جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

شکست چپ‌های فرانسه؛ تکرار تاریخ


شکست چپ‌های فرانسه؛ تکرار تاریخ
انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۷فرانسه هفته گذشته با پیروزی «نیكلا ساركوزی» از حزب راست سنتی «یو ام پ» در برابر «سگولن رویال» نامزد حزب سوسیالیست خاتمه یافت. اما سوالی كه اكنون درخصوص این رویداد سیاسی مطرح است، آن است كه چرا سوسیالیستها برای سومین بار پیاپی در عرصه سیاست گذاری و اداره امور این كشور شكست خوردند؟
سوسیالیست ها از زمان پایان دو دوره ریاست جمهوری «فرانسوا میتران» در سال ۱۹۹۵تا امروز، فقط در یك دوره، آنهم در دولت همزیستی «لیونل ژوسپن» (سوسیالیست) در زمان ریاست جمهوری «ژاك شیراك» (راست) توانستند در قدرت سهیم شوند. «همزیستی» واژه ای است كه در فرانسه برای رییس جمهوری و نخست وزیر از دو حزب متفاوت به كارمی رود.
سوسیالیست ها در این دوره هرچند با تشكیل اكثریت حزبی در مجلس ملی و شوراهای استانی توانستند در برابر دولت به عنوان «ضد قدرت» ظاهر شوند و در سیاست های جناح راست كارشكنی كنند، اما بعد از میتران موفق نشدند اداره امور بالاترین مقام اجرایی فرانسه را تصاحب كنند.
هرچند مساله «ضد قدرت» در ساختار اساسی و سیاسی فرانسه یك اصل اساسی است ولی «ضد قدرت» خود قدرت نیست و مشخصات یك ضدقدرت ازجمله كارشكنی، مانع تراشی، انتقاد مدام و بسیج گروههای مخالف ازجمله وظایف رایج اوست. همین مساله نمی تواند یك ضدقدرت را در مقام قدرت بنشاند و با همه تعابیر، ضدقدرت همیشه در مقام یك جایگزین عمل می كند. از منافع یك جایگزین بالقوه سود می برد و محرومیت های یك جایگزین همیشه منتظر را نیز با خود دارد. چپ های فرانسه بطورغالب در جامه «ضد قدرت» بوده اند و اگر گاه در مقام قدرت قرار گرفته اند باز به عنوان یك جایگزین به آنها نگاه شده است.
اما ریشه این پدیده در كجاست و چرا جناح چپ امروز فرانسه نمی تواند برای مدت زیادی بر سر قدرت دوام آورد؟ چپ فرانسه در دوازده سال گذشته با وجود تصاحب پست نخست وزیری، یك «ضد قدرت» بوده و شیوه حضور او در عرصه اجتماعی و قدرت، پاتك زدن مدام به شگردهای قدرت راست ها در مناصب این كشور بوده است.
با شكست «سگولن رویال» در انتخابات ریاست جمهوری اخیر، جناح چپ برای پنج سال دیگر از داشتن عالی ترین پست فرانسه محروم شد. سوسیالیست ها اگرتلاش كنند می توانند با تشكیل اكثریتی در مجلس آینده فرانسه، حتی پست نخست وزیری این كشور را تصاحب كنند و در این صورت با تشكیل یك ضد قدرت دیگر در برابر رییس جمهوری منتخب مردم فرانسه یعنی نیكلا ساركوزی بایستند. بررسی شكست دوباره حزب سوسیالیست در انتخابات ریاست جمهوری نیاز به نگاهی تاریخی ندارد و ریشه آن را باید در همین بیست ساله اخیر جست و می توان این امر را در فقدان یك رهبری كاریزماتیك، چه جوان چه پیر و صاحب شخصیتی نافذ در افكار عمومی خلاصه كرد.
این درحالی است كه چپ فرانسه مدتهاست از این ویژگی فاصله گرفته است و بویژه پس از فرانسوا میتران، كسی بر كرسی رهبری حزب سوسیالیست با آن قد و قواره تكیه نزده است. به گزارش ایرنا، هر چند كه امروز می توان در درون این حزب چهره های نافذی یافت كه پشتوانه عمل سیاسی و پیشینه تاریخی آنها (باز عمدتا زیر سایه میتران) به آنها اجازه داشتن چهره ای برتر می دهد ولی در عمل میدان در دست دیگرانی است كه از مقبولیت عام كافی برخوردار نبوده و حزب ناگزیر برای مطرح كردن آنها در سطوح رهبری باید از داشته های تاریخی خود مایه گذاشته و هزینه كند.
درواقع باید گفت كه با فوت فرانسوا میتران، جناح چپ فرانسه به یتیمی می ماند كه پدر خود را از دست داده است. میتران اما فرزندان رشید دیگری برای نهضت سوسیالیست فرانسه تربیت كرد ولی همچون سایر پدرانی كه چند فرزند رشید دارند، مشكل در برآمدن شایسته ترین آنهاست. شایسته سالاری خود یك سوال اساسی در حزب سوسیالیست فرانسه است، حزبی كه بر پایه احساسات عمومی و شعارهای ایدئولوژیك عمل كند هرچند باید به دست رهبری فرهمند هدایت شود، ولی نمی تواند چندان شایسته سالاری را بر اركان خویش حاكم كند.
میتران رهبری حزب سوسیالیست را از زمان آغاز ریاست جمهوری خود در سال ۱۹۸۱میلادی به لیونل ژوسپن سپرد. بنابراین ژوسپن پس ازفوت میتران در مقام پدر خوانده سرخ های فرانسه ظاهر شد. ژوسپن با پیشینه طولانی كه در كنار میتران داشت تا حدودی می توانست یك حزب سوسیالیست همگرا و متحد تشكیل دهد و یاران میتران را گردهم آورد، چراكه راضی كردن یاران دیگر میتران در این میان همچون پی یر شونمان، میشل روكار، پی یر موروا و لوران فابیوس، امانوئلی، استروس كان، ژاك دلور و جك لانگ و دیگران كار ساده ای نبود. با وجود این، رهبری ژوسپن كم وبیش موفق بود اما زمانی كه لوران فابیوس (وزیر، نخست وزیر و رییس مجلس اسبق فرانسه) در سال ۱۹۹۰در كنگره حزب سوسیالیست در شهر «رن» رخنه می افكند، این حزب گرفتارانشعاب سیاسی می شود.
سالهای ریاست جمهوری میتران تا پیروزی ژاك شیراك در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۹۵سالهایی پر التهاب در درون حزب سوسیالیست فرانسه بود و در این سالها رهبران حزب چهره واقعی خود را بارها به یكدیگر نشان دادند، صف بندیها آغاز شد و اوج گرفت.
بحث تصاحب رهبری حزب سوسیالیست فرانسه همچنان موضوع دعوا در میان سران این حزب شد و هر كسی تلاش داشت تا پاره ای از اعضای حزب را بدور خود گرد آورده و دیگران را در عرصه رقابت قدرت مات سازد. لیونل ژوسپن در مبارزات درون حزبی سوسیالیست در سال ۱۹۹۵كه میان او و امانوئلی درگرفت، موفق شد تا با برتری بر رقیب خود به عنوان نامزد این حزب برای انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۹۵وارد معركه كارزار انتخاباتی شود.
اما حزب سوسیالیست فرانسه با شكست ژوسپن دربرابر شیراك ازجناح راست فرانسه در این انتخابات، باردیگر درخصوص بحث رهبری دچار اختلافات درون حزبی شد. با این حال در سال ۱۹۹۷اكثریت حزبی چپ ها، كرسی های مجلس نمایندگی را اشغال كردند و دوباره در دل طرفداران حزب سوسیالیست فرانسه بارقه امیدی برای جلوس بر كرسی قدرت فرانسه جوانه زد. ژوسپن به عنوان نخست وزیر از سوی شیراك و به عنوان جایگزین آلن ژوپه به مجلس معرفی شد و او این سمت را تا سال ۲۰۰۲یعنی سال برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در دست داشت.
سالهای نخست وزیری ژوسپن در دولت همزیستی فرانسه، خود دوره دیگری از آزمون چپ ها در اداره كشور فرانسه است. دوره ای كه به همزیستی مشهور شد و یك نبرد قدرت تمام عیار و واقعی میان دو نهاد نخست وزیری و ریاست جمهوری جریان داشت و ژاك شیراك را به عنوان رییس جمهوری در فشار و موضع تحقیر گذاشت.
در این سالها بحث خصوصی سازی بسیاری از شركتهای فرانسوی از سوی كمیسیون اروپا و راست های داخلی از یك سو و انتظارات و اعتراضات اتحادیه های كارگری و اجتماعی و گروههای چپ از سوی دیگر، امان لیونل ژوسپن را به عنوان نخست وزیر بریده بود.
در سال ۲۰۰۲میلادی و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری فرانسه، دوباره آتش اختلافات درون حزبی دامن سوسیالیست ها را گرفت و آنها برای چندمین بار با یكدیگر برای حضور در عرصه انتخابات ریاست جمهوری درگیر شدند. «پی یر شونمان» وزیر كشور اسبق و دوست میتران، از حزب سوسیالیست فرانسه منشعب شد و با به راه انداختن جنبشی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۲ نامزد شد.
هرچند حزب شونمان به عنوان یك حزب دست چندم عقب نشینی كرد و از اذهان محو شد اما در نتیجه همین انشعاب و چند دستگی در حزب سوسیالیست بود كه لیونل ژوسپن به عنوان نامزد اصلی سوسیالیست ها در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۲فرانسه در برابر ژاك شیراك نامزد جناح راست سنتی و ژان ماری لوپن نامزد جناح راست افراطی شكست خورد.
ژوسپن با كسب ۱۶درصد آرا انتخابات دور اول انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۲ عرصه رقابت را به راست ها واگذار كرد و به ادعای خویش برای همیشه از صحنه سیاست كنار كشید. نقطه عطف دیگری برای سوسیالیست ها در این دوره، این بود كه آنها برای رهایی از نامزد راست افراطی یعنی ژان ماری لوپن همگی بسیج شده و برخلاف میل باطنی خود، به ژاك شیراك رقیب خویش و نامزد راست ها رای دادند. اما این پایان كار نبود و آرایش درون حزبی جدید در میان چپ ها، آنان را به سوی تشتت بیشتر برد و با رفتن ژوسپن فقدان رهبری كارا بار دیگر در حزب نمایان شد و ضربه دیگری به پیكر كهنه حزب سوسیالیست فرانسه زد.
این بار سكان رهبری حزب سوسیالیست به دست فرانسوا اولاند ( همسر سگولن رویال) كه از همه رهبران پیشین جوانتر است، افتاد و همین امر باز سبب تفرقه و تشتت بیشتر در این حزب شد. حدس اینكه سوسیالیستهای كهنه كار همچون لوران فابیوس، استروس كان و دیگران به آسانی به رهبری فرانسوا اولاند بر حزب تن ندهند، چندان دشوار نبود. در همین دوره، انشعاب دیگری در حزب سوسیالیست رخ داد.
با ابتكارافراد جوانی چون «مونتبورگ» و «ژولین درای» كه یك اقلیت جدید درحزب بودند، «حزب جدید سوسیالیست» شكل گرفت كه مشكلات درونی حزب را برای ایجاد یك حزب یكدست و فراگیر سوسیالیستی در فرانسه افزایش داد. سران حزب سوسیالیست فرانسه به ویژه فرانسوا اولاند و لوران فابیوس در جریان برگزاری همه پرسی قانون اساسی اروپا در فرانسه بار دیگر دچار اختلافات درونی شدند.
آمارها نشان داد كه اكثریت سوسیالیست ها به همه پرسی قانون اساسی اروپا رای منفی دادند و همین امر سبب تقویت موضع لوران فابیوس و تضعیف موقعیت اولاند شد. این گمان وجود داشت كه اولاند در صورت رای «آری» مردم فرانسه به قانون اساسی اروپا، در پی جایگاه نامزدی از حزب سوسیالیست برای انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۰۷فرانسه برخواهدآمد.
شانس اولاند برای نامزدی حزب سوسیالیست در انتخابات ریاست جمهوری به تدریج تضعیف می شد و گذشته از برخی رای گیریهای مقطعی در كنگره های درون حزبی یا شهرداری ها، موقعیت ملی اولاند به دلیل همین نزاع های درون حزبی موقعیت یك رهبر كاریزماتیك برتر نبود. در همین سالها، چپ های رادیكال و مائوئیست های تندرو نیز خود را نوسازی كردند و ظهور چهره های جوان تری چون «اولیویه بزانسونو» كه یك شبه به نامزدی انتخابات ریاست جمهوری امسال فرانسه و رهبری چپ های رادیكال ارتقا یافت و یا «ژوزه بووه» كه با رهبری دسته ای از كشاورزان به نماد آمریكا ستیزی بدل شد، جالب توجه بود.
همین مساله ضرورت تشكیل یك رهبری فراگیر در اردوگاه چپ های فرانسه را هرچه بیشتر نمایان ساخت. كمونیست ها نیز هر روز، ضعیف تر از پیش شده اند. اینكه سوسیالیستها تا چه میزان در این نبرد جدید خود موفق خواهند بود، زمان آن را داوری خواهدكرد ولی نشانه های آشكار پس از شكست رویال در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه حاكی از آن است كه او به پشتوانه آرای مردم در دور اول و دوم این انتخابات، در سودای كسب كرسی رهبری حزب سوسیالیست است. اما آیا رهبری رویال خواهد توانست این همه مدعی رهبری درحزب سوسیالیست و پاره ای زخم خورده های دیگر را زیر یك سقف گردهم آورد؟
آیا این بار سوسیالیست ها یك دوره همزیستی جدید به ساركوزی رییس جمهور منتخب مردم فرانسه تحمیل خواهند كرد یا اینكه رییس جمهوری جدید این بار نیز ممكن است با خلق یك ترفند جدید، یعنی طرح «جمهوری ششم» فرانسه، وظایف قوا و نیروهای سیاسی را باز تعریف كرده و نیروهای چپ را برای پنج سال دیگر در حیرت بگذارد.
باید منتظر ماند و دید كه این ضد قدرت جدید به رهبری جناح چپ سوسیالیست در فرانسه چگونه شكل خواهد گرفت و موازنه قدرت سیاسی در این كشوررا پس از پیروزی رییس جمهوری راست گرا، باز خواهد گردانید؟
منبع : روزنامه ابرار


همچنین مشاهده کنید