جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

حکمت و بیان دیگری از حقیقت


حکمت و بیان دیگری از حقیقت
● در‌آمد:
كتاب «معرفت و معنویت» مهمترین اثر استاد نصر است. این كتاب به نوعی مانیفست فكری این سنت‌گرای عظیم‌الشان جهان اسلام است. نصر در خطابه ذیل عصاره و چكیده اندیشه خود را مطرح و تبیین می‌كند. دكتر نصر معتقد است كه دنیای جدید از حقیقت الهی غفلت كرده و متافیزیك كه در طول تاریخ همواره با معرفت و معنویت بوده از یكدیگر جدا شده است. دانش جدید دیگر وقعی برای امر قدسی قائل نیست و لذا سرگشتگی را برای انسان امروزی به همراه دارد.قصد‌ دارم راجع به نهاد اصلی تفكر خودم با عزیز‌انم در ایران صحبت بكنم. البته تفكری كه مال فرد باشد تفكر نیست، بنده نمی‌خواهم بگویم كه فلسفه شخصی دارم، درست برعكس معتقدم كه حكمت واقعی متعالی از فرد است و در طی قرون حتی بزرگ‌ترین فلاسفه كارشان بیان دیگری از حقیقت بوده است، ‌بیان حقیقی دیگر. حقیقت یكی است و همیشه هست و همیشه خواهد بود. منظر فلسفی بنده مبتنی بر این اصل است. یعنی یك حكمت «فلسفه» هست كه به قول شیخ اشراق شهاب‌الدین سهروردی، قطره‌ای از آن را خداوند در خمیره ازلیه انسان آورد و همیشه با انسان بوده و طی قرون تبلور‌های گوناگون یافته و ما به این فلسفه می‌گوییم خرد جاویدان یا حكمت خالده.
پایه و اساس این جهان‌بینی این است كه انسان در این عالم هست تا بشناسد، ‌یعنی خداوند را به عنوان منشاء هستی و منشاء شناخت انسان بشناسد. پس پایه و اساس این حكمت این است كه دانش به حق، دانش به وحدت است. با آگاهی بر اینكه خود این دانش از آن مبدا است. البته این امر جنبه كاملا عرفانی دارد. از آنجا كه بنده خودم را یك شاگرد كوچك مكتب فلسفه اسلامی می‌دانم اگر كمی بیشتر كاوش كنیم، به قول ملاصدرا حكمت واقعی مبتنی بر برهان، عرفان و قرآن است. در مقابل انسان راه‌های مختلف برای شناخت قرار گرفته است، یكی راه وحی (قرآن) نباید گفت كه چرا از شعر و قرآن استفاده می‌كنی و این فلسفه نیست.چرا دانشی كه از چشم و گوش ما به ما می‌رسد یعنی دانش تجربی می‌تواند پایه برای فلسفه و تفكر فلسفی باشد اما چرا آنچه كه با گوش معنوی از آسمان‌ها به ما می‌رسد، نمی‌تواند پایه فكری ما باشد و آن را به كلی رد می‌كنیم؟
به نظر ما انسان می‌تواند از راه وحی «قرآن» به مبداء هستی، دانش پیدا كند. راه دوم عرفان است، عرفان نه فقط هر نوع دانستن است بلكه دانستنی است كه تمام وجود انسان را فرا می‌گیرد و خام بدم، پخته شدم، سوختم مولانا را انسان تجربه كند. این نوعی سوختن تمام انانیت و جدایی و فردیت و نفس اماره انسان است، برای رسیدن به حقیقت و وصال به حق است. این عرفان تاج همه انواع دانش، بخصوص برای ما مسلمانان است. و بالاخره برهان كه منحصر در مناطق نیست ولی به معنای تفكر منطقی است. برعكس غرب كه بسته به روی خودش است، در فلسفه اسلامی این تفكر از زمان سهروردی به بعد به سوی عالم اشراق و عرفان باز می‌شود. بنده معتقدم كه همه این سه راه و همه این منابع اهمیت خاصی برای رسیدن انسان به حكمت كامل دارد. انسان باید اولا قدرت فكری خودش را تقویت كند یعنی بتواند منطق، علوم جدید و علوم صوری را فرابگیرد. به قول سهروردی بالاترین مقام در این مرحله را ابن‌سینا و فارابی دارند. دوم اینكه درون خودش را تزكیه كند زیرا علم واقعی اگر از شدن جدا شود كه واقعی نیست، مثل اینكه گویند علم بی‌عمل مانند درخت بی‌ثمر است. این عمل نه فقط به مهارت‌هایی چون آهنگری كه یعنی انسان عمل كند، یعنی وجودش به دانش و حقیقت آغشته شود. مثل اینكه فرد یكسره، تكرار كند خدا یكی است اما در نفس خودش قائل به چند خدا باشیم. معبود بیشتر ما نفس اماره خودمان است. این عمل‌نكردن به آن علم واقعی است و دوم تزكیه‌ای در انسان است كه بتواند روح خودش را برای اشراقات عالم والا و دانش كه برای رسیدن وصال به وحدت می‌رسد، آماده كند. سوم نیز داشتن ایمان برای پذیرفتن آن چیزی است كه از طریق وحی به ما می‌رسد. البته به عقیده ما وحی در تمام تاریخ بوده است، چنانكه قرآن می‌فرماید: «ولكل امه رسول»‌ و خداوند برای هر امتی رسول و فرستاده‌است. و رسول مسلمانان آخرین وحی الهی است و آن كتاب آسمانی ما قرآن است. اما ما منكر كتاب آسمانی ادیان دیگر نمی‌شویم. مبتنی بر این سه راه یعنی حكمت الهی و فلسفه‌ای كه پایه و اساس خرد جاویدان است، اول از همه درباره مبداء بحث می‌كنیم. بنده در كتابم «Knowledge and the secret» كه با عنوان‌های «معرفت و معنویت» و «دانش و امر قدسی»‌ دو ترجمه مختلف به فارسی شده است. قبل از آنكه به دانش به حق و فلسفه اعلی بپردازم، نوشته‌ام كه چطور شد كه اصولا در غرب، این معنویت آمیخته به معرفت فراموش شد. اگر ما توجه به روند تاریخی كه منجر به وضع فعلی شده، نشویم، نمی‌توانیم بفهمیم كه چرا در قسمتی از دنیا با عنوان غرب، فسلفه‌هایی حكومت می‌كند كه شناخت را از معنویت جدا كرده است و این اتفاق هم در فلسفه رخ داده است و هم در علوم و از این جدایی قدرت فوق‌‌‌العاده‌ای به عالم ماده به دست آورده است و در عین حال بحران‌های شدید معنوی برای خودش ایجاد كرده است. پس در آن كتاب مفصل به این موضوع پرداختیم كه چه شد كه در غرب، دانش از امر قدسی جدا شد و به كوشش‌هایی كه در قرن گذشته برای احیای پیوند میان دانش و امر قدسی، نزد سنت‌گرایان صورت گرفت، پرداخته‌ام.
گذشته از این، اصل مساله چیزی است كه من در لاتین آن را «sciencia sacra» نامیدم یعنی علم قدسی و معنوی و الهی و اساس آن دانش به حق است. اولا دانش به اینكه ذات حق، متعال از هر تعریف، اسم، رسم و صورت است. تایید همین خصلت نشانگر آن است كه یك نوع دانش به ذات حق داریم در نتیجه پیامبر اكرم (ص) فرموده‌‌اند كه در ذات حق تفكر نكنید بلكه در صفات حق بیندیشید. ولی خداوند به ما اجازه داده كه به اشاره بفهمیم ذات حق حقیقت مطلق و تعالی مطلق دارد و از هرگونه محدودیت فكری و گمان و وهم بری است. بعد از آن مراتب عالم الوهیت است یعنی اسماء و صفات الهی كه هنوز در عالم الوهیت است ولی اولین قدم در راه كثرت است. چون ذات حق یكی است ولی اسماء و صفات الهی متعدد است و این اولین قدم در مسیر كثرت است كه هنوز در مرتبه الوهیت قرار دارد. سپس چگونگی خلقت، عالم برون و درون اهم خلقت عالم كبیر و عالم صغیر و رابطه با آن حقیقت متعالی است و این كاملا جهان‌شناسی جدید و فیزیك جدید است كه می‌كوشد تمام عالم شهود را با تقلیل به اجسام زمینی بشناسد. در حالی كه در جهان‌شناسی‌های سنتی قائل به سلسله مراتب وجود و مراتب وجودی هستند و عالم ماده هرچه قدر هم كه وسیع و دارای كهكشان‌های فراوان باشد، در نهایت فقط یك مرحله از آن وجود است. و عوالم بالا بسیار وسیع‌تر از تمام عالم مادی كه ما با ابزار علمی می‌بینیم، است. در هر صورت، این جهان‌شناسی مبتنی بر متافیزیك، فلسفه اولی و عرفان محض است كه در آن انسان به مبدا، تجلیات، شوون و تعینات آن علم دارد.
این دانش سپس بر مبنای این اصول، به درك معنای زمان و مكان می‌پردازد و به خصوص زمان كه امری بسیار اسرار‌آمیز است و فلاسفه ما بسیار با آن سرو كار داشتند چرا كه مساله حدوث و قدم در فلسفه و كلام اسلامی از مشكل‌ترین مسائل بوده است و نظرات مختلف میان فلاسفه ایجاد كرده است، مثل حدوث دهری میرداماد، حركت جوهری ملاصدرا و نظریه ابن‌سینا و سهروردی و غیره. همچنین در میان متكلمین و عرفا كه معتقد به تجدید خلق در كل آنات بودند و نظریات بسیار بدیعی كه در فلسفه اسلامی در مورد این مساله آمده است. این بحث‌ها امروز هم زنده و حائز اهمیت است و بنده در كتاب نیز مفصل با عنوان «حقیقت زمان» به ابعاد مختلف این بحث پرداخته‌ام و در همان جا امكان تطور داروینی یعنی خلق یك صورت حیاتی از صورت حیاتی دیگر بدون اراده الهی را انكار كرده‌ام.
● سه موضوع مهم دیگر كه در كتاب به آن پرداخته‌ام
۱) نخست مساله زیبایی است. زیبایی از دید ما فقط یك جنبه ذهنی و فردی ندارد بلكه جنبه عینی دارد. زیبایی همان قدر متعلق به واقعیت عینی است كه سنگینی، نور یا ابعادش هست و به این پرداخته‌ام كه زیبایی چگونه با تكامل روح انسان و صیقل دادن وجود او و رسیدن به حق كه خود زیباست، ارتباط دارد. خدا خود جمیل است و كلمه احسان در واقع كمال یافتن روح انسان است و به حسن «زیبایی» ارتباط دارد و اصولا بالاترین زیبایی، زیبایی روح انسانی است كه به كمال رسیده باشد، یعنی محاسن در او از راه احسان و رسیدن به خداوند با عبادت او در وی جمع شده باشد. به گونه‌ای كه خداوند انسان را ببیند
۲) سپس به بحث تكثر ادیان پرداخته‌ام، كه یكی از مهم‌ترین مسائل فلسفه ادیان در تمام دنیاست. از دیدگاه ما حل این مساله آسان است. چون همه ادیان سماوی از خداوند می‌آیند. البته انحرافات فراوانی در اینجا وجود دارد ولی مقصود من ادیانی است كه بشر هزاران سال از آنها پیروی كرده است و به ساخت تمدن‌های بزرگ، پرورش اولیا و ایجاد هنر مقدس منجر شده‌اند. البته در این ادیان انحرافات فراوانی رخ داده است. مثل درگیری میان شیعه و سنی و البته اسلام بیش از دیگر ادیان از تحریف مصون مانده است، در قلب اسلام یك حقیقتی هست كه طبق كلام قرآن، دین فطرت و تسلیم است و حضرت ابراهیم هم مسلم هستند و در تسلیم بر این معنا، قرآن ‌ام‌الكتاب است كه رب‌النوع تمام كتاب‌های آسمانی است و خداوند كه منشا تمام ادیان است جاویدان خرد عمیق‌ترین فلسفه ادیان تطبیقی است كه می‌تواند تكثرگرایی دینی را بدون نسبی كردن و از بین بردن احكام بیان كند و از بین رفتن جنبه قدسی و الهی احكام دین جلوگیری می‌كند. البته با وجود آنكه با متافیزیك ما در غرب مخالفت شدید شده است، به آن در دپارتمان‌های فلسفه توجه زیادی شده است.
۳) بالاخره آخرین قسمت كتاب كه پیام من در همه عمر بوده است، این است كه دانش، دانش حقیقی است به شرط آنكه تحول وجودی در انسان ایجاد كند و با دانستن، انسان مرتبه‌ای بالاتر در نردبان وجود را طی كند و صعود كند و دانش واقعی، فقط نظری نیست. دانش نظری لازم است ولی قدم اول است. خود نظر به معنای عمیق «Sophia» مثل دیدن یك كوه است. این خیلی لازم است. ولی بالا رفتن از كوه نیست، بلكه قدم اول است. قدم دوم بالا زدن آستین‌‌‌ها و زحمت‌ كشیدن برای بالارفتن از كوه است. وقتی انسان به بالای كوه برسد، آنجاست كه تجربه كامل از كوه داشته است. در حقیقت هم همین گونه است. تمام بحث‌های ما حتی نزد كسانی كه به حكمت اولی و متافیزیك اعتقاد دارند، اگر‌چه بسیار با ارزش است اما كافی نیست و برای آنكه كفایت داشته باشد، انسان باید به مرحله تحقق بخشیدن این حقایق بپردازد. این مساله قابل توجهی است كه عارف بزرگ اندلس می‌گوید بالاترین مرحله صوفیه، مرحله محققون است، آنهایی كه حقیقت در آنها تحقق یافته است. بیان فارسی برای این مطالب بسیار زیباست. مثلا ما «حق» داریم كه اسم خداوند است و «حق» هم داریم كه حقوق ماست و همه چیز حق و حقوق خودش را دارد و بعد «تحقق»‌ داریم كه در واقع مسوول شدن آن حق در ماست، تحقق یافتن حقیقت در ماست و آن بالاترین مرحله شناخت و دانش است. كوشش من در این كتاب «معرفت و معنویت» كه در سال ۱۹۸۱، مجموعه‌ای از سخنرانی‌ها من به عنوان اولین آسیایی و شرق بود كه در این سلسله سخنرانی‌های بسیار مهم كه اهمیتی برابر با نوبل دارد، می‌باشد. این كتاب خیلی سریع گسترش یافت و مورد توجه قرار گرفت، به گونه‌ای كه هنوز پس از ۲۶ سال در بسیاری از دانشگاه‌های كاتولیك آن را درس می‌دهند و من خدا را شكر می‌كنم كه توانستم چنین خدمت كوچكی انجام دهم. دلیل اقبال آن است كه متافیزیك واقعی در غرب فراموش شده است و صحبت كردن از متافیزیك جدی ابعادی را درست می‌كند كه بتوان كلام، فلسفه و الهیات را برآن بنا كرد امیدوارم خدمت ناچیزی به مردم ایران‌زمین كه به طور جدی به فلسفه و حكمت علاقه‌مند هستند، باشد. ایران همواره سرزمین حكمت واقعی بوده است و بنده امیدوارم بین نسل جوان افكار اصیل به وجود بیاید و اسیر «ایسم‌ها» و گرایش‌های گذرا نشوند و دنبال حقیقتی باشند كه به آن طریق كه دنبال آن حقیقت رفتند، تحول عمیق در وجود خود ایجاد كنند و آن تحول باعث تحول جامعه و پیرامون خودشان خواهد شد.
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید