جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


اولین‌بار در ۲۵ سالگی


اولین‌بار در ۲۵ سالگی
ـ گفت‌وگو با نوه ابوالحسن صبا
«سید ابوالحسن میرولی» نوه استاد بزرگ موسیقی ایران، ابوالحسن صباست. او كه در دانشگاه‌های معتبری همچون بركلی و سوربون، دوره‌های موسیقی را گذرانده، سال‌هاست كه در منزلش به شاگردان تشنه موسیقی جز و فیوژن آموزش می‌دهد.
چگونه ممكن است آهنگ ساز و نوازنده‌ای، نوه صبا باشد و تاكنون حداقل در فضای رسانه‌ای مطرح نشده باشد. چه بسیار آهنگسازان و نوازندگان زیر متوسطی كه به لطف خویشاوندی درجه چندم با یك چهره مطرح موسیقی، برای خود نامی دست‌وپا كرده‌اند.
اما «میرولی» نوه دختری صبا با چهره‌ای كه ته‌مایه‌ای از چهره پدربزرگ را در خود دارد، فقط به آموزش دادن هنرجویانش می‌پردازد و بس. در منزلش كارها را ضبط می‌كند و شاگردانش را هم بدون تبلیغات جذب كرده است. به نظر شما چنین موقعیتی عجیب نیست؟
● نسبت شما با آقای صبا چیست؟
▪ استاد صبا سه دختر داشتند كه دختر بزرگشان غزاله خانم، مادر من هستند. ایشان هم دو پسر دارند كه دومی‌اش من هستم.
● ظاهرا از خانواده استاد صبا، تنها كسی كه راه ایشان را ادامه داده و به موسیقی روی آورده، شما هستید؟
▪ بله. هرچند كه من راه ایشان را در موسیقی اصیل ایرانی ادامه ندادم و به سمت موسیقی جز و فیوژن گرایش پیدا كردم. در همان سالی كه من به دنیا آمدم، ایشان از دنیا رفتند. یك ماه قبل از تولد من. اولین بار در ۲۵ سالگی بود كه آثار ایشان را شنیدم و سعی كردم سكان این كشتی را كه به سمت غرب می‌رفت، به طرف شرق بچرخانم.
البته فلسفه و لطافت موسیقی ایرانی به كار من نمی‌خورد. مثل نویسندگی است. یكی رمان می‌نویسد، یكی روزنامه‌نگار می‌شود. ژورنالیسم مسائل روز را دنبال می‌كند. من رمان‌نویس موسیقی نیستم. من موسیقی روز را دنبال می‌كنم.
● مادر شما هم اهل موسیقی بودند؟
▪ بله، اما ادامه ندادند. ایشان پیانو می‌نواختند اما برای دل خودشان. تنها آرزوی پدرشان این بود كه هیچ عضوی از خانواده‌شان به سمت موسیقی نرود. دلیلش هم گرفتاری‌هایی است كه در درازمدت در زندگی یك موزیسین خودش را نشان می‌دهد، مخصوصا در زندگی زناشویی. خیلی به ندرت می‌توان زوج‌هایی پیدا كرد كه زندگی آرامی داشته باشند در حالی كه یك طرف قضیه، موزیسین است. مگر اینكه واقعا نسبت به كار هم علم و آگاهی داشته باشند.
اگر خانواده صبا را از چند نسل پیش مرور كنیم، می‌بینیم كه موسیقی همیشه در آن جاری بوده، در چند نسل متوالی. پدر استاد كه هم پزشك بودند و هم اهل موسیقی. پدربزرگ‌شان كه باز هم با موسیقی همراه بودند...
همیشه هنر در خانواده صبا وجود داشته اما موسیقی به نوعی در حالتی پنهان حضور داشته. حرفه نبوده. تنها كسی كه در خاندان صبا، آن عشق و از خودگذشتگی را داشته كه زندگی‌اش را وقف موسیقی كند، ابوالحسن‌خان صبا بوده.
● پس خود شما چگونه به سمت موسیقی گرایش پیدا كردید؟
▪ من سال ۱۹۷۳ برای ادامه تحصیلات در دبیرستان به اروپا رفتم و تا دو سال در اروپا بودم و بعد به آمریكا رفتم تا باقی تحصیلاتم را ادامه دهم. سه سال آخر دبیرستانم، به دلیل جابه‌جایی و آشنا نبودن به زبان انگلیسی چهارسال طول كشید. من از بچگی زبان فرانسه را یاد گرفته بودم. تا آن زمان،‌ساز نمی‌زدم ولی به شدت اهل شنیدن موسیقی‌های روز دنیا بودم. چهار، پنج ساله كه بودم به سنت پدربزرگ ویلن نواختن را زیر نظر شاگرد ایشان حشمت سنجری آغاز كردم.
آنطور كه می‌گویند خیلی زود هم پیشرفت شگرفی كردم اما مطابق همان توصیه پدربزرگ به مادرم، خانواده، اجازه ندادند كه من این مسیر را ادامه دهم. این دوره،‌حدودا شش ماه طول كشید. ربطی به سطح یك آهنگساز یا موزیسین هم ندارد. مطابق شنیده‌های من، خود استاد هم در زندگی شخصی خود، گرفتاری‌های فراوانی داشتند. از آنجا كه خیلی هم روحیه جمعی نداشتند و اهل بزم و مطربی نبودند، به نوعی كارشان تك‌روند بود.
درباره گرایش‌تان به موسیقی می‌گفتید.
گفتم كه علاقه ویژه‌ای به موسیقی داشتم،‌ اما قدرت انتخاب نداشتم. معمولا این راه را در دوران كودكی، پدر و مادر برای فرزند باز می‌كنند، اما مسیر من اینگونه نبود. یك دوست ژاپنی داشتم در آمریكا كه بدون اغراق می‌توانم بگویم بهترین گیتاریست ایالت نیوجرسی بود. با پیشنهاد او، به دانشگاه بركلی رفتیم و كوتاه‌ترین دوره را كه دو ساله بود انتخاب كردیم. سال ۱۹۷۷ بود. همه‌چیز زندگی‌ام شده بود موسیقی.
● با توجه به پیشینه خانوادگی شما در موسیقی ایرانی به سمت موسیقی دیگری حركت كردید؟
▪ موسیقی آن زمان دنیا بر محور جز و راك حركت می‌كرد. ورلدموزیك هم به تازگی راهش را باز كرده بود ولی من هنوز به موسیقی سنتی ایران علاقه‌ای پیدا نكرده بودم. در ایران كه بودم، اهل موسیقی پاپ آن دوران بودم، به ویژه به كوروش یغمایی علاقه خاصی داشتم.
● اهل برنامه‌هایی به سبك «گل‌ها» نبودید؟
▪ نه اصلا. برای آدمی مثل من، با سن و سال كم، این برنامه‌ها خیلی سنگین بود، به ویژه كه در خانواده هم این نوع موسیقی چندان حضور جدی نداشت.
● چگونه می‌شود در خانواده صبا، موسیقی اصیل ایران كمرنگ باشد؟
▪ باور كنید تا ۲۵ سالگی، من آثار پدربزرگم را نشنیده بودم. خود فامیل هم چندان انسی با موسیقی نداشتند. موسیقی ایران ماورای زمان است؛ از نظر هارمونی و نظمی كه در موسیقی وجود دارد.
نمی‌توان تصور كرد كه شما تا ۲۵ سالگی در خانواده صبا، آهنگ‌های ایشان را نشنیده باشید.
حتی یك بار و نه حتی موسیقی دیگرانی كه می‌نواختند. شاید به خاطر همان مشكلاتی بود كه در زندگی پدربزرگ ایجاد شده بود.
● چه مشكلاتی؟
▪ حسادت‌هایی كه نسبت به ایشان روا می‌شد. تا جایی كه من توانستم ایشان را بفهمم، این بود كه روح ایشان با موسیقی ایرانی یكی بود و این مساله برای دیگران مهم نبود. كسی ظاهرا نمی‌فهمیده این قضایا را.
● و به همین دلایل ‌شما به سمت یك موسیقی دیگر رفتید؟
▪ خیلی به هارد راك علاقه داشتم. از بچگی به این سبك علاقه داشتم. با بیتل‌ها البته شروع كردم. آن موقع هنوز موسیقی شنیداری وارد هاردراك نشده بود. بعدا پیش آمد.احساس می‌كنم كه شما نسبت به هنر استاد صبا چندان تعلق خاطری ندارید؛ آن وابستگی یك نوه به پدربزرگ جریا نسازش، چندان در شما دیده نمی‌شود.
چه كار باید بكنم. من كلا مخالف عكس زدن به در و دیوار هستم. عكس برای آلبوم است كه نشانتان می‌دهم ولی خب بعضی از یادگاری‌های استاد بر دیوار است. تمام چیزی كه من دارم، از ایشان است. یعنی اگر ارتباطی هست، خیلی شخصی است. حرف‌هایم را با ایشان می‌زنم و اعتقاد ویژه‌ای به ایشان دارم.
● اگر موافقید به ۲۵ سالگی‌تان برسیم.
▪ خانم صبا، مادربزرگم می‌دانستند كه من به سمت رشته موسیقی‌ رفته‌ام. آمده بودند منزل ما در فرانسه. گفتم كه ایشان نسبت به كار شوهرشان هم چندان اطلاعی نداشتند. شنیده‌ام كه موقع ناهار صدایشان می‌كرده‌اند و از این كار‌های خانه‌داری. البته اجباری هم نیست. اینگونه بوده. لزومی هم ندارد كه همه بدانند توچه می‌كنی. به هر حال مادربزرگم، تعدادی از كارهای آقای صبا را آوردند.
البته آن موقع چندان این‌گونه نبوده كه كارها ضبط درست و حسابی داشته باشند. این قطعات هم با اركستر رادیو ساخته شده بود. البته شنیدم كه سال‌ها بعد بسیاری از همین قطعات هم از بین رفتند. چون صفحه‌ای برای ضبط نبوده و روی آنها ضبط شده بود. تمام آثار استاد صبا برای اعتبار این مملكت بوده و به همین راحتی خیلی از آنها از بین رفته‌اند.
این نوارها هم از طریق یكی از دوستان خصوصی استاد به نام دكتر پزشكان به همسرشان رسیده بود كه هنوز هم آنها را دارم. ریل‌هایی كه از سال ۱۳۳۰ به جای مانده هم به من رسیده خوشبختانه.
● و بالاخره توانستید موسیقی پدربزرگتان را بشنوید.
▪ بله. ولی بازهم چندان هنرشان را درك نكردم. چندین بار كارها را گوش كردم. باید این‌گونه باشد تا مرتبت كار را بفهمی. فلسفه‌ای كه در این موسیقی هست، باید با آگاهی درك شود. بعد از گوش كردن چندین باره، خودم را با این نوارها پیدا كردم. یكی، دو سال بعد آقای علیزاده آمده بودند به فرانسه برای برگزاری كنسرت كه من با اشتیاق به این كنسرت رفتم و حتی از مراسم فیلمبرداری كردم.
به این ترتیب من به موسیقی ایران و شرق علاقه پیدا كردم. از خاله مادرم كه از ایران به فرانسه می‌آمد، درخواست كردم كه برایم تار، سه‌تار، تنبك و نی بیاورد. تنبك را دیگر رها نكردم، چون همه‌چیز را به من یاد داد. كتاب‌های آقای تهرانی و بهمن رجبی را هم كار كردم.
● پس حسابی وارد موسیقی ایرانی شدید!
▪ نه، دیدم موسیقی سنتی كار من نیست. هركاری كه قرار بود من در آن سن انجام دهم، انجام شده بود. حال و هوای كارها را به آن اندازه‌ای كه بقیه فهمیده بودند، حس نمی‌كردم البته در كنسرت‌هایی شركت كردم كه فكرش را هم نمی‌كردم. به جای آقای جمشید شمیرانی كه از بهترین تنبك‌زنان خارج از كشور هستند، برنامه اجرا كرده‌ام. بدون هیچ تمرینی همراهی با این افراد عالی بود، اما ربطی به من نداشت. من با آن تكنیك آقای شمیرانی نمی‌توانستم تنبك بزنم و فقط ریتم را به صورت ژنتیك می‌گرفتم.
● یعنی حس كار در نمی‌آمد؟
▪ نه، من فرهنگ این موسیقی را نداشتم. اولین چیزی كه با دیدن كتاب‌های پدربزرگم فكر كردم این بود كه چرا این نت‌ها، حدو‌حدودی ندارد. ولی الان موضوع را می‌فهمم آن موقع با سیستم آشنایی نداشتم و به فكر نوآوری در كار بودم.
● چگونه؟
▪ برگشتم به آمریكا و در دوره تكنولوژی گیتار شركت كردم. ریتم ایرانی را داشتم و سعی كردم به فیوژن برسم. همه‌چیز می‌تواند متفاوت باشد. بستگی دارد به اینكه چگونه از یك ریتم استفاده كنی.
شهرت عمده استاد صبا به نوآوری‌هایی بود كه انجام داد. ویلن را كه یك ساز غربی بود، وارد موسیقی ایرانی كرد.
مساله همین است تا جایی كه می‌دانم استاد صبا، در سن ۲۸ سالگی كار نواختن ویلن را شروع كردند. پدرشان سه تار می‌زدند اما به صورت شخصی. با توجه به استعدادی كه در فرزندشان دیدند، ایشان را با سه‌تار آشنا كردند. جوری كه استاد صبا دیگر قضیه را رها نكرد.
ظاهرا پدرشان هم چندان راضی نبوده‌اند. مادرم تعریف می‌كند كه آخرین حرف‌هایی كه در گوش ایشان گفته، به همین موضوع مربوط بوده. گفته بودند: «غزال‌ جان، من از راه‌كج به واقعیت رسیدم.» به هر حال مشكل قلب ایشان بر اثر مصرف توتون و تنباكو بوده. ایشان به دنبال موسیقی بودند و به این هدف هم رسیدند؛ آن هم یك كار نو و خلاقانه در موسیقی.
● چرا در دورانی كه در فرانسه بودید، آلبومی منتشر نكردید. به هر حال نماد فعالیت یك كار نو، می‌تواند انتشار یك آلبوم باشد.
▪ سخت به دنبالش بودیم. چندین ماكت به كمپانی‌ها ارائه كردیم. كار نویی بود و بازاری نبود. برای پخش در رادیو هم اقدام كردیم كه چندین بار پخش شد، اما آلبوم نه. كارها پاپ راك بودند. شعرها، به زبان فرانسوی بود و نوشته دوست دبستان من در تهران. به همه تولید‌كنندگان سر زدیم اما فهمیدیم كه بازار دست یهودی‌هاست و به ما فرصتی نمی‌رسد. ضمن اینكه بعضی از كمپانی‌های متوسط هم سرمایه زیادی از ما می‌خواستند.
● چه شد كه به ایران بازگشتید؟
▪ در مرحله اول به خاطر فوت پدرم به ایران بازگشتم. مسائل ارثی و این قضایا باعث شد مدتی در ایران بمانم و بعد دیگر ماندگار شدم. آشنایی من با اجتماع ایران و موزیسین‌هایی كه مثل من فكر می‌كردند و هنرجوهای تشنه آموزش هم دلایل بسیار مهم دیگری بودند برای ماندن من.
● در ایران فقط وارد فاز تدریس شدید؟ به سمت تشكیل گروه نرفتید؟
▪ چرا. اولین بار با آقای پیتر سلیمانی‌پور و بنا به پیشنهاد ایشان سعی كردیم یك گروه جز راه بیندازیم. سال ۱۳۷۶ بود. خواستیم استانداردهای جز را به نوعی در ایران شروع كنیم. ایشان كارشان را خیلی خوب بلد بودند اما گروه شكل نگرفت. بقیه اعضا در سنت بودند. من به دنبال نوآوری بودم. ضمن اینكه در آن مقطع من از همسرم جدا شده‌بودم و با یك بچه دو ساله نمی‌توانستم در تمرینات شركت كنم و مدتی به پاریس برگشتم. البته تاسفی هم نمی‌خورم.
● با چهره‌های دیگر كار نكردید؟
▪ آقای بابك امینی چند جلسه آمدند نزد من. یك دوره كامل هم نشد. با وجود آنكه كارشان خوب بود، اما می‌گفتند آمده‌ام برای یك دوره تكمیلی.
● و اجرای زنده؟
▪ چند روز بعد از بازگشت، به دعوت آقای كیوان شكوه در امر گروه آقای سلیمانی‌پور، برای چند اجرای زنده با آقای مانی رهنما حضور پیدا كردم. دو روز قبل از اجرا در كیش؛ البته تجربه مناسبی هم نبود و ماجراهای زیادی هم پیش آمد
مجید رئوفی
منبع : روزنامه هم‌میهن


همچنین مشاهده کنید