كند. درخت نماد اصل مؤنث و جنبه روزی دهی و پناهندگی و حفاظت مادر كبیر است، او نیز آب های بیكران را كنترل می كند. درخت همیشه سبز و مظهر زندگی ابدی نیز هست، روح نامیرا و بی مرگی همیشه در آن جریان دارد. درخت برگریز هم نمایانگر دنیاست كه دارد پوست عوض می كند و نو می شود.
▪ شاهین: یكی دیگر از نمادهای رایج در فرهنگ شفاهی و مكتوب سرزمین ما «شاهین» است. شاهین نماد درون نگری، پیروزی، تكبر، اصل روحانی، رهایی از بندگی، اقتدار و قدرت از جمله ویژگی هایی هستند كه «شاهین» آنها را تداعی می كند در فرهنگ نمادهای سنتی آمده است: در تمدن اسكاندیناوی معتقدند شاهین مظهر خرد است و روی درخت «ایگ دراسیل» دیده می شود و به مفهوم نوری است كه با مار تاریكی می ستیزد. رومی ها شاهین را مظهر امپراتوری، فروتنی، پیروزی و دقت می دانستند. سومری ها هم آن را نماد قدرت و علم مطلق می دانستند.
▪ كژدم: یكی دیگر از نمادها كژدم است. كژدم تداعی گر مرگ، ویرانگری و مصیبت است. سومری ها و سامی ها كژدم را نگهبانان دروازه خورشید و كوهستان های شرق می دانستند و عبری ها آن را نماد زهر و مرگ. مصری ها معتقد بودند، كژدم نشانه ای است برای هوس انگیزی.
این نمادها تعداد بسیار اندك و قلیلی از انبوهی اساطیر و نمادهایی است كه در فرهنگ شفاهی و مكتوب ملت ها سال هاست در حال زیستن است.
این نمادها با حضور در ادبیات و هنر ملت ها این دستاوردهای انسان را دستاویز مناسب برای زیستن می كند. این نماد ها وقتی در ادبیات می آیند عمقی در اثر ایجاد می كنند كه كمتر كسی می تواند آن را نادیده بگیرد .نمادها شكل هایی همیشه زنده هستند كه پویایی خود را وقتی بیشتر جلوه گر می كنند كه در دوره ای میزان استفاده از آنها افزایش یافته باشد.ادبیات یكی از مأمن های همیشگی اسطوره و نمادهایی است كه امروز كمتر به آن توجه می شود.
حسن گوهرپور
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید