شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


سهم ملل و اقوام در تمدن بشری


سهم ملل و اقوام در تمدن بشری
تمدنی كه ما امروز وارث آن هستیم، حاصل هزاران سال كار و كوشش ملل و اقوام مختلفی است كه هریك برای مدت كوتاه یا طولانی مسئولیت به دوش كشیدن مشعل تمدن را برعهده داشتند و این مشعل را به اقوام دیگر سپرده اند.
در هر دوره به طور معمول، مشعلداران تمدن، بیش از یك قوم و ملت بوده اند و وجود همین تضاد قومی و فكری اقوام و اختلاف در نحوه دید آنان، نتیجه بزرگی برای جهان ما داشته و از نظر مادی و معنوی تمدن امروز ما را غنی تر و ثمربخش تر ساخته است.
از هنگامی كه بشر از حالت غارنشینی و صحراگردی و جنگل زیستی خارج شد، نیاز به سرپناه پیدا كرد. با ساخت سرپناهی به نام خانه، زندگی اجتماعی شكل گرفت. رفته رفته از اجتماع خانه ها، قریه و با پیشرفت و ازدیاد جمعیت، شهرها به وجود آمد. زندگی دسته جمعی شهری و روستایی مقرراتی را ایجاب می كرد تا بتوان به امور كشاورزی و صنعتی و اقتصادی سامان داد و از هرج و مرج جلوگیری كرد و علاوه بر اینها با نیروی خدادادی، انسان توانست گامی به سوی انسانیت و مدنیت بردارد. انسانیت را با به وجود آوردن زبان و واژه و كلام و سپس خط و كتیبه نویسی، و مدنیت را با كشاورزی و كشت غلات و استخراج فلزات و...، مفهوم و معنا بخشید.
تمدن عبارت است از ظهور فكر و ذوق انسانی در برابر طبیعت وحشی و تصرف عقل و ذوق بشر در آن و همراه و سازگار كردن آن با احتیاجات جامعه در واقع تمدن را می توان به شكل كلی آن عبارت از نظمی اجتماعی دانست كه در نتیجه وجود آن، خلاقیت فرهنگی امكان پذیر می شود و جریان پیدا می كند.
در تمدن چهار ركن و عنصر اساسی می توان تشخیص داد كه عبارتند از:
۱) پیش بینی و احتیاط در امور اقتصادی،
۲) سازمان سیاسی،
۳) سنن اخلاقی
۴) كوشش در راه معرفت و بسط هنر.
ظهور تمدن هنگامی امكان پذیر است كه هرج و مرج و ناامنی پایان پذیرفته باشد، چه فقط هنگام از بین رفتن ترس است كه كنجكاوی و احتیاج به ابداع و اختراع به كار می افتد و انسان خود را تسلیم غریزه ای می كند كه او را به شكل طبیعی به راه كسب علم و معرفت و تهیه وسایل بهبود زندگی سوق می دهد.
تمدن تابع عواملی چند است كه یا سبب تسریع در حركت آن می شود، یا از سرعت آن می كاهد. نخستین عامل، زمین شناختی و عامل دوم شرایط جغرافیایی است اهمیت اوضاع و احوال اقتصادی را نیز نمی توان نادیده گرفت.
وقتی فرهنگ عمومی به حد معینی برسد، فكر كشاورزی ایجاد می شود، ولی تنها تمدن است كه انسان را به فكر ایجاد شهر می اندازد. براین شرایط مادی و زیستی، لازم است عوامل روانی نیز افزوده شود و نیز لازم است نظمی سیاسی، ولو بسیار ضعیف برقرار باشد. باید وحدت زبانی تا حدود معینی وجود داشته باشد تا مردم بتوانند به راحتی افكار خود را با یكدیگر مبادله كنند و نیز لازم است كه قانونی اخلاقی از راه معبد، خانواده یا مدرسه و یا غیر آن برقرار شود، تا كسانی كه در میدان زندگی به بازی مشغولند، و حتی آنانكه در خارج به تماشا نشسته اند، آن را بپذیرند.به این ترتیب، رفتار مردم تحت نظم درمی آید و هدفی در زندگی ایجاد می شود. حتی شاید لازم باشد كه در میان مردم، عقاید اساسی و ایمان به غیب، یا به چیزی كه كمال مطلوب است، وحدتی ایجاد نماید. چون در این صورت پیروی از اصول اخلاقی از مرحله سنجش میان نفع و ضرر تجاوز می كند و به مرحله عبادت درمی آید و زندگی علی رغم زمان محدود آن شریف تر و پرفایده تر می شود. باید اضافه كرد كه وسایلی نیز باید در كار باشد كه حتی در صورت سادگی و ابتدایی بودن بتواند فرهنگ را از نسلی به نسل دیگر انتقال دهد. خواه از راه تقلید باشد، خواه به وسیله تعلیم و خواه از راه تلفیق. زیرا تنها همین میراث است كه انسان را از مرحله حیوانی به مرحله انسانی می رساند.
عوامل سیاسی تمدن شامل منشاء حكومت در خانواده، قبیله، عشیره و در نهایت كشور است. نیاز به وجود رئیس در قبایل و سایر اجتماعات كوچك اساس تشكیل دولت ها به عنوان عامل تنظیم قوا و نیز ایجاد قانون و... می باشد.هیچ اجتماعی بدون آنكه نظمی در آن برقرار باشد، قابل دوام نیست و استقرار هیچ نظامی بدون مقررات و قانون امكان پذیر نمی شود. منشأ تولید این قوانین، یا قراردادهایی است كه مردم وضع كرده اند، یا عرف و عادت یا اخلاق و قوانین موضوعه است. یكی دیگر از عوامل تمدن، عوامل عمقی و روحی است. ابتدای مرحله انسانیت را باید همزمان با كلمه و كلام دانست. با همین وسیله بود كه حقیقت وجود انسان آشكار شد.
از آن روز برای پیشرفت عقلی انسان، راه جدیدی باز شد كه پایانی ندارد. زیرا كلمات، برای فكر، منزلت افزار كار را دارند و بدیهی است كه تكامل مصنوعات، تا حدی مدیون به تكامل افزار كار است. بزرگترین فایده الفاظ و كلمات، توسعه فكر و سپس تعلیم و تربیت است. برای انتقال فكر در نزد مردم اولیه، ایما و اشاره مقدم بر زبان و سخن گفتن بوده است. چون كلمات و الفاظ تا اندازه زیادی مزایا و فوایدی را همراه داشتند، مردم اولیه به آنها همچون هدایای آسمانی و امور مقدس می نگریسته اند.
از دیگر عوامل روحی تمدن هنر است. از پیدایش نخستین آثار هنری هزاران سال می گذرد. اما هنوز سخن بر سر این است كه هنر برخاسته از غریزه بشری است یا از مصنوعات و مخلوقات انسان به شمار می رود... به هر حال سرچشمه آن هرچه كه باشد، به طور قطع با روح و فكر انسان سروكار دارد و از درون انسان ها برخاسته است. ادبیات، شعر، فلسفه و... نیز عوامل روحی تمدن را كاملتر كردند.
از شكار و ماهیگیری و چوپانی و كشاورزی گرفته تا حمل و نقل و بنایی و صنعت و تجارت و امور مالی، همه در دوره های قبل از تاریخ، پیدا شد. همچنین تمام سازمانهای سیاسی ساده، یعنی عشیره، خانواده، اتحادیه، قریه و قبیله، در این مرحله از زندگانی بشر ریشه گرفت. در همین دوره هاست كه آزادی و نظم، این دو عنصر متضادی كه تمام مدنیت برگرد آنها می چرخد، برای اولین مرتبه، با یكدیگر سازگاری پیدا كردند. در همین مراحل اولیه است كه قانون و عدالت آغاز به كار كرد و اصول اخلاق ظاهر گردید. همچنین شالوده دین گذاشته شد. و از بیم و امید بستن به آن، تكیه گاهی برای اخلاق و حفظ اجتماع فراهم آمد. سخن گفتن پیش رفته و زبانهای مشكل از آن بیرون آمد. جراحی و پزشكی آغاز گردید و طلیعه محقر علوم و ادبیات و هنر ظاهر شد. از همه اینها بالاتر این است كه، در مراحل اولیه ابداع شگفت انگیزی صورت گرفته و از جهان پریشان و درهم، نظم و قاعده ای بیرون آمد و هر روز راهی تازه از زندگانی حیوانی به سوی حیات انسان فرزانه و حكیم باز شد. اگر همین انسانهای نخستین نبودند و صدها هزار سال وقت خود را صرف تجربه و تجسس نمی كردند، هرگز ممكن نبود مدنیتی بر روی زمین پیدا شود.هیچ ملتی نیست كه بتواند ادعا كند، تمدن جهان تنها مدیون زحمات و كوشش افراد آن ملت است، ولی در عین حال سهم ملل و اقوام مختلف در فراهم آوردن گنجینه ای كه تمدن امروزی ما را تشكیل می دهد یكسان نیست. در این امر آسیای جنوب غربی سهم عمده ای دارد. از سرزمینهای باستانی كه تمدن در آنجا شكل گرفت می توان به سرزمین میان رودان (بین النهرین)، فلات ایران، مصر در كنار رود نیل، هند در دره رود سند، چین در كنار رود زرد، همچنین سرزمینهای اروپایی چون یونان و تمدن اژه ای، و روم اشاره كرد.
سالومه حسابی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید