شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

مرگ از پنجره بسته به من می نگرد


مرگ از پنجره بسته به من می نگرد
بقراط می گفت ذهن، شفا دهنده بزرگ است. دكتر آلبرت شوآیتزر نیز پزشك حقیقی را « پزشك درون » می دانست و جاشوا الدربرگ، برنده جایزه نوبل، سرسختانه اعتقاد داشت « مهم ترین گامی كه پزشكان امروز باید بردارند، توجه به دنیای درون بیماران است » . دنیای درون، پزشك درون، شفادهنده بزرگ. واقعاً آیا ذهن آدم ها در سلامت و بیماری شان نقش موثری ایفا می كند؟ چرا وقتی علم طب برای دو بیمار در شرایط كم و بیش یكسان، پیش بینی می كند كه با این بیماری، قاعدتاً نمی توانند بیشتر از یك سال زنده بمانند، یكی هنوز به شش ماه نرسیده می میرد و دیگری بیش از ده سال زنده می ماند و مفید و موثر زندگی می كند؟
۱) زنده ماندن در سال سخت
اگر روزی، كه خدا آن روز را نیاورد، به یك بیماری صعب الاعلاج مبتلا شوید كه پزشكان از شما قطع امید كنند و بگویند كاری از دستشان ساخته نیست، چه حالی به تان دست می دهد، چه كار می كنید؟ این همان چیزی است كه برای استفان هاوكینگ در ۲۱ سالگی اتفاق افتاد : « وقتی شنیدم كه به تدریج فلج می شوم و فقط ۲ سال دیگر زنده می مانم، شوكه شدم. اما هر بار كه فكرهای آزاردهنده سراغم می آمد، فوراً تصویر آن پسر بچه هم اتاقی ام را كه زمان بستری شدنم در بیمارستان جلوی چشمانم جان داد، در ذهنم مجسم می كردم. به یاد می آوردم كه او چه سرسرختانه مقاومت كرد و چه سخت تسلیم شد. آن وقت مصمم می شدم كه من هم، مثل او، به آسانی تسلیم نشوم »
پرفسور هاوكینگ در سال ۱۹۶۶ دكترایش را در رشته فیزیك از دانشگاه كمبریج گرفت تا در ۳۵ سالگی، نخستین استاد فیزیك گرانشی دانشگاه كمبریج باشد. اگر چه در ۲۱ سالگی و به دنبال ابتلایش به بیماری ALS ، دچار فلج تدریجی شده و رفته رفته تمام حركات اختیاری بدنش را از دست داده است. او طی ۲۰ سال اخیر، قدرت تكلم اش را نیز از دست داده و حتی نمی تواند گردن راست كند و سرش را بالا بگیرد.
هاوكینگ اكنون برای نوشتن و حرف زدن از رایانه مخصوصی كه برای او طراحی شده، استفاده می كند. او از نخستین روزهای روزهای تشخیص بیماری اش این گونه یاد می كند : « آن روزها همه توقع داشتند كه من بروم سراغ الكل و خودم را و بیماری ام را در آن غرق كنم، اما من دقیقاً عكس آن چیزی را انجام دادم كه همه توقع داشتند : چسبیدم به درسم. با خودم گفتم اگر قرار است ۲ سال دیگر بمیرم، بگذار حداقل كاری برای كسی كرده باشم. فكر می كردم مطالعات من در زمینه فیزیك، شاید بتواند روزی گره از كار كسی باز كند. » چنین جمله عمیقی از چنان ذهن درخشانی بر می خیزد كه : « من خودم را آدم خوشبختی می دانم، چون بیماری من می توانست پیشرفت شدیدتر و سریع تری داشته باشد، اما خدا را شكر این طور نشد. زندگی من یك پیام خیلی كوتاه و در عین حال بزرگ برای همه دارد: هیچ وقت امید خودتان را از دست ندهید . »
ذهن و بدن كاملا بر یكدیگر تاثیر می گذارند و من به تجربه دریافته ام كه حتی احتمال معكوس شدن روند بیماری هم وجود دارد.
۲) آن روی سكه طب
دكتر كارل سیمونتون اعتقاد دارد در موارد ابتلا به یك بیماری صعب العلاج، آن چه در ذهن بیمار می‌گذرد، بیش از هر چیز دیگری تعیین می‌كند كه آیا او بهبود خواهد یافت یا نه. دكتر سیمونتون، رئیس مركز سرطان شناسی كالیفرنیا، درباره نتایجی كه از آموزش تكنیك‌های تصویرسازی ذهنی به بیمارانش كسب كرده، می‌گوید : « ذهن و بدن، كاملا بر یكدیگر تاثیر می‌گذارند. به تجربه دریافته‌ام كه حتی احتمال معكوس شدن روند بیماری هم وجود دارد. من در طبابت‌ام از ایجاد تغییر در نوع نگرش بیمارانم نسبت به پدیده بیماری و شفا زیاد استفاده می‌كنم. » سیمونتون فقط حرف نمی‌زند. میزان درمان بیماران سرطانی در كلینیك او، طبق آمارهای موجود، بالاتر از حد متوسط است.
دكتر كنت پلیتر، استاد دانشكده پزشكی دانشكده استنفورد، بر این باور است كه ذهن ناخودآگاه قادر به تشخیص تهدید واقعی از تهدید خیالی نیست : « همه چیز به این بستگی دارد كه بیمار چه تلقین‌هایی را به ذهن ناخودآگاهش راه بدهد. به همین دلیل، آن هایی كه از بیماری‌ها بیشتر می‌ترسند، زودتر و بیشتر از دیگران، بیمار می‌شوند. » این پدیده به ویژه در خانم های باردار، كاملا مشهود است. نتایج پژوهشی كه سال گذشته در بوستون انجام شد، نشان داد كه ۶۰ درصد زنانی كه مدت كوتاهی پس از مرگ نوزادشان به دلیل « سندرم مرگ ناگهانی نوزادان » دوباره باردار شده بودند، دچار سقط جنین می‌شوند. محققان در پایان این پژوهش پیشنهاد كرده بودند این گروه از زنان برای حاملگی مجدد باید تا زمانی كه آثار ماتم زدگی در آنان به حداقل رسیده باشد، صبر كنند.
دكتر دیوید برسلر، رئیس یك مركز سرطان شناسی در لس آنجلس، نیز تكنیك ویژه‌ای را كه برای كمك به یكی از بیمارانش مورد استفاده قرار داده، این گونه توصیف می‌كند : « بیمار درد شدیدی داشت و ما هر كاری كه به فكرمان می‌رسید، انجام داده بودیم. سرانجام تصمیم گرفتیم از تصویرسازی ذهنی استفاده كنیم. من از آن بیمار خواستم روی صندلی در یك وضعیت راحت بنشیند و پس از رهاسازی عضلانی ( relaxation ) ، تا آن جا كه می‌تواند درد را در ذهنش مجسم كند و آن را به شكل یك جاندار ببیند. او در حالی كه چشمانش را بسته بود گفت كه می‌تواند سگ بزرگ و شروری را ببیند كه دارد ستون فقراتش را گاز می‌گیرد. از او خواستم آن سگ را آرام كند، با او حرف بزند و كم كم با او دوست شود. در آن بیمار، طی چند جلسه تصویر سازی ذهنی به حداقل رسید. »
هر روز چند دقیقه از وقت‌تان را اختصاص بدهید به تصویرسازی ذهنی درباره سلامت جسمی و روح خودتان. بدن ما یك ساختار خودشفابخش دارد.
برسلر تاكید می كند كه : « منظور من، به هیچ وجه، نفی درمان طبی نیست. اما پزشكان با توجه به رازهای دنیای درون بیماران، می توانند تاثیر درمان‌های طبی شان را چند برابر كنند. »
پیشنهاد جان كئو، یكی از نویسندگان موفقیت، نیز در نوع خودش جالب است : « هر روز چند دقیقه از وقت‌تان را اختصاص بدهید به تصویرسازی ذهنی درباره سلامت جسمی و روح خودتان. بدن ما یك ساختار خودشفابخش دارد. وقتی جایی از بدنمان بریده می‌شود، گلبول های سفید خون‌مان به سرعت به محل اعزام می‌شوند تا جلوی عفونت را بگیرند و پلاكت‌های خون‌مان نیز به محل می‌آیند تا هر چه سریع تر خون را منعقد و جراحت را ترمیم كنند. تمام این اعمال به صورت خودكار انجام می‌شود، بدون این كه لازم باشد هیچ كاری انجام بدهیم. هر روز صبح، مجسم كنید كه تلقینات مثبت تندرستی و سلامت روحی را در جریان خون تان به گردش در می‌آورید. تصور كنید كه انرژی سلامت در بدن‌تان جاری است و بدن‌تان را به عنوان ساختار معجزه آفرینی از شفابخشی در ذهن تان مجسم كنید. این تمرین، یك تقویت كننده نیرومند سلامت و تندرستی است كه روزی دو دقیقه بیشتر طول نمی كشد. »
۳) در رکاب سرطان
لانس آرمسترانگ ( کلیک کنید )، یکی از برجسته ترین ورزشکاران جهان بود. این دوچرخه سوار آمریکایی در سال ۲۰۰۵ موفق شد برای هفتمین سال پیاپی به قهرمانی توردوفرانس دست پیدا کند، اما آن چه از او چهره یک قهرمان جهانی ساخته، نه مدال های طلا و مقام های ورزشی او، که مبارزه جانانه اش با سرطان است.
آرمسترانگ در سال ۱۹۷۱ متولد شد. در سن ۷ سالگی، اولین دوچرخه اش را از مادرش هدیه گرفت و ۹ سال بعد، در سن ۱۶ سالگی، به عضویت یک باشگاه آماتور در آمد. او در سال ۱۹۹۰ ، قهرمان لیگ آماتور ایالات متحده شد و دو سال بعد به عضویت باشگاه حرفه ای موتورولا در آمد. لانس در اولین رقابت حرفه ای خود، در بین ۱۱۱ شرکت کننده، آخر شد. اما روحیه جنگندگی اش باعث شد تا دو هفته بعد در جام جهانی سوییس به مقام دوم دست پیدا کند. او تا سال ۱۹۹۶ ، به جز عنوان قهرمانی « توردوفرانس » ، انواع و اقسام عناوین جهانی را در کارنامه خود داشت. در همین سال بود که به مشکلات تنفسی دچار شد و پزشکان برایش تشخیص برونشیت را مطرح کردند. لانس دچار درد ضعف شدید شده بود و بعد از مدتی درد بیضه نیز به مشکلات ریوی او اضافه شد. وقتی برای اولین بار در سرفه هایش خون مشاهده کرد، به طور جدی، پیگیر بیماری خود شد و این چنین بود که بعد از انجام آزمایش هایی، تشخیص سرطان بیضه برای این قهرمان ۲۵ ساله مطرح شد. از بد حادثه، سرطان از سطح بیضه فراتر رفته بود و به ریه ها، حفره شکمی، غدد لنفاوی مختلف و حتی مغز چنگ انداخته بود.
پزشکان وخامت اوضاع را به آرمسترانگ گوشزد کردند و گفتند که امیدواری چندانی برای او در کار نیست. اما آرمسترانگ، جنگنده تر و امیدوارتر از آن بود که بخواهد به این راحتی تسلیم شود. او تمام مراحل درمان پیشنهادی پزشکان را یکی یکی طی کرد و در کنار آن به مطالعه همه جانبه درباره ماهیت بیماری خورد پرداخت. در نتیجه همین مطالعات شخصی بود که تصمیم گرفت برنامه غذایی اش را عوض کند. او در فاصله بین دوره های شیمی درمانی به تمرینات خود ادامه داد و مصمم بود که بعد از پایان درمان به مسابقات حرفه ای باز گردد. آرمسترانگ به بیماری خود نیز به چشم یک حریف حرفه ای نگاه می کرد و در مصاحبه ای به مجله تایم گفته بود : « احساسم در مورد بیماری، شبیه همان حسی بود که در یک مسابقه حرفه ای به آدم دست می دهد. اولش عصبانی شدم، بعد انگیزه پیدا کردم و تصمیم گرفتم که بهتر شوم و وقتی حس کردم که دارم بهتر می شوم، فهمیدم برنده شدنم نزدیک است. » در فوریه ۱۹۹۷ بود که آرمسترانگ فهمید، برنده شدنش نزدیک است. پزشکان او را معاینه کردند و اعلام کردند بدن او از سرطان پاک شده است !
احساسم در مورد بیماری، شبیه همان حسی بود که در یک مسابقه حرفه ای به آدم دست می دهد. اولش عصبانی شدم، بعد انگیزه پیدا کردم و تصمیم گرفتم که بهتر شوم و وقتی حس کردم که دارم بهتر می شوم، فهمیدم برنده شدنم نزدیک است.
او با تمام قوا به ورزش حرفه ای باز گشت. اما روزهای سختی در پیش بود. قوای جسمانی، چابکی و مهارت های ورزشی او به شدت افت کرده بود. باشگاه و حامیان مالی، قراردادهایشان را لغو کرده بودند و حاضر به تجدید آن نبودند. او مجبور شد به باشگاه دوچرخه سواری شرکت پست ایالات متحده بپیوندد و دستمزد سالیانه اش بیش از ۸۰ درصد کاهش پیدا کرد. لانس، هرگز نا امید نشد و دست از مبارزه برنداشت، او در انتهای سال ۱۹۹۸ ، دوباره یکی از چهره های برتر دوچرخه سواری بود و بالاخره در تابستان ۱۹۹۹ ، مجددا در مسابقات توردوفرانس شرکت کرد. اگر چه کمتر کسی به موفقیت او در این مسابقات امید داشت اما آرمسترانگ، ۷ دقیقه و ۳۷ ثانیه زودتر از نفر دوم از خط پایان مسابقه عبود کرد و به آرزوی همیشگی خود رسید. به علاوه، او با سرعت رکاب زنی ۲۵ مایل در ساعت، رکورد قبلی این مسابقات را نیز شکسته بود. این تازه اول راه بود. لانس برای چند سال آتی نیز قهرمان بی چون و چرای این مسابقات باقی ماند.
آرمسترانگ در سال ۲۰۰۴، بنیانگذار یک تور دوچرخه سواری شد و آن را « تور امید » نامید. او همچنین موسسه ای با نام « بنیاد سرطان لانس آرمسترانگ » تاسیس کرده است که در زمینه افزایش آگاهی عمومی در رابطه با تشخیص زود هنگام و درمان سرطان فعالیت می کند. بیل ساپور تیو روزنامه نگار، هنگامی که شنید آرمسترانگ دچاره بیماری شده است، گفت : « لانس، دیوانه مبارزه کردن و برنده شدن است. من اگر جای سرطان بودم، حواسم را بیشتر جمع می کردم. »
محمد كیاسالار
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی سرطان


همچنین مشاهده کنید